بخش نخست
شركت كنندگان در ميزگرد
بهزاد ابوالعلايي: دكتراي مديريت دولتي با گرايش منابع انساني، داراي سوابق مديريتي در حوزه مديريت منابع انساني، مدرس و مشاور مديريت منابع انساني
جعفر توفيقي: دكتراي تخصصي در مهندسي شيمي از دانشگاه پلي تكنيك بخارست، استاد گروه مهندسي شيمي دانشكده فني و مهندسي دانشگاه تربيت مدرس، عضو هيأت امناي فرهنگستانهاي جمهوري اسلامي ايران، وزير سابق علوم، تحقيقات و فناوري.
محمدمهدي فرقاني: دكتراي علوم ارتباطات، عضو هيأت علمي دانشگاه علامه طباطبايي، رئيس دانشكده علوم اجتماعي و علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي، سردبير ماهنامه تدبير.
فريبا لطيفي: دكتراي مديريت از دانشگاه برونل (Brunel) انگلستان، عضو هيأت علمي دانشگاههاي الزهرا و شريف، مديرعامل سازمان فرهنگي فرا.
سيدمحمد جعفر مرعشي: فوقليسانس مهندسي سيستمها، رئيس هيأت مديره و مديرعامل موسسه مهندسي
توسعه اجتماعي، عضو هيأت علمي سازمان مديريت صنعتي.
ا شاره
انديشمندان براين عقيده اند كه بشر در عصر خرد و انديشه ورزي با دستيابي به علوم يكپارچه و نگرش كل نگر قادر است معضلاتي را كه به دليل جزءنگري قادر به حل آنها نبوده است، حل كند. اما در اين ميان بي شك راه اصلي رسيدن به عصر خرد، گذر از جامعه اطلاعاتي، راندن در بزرگراه اطلاعاتي و رسيدن به جامعه معرفتي (دانش محور) است. متفكران مهمترين ويژگي جامعه اطلاعاتي را محوريت اطلاعات و دانش در همه زمينهها مي دانند كه به عنوان اصليترين منبع توليد و بدون نياز به عبور از مرزهاي جغرافيايي، با كمترين هزينه مورداستفاده قرار مي گيرد.
در جامعه اطلاعاتي مراكز علمي، پژوهشي، آموزشي و رسانه ها نظير راديو، تلويزيون، اينترنت، كتاب و نشريات بويژه نشريات تخصصي و... به عوامل اساسي توليد تبديل شده اند، زيرا به توليد و توزيع و اشاعه دانش ياري مي رسانند.
برهمين اساس امروز بسياري در سراسر جهان بر اين باورند كه تسريع در فرايند تبادل دانش و اطلاعات ازطريق فناوري هاي ارتباطي و اطلاعاتي، نقشي بسيار كليدي در دستيابي به توسعه پايدار دارد و جامعه مبتني بر دانش، اطلاعات و دانايي به عنوان الگوي توسعه پايدار شناخته مي شود. در واقع جايگاه اطلاعات و ارتباطات در برنامه ريزي هاي توسعه از دو جهت قابل توجه است: وسايل و امكانات گوناگون ارتباطي و اطلاعاتي از يك سو جزو عوامل آگاهي دهنده و هماهنگ سازي و سازماندهي در ارائه و اجراي طرحهاي مختلف توسعه به شمار مي روند و از سوي ديگر خود به عنوان شاخصهاي توسعه در زمينه هاي گوناگون همچون صنعت، توليد، آموزش و توسعه منابع انساني در برنامههاي توسعه ملي داراي جايگاهي ممتاز هستند.
امروز تحولات جامعه جهاني به گونه اي است كه ورود به جامعه اطلاعاتي و حتي گذر از آن به سوي جامعه معرفتي، به امري اجتناب ناپذير تبديل شده است. به عبارتي عامل اجبار بر انتخاب غلبه كرده است. در چنين شرايطي كه كشورهاي پيشرفته در عرصه هاي مختلف علمي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي، ابزارهاي عصر اطلاعات را به خدمت گرفته اند، روشن است كه كشورهاي درحال توسعه نظير كشور ما بدون به كارگيري ابزارهاي همسنگ و برابر، قادر نخواهند بود وارد عرصه رقابت شوند. تحقيقات نشان ميدهند كه امروز رقابت بين كشورها به طور عمده به رقابت ميان نظام آموزشي آنها ارتباط مييابد و براين اساس ثروتمندترين كشورها، كشورهايي خواهند بود كه نظام آموزشي برتر دارند و از لوازم عصر اطلاعات بهره مي گيرند. همين تحقيقات حاكي است كه بين موفقيت سازمانها و سرمايه گذاري آنها در توسعه منابع انساني نظير آموزش و استفاده از كتاب و نشريات تخصصي، همبستگي مثبت و معنادار وجود دارد.
خوشبختانه فصل چهارم قانون برنامه پنجساله چهارم توسعه و نيز سياستهاي كلي چشم انداز بيست ساله كشور مجموعه اي است از سياستها، تدابير و برنامه هايي كه حركت به سوي جامعه اطلاعاتي و توسعه دانايي محور را پيش بيني كرده است. البته براي شكلگيري چنين جامعه اي به ابزارهايي نياز است كه مهمترين آنها ايجاد ذهنيت فرهنگي توسعه يافته در جامعه و نيز قبول اين باور است كه آموزش، تحقيق و توسعه، خريد كتاب و نشريات بويژه نشريات علمي و تخصصي نه تنها هزينه محسوب نمي شود، بلكه يك نوع سرمايهگذاري پربازده است كه آثاري مثبت و ارزشمند را براي سازمانها، بنگاهها و جامعه دربردارد.
باتوجه به اهميت و ضرورت اين بحث در شرايط حاضر، اين بار تدبير برپايه رسالت فرهنگي و مطبوعاتي خود با حضور صاحبنظران و استادان دانشگاه متناسب با ظرفيت ميزگرد، به تحليل و بررسي ابعاد مختلف توسعه مبتني بر دانايي، ضرورت زمينهسازي براي ورود به جامعه اطلاعاتي و معرفتي و نيز بهرهگيري از ابزارهاي اطلاعاتي و ارتباطي نظير آموزش، پژوهش، كتاب و خريد نشريات علمي و تخصصي پرداخته است.
مباحث مطرح شده در ميزگرد به علت گستردگي در دو بخش تقديم علاقه مندان مي شود. ضمن سپاس از شركت كنندگان ارجمند، بخش نخست ميزگرد از نظرتان مي گذرد.
دكتر فرقاني: به نام خدا. در مقدمه بحث بايد عرض كنم كه از ديدگاه متخصصان علوم ارتباطات، رسانه ها به عنوان يكي از محورهاي اصلي درجامعه دانش محور و قبل از آن در جامعه اطلاعاتي نقش بازي مي كنند. به بيان يونسكو در كنفرانس هاي جهاني سران درباره جامعه اطلاعاتي در تونس و ژنو، روزنامه نگاران و رسانه ها حاملان و عاملان اصلي پيشبرد جامعه اطلاعاتي و جامعه معرفتي هستند. درحالي كه الگوهاي اوليه توسعه اعم از نظريههاي لرنر و روستو و ديگران مبتني بر الگوي خطي و تقليد از الگوهاي توسعه غربي بود، امروز سخن از اين است كه پيشبرد و شكل گيري جامعه اطلاعاتي در همه كشورها ازجمله كشورهاي درحال توسعه مهمترين راه جبران عقب ماندگي و رسيدن به توسعه پايدار است. به همين دليل همه مساعي سازمان ملل و يونسكو و كنفرانس جهاني سران در چند سال اخير بر اين قرار گرفته است كه موانع پيشبرد جامعه اطلاعاتي را در كشورهاي درحال توسعه بررسي كنند و موانع مختلف ازجمله موانع مديريتي و فرهنگي را از پيش پا بردارند.
اصولا نگرش به جايگاه و كاركرد اطلاعات و نقش اطلاعات در توسعه، معطوف به نقش دولتها درقبال توليد و توزيع اطلاعات و حق مردم دردسترسي به اطلاعات، تضمين آزادي بيان، آزادي قلم، آزادي مطبوعات و طراحي مكانيسمهايي است كه بتواند توليد دانش، توزيع و درنهايت مصرف آن را در اولويت قرار بدهد. درحال حاضر با روند موجود، به نظر مي رسد كه ما عملا در درازمدت، بيشتر مصرف كننده اطلاعات علمي و غيرعلمي خواهيم بود.
گرچه بي ترديد پيش شرط هاي رسيدن به جامعه دانايي در كشور ما وجود ندارد، اما با استفاده از تجربيات ديگران مي توانيم موانع تحقق آن را محدودتر كرده و شكاف مان را نسبت به جامعه اطلاعاتي جهاني كاهش دهيم.
با اين مقدمه سوال اول پيرامون نقش و كاركرد رسانه ها در توليد و توزيع اطلاعات و دانش، حق مردم در دسترسي به اطلاعات و وظيفه دولت درقبال آن است. به بيان ديگر اگر قرار است دولت توليد دانش، اطلاعات و فرهنگ را تشويق كند، راههاي آن كدام است؟ چه مكانسيم هايي را بايد طراحي كند و سياستهاي آن چگونه قابل تحليل است؟ در كنار اين مباحث نيز گريزي خواهيم داشت به سياستهاي اعمال شده اخير در بسياري از سازمانهاي دولتي كه به نظر مي رسد در درازمدت مي تواند يك حركت غيرتوسعه اي را چه به لحاظ ذهني و چه ازنظر عيني، شكل دهد. اين سياست، چيزي نيست جز قطع اشتراك مطبوعات بويژه نشريات تخصصي كه در ماههاي اخير در بنگاهها و سازمانهاي دولتي و وابسته به دولت تحت عنوان بخشي از سياستهاي صرفه جويي اعمال شده است، در حالي كه به نظر مي رسد اين سياست، عين ريخت و پاش و عدم صرفهجويي است تا محدود كردن هزينه ها. به بيان ديگر مي توان به اين نتيجه رسيد كه برنامه توسعه دانايي محور با سياستهاي اتخاذ شده اخير در زمينه قطع دسترسي به مطبوعات بويژه نشريات تخصصي در سازمانها و بنگاههاي دولتي و اقتصادي، داراي تناقض بوده و عملا تحقق يافتني نخواهدبود؛ زيرا تفكر نهفته در پس اين تصميم، حاكي از ناديدهانگاشتن ارزشهاي دانايي است.
دكتر لطيفي: بيمناسبت نيست در ابتداي بحث به اين مسأله بپردازيم كه پيش نيازها و زيرساختها در جامعه اطلاعاتي چيست؟ در اين مورد لازم است توضيح كوتاهي بدهم. بشر در پي گذار از سه انقلاب كشاورزي حدود دوهزار سال پيش، انقلاب صنعتي حدود 200 سال پيش و سرانجام انقلاب اطلاعاتي-ارتباطي حدود پنجاه سال پيش اكنون در جامعه اطلاعاتي بهسر ميبرد.
دكتر فرقاني:
اصولا نگرش به جايگاه و كاركرد اطلاعات و نقش اطلاعات در توسعه، معطوف به نقش دولتها در قبال توليد و توزيع اطلاعات و طراحي مكانيسمهايي است كه بتواند توليد دانش، توزيع و در نهايت مصرف آن را در اولويت قرار دهد.
عدم احساس نياز (درمورد كتاب و نشريات تخصصي و علمي) حاكي از توسعه نيافتگي است.
اگر قرار است صرفه جويي كنيم و اولين گام در جهت صرفه جويي، قطع خريد كتاب و نشريه باشد، اين نگاه از اساس توسعه نيافته است.
چرخه معيوب توسعه نيافتگي، ضعف مديريت و خلاقيت و مشكل ذهني و فرهنگي در كشورهاي درحال توسعه، مدام تكرار و همديگر را تشديد مي كنند.
اگر از لحاظ ذهني و فرهنگي توسعه نيافته باشيم، وقتي ملزم به حركت هستيم، به جاي آنكه سرعت بگيريم، به زمين ميخوريم و آسيب مي بينيم.
باتوجه به الزامات و اقتضائات جهاني، بايد مشكلات توسعه نيافتگي و نيازهاي توسعه دانايي محور و موانع ملي تحقق جامعه معرفتي را در كنار يكديگر ببينيم و راههاي پاسخگويي منطقي آن را بيابيم.
در سال 6-1955 با رواج كامپيوتر، بشر وارد عصر اطلاعات و ارتباطات ميشود. آنچه را هم كه پيشبيني ميكنند اين است كه بعد از اين مرحله، رواج نگرش سيستميك و يكپارچگي علوم، ما را به سمت عصر خرد رهنمون خواهد ساخت. لازمه ورود به عصر خرد هم اين است كه زيرساختهاي اطلاعاتي و ارتباطي، بهخوبي به كارگرفته شوند.
معرفت بشر در عصر خرد تكميل خواهد شد و بشر در اين عصر با دستيابي به علوم يكپارچه و نگرش كلنگر، قادر خواهد شد كه معضلاتي را كه امروزه بهدليل جزءنگري به علوم و به تبع آن عدم دستيابي به حقيقت، درگير آن شده است، حل كند. بنابراين بهنظر ميرسد كه خردمندانه است تا ما هرچه زودتر بتوانيم زيرساختهاي لازم را فراهم كنيم تا بزرگراهي بسازيم كه ما را هرچه سريعتر به عصر خرد برساند.
نقش كليدي اطلاعات و دانش
مسأله ديگري كه عنوان ميشود اين است كه در عصري كه هستيم چه اتفاقي افتاده است. در اينجا ميخواهم روي بحث «اطلاعات» بيشتر متمركز شوم. مهمترين ويژگي عصر اطلاعات آن است كه عنوان ميشود اگر عامل توليد در عصرهاي قبلي زمين، كارگر و سرمايه بوده است، امروز تنها عامل توليد، اطلاعات و دانش است. متفكران از اين هم جلوتر ميروند و ميگويند بقيه عوامل توليد، نه تنها عوامل توليد نيستند بلكه مي روند تا به عوامل بازدارنده توليد تبديل شوند و در عوض اين دانش است كه مرز جغرافيايي نميشناسد و به عنوان منبع كليدي توليد در ميآيد. بنابراين در جامعه اطلاعاتي ميتوان گفت كه مراكز علمي، پژوهشي و آموزشي و رسانهها در مفهوم عام آن كه شامل كتاب و نشريات، راديو و تلويزيون و اينترنت ميباشند، خود به عوامل كليدي توليد تبديل شدهاند؛ چراكه به توليد و توزيع دانش و علم كمك ميكنند.
چنانچه اشاره شد، زيرساختها نيز مهم هستند. اگر قرار است جامعه اطلاعاتي توسعه پيدا كند، زيرساختهاي اطلاعاتي و ارتباطي لازم است. در انقلاب اطلاعاتي يكي از پديدههايي كه تغيير ميكند، زيرساختهاي اقتصادي است. زيرساختها در عصر صنعت و كشاورزي، راهها، بنادر و خطوط هوايي و دريايي است، اما اقتصاد عصر اطلاعات زيرساختهاي خاص خودش را دارد كه از نوع اطلاعاتي و ارتباطي است.
حالا شما مي توانيد ماهوارهها، كابلهاي فيبرنوري، شبكههاي ارتباطي مانند اينترنت، رسانههاي گروهي، مراکز آموزشي و پژوهشي، كتب و نشريات را به عنوان زيرساختهاي عصر اطلاعات مطرح كنيد. لازمه توسعه آنها هم اين است كه دولت و جامعه به اين باور برسند که سرمايهگذاري براي توسعه اين ساختهاي اطلاعاتي-ارتباطي ضرورت دارد و توسعه آنها توسعه اقتصاد اطلاعاتي را تسريع ميکند. و در نهايت اين باور عمومي وجود داشته باشد که راه رسيدن به عصر خرد و يافتن راه حل براي معضلات بشري، گذر از جامعه اطلاعاتي با راندن در شاهراه اطلاعاتي است.
دكتر ابوالعلايي: من مي خواهم يك مقدار در فضاي بنگاه و يك مقدار هم وسيعتر از فضاي رسانه بحث كنم. فضايي كه مي خواهم درباره آن صحبت كنم همه فعاليتهايي است كه مي تواند به ارتقاي قابليت هاي افراد منجر شود و آموزش هم ازجمله آن فعاليتهاست. بنابراين من درمورد آموزش، كتاب، رسانه و تاثيراتي كه مي توانند در سازمانها و عملكرد و نتايج كار سازمانها داشته باشند، مي خواهم صحبت كنم.
يك كيس (موردكاوي) جالبي است كه ناسا طراحي كرده است و كمك مي كند كه افراد تفاوت تصميم گيري گروهي و انفرادي را بفهمند. صرف نظر از كاركرد كيس، موضوع آن جالب است. در اين طراحي آدمها در نقش يك فضانورد قرار مي گيرند كه در سفينه اي به كره ماه رفته اند. سفينه مادر به سلامت روي سطح كره ماه نشسته است. فردي كه بايد تصميم گيري را انجام بدهد در سفينه كوچك اكتشافي، به تنهايي سوار شده است. از سفينه مادر دور شده و رفته است تا اطراف را اكتشاف و نمونه برداري كند. در فاصله 400 كيلومتري از سفينه اصلي، روي سطح كره ماه مي نشيند. منتها نشستن آن فني و با رعايت ضوابط نيست. به همين دليل سفينه اكتشافي، دچار حادثه مي شود و سرنشين آن امكان پرواز را از دست مي دهد. او با سفينه مادر، 400 كيلومتر فاصله دارد. در سفينهاش 15 قلم تجهيزات و ابزار و وسايلي كه ميتوانند به او كمك كنند وجود دارد. اما ابزار آن قدر سنگين هستند كه او به تنهايي نمي تواند آنها را پياده حمل كند. تصميم ميگيرد به سمت سفينه اصلي حركت كند. منتها بايد از بين اين 15 قلم ابزار انتخاب كند كه كدام را به عنوان ابزار حياتي و سرنوشت ساز در اين سفر بردارد و اين مسأله، او را در معرض يك انتخاب اجباري قرار مي دهد.
اين بحث مرا ياد آن كيس انداخت كه در سازمانها عوامل مختلف مي توانند به موفقيت آنها كمك كنند. ما منابع سازمان را مي توانيم صرف هزينه ها و مصارف مختلف كنيم، منتها اين حق مدير است كه وقتي درمحدوديتي قرار مي گيرد از بين گزينه هاي مختلف، گزينه اي را انتخاب كند كه بيشترين نتيجه عايد سازمان شود. بنابراين يك سوال خوب مي تواند اين باشدكه چرا خيلي از مديران ما وقتي درمعرض فشاركنترل هزينه ها قرار مي گيرند، ابتدا سراغ هزينه هاي آموزشي و خريد كتاب و روزنامه و مجله مي روند و اصولا تصويري را كه از آموزش و رسانهها و كتاب در ذهن آنهاست ظرف سالهاي گذشته چگونه ساخته ايم؟
همبستگي مثبت
اما درمورد اينكه آموزش، مطبوعات و كتاب روي قابليت آدمها و سازمانها اثر ميگذارند، هيچكس كوچكترين ترديدي ندارد. البته در ايران پژوهش قابل اتكايي انجام نشده است كه آيا سازمانهايي كه در خريد كتاب و اشتراك نشريات تخصصي براي كاركنان خود و يا در برگزاري دوره هاي آموزشي، سخاوتمندانه تر عمل كرده اند، موفق تر هم بوده اند يا خير؟ اما خوشبختانه در دنيا تحقيق هاي زيادي انجام شده كه بين اين دو، يك همبستگي مثبت را نشان مي دهد. اگر بخواهيم درمورد قابل استنادترين آنها صحبت كنم، يكي كيس بانك ولز فارگو (WELLS FARGO) مي باشدكه يكي از 11 شركت موفق دنياست و سود خوبي به سهامدارانش داده است. اين بانك موفق شده است در سال 2005، معتبرترين جايزه جهاني را در فرايند توسعه و پرورش كاركنانش كسب كند. بنابراين بانك ولز فارگو هم در حوزه توسعه كاركنانش به عنوان بهترين و موفقترين شركت در سرمايه گذاري در توسعه منابع انساني جايزه كسب كرده است، و هم بانكي است كه بيشترين سود را به سهامدارانش پرداخت كرده است و اين دو وقتي با هم تحليل شوند، ميتواند معني داشته باشد.
همچنين جنرال الكتريك، ظرف 20 سالي كه جك ولش در آن مديريت مي كرد، درآمد شركت را در طول اين مدت 5 برابر سود شركت را 5/8 برابر كرد، ولي ارزش سهام شركت در بازار سهام 34 برابر شد. يعني سهامداران حاضر بودند كه 34 برابر قبل پول بپردازند، سهام شركت را بخرند و انتظار داشته باشند كه در آينده اتفاقات مثبتي در جنرال الكتريك روي دهد.
ازسوي ديگر در دسامبر 2003، ليست شركتهاي آمريكايي دراختيار عده اي از صاحبنظران و خبرگان آموزش قرار گرفت. از اين خبرگان سوال شد كه به نظر شما بهترين برنامه هاي آموزش و پرورش مديران در كدام سازمانها طراحي و اجرا مي شود؟ 67 درصد پاسخ دهندگان، اسم شركت جنرال الكتريك را در صدر فهرست قرار داده بودند و گفته بودند جنرال الكتريك، بهترين برنامه ها و بيشترين سرمايه گذاري را در زمينه پرورش مدير دارد. سهامداران و سرمايه گذاران هم به اتكاي همان برنامه هاي آموزشي، حاضر بودند پول بپردازند و سهام شركت را خريداري كنند. چون اطمينان داشتند كه اين شركت ازطريق پرورش و آموزش مديران شايسته، آينده تضمين شدهاي در پيش خواهد داشت.
دكتر ابوالعلايي:
تحقيقات بسيار در دنيا نشان مي دهد كه بين موفقيت سازمانها و سرمايه گذاري آنها در توسعه منابع انساني، همبستگي مثبت وجود دارد.
درمورد اينكه آموزش، مطبوعات و كتاب روي قابليت آدمها و سازمانها اثر مي گذارند، هيچكس كوچكترين ترديدي ندارد.
ما اگر مي توانستيم بين آموزش و اثربخشي نتايج آن در سازمان، بين انتشار نشريات تخصصي و موفقيت مشتركين اين نشريات، تصوير بهتري مي ساختيم و تحقيق بيشتري ميكرديم، شايد الان وضعيت به گونه اي ديگر بود.
بعضي معتقدند كه تقاضاست موجب تحريك و ايجاد عرضه مي شود و پاره اي عرضه خوب را به وجود آورنده تقاضا مي دانند.
سود شركت جنرال الكتريك در مدت 02 سال مديريت جك ولش، 8/5 برابر و ارزش سهام آن 43 برابر شد. اكثريت خبرگان آموزش، اين موفقيت شركت را ناشي از بيشترين سرمايه گذاري در زمينه پرورش و آموزش مديران مي دانند.
يك پرسش اين است كه چرا خيلي از مديران ما وقتي در معرض فشار كنترل هزينه ها قرار مي گيرند، ابتدا سراغ هزينه هاي آموزشي و خريد كتاب و نشريات مي روند.
بنابراين ما اگر مي توانستيم بين آموزش و اثربخشي نتايج آن در سازمان، بين انتشار نشريات تخصصي و موفقيت مشتركين اين نشريات، تصوير بهتري مي ساختيم و تحقيق بيشتري مي كرديم، شايد الان برنامه هاي آموزشي و اشتراك نشريات تخصصي ما به عنوان صرفه جويي و كاهش هزينه در ليست حذف شده ها قرار نمي گرفت.
سوال ديگر اين است كه ابتدا و انتهاي فرايند آموزش در سازمان كجاست؟ ابتدا و انتهاي پژوهش كجاست؟ ابتدا و انتهاي مأموريت موسسه اي كه يك رسانه تخصصي منتشر مي كند يا كتابهايي در زمينه امورمرتبط با سازمانها منتشر مي كند كجاست؟ ما مي توانيم بگوييم من مجموعه اي از دوره هاي آموزشي را برگزار كردم، ديگر مسئوليتي ندارم كه در سازمان موثر بوده است يا خير؟ آيا از سازمان بازخورد مي گيرم براي اينكه آموزش را ادامه دهم؟ من ميتوانم بگويم كه بيست سال است كه نشريه اي را براي مديران كشور منتشر مي كنم، ولي مطمئن نيستم كه اين نشريه چقدر به مديران كمك كرده است؟ در بنگاه رويكردي داريم كه به آن QFD مي گويند. معني آن اين است كه شما از مخاطب و مشتري خود، كيفيت محصولي را كه نياز دارد داشته باشيد و محصول را طوري طراحي و توليد كنيد و به دستش برسانيدكه كيفيت موردنظر او را دراختيارش بگذاريد.
من به عنوان كسي كه در حوزه آموزش مديران درگيرم، خانم دكتر لطيفي به عنوان كسي كه در انتشار كتابهاي مديريت دخيل است، آقاي دكتر فرقاني به عنوان كسي كه در حوزه انتشار تدبير دخالت دارد، بايد به برند (BRAND) كارمان فكر كنيم. در كلاسها از مديران منابع انساني مي پرسم در سازمان شما وقتي اسم مدير منابع انساني يا اسم واحد منابع انساني مي آيد ديگران به ياد چه واحدي مي افتند و با چه ميزان ارزشافزايي.
جريان دوطرفه
من مي گويم اگر اسم تدبير و كتابهاي انتشارات فرا و دوره هاي آموزشي را براي مديران سازمانهاي دولتي و خصوصي ببريم، آنها ياد چه چيزي مي افتند و چه خاطرهاي در ذهن آنها نقش مي بندد و چه تجربه اي از سوابق امر دارند؟ آخرين جمله ام اين است كه اين داستان، دو طرف دارد: عرضه و تقاضا. ما مي توانيم به عنوان يك رسانه، يا يك سازمان تامين كننده برنامه هاي آموزشي خوب و يا به عنوان يك انتشاراتي بگوييم چرا متقاضي نداريم. ازطرف ديگر مي توانيم بگوييم عرضه ما در گذشته چه كيفيت و كاربردي داشته است؟ زيرا بعضي معتقدند كه تقاضاست كه موجب تحريك و ايجاد عرضه مي شود. بعضي اوقات عرضه خوب مي تواند به وجود آورنده تقاضا نيز باشد. بنابراين از هر دو جهت بايد به موضوع نگاه كرد، هم از ديد ارباب رجوع و مشتري و استفاده كننده كه طرف تقاضاست و هم از ديد خودمان كه چه چيز را بايد عرضه كنيم تا مشكلات تخفيف پيدا كند.
دكتر فرقاني: ضمن تشكر از بحثهايي كه انجام شد بايد بگويم آنچه كه ما را نگران ميكند لطمه خوردن به تيراژ و كاهش مشتركين نيست. من بحث تقاضا را در اين ميزگرد به عنوان مشتري از ديدگاه اقتصادي دنبال نمي كنم و آنچه هم كه باعث اين گريز از مطبوعات در سازمانها و بنگاههاي دولتي و وابسته به دولت شده، بحث محتوايي راجع به آنچه ما عرضه مي كنيم نبوده است.
ما يك اصل در بحث محتواي رسانه ها داريم كه اصل پاسخگويي به نياز مخاطب است. اينكه چقدر به نياز مخاطب پاسخ ميدهيم، هر نشريه اي بايد خودش بررسي كند كه چه جايگاهي داشته است و چقدر در انتقال محتوا توانسته است تامين نياز و ايجاد تقاضا كند. آنچه كه مي خواهيم بحث كنيم درباره تيراژ نيست، بلكه پيرامون ماهيت حادثه و فلسفه و نگاهي است كه در پس بعضي اتفاقات و تصميم گيري ها قرار دارد. اصلا بحث اين رسانه يا آن رسانه نيست، بحث رفتار ارتباطي و رسانه اي است كه در سازمانها، بنگاهها و موسسات دولتي ما در ماههاي اخير درقبال قطع اشتراك نشريات اتفاق افتاده است. اتفاقا اگر اين فلسفه پشت آن بود كه به نياز ما جواب نمي دهد و محتوا ندارد، ما خيلي استقبال مي كرديم و باعث رشد ما مي شد.
مي خواهم بگويم اتفاقي كه در آن طرف افتاده برمبناي احساس بي نيازي بوده و عدم احساس نياز نيز خود، حاكي از توسعهنيافتگي است. اينكه به اينجا مي رسيم كه فرق نميكند كه كتاب يا روزنامه يا مجله اي را بخوانيم يا نخوانيم و اگر قرار است صرفه جويي كنيم، اولين گام درجهت صرفه جويي قطع خريد نشريه يا مجلات است، اين نگاه از اساس توسعه نيافته است. حالا گام بعدي اين است كه سراغ محتوا برويم و از ميان صدها نشريه موجود انتخاب كنيم. طبيعي است از ميان آنها مثلا دو نشريه ميتوان پيدا كرد كه به نياز سازمان يا بنگاه ما و توسعه منابع انساني ما پاسخ دهد.
مهندس مرعشي: به نظر بنده باتوجه به شكل گيري اجلاس جامعه اطلاعاتي و مصوبات آن در آبان ماه سال گذشته، يك اتفاق جديدي در جامعه بشري، سامان دهي جامعه بشري در هر كشور در قالب اركان سه گانه دولت، سازمانهاي مردم نهاد (سمن) و بخش خصوصي است. فصل چهارم قانون برنامه پنجساله چهارم، مجموعه اي از سياستها و تدابير و برنامه هايي را براي حركت به سوي جامعه دانايي محور پيش بيني كرده است. سياستهاي كلي نظام هم كه با افق برنامه چشمانداز 20 ساله كشور تدوين شده است، همه حاكي از سمت گيري ما به سوي يك جامعه دانش پايه، جامعه معرفتي و سازوكارهاي موردلزوم براي اين كار است.
تصور من اين است كه ما ضمن اينكه مجموعه اي از سياستهاي كلي به اضافه راهبردها درقالب قانون برنامه چهارم داريم، اما به لوازم تحقق جامعه دانايي محور به اندازه كافي فكر نكرده ايم.
معني توسعه دانايي محور آن است كه ما مي خواهيم توسعه اي را شاهد باشيم كه به نوعي فرهنگ محور است. يعني ما در عامترين و كلي ترين بيان به سوي مديريت توسعه فرهنگ محور حركت مي كنيم كه در بالاترين سطح آن، جامعه معرفتي و پايين ترين سطح آن، جامعه اطلاعاتي بيان شده است. اگر اين چنين باشد، پيش نياز تحقق توسعه دانش محور اين است كه ما مديريت توسعه جامعه دانش محور را بشناسيم و اگر آن را بخواهيم محقق كنيم مي بايست اصولا مهندسي فرهنگي را در جامعه بشناسيم.
خاطرم هست كه چند سال پيش كه مسئوليت اجرايي در سازمان مديريت صنعتي داشتم، با مجموعه اي به نام آكادمي سوئيس براي توسعه گفتگو و تعامل داشتيم. اين گفتگوها در سالهاي 1996 تا 2000 طول كشيد. يكي از اصلي ترين مطالعات و آسيب شناسي هاي آنها، درمورد مسايل توسعه كشورهاي مختلف بود. براساس مطالعات آنها توسعه در جوامع مختلف، با بنيان فرهنگ پيوند لازم و كافي را نيافته است و آنها به موضوعي به نام آنومي يا بي هنجاري رسيده بودند. به بيان ديگر به اين نتيجه رسيده بودند كه سازوكار جديدي مي بايد براي توسعه مبتني بر فرهنگ و بويژه فرهنگ بومي به دست آورد. البته در آن زمان هنوز موضوعات جامعه اطلاعاتي و جامعه معرفتي به اندازه امروز در فضاي جهاني طنين افكن نشده بود.
مطلب ديگر اين است كه مستقل از اينكه در جامعه اطلاعاتي، جامعه معرفتي و يا در جامعه صنعتي باشيم، اصولا به تحقق و پيادهسازي برنامه ها به اندازه كافي توجه نميكنيم. وقتي در آسيب شناسي سه برنامه توسعه خودمان ورود پيدا مي كنيم، مي بينيم به طور نسبي وقت مناسبي درمورد سياستگذاري، تنظيم راهبردها و برنامه ها صرف شده است، ولي در مقام تحقق و پياده سازي اين برنامهها مشكل داريم.
جامعه دانايي محور
حال منظور از مديريت توسعه جامعه دانايي محور چيست؟ به نظر مي رسد مديريت كشور با رويكرد دانايي محور ميتواند تحقق مهندسي توسعه دانايي محور را ضمانت نمايد و اين امر از طريق پيش بيني سازوكارهاي اجرايي، نظارت و كنترل پيشرفت توسعه دانايي محور، ارائه بازخورد درمورد مهندسي توسعه دانايي محور و پيشنهاد بازمهندسي و اموري از اين دست انجام مي پذيرد. اگر بخواهم محورهاي مديريت توسعه جامعه دانايي محور را عرض كنم، يكي از آنها طراحي مدل توليدآمار و اطلاعات در حوزه توسعه دانايي محور است. موضوعي كه آقاي دكتر فرقاني مطرح كردند، مربوط به توزيع اقتصاد دانايي محور است. اگر تصميم گرفته شد و خريد نشريات را قطع كردند، اين تصميم چه اثري گذاشته است؟ محور بعدي تعريف و تبيين شاخص هاي تحول به صورت ادواري، سالانه، و سه ساله و 5 ساله، تدوين و انتشار اقدامات متنوع بزرگ، متوسط و كوچك است كه تاثير توسعه دانايي محور را در رشد شاخصهاي جامعه مشخص مي كند. پيش بيني شيوه هاي توجيه و آموزش مديران در سطوح مختلف از ديگر محورهاست. چقدر از مديران ما به موضوع جامعه دانايي محور و لوازم تحقق و نيازهاي آن اشراف و آشنايي دارند. چقدر به آسيبشناسيهاي جوامعي كه سمت و سوي جامعه دانايي محور را ارائه كردهاند، بهعنوان مطالعات مقايسهاي و تطبيقي و يا قرينهاي در زمينه موضوع مورد بحث، اشراف دارند.
پيشبيني شيوه مشاركت دادن مديران و مردم يكي ديگر از محورهاست. ما گفتيم كه در جامعه اطلاعاتي، دولت و سازمانهاي مردم نهاد و بخش خصوصي (مردم) را داريم. وقتي اين چنين است ديگر دولت، دولت قبلي نيست و دولتي است كه از دو سو در حال تخليه شدن از اقتدار است. از پايين به وسيله تشكلهاي فروملي مانند سازمانهاي مردم نهاد و از بالا بهوسيله تشكلهاي فراملي نظير جامعه اطلاعاتي.
مهندس مرعشي:
پيش نياز تحقق توسعه دانش محور اين است كه ما مديريت توسعه جامعه دانش محور را بشناسيم.
طراحي مدل توليد آمار و اطلاعات در حوزه توسعه دانايي محور، پيش بيني شيوه هاي توجيه و آموزش مديران در سطوح مختلف و شيوه مشاركت دادن مديران و مردم، شناسايي و پرورش و حمايت از نخبگان از محورهاي مديريت توسعه جامعه دانايي محور محسوب مي شود.
مديريت توسعه دانايي محور بايد به نوعي در سه نظام سياسي، فرهنگي و اقتصادي كشور ورود پيدا كند.
امروز در نظام سياسي ما، مديريت داناييمحور به اندازه كافي شناخته شده نيست و بايد سامان پيدا كند.
چقدر از مديران ما به موضوع جامعه داناييمحور و لوازم تحقق و نيازهاي آن، اشراف و آشنايي دارند؟
فصل چهارم قانون برنامه پنجساله چهارم توسعه، مجموعه اي از سياستها و تدابير و برنامه هايي را براي حركت به سوي جامعه دانايي محور، پيش بيني كرده است.
مفهوم توسعه دانايي محور آن است كه توسعهاي را شاهد باشيم كه به نوعي
فرهنگ محور است.
دو اجلاسي كه چندي پيش در ژنو و تونس تشكيل شد، شاهد اين معناست كه قريب به 35 تا 40 درصد شركتكنندگان را نمايندگان سازمانهاي مردم نهاد و قريب 30 تا 35 درصد را نمايندگان بخش خصوصي تشكيل ميدادند و اگر آنها را بهعنوان تصميمسازان و دولتها را به عنوان تصميمگير تلقي كنيم، در فضاي ويژهاي با يكديگر در تعامل هستند.
شناسايي و پرورش و حمايت از نخبگان و بالاخره تشويق خلاقيتها و نوآوريها در ارتقاي سطح توسعه دانايي محور در مقياسهاي مختلف، از ديگر محورهاي مديريت توسعه جامعه دانايي محور بهشمار ميرود.
نظامهاي سه گانه
حال بهنظر ميآيد ما به يك مدلسازي نياز داريم. براين اساس مديريت توسعه دانايي محور بايد به نوعي در سه نظام سياسي، فرهنگي و اقتصادي كشور ورود پيدا كند. امروز در نظام سياسيمان (بخش دولت) مديريت دانايي محور بهاندازه كافي شناخته شده نيست و اين مساله بايد سامان پيدا كند، يعني معلوم شود كه نظام سياسي به چهترتيب ميخواهد سازوكارهاي خودش را بر دانايي محوري مبتني كند. به صرف اينكه دولتمرداني باذوق شهوديشان و بااستنتاج اوليهشان بخواهند نسبت به وضعيت جامعهاي كه در حال دگرگوني است اشراف پيدا كنند، كافي نيست.
ما به يك منظومه ديد سيستمي و شبكهاي در جهان نياز داريم و طبعا بايد لوازم آن نيز ديده شود. همين مطلبي كه در مورد مديريت دانايي محور اشاره ميكنيم، در نظام سياسي سازمانهاي مردم نهاد (NGOها) نيز وجود دارد. امروز سازمانهاي مردم نهاد در جامعه قدرت دارند و بهعنوان تصميمساز تاثير ميگذارند، اما متاسفانه بصيرت متناسب بااين جايگاه را ندارند. اين مساله را چگونه ميتوانند بهدست بياورند؟ اگر اين چنين باشد، مثلا احزاب ما كه بازوان توسعه سياسي كشورند، چقدر به موضوع دانايي محوري مجهز شدهاند و چقدر به نقش خودشان در ظرفيتسازي براي توسعه دانايي محور پي بردهاند؟ اين موارد از كارهاي جدي است كه ما در مسيري كه اشاره ميكنيم بايد وجود داشته باشد كه اگر اين چنين بود، امروز نياز نبود كه گفتگو پيرامون موضوع آثار وضعي ناشي از رفتار دستگاههاي مختلف در مورد قطع نشريات تخصصي، يك نشريه مبتكر آن باشد. بايد نظام سياسي سازمانهاي مردم نهاد، يعني احزاب بهصدا درآيند؛ زيرا آنها در جامعه دانايي محور علاقهمند هستند كه مخاطبان رشيد و توسعهيافته داشته باشند.
قلمرو بعدي بحث، مديريت دانايي محور در نظام فرهنگي جامعه ماست. در نظام فرهنگي دولت فرض براين است كه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بايد دغدغه مهندسي فرهنگي را به عنوان پيشنياز توسعه داناييمحور داشته باشد و به خلاءهاي مفهومي، موضوعي و ابزاري آن فكر كند. اين وزارتخانه چقدر توانسته است به اين موضوع التفات داشته باشد؟ اما در مورد نظام فرهنگي سازمانهاي مردم نهاد ميتوان گفت چقدر تشكلهاي مدني ما در اين قسمت براي توسعه دانايي محور مجهز شدهاند؟ اين امر نه بهمعناي تخطئه دستاوردهاي موجود است، بلكه منظور اين است كه واقعا چقدر ما به لوازم دانايي محوري التفات كردهايم؟ به همين ترتيب دانايي محوري در نظام فرهنگي در بخش خصوصي مي تواند شكل بگيرد.
من اين بحث را در حوزه اقتصاد تكميل مي كنم. ما امروز در نظام اقتصاد دولتيمان مي خواهيم دانايي محوري را گسترش دهيم. اتفاقا در طول دو دهه گذشته در اين زمينه بخشهايي از دولت كمي جلوتر از بخش خصوصي حركت كردند.
به همين ترتيب بحث دانايي محوري را در نظام اقتصادي سازمانهاي مردم نهاد داريم. نمونهاي كه مي خواهم عرض كنم، اتاق بازرگاني ايران است. اين اتاق به عنوان مجلس بخش خصوصي، امروز به شدت نيازمند ادبيات دانايي محوري در توسعه خودش است. اتاق ايران و اتاق تهران بهجاي مجادلات گذشته، بايد يك هدف را دنبال كنند و دغدغه مشتركشان مسايل توسعه ملي و دستيابي به چشمانداز ملي باشد. طبيعي است كه بايد كمترين ميزان تعارض و فرسايش درون خانه بين اتاق ايران و اتاق تهران وجود داشته باشد. بهراستي چقدر در اين مجموعه، مساله دانايي محوري كه پيش نياز آن تفاهم است، مورد توجه قرار گرفته است.
مديريت دانايي محور هم در نظام اقتصادي بخش خصوصي بهعنوان يك واقعيت جدي مطرح است. آيا بخش خصوصي ما ظرفيت لازم را براي دانايي محوري بهدست آورده است؟ به نظر من چنين چيزي نيست و مستلزم اين است كه خود آنها هم مجهز شوند.
حالا اگر همه اينها را با هم نگاه كنيم، به نظر ميآيد كه اقتضا دارد به مساله مديريت توسعه جامعه دانايي محور و تحقق اين نوع مديريت عميقتر نگاه كنيم و بر روي آن كنكاش كنيم. سپس واقعيتي است كه در رفتار اجرايي رخ مي دهد و آن هم رويكردي است كه نسبت به ابزارهاي پراكنش و گسترش ظرفيت دانايي محوري از طريق رسانههاي مكتوب و غيرمكتوب ما وجود دارد كه در جاي خودش قابل گفتگوست.
دكتر توفيقي: من بيشتر استفاده كردم، اما يك سوال در ذهن من است و هنوز پاسخ درستي نگرفتهام. سوال اين است كه گاهي اين تصور به من دست ميدهد كه در غرب يك سلسله تحولاتي اتفاق ميافتد كه هركدام پيش زمينه ديگري است. مثلا جامعه اطلاعاتي از دل جامعه صنعتي بيرون ميآيد، يا جامعه معرفتي از دل جامعه اطلاعاتي بيرون ميآيد. حال ناگهان، مقالهاي در آمريكا يا اروپا منتشر ميشود و تيتر آن اين است كه جهان از اقتصاد صنعتي به اقتصاد اطلاعاتي عبور ميكند، بعد ما زود دستپاچه ميشويم و ميگوييم بله چون جهان عبور مي كند، پس ما هم بايد عبور كنيم.
سكوهاي پرتاب
اساسا اين سوال مطرح است كه آيا ما مولفههاي جامعه صنعتي را درك كردهايم و اصولا اين تجربه را پشت سرگذاشتهايم؟ چون بهنظر مي آيد خيلي از سكوهاي پرتاب جامعه اطلاعاتي در دل جامعه صنعتي است.
آقاي مهندس مرعشي به يك مولفه آن؛ يعني نظام اطلاعات و آمار اشاره كردند. ما هنوز آن را هم نداريم. يا هنوز بحث نوآوري و تكنولوژي را درك نكرديم. آيا ما آمادگي پرتاب به جامعه اطلاعاتي را داريم، بدون اينكه آن مولفه را درك كنيم؟ آيا اين مصداق الگوبرداري و كپيبرداري بدون توجه به زمينه نيست؟ حال به فرض هم مي خواهيم وارد شويم، چه كار بايد بكنيم و با چه روشي وارد شويم.
بنابراين، يك سوال اين است كه سكوهاي پرتاب چيست؟ بحث آقاي مهندس مرعشي تحت عنوان لوازم توسعه مبتني بر دانايي مي تواند معنايش اين باشد كه اين سكوهاي پرتاب چيست؟ آيا آن ذهنيت فرهنگي را كه در جامعه صنعتي، پرورش و بلوغ پيدا كرد و آماده ورود به جامعه اطلاعاتي شد، داريم؟ درواقع ما مثل يك ماهي هستيم كه داخل حوض قرار داريم، بعد يكدفعه هواي اقيانوس ميكنيم. آيا اصولا اين امكانپذير است كه ناگهان از زيستبوم استخر، به زيستبوم اقيانوس رفت؟ آيا مي شود آن محيط را بدون عبور از سلسله مراتب درك كرد؟ اگر مي شود با چه تمهيداتي؟
الزامات توسعه
حالا با يك درجه پايينتر وارد بحث توسعه مبتني بر دانايي شوم. در اينجا بهنكتهاي اشاره كنم كه به مسئوليتم در وزارت علوم باز ميگردد و زماني بود كه فصل چهارم برنامه چهارم توسعه طراحي ميشد. جلساتي در مورد اينكه الزامات توسعه مبتني بر دانايي چيست تشكيل شد. بعد بحثهايي صورت ميگرفت كه ما چه تغييري بايد در بينشها، ماموريتها و ابزارمان بدهيم، البته بعضي از بحثها هم در برنامه چهارم توسعه منظور شد. حالا من به بعضي از آنها در فصل چهارم اشاره ميكنم. مثلا اولين سوال اين بود كه اساسا ما اين بينش را داريم كه وقتي وارد عصر توسعه مبتني بر دانايي مي شويم، بعدا چه چيزهايي را بايد بپذيريم. مثلا در همان جلسات، يكي از بحثها اين بود كه در جامعه دانايي محور، يك انسان دانشمدار، محور همه تحولات ميشود و حالا آموزش عالي بايد همگاني شود. اين مساله را ما درك ميكرديم، چون سرمايه انساني، بازيگر اصلي جامعه دانايي است. بعد ميگفتيم سرمايه انساني مساويست با انسان به اضافه دانش و مهارت. بنابراين در جامعه دانايي، كسي مي تواند در متن باشد كه فرد يادگيرنده باشد. حال به اين ترتيب آموزش عالي بايد همگاني شود. بنابراين به كنكور و توسعه ظرفيتها بايد طور ديگري نگاه شود و در واقع پارادايمها عوض ميشود. بنابراين يك سوال اين است كه آيا ميدانيم لوازم چيست كه سخن از توسعه مبتني بر دانايي ميكنيم؟ مثلا در حوزه نظام سياسي، آزاديهاي فردي و امنيت فرد در جامعه دانايي، بسيار كليدي مي شود؛ يعني آيا شما آماده اين بازنگري را داريد؟ بهاين ترتيب ديگر نميتوانيد روي علم كنترل و بازرسي داشته باشيد و بايد تمام مولفههايي كه به علم پروبال مي دهد فراهم كنيد مانند آزاديهاي فردي و امنيت فردي. آيا آمادگي اين پذيرش را داريد؟ يا سادهترين آن، براساس فصل 4 برنامه چهارم توسعه، منابع پژوهش 2 درصد از درآمد ناخالص ملي و 1 درصد از درآمد شركتها؛ يعني جمعا 3 درصد را تشكيل مي دهد. اين يكي از مقدمات ورود به عصر دانايي است. بعد يكدفعه، همان سال اعلام مي كنيم اين منابع 4/0 درصد است. اين مساله نشان ميدهد كه ما آمادگي نداريم كه وارد اين قضيه شويم. جامعهاي كه از دل جامعه صنعتي وارد جامعه اطلاعاتي شده است، حداقل 40 سال است كه منابع پژوهشي آن 3 درصد از توليد ناخالص ملي را تشكيل مي دهد. ما چگونه از 4/0 درصد يكدفعه به 3 درصد مي خواهيم برسيم. سكوهاي پرتاب اينهاست.
مثال ديگري را در حوزه خودمان به عنوان عرضه كننده عرض مي كنم. ما متوجه شديم كه چرخه هاي دانش در كشور ما كامل نيستند. چرخههاي دانش را به 5 چرخه تقسيم كرديم: چرخه توليد، توزيع، تبديل، استفاده و نشر. شما هنوز كه ميبينيد بعضي روي بحث انتشار مقالات علمي ترديد دارند و نمي دانند كه آيا بايد مقالات را براي مجلات ISI ارسال كنند يا خير؟ يا با جامعه جهاني ارتباط داشته باشد يا خير؟ هنوز اينها سوال است. به عبارتي كشور هنوز از اين مرحله عبور نكرده است. چرخه آموزش در كشور تا حدي شكل گرفته است، پژوهش و توليد دانش يك مقدار حركت كرده است، ولي چرخه تبديل دانش؛ يعني فناوري هنوز ناقص و ناكارامد است. چرخه استفاده از دانش كه نوآوري است؛ يعني تجاري سازي دستاوردهاي پژوهشي هنوز ناقص است. شما بازار سرمايه هاي ريسكپذير و بازار اعتبارات سرمايه روي ايده هاي نو را نداريد. يا در نظام اقتصادي، دانش بري كجا بايد اتفاق بيفتد؟ اصلا تحقيق كرديم كه اين حوزه متقاضي است يا خير؟ مي بينيم كه خيلي از مؤلفه ها نشان مي دهد كه نيست. اصلا حوزه اقتصاد به دلايل زياد، متقاضي دانش نيست. يكي اينكه بخش عمده اقتصاد در انحصار دولت است. دولت خودش را نه با دانش بلكه با رانت و حمايتهاي دولتي سرپا نگه مي دارد. بخش خصوصي است كه در رقابت به دنبال دانش مي آيد و آن هم كه فعال نيست. عمده درآمد كشور از نفت است و نفت هم بيشتر به صادرات اتكا دارد. خيلي از چرخه هاي مياني صنعت شكل نگرفته است كه محصولات نهايي توليد كند. در حوزه اقتصاد و صنعت، يك موقع ماده اوليه را صادر مي كنيد كه يك مقدار دانش بري دارد، يك موقع است كه به سمت محصولات نهايي حركت مي كنيد و دانش بري شما صدها برابر مي شود. خيلي از بخشهاي صنعت ما واردات مواد اوليه و بسته بندي و مخلوط كردن و فروش آنهاست. مثلا در بحث چرخه فناوري، عمده صنعت ما مبتني بر خريد فناوري است. معناي آن اين است كه بخش عمده اي از فعاليتهاي دانشي جامعه در خارج انجام مي گيرد. اصلا چرا نخبگان مهاجرت مي كنند؟ براي اينكه با فعاليتهاي آموزشي فعلي ارضا نميشوند. چرخه هاي توليد فناوري، يكي از دانشبرترين چرخه هاست. چرخه آموزشي چندان دانشبر نيست، چرخه پژوهش، فناوري و نوآوري است كه دانشبر هستند و عمدتا در خارج اتفاق مي افتد. به عبارتي صنعت ما چرخهاي دانش را در خارج به حركت درمي آورد و ما محصول نهايي آن را كه ليسانس و امتياز است ميخريم.
دكتر توفيقي:
درجامعه دانايي محور، يك انسان دانش مدار محور همه تحولات مي شود و براين اساس آموزش عالي بايد همگاني شود، آيا اين آمادگي وجود دارد؟
جامعه اي كه از دل جامعه صنعتي وارد جامعه اطلاعاتي شده است، حداقل 04 سال است كه منابع پژوهشي آن 3 درصد توليد ناخالص ملي را تشكيل مي دهد. ما چگونه مي خواهيم از چهار دهم درصد، يكدفعه به 3 درصد برسيم.
ما مثل يك ماهي هستيم كه داخل حوض قرار داريم، بعد يكدفعه هواي اقيانوس مي كنيم.
چرخه هاي دانش به 5 چرخه تقسيم مي شوند: چرخه توليد، توزيع، تبديل، استفاده، و نشر.
چرخه آموزش، پژوهش و توليد در جامعه ما تاحدي شكل گرفته و حركت كرده است، ولي چرخه تبديل دانش؛ يعني فناوري هنوز ناقص و ناكارآمد است.
خيلي از مؤلفه ها نشان مي دهد كه حوزه اقتصادي ما، متقاضي دانش نيست.
در جامعه دانايي محور، بايد ظرفيتهاي دانشي جامعه تشديد و تقويت شده و چرخههاي آن تكميل شوند.
صنعت ما، يك صنعت عملياتي است، نه طراحي. حتي مدتي تعمير و نگهداري آن را هم ديگران انجام مي دادند. نتيجه اينكه در جامعه دانايي، بايد ظرفيتهاي دانشي جامعه تشديد و تقويت شده و چرخه هاي آن تكميل شوند.
دكتر فرقاني : با بيانات آقاي دكتر توفيقي بهنظر مي رسد يك مقدار در بنيانها تشكيك ايجاد شده است. يعني آيا سازوكاري كه در برنامه پيشبيني شده واقعبينانه است يا خير؟
دكتر توفيقي : البته آن شك بهخاطر عقبگرد نيست، بلكه بهخاطر تحريك ذهن است و ما بايد سرعتمان را چندبرابر كنيم، زيرا هدف خيلي بزرگ است.
مهندس مرعشي : تعبير من از اظهارات آقاي دكتر توفيقي اين است كه هوشمندانه و با انتخاب حركت كنيم. راههاي جديدي كه قرار است تنظيم شود، عقلانيت توسعه يافتهتري را طلب ميكند كه بتوانيم گامها را باشتاب و تمهيدات بهتري طي كنيم. من فكر ميكنم لوازم بحث ايشان به هيچوجه توقف يا درجازدن يا بازگشت به عقب نيست، بلكه يك مهندسي توسعه اجتماعي با عقلانيت بسيار متعالي تري را دربر ميگيرد.
دكتر فرقاني : باتوجه به توضيحات آقاي دكتر توفيقي اين سوال پيش ميآيد كه آيا اين كار دشوارتر از طيكردن مسير توسعه طبيعي شبيه آنچه كه در غرب اتفاق افتاد نيست؟ زيرا از يك طرف فراهمكردن شرايط خلاقيتها و بسترهاي مناسب ذهني و فرهنگي براي درك مقتضيات حركت توسعه، نيازمند توسعهيافتگي است. يعني افراد و جوامع توسعه يافته باشند تا بتوانند از تجربهاي كه دنيا كسب كرده درس بگيرند و نمادهاي توسعه اي مناسب با فرهنگ خود را باز توليد و بازسازي كنند.
آيا كشورهاي درحال توسعه دچار اين چرخه معيوب نيستند كه براي بهكارگيري آن تجربهها و تسريع طي كردن فرايند توسعه كه با تاخير وارد آن شدند، نيازمند دانش و خلاقيت بيشتر و مديريت بهتر هستند؟ از طرف ديگر شرايط و مقتضيات شكلگيري چنين چرخهاي در اين نوع كشورها فراهم نيست. يعني چرخه معيوب توسعهنيافتگي، ضعف مديريت و خلاقيت و مشكل ذهني و فرهنگي در اين كشورها، مدام تكرار و همديگر را تشديد ميكند.
علاوه بر اينها ما با بحث جهانيسازي يا جهانيشدن روبرو هستيم. ما در فرايندي قرار داريم كه بدون اينكه مسير را خودمان انتخاب كنيم به جاهايي پرتاب ميشويم. وقتي كه اينترنت وارد كشور ما ميشود، ما برنامهريزي نميكنيم و يا تصميم نميگيريم كه چندصدهزار وبلاگ در فضاي سايبر داشته باشيم. اين اتفاق ميافتد و در نتيجه وقتي دهها روزنامه و نشريه تعطيل ميشوند، جريان اطلاعرساني چندان خدشه نمي بيند. مي خواهم عرض كنم كه يك سري الزامات و مقتضيات جهاني وجود دارد كه ما را به آن سمت، سوق ميدهند. حالا مشكل اين است كه اگر از لحاظ ذهني ، بينشي و فرهنگي، توسعه نيافته باشيم، وقتي ملزم به حركت هستيم به جاي آنكه سرعت بگيريم، به زمين مي خوريم و آسيب مي بينيم. بدين ترتيب نميتوانيم به سلامت از اين وادي عبور كنيم.
بنابراين باتوجه به اقتضائات جهاني، بايد مشكلات توسعه نيافتگي و نيازهاي توسعه دانايي محور و موانع ملي تحقق جامعه معرفتي را در كنار يكديگر ببينيم و راههاي پاسخگويي منطقي آن را بيابيم. بهبيان ديگر ضعفها و تهديدهايمان را به فرصت تبديل كنيم تا بتوانيم از اين وادي به سلامت عبور كنيم. اين امر به يك مدل عملياتي ويژه نياز دارد. اما قرائن و شواهد نشان ميدهد كه عملياتيكردن آن در كشور ما هم با موانع ذهني و فرهنگي و هم با مشكلات مديريتي و حقوقي روبروست.
دكتر لطيفي : واقعيت اين است كه ما آمادگي ورود به جامعه اطلاعاتي را نداريم. ولي اينكه آيا ميتوانيم وارد شويم؟ در جواب بايد گفت كه اين انتخاب نيست، اجبار است. از سال 1955 که ما پشت كامپيوتر نشستيم به نوعي به جامعه اطلاعاتي و ارتباطي وارد شديم. كما اينكه بهجامعه جهاني نيز خواسته يا ناخواسته وارد شدهايم، يا به تعبير دوستان پرتاپ شدهايم.
جدي بودن رقابت
قضيه رقابت در سازمان تجارت جهاني (WTO) جدي است و ما در هر دو سطح خرد و كلان وارد رقابت جهاني شدهايم. در سطح خرد يا بنگاههاي اقتصادي، كسبوكارهاي ما ديگر نميتوانند جزيرهاي فعاليت كنند، بلكه مجبورند از پيله خود خارج شده و در سطح جهاني به رقابت با رقباي توانمند خود بپردازند. اين رقبا بهدليل برخورداري از زيرساختهاي جامعه اطلاعاتي از مزيتهاي رقابتي بالايي برخوردارند. بنابراين رقابت بنگاههاي اقتصادي ما بدون تجهيز كافي با چنين رقباي مجهزي، رقابتي خردمندانه و برابر نخواهد بود.
از طرف ديگر با ورود به جامعه اطلاعاتي و جامعه جهاني، رقابت در سطح كلان نيز براي اقتصادها غيرقابل اجتناب است. در حال حاضر دولتها در زمينه جذب مغزها با يكديگر رقابت ميكنند. بهاين ترتيب وقتي دانشگاهها نتوانند نياز اطلاعات نسل شما را تامين كنند، دولت ديگر در رقابت با شما نياز او را تامين كرده و نخبگان را جذب ميكند. بنابراين رقابت خواهناخواه در سطح كلان هم وجود دارد و جذب نخبگان و سرمايههاي فكري و علمي يکي از مصاديق آن است. اين رقابتها در سطح كلان در همه عرصههاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و نظامي بين دولتها قابل مشاهده است. در اينجا نيز همان نابرابري خود را نشان مي دهد. کشورهاي توسعهيافته ابزارهاي عصر اطلاعات را به خدمت گرفتهاند و روشن است که در اين رقابت بدون بهکارگيري ابزارهايي همسنگ نميتوان وارد رقابت با آنها شد.
كشورهاي پيشرفته از ابزار جامعه اطلاعات و زيرساختهاي اقتصادي آن استفاده ميكنند و شما مجبور به رقابت با آنها هستيد. پس اگر نتوانيد به اين ابزارها مسلح شويد، رقابت چه در سطح خرد و چه در سطح كلان به رقابتي نابرابر تبديل شده و قطعا پيروز ميدان نخواهيد بود.
اين مطلب را بهعنوان مقدمه عرض كردم. حال ميخواهم مطالب خودم را در سه بخش دستهبندي كنم. يك بخش اهميت اطلاعات است. اگر تنها عامل توليد در عصر حاضر، اطلاعات و دانش است پس قضايا خيلي فرق ميكند. به بيان پيتر دراكر بهرهوري، امروز چيزي جز اطلاعات و دانش نيست. شما اگر اين سخن را بشكافيد ميبينيد كه چرا همه كشورهايي که دنبال بهرهوري هستند. درپي دستيابي به اطلاعات و دانش ميباشند. به همين دليل گفته ميشود در نهايت رقابت بين ملتها به رقابت ميان نظام آموزشي كشورها اختصاص مييابد. براين اساس ثروتمندترين كشورها، كشورهايي خواهند بود كه نظام آموزشي برتر دارند.
به خاطر دارم تونيبلر نخستوزير انگليس در نطق انتخاباتي خود در 9 سال پيش در مورد برنامه خود درصورت آمدن بر سر كار چنين گفت من سه كار اساسي ميخواهم انجام دهم: آموزش، آموزش، آموزش. عليرغم اهميت آموزش در عصر ما من ميخواهم بگويم در كشور ما تيراژ كتاب، فاجعه است. در كشوري با جمعيتي نظير ما مثل انگليس تيراژ كتاب و مجله ميليوني است، درصورتيکه يك ناشر ايراني اگر خيلي موفق باشد، تيراژ يك عنوان كتاب او بيشتر از 5 هزار نسخه نيست و تيراژ مجلات تخصصي هم که بههمين ترتيب بسيار پايين است.
اين مساله يك چيزي را از بنيان نشان ميدهد و آن اينكه هنوز ما اهميت اطلاعات را درك نكردهايم. ما اهميت مسايلي نظير نفت، منابع طبيعي و زمين را بيشتر لمس ميكنيم تا اهميت مغز و اطلاعات و دانش را. بههمين دليل اگر يك چاه نفت آتش بگيرد هراسان همه دنبال خاموشكردن آن هستيم، ولي اگر در همين رقابت بين ملتها، مغزهاي ما فرار كنند، ممكن است خيلي احساس درد نكنيم.
بنابراين مورد اول ضرورت درک اهميت اطلاعات در زندگي ماست كه به آن اشاره كردم. موارد دوم و سوم به ترتيب نگرش ما نسبت به اطلاعات، و نقش نشريات تخصصي در توليد و توزيع علم است كه در بخش دوم ميزگرد به آنها خواهم پرداخت.
دكتر لطيفي:
دانش، مرز جغرافيايي نمي شناسد و به عنوان منبع كليدي توليد مطرح است.
در جامعه اطلاعاتي مراكز علمي، پژوهشي و آموزشي و رسانه ها، به عوامل كليدي توليد تبديل شده اند.
زيرساخت هاي عصر اطلاعات از نوع اطلاعاتي – ارتباطي است و لازمه توسعه آنها نيز باور دولت و جامعه مبتني بر ضرورت سرمايهگذاري براي توسعه اين زيرساختهاست.
راه رسيدن به عصر خرد و يافتن راه حل براي معضلات بشري، گذر از جامعه اطلاعاتي و راندن در شاهراه اطلاعاتي است.
درنهايت رقابت بين ملتها به رقابت ميان نظام آموزشي كشورها اختصاص مي يابد. بر اين اساس ثروتمندترين كشورها، كشورهايي خواهندبود كه نظام آموزشي برتر دارند.
ما اهميت مسايلي نظير نفت، منابع طبيعي و زمين را بيشتر لمس مي كنيم تا اهميت مغز و اطلاعات و دانش را.
در كشوري با جمعيتي نظير ما مثل انگليس، تيراژ كتاب و مجله ميليوني است، در صورتي كه تيراژ يك عنوان كتاب يك ناشر موفق ايراني، بيشتر از 5 هزار نسخه نيست.
تدبير: باسپاس مجدد از صاحبنظران و اساتيد محترم شركتكننده در بحث، بخش دوم و پاياني ميزگرد در شماره آينده به اطلاع شما خواننده گرامي خواهد رسيد.