اخلاق را شعبه اي از فلسفه و بخشي از علوم هنجاري مي دانند، و مانند ساير علوم از همان مباني استدلال منطقي پيروي مي كند.
باتوجه به اهميتي كه اخلاق براي تعاملات انساني در طول تاريخ مدرن دارد، فيلسوفان متقدم همواره آن را در كانون انديشه قرار داده اند. به اين خاطر و به خاطر سهم مستمري كه اخلاق در تعالي دانش و علوم داراست، آن را با نظريههاي مديريت نيز مرتبط كرده است. بدين ترتيب اصول اخلاقي همواره تاثير عميقي در حوزه هاي متعدد مديريت مانند مديريت كيفيت، مديريت منابع انساني، مديريت تحول، مديريت بازاريابي و مسئوليت پذيري بنگاهي داشته است.
در تاثير و ضرورت اخلاق در سازمان مي توان با گفتهاي از افلاطون بحث را باز كرد. افلاطون معتقد است كه خوب دانستن به خاطر خوب انجام دادن كارهاست، زيرا انجام دادن خوب كارها مفيدتر از انجام دادن بد آنهاست. ديگر آنكه اگر كسي رفتاري غيراخلاقي دارد، عمدتا ناشي از ناآگاهي اوست.
باور همگاني آن است كه اگر اصول قدرتمند اخلاق به كارگرفته شوند، عملكرد را در هر سازماني بهبود ميبخشند. بدين ترتيب كليد اخلاق خوب سازماني، آگاهي است.
ضعف اخلاقي بر عملكرد سازمان تاثير منفي دارد. وقتي رفتار سازماني ازنظر اخلاقي ضعيف باشد به صورت آشكار و پنهان هزينه عملكرد بالا ميرود. اين هزينه را مي توان در حوزه هاي مختلف سازماني شناسايي كرد مانند پايين بودن بهرهوري، كندي پويايي سازمان، عدم شفافيت و به هم ريختگي ارتباطات سازماني.
بهره وري را مي توان به آساني اندازه گرفت، ولي ساير موارد را نمي توان به آساني اندازه گيري كرد. شايد خطرناك ترين هزينه در حوزه ريسك سازماني باشد كه نه مي توان آن را به آساني اندازه گرفت و نه مي توان آن را به راحتي احساس كرد. خسارتها چه مشهود باشند و چه نامشهود، ضعف اخلاق، چشم سازمان را بر واقعيتهاي محيطي در حال تزلزل مي بندد و هر سازماني را دچار آسيبپذيري و عقبماندگي مي كند.
ازطرف ديگر اخلاق خوب سازماني تاثير مثبت و شگرفي بر فعاليت و نتايج سازماني دارد به طوري كه بهره وري بهبود مي يابد، پويايي سازماني و ارتباطات نيز بهبود يافته و ريسك كاهش پيدا مي كند. يك دليل اين است كه اخلاق، بخشي از استدلال منطقي مي شود، كه گردش اطلاعات را افزايش مي دهد، و مجموعهاي اضافي از چشمها و آنتنها را براي بازخوردگيري سازماني فراهم مي كند تا سازمان دريابد در هر زمان چگونه فعاليت مي كند. افزايش توانمندي استدلال، همراه با اطلاعات اضافي، امروزه به عنوان يك مزيت استراتژيك سازماني محسوب مي شود.
اخلاق واقعي سازماني، فرايندي عقلايي براي كشف گزينه هاي تصميمي و رفتاري و انتخاب بهترين گزينه هاي ممكن براي همه دستاندركاران است. اخلاق واقعي، در سطح سازمان، فراتر از ارزشها و اخلاق شخصي مطرح است. اخلاق واقعي يك تعهد جمعي يا يك تلاش جمعي و سيستمي با همان ويژگيهاي سيستمي براي اخذ نتايج است. موارد اخلاقي در سازمان به سرعت پيچيده مي شوند، به طوري كه حتي حرفه ايترين مديران هم نمي دانند چه كار كنند و يا چه تصميمي بگيرند. و اين درست زماني است كه استدلال و كيفيتهاي اخلاقي به كار مي آيد. تصميمات اخلاقي و رفتارهاي مرتبط در مجموعه هاي سازماني هرگز كامل نيستند. به هرحال، كيفيت فرايندهاي به كار رفته، و همچنين مفيدبودن نتايج را مي توان به روش علمي، دقيقا اندازه گيري كرد. بنابراين استدلال اخلاقي مي تواند مانع بروز رفتار بد و مشوق و حامي كارهاي خوب باشد.
در پايان متذكر مي شويم كه سازمانهاي با اخلاق، مانع رفتارهاي ناسالم و مشوق استدلال و عملكرد متعالي ميشوند. ديگر اينكه فقط با فطرت پاك انساني و اخلاق متعالي است كه مي توان به سطوح بالاتري از نوآوري، كارتيمي، و فرايندهاي بيبديل دست يافت كه نتيجه آن مزيت رقابتي پايدار است.
اوليور وندل هولمز مي نويسد: «هرگاه ذهن انسان با ايده جديدي گسترش يابد، ذهن هرگز به شكل اصلي برنميگردد». اين امر درمورد مديريت و اخلاق نيز صادق است. هنگامي كه مديران دريابند اخلاق حسنه در بهبود رفتار آنها چه نقشي ميتواند داشته باشد، براي هميشه متحول خواهندشد. و هرگاه اخلاق حسنه در سازمان جاري شود، همه ما به توانايي ديدن چيزهايي دست مي يابيم كه قبلا نمي توانستيم آنها را ببينيم.
مشاهده مي كنيد كه به كارگيري اخلاق – علم استدلال – براي بهبود عملكرد فردي و جمعي، كل آن چيزي است كه اخلاق واقعي و مديريت واقعي مي گويد.