آموزش كارآفريني در قرن بيست و يكم کارآفرینی در هزاره سوم
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[22 Dec 2007]
[ اکرم عباس نژاد]
مقدمه
بنياد كلمن بيش از اندك سالهاي اخير، توسعه گزارش هيئت رئيسه كنفرانس ملي USASBE را مورد پشتيباني و حمايت قرار داده است. حقيقتاً، چند فرد ممتازي وجود دارند كه ما را با ديدگاههايش به چالش كشانده و روشن نمودهاند. دكتر آرنولد كوپر (پردو)، دكتر كارل وسپر (واشنگتن)، دكتر دال ماير (كلورادو)، دكتر جان باتلر (تگزاس)، و دكتر جفري تيمونز (بابسون) محققان بزرگ داشته شدهاي ميباشند كه تفكر خلاقشان را با شأن و ارزشي براي ما به ارمغان آوردهاند. آنها مجموعه نهايي از گروه پيشگامان كارآفريني ميباشند كه جدال مشروعيت را در دانشگاههايمان براي آموزش كارآفريني به مبارزه طلبيدهاند. با توجه به اين دورنماي تاريخي مولفان گزارش هيئت رئيسه بنياد كلمن، با كمال تواضع، من نيز در سال 2004 به وسيله "موسسه" پژوهشگر كلمن براي آموزش كارآفريني، انتخاب شدم. به علت اينكه ميتوانم با ملاحظات كنفرانس ملي USASBE در سال 2004، ديدگاههايم را در خصوص آموزش كارآفريني براي قرن بيست و يكم، در اختيار ديگران بگذارم، بينهايت احساس غرور ميكنم. زيرا امروزه نسلي از اساتيد دانشگاه و مديريت زاده ميشوند كه ميبايست نهضتها را در دست بگيرند- زماني است كه بايد ماوراي مشروعيت بخشي حركت كرد و نداي رهبري را پذيرفت! ما با آزمودن اين «نيرو»ي كارآفريني آغاز ميكنيم و سپس درون آموزش كارآفريني و چالشهايمان براي قرن بيست و يكم، به كند و كاو خواهيم پرداخت.
نيروي كارآفريني
كارآفريني يك فرآيند پويا است، متشكل از آينده نگري، تحول و خلاقيت. اين كار مستلزم به كارگيري انرژي و علاقه به خلق و به اجرا درآوردن ايدههاي تازه و راهحلهاي خلاقانه ميباشد. عوامل اصلي در اين زمينه عبارتند از : تمايل به منظور انجام ريسكهاي حساب شده از لحاظ ارزش بازاري خالص و يا شغل، توانايي ايجاد يك تيم مجرب اقتصادي، مهارت خلاقانه تامين منابع مورد نياز و مهارت پايهاي مربوط به تدوين يك برنامه كسب و كاري منسجم و بالاخره تيزبيني در شناخت فرصت، آن هم در جايي كه ديگران با بينظمي، تناقض و سردرگمي دست به گريبان هستند.
كارآفريني چيزي بيش از ايجاد صرف كسب و كار است. هر چند اين جنبه بسيار مهمي است، اما نمايانگر كل قضايا نيست. ويژگيهاي مربوط به استفاده از فرصتها، خطرپذيري وراي احساس امنيت و پشتكار لازم براي تبديل يك ايده به واقعيت دست به دست هم داده، ديدگاه ويژهاي را به وجود ميآورند كه كارآفرينان را به خود جذب مينمايد. اين ديدگاه و دورنما در افراد قابل گسترش بوده و در درون و بيرون يك سازمان، در فعاليتهاي انتفاعي و غيرانتفاعي و در فعاليتهاي كسب و كاري و غير آن كه به منظور خلق ايدههاي خلاقانه صورت ميگيرد، ميتواند نمايان گردد. بدين ترتيب، كارآفريني يك مفهوم كلگراست كه به گونهاي ابداعي و ابتكاري، بر كسب و كار فرد اثر ميگذارد. اين ديدگاه است كه روش كسب و كار را در همه سطوح و كليه كشورها متحول ساخته است. مجله "متحد" چندي پيش گزارش نمود كه "آمريكا مجدداً در حال تبديل شدن به كشور خطرپذيران است و روش كسب و كار ما ديگر مانند آنچه هست باقي نخواهد ماند." آري! چنين است. اين انقلاب در يك فضاي اقتصادي آغاز شده است كه در آن، ديدگاه كارآفرينانه نيروي غالب را تشكيل ميدهد.
شركتهاي كارآفريني دو نقش حياتي در اقتصاد آمريكا دارند:
اول، آنها بخش لاينفك فرآيند نوسازي هستند كه بر اقتصاد بازار تاثير گذاشته و آن را تعريف مينمايند. شركتهاي كارآفريني نقش مهمي در نوآوريهايي دارند كه اين نوآوريها به تغيير فناوري و رشد فرآوري منجر ميگردند. به طور كلي، محور اين نوآوريها تغيير و رقابت است،زيرا آنها ساختار بازار را تغيير ميدهند. اقتصاد آمريكا يك واحد سازمانيافته پويا است كه همواره در حال تغيير است و نه يك واحد، كه قبلاً به وجود آمده است و بس. محور آن، دورنماهاي آينده است و نه ميراثهاي گذشته.
دوم، شركتهاي كارآفريني مكانيزمهايي هستند كه به وسيله آنها ميليونها نفر به چرخه اقتصادي و اجتماعي جامعه آمريكا وارد ميشوند. كسب و كارهاي كوچك، ميليونها نفر از جمله زنان، اقليتها و مهاجرين را قادر ميسازد تا به روياي آمريكايي نايل شوند. بزرگترين منبع قدرت آمريكا همواره روياي آمريكايي مبتني بر رشد اقتصادي،فرصتهاي برابر و حركت صعودي بوده است. در اين فرآيند تكاملي، كارآفريني نقش مهم و حياتي تامين "همبستگي اجتماعي" را بر عهده دارد كه فعاليتهاي صورت گرفته به كمك تكنولوژي پيشرفته و فعاليتهاي شهروندان عادي را به يكديگر مرتبط ميسازد. با اين وجود، استيونسن (2000) اخطار نمود : "با نگاهي به فرصت بيست سال اخير آشكار است كه يك انقلاب كارآفرينانه روي داده است. برخي از نخستين داوطلبان، مهيجترين اوقات را سپري كردهاند. خطر در اين نكته نهفته است كه فرض كنيم آينده خالي از چالش خواهد بود."
مفاهيم جديد در پژوهش و آموزش كارآفريني
به موازات اين كه كار خود را در مطالعه و آموزش در زمينه كارآفريني ادامه ميدهيم، توجه به تحولاتي كه طي چند سال اخير در رابطه با پژوهش و آموزش رخ دادهاند نيز حايز اهميت است. مفاهيم جديدي كه متمايزكننده پژوهشهاي اخير پيرامون كارآفرينان و ريسكهاي تازه خلاقيت ميباشد را ميتوان به صورت زير خلاصه نمود.
1) قلمروهاي كارآفريني و مديريتي انحصاري نبوده بلكه تا حدودي نقاط مشترك نيز دارند.
قلمرو دوم (مديريت) بيشتر تحت تاثير فرصتها قرار دارد و اولي نيز (كارآفريني) بيشتر تحت تاثير عامل "منابع و تعاملات اجتماعي" قرار دارد.
2) تامين مالي كسب و كار شامل سرمايه ريسك و سرمايه حمايتي و نيز ساير تكنيكهاي تامين مالي با قدرت بيسابقهاي در دههه 90 ظهور يافتند كه دهه ديگري از كارآفريني را موجب گرديد.
3) كارآفريني درونسازماني (كارآفريني شركتي) و نياز به فرهنگ كارآفريني در طي چند ساله اخير توجه زيادي را به خود جلب كرده است.
4) راهبردهايي در كارآفريني شناسايي شدهاند كه نشاندهنده برخي نكات مشترك، موضوعات مشترك و مبادلات ميان كارآفريني و راهبردها ميباشند.
5) تنوع وسيع موجود ميان كارآفرينان و روشهاي آنها براي دستيابي به موفقيت، تحقيقاتي را پيرامون جنبههاي روانشناختي سبب شده است كه ميتواند موفقيت آينده را پيشبيني نمايد.
6) مخاطرات و مزاياي شغل كارآفريني، به ويژه ماهيت فشارآور و دشوار آن، موضوع تحقيقات عميقي در رابطه با كارآفرينان بالقوه و يا مشغول به كار بوده است.
7) كارآفرينان زن و متعلق به اقليتها نيز به تعداد بيسابقهاي سر برآوردهاند. چنين به نظر ميرسد موانعي كه آنها با آن مواجه هستند با موانعي كه ساير كارآفرينان در پيش رو دارند متفاوت است.
8) جوهر كارآفريني جهاني است؛ اين را ميتوان از رشد عظيم مزاياي كارآفريني در سالهاي اخير در سراسر جهان دريافت.
9) تاثيرات اجتماعي و اقتصادي كارآفرينان و كسب و كارهاي خانوادگي چنانكه به اثبات رسيده، در مقايسه با نقشي كه كمپانيهاي از 500 نفر به بالا تاثيرات عميق نامتناسبتري بر اشتغالزايي، خلاقيت، نوآوري و تجديد حيات اقتصادي دارند.
10) آموزش كارآفريني به يكي از داغترين مباحث در آموزشگاههاي مهندسي و كسب و كار آمريكا مبدل شده است. تعداد مدارسي كه به آموزش يك كسب و كار جديد و يا واحدهاي مشابه ميپردازند از كمتر از بيست و چهار مدرسه در بيست سال قبل به 1600 مدرسه در حال حاضر افزايش يافته است.
به علاوه، تعدادي موسسه عمده آكادميك، برنامههايي را در زمينه پژوهش كارآفريني به اجرا ميگذارند و هر ساله نيز دانشكده بابسون نشستي را با عنوان "قلمروهاي پژوهش در كارآفريني" در يكي از محوطههاي دانشكده برگزار مينمايد. از سال 1981، اين نشست زمينهاي را براي انتشار تازهترين تحولات در زمينه كارآفريني فراهم نموده است. در سال 2000، انجمن ملي مراكز كارآفريني به منظور هماهنگي دايم ميان مراكز كارآفريني، تاسيس شده و نيز مراكز نوپاتر براي همكاري و روي هم گذاشتن اطلاعات، اجراي طرحهاي ويژه و كمك به يكديگر در جهت پيشبرد و بهبود اثر مراكزشان، پايهگذاري گرديد. اين انجمن همچنين موسسه "همكاران پژوهش كارآفريني قرن بيست و يكم" را نيز بنيان نهاد. اين مجموعه در حال گسترش از محققين در زمينه كارآفريني موجب ايجاد يك احساس وظيفه در جهت تعريف مباحثات اختلافبرانگيز پژوهشي و قلمروهاي آنها و گسترش ابتكارات بالاي تحقيقاتي گرديد كه به طور كلي نشانگر بالاترين سطح تحقيق در مراكز كارآفريني و جامعه علمي به طور كلي ميباشد. اين انجمن به يك محور براي مراكز كارآفريني در سراسر آمريكا بدل شده است تا از طريق آن بهبود كيفيت كارآفريني را استمرار بخشند. بيشتر مراكز دانشگاهي كارآفريني توجه خود را به سه قلمرو اصلي معطوف نمودهاند :
(1) آموزش كارآفريني، (2) فعاليتهاي ويژه كارآفرينان و (3) پژوهش كارآفريني.
اين مراكز در زمينه توسعه پژوهش كارآفريني پيشگام بوده و به احتمال فراوان در آينده نيز چنين خواهند بود. امروزه در بيشتر دانشگاهها، رويكرد موجود عبارت است از توسعه و يا گسترش حجم برنامههاي كارآفريني و طراحي برنامههاي تحصيلي دشوار و بينظير ويژه دانشجويان كارآفريني. آنچه بيش از همه اهميت دارد، توجه ملي است كه از طريق جوايزي از قبيل برنامه مدل ملي SBE آمريكا و ردهبنديهاي ملي مانند آنچه كه توسط شبكه اخبار آمريكا، گزارش جهاني و مجله كارآفريني صورت ميگيرد، نشان داده ميشود. با در نظر گرفتن همه اين عوامل، اكنون به بررسي نحوه ظهور آموزش كارآفريني ميپردازيم.
جايگاه فعلي آموزش كارآفريني
گاهي از نسل جوانتر امروزي با عنوان "نسل ايكس" تعبير ميگردد. زيرا آنها خود را از فرصتهاي معمول بيبهره مييابند. اين نسل قرن بيست و يكم، بايد با عنوان "نسل اي" شناخته شود زيرا آنها ميروند تا به كارآفرينترين نسل از زمان انقلاب صنعتي به اين سو بدل شوند. حدود 6/5 ميليون آمريكايي زير 34 سال، امروزه فعالانه در حال راهاندازي كسب و كاري براي خود ميباشند. يك سوم كارآفرينان جديد كمتر از 30 سال سن دارند، و بيش از 60 درصد جمعيت 29-18 سال ميگويند كه ميخواهند مالك كسب و كار خود باشند و 80 درصد كساني كه انتظار ميرود در آمريكا به كارآفريني بپردازند، بين سنين 34-18 سال قرار دارند!
به موازات اين ارقام سرسامآور، افزايش مشابهي نيز در زمينه آموزش كارآفريني پديد آمده است. رشد و گسترش اخير در زمينه برنامههاي تحصيلي و طرحهايي كه به امر كارآفريني و خلق كسب و كار جديد اختصاص يافتهاند قابل توجه بوده است. شمار دانشكدهها و دانشگاههايي كه واحدهايي در رابطه با كارآفريني ارائه مينمايند از تعداد اندك در دهه 70 ميلادي به 1600 عدد در سال 2003 افزايش يافته است. در ميان اين گسترش عظيم واحدهاي تحصيلي، چالش مربوط به آموزش هرچه موثرتر و كارآمدتر كارآفريني به قوت خود باقي است.
اين مسئله در حال روشن شدن است كه كارآفريني و يا جنبههاي معيني از آن قابل ياددهي ميباشند. كارآموزان و افراد حرفهاي اين نظر واقعبينانه را طرح كردهاند كه كارآفرينان زاده ميشوند نه آنكه تربيت ميشوند. پيتر دراكر كه به عنوان يكي از انديشمندان پيشگام در زمينه مديريت در عصر ما شناخته شده است گفته است : "از اسرار كارآفريني سخن ميگوييد؟ اين سحر و جادو نيست، مرموز نيست و ارتباطي هم با اجنه ندارد. اين نوعي آموزش است و مانند هر آموزش ديگري قابل ياددهي و تعليم است."
مرور ادبيات كسب و كار، كارآفريني و آموزش مديريت كسب و كار كوچك (1994-1998) نيز تاييدي بر اين نظر است كه گزارش ميدهند : "اغلب مطالعات تجربي و زمينهيابي نشان ميدهند كه با استفاده از آموزش كارآفريني ميتوان كارآفريني را تعليم داد و يا حداقل ترغيب نمود."
با در نظر گرفتن اين عقيده به شدت مقبول، كه خطرپذيريهاي مربوط به كارآفريني كليد نوآوري، بازدهي توليد و رقابت موثر ميباشند، اين سوال كه آيا كارآفريني را ميتوان تعليم داد ديگر بيهوده است.
سولومان، دافي و تارابيشي در سال 2002 يكي از جامعترين مطالعات تحليلي را در زمينه آموزش كارآفريني انجام دادند. آنها در بررسيشان پيرامون مسئله ياددهي كارآفريني، چنين اعلام كردند يكي از اهداف اصلي آموزش كارآفريني اين است كه اين مفهوم، مسئلهاي مجزا از آموزش معمول كسب و كار است. اصولاً وارد شدن در تجارت، فعاليتي است كه با ميدريت يك كسب و كار تفاوت دارد؛ آموزش كارآفريني بايد به ماهيت مبهم و نامشخص ورود به تجارت نيز توجه داشته باشد. براي نيل به اين هدف، آموزش كارآفريني بايد شامل واحدهاي مهارتساز در مذاكره، رهبري، توسعه محصول جديد، تفكر خلاق و رويكرد باز به نوآوريهاي فناوري باشد. ساير قلمروهايي كه براي آموزش كارآفريني مهم تشخيص داده شدهاند عبارتند از :
انتخابهاي موجود در شغل كارآفريني، منابع سرمايه براي كسب و كار، حفظ ايده، تحمل ابهام، شاخصههاي شخصيت كارآفريني و چالشهاي همراه با هر مرحله از توسعه كسب و كار ميباشند و ابزارهاي يادگيري شامل روشهاي زير ميشوند : برنامههاي كسب و كار، راهاندازي كسب و كار توسط دانشجويان، مشورت با كارآفرينان مشغول به كار، شبيهسازيهاي كامپيوتري و رفتاري، مصاحبه با كارآفرينان، بررسيهاي محيطي، موارد مستقيم و زنده، سفرهاي ميداني "گردشهاي علمي" و استفاده از فيلم و عكس.
اين نوع از تجربه به دانشجويان در قالب برنامههاي ابتكاري كارآفريني عرضه ميگردد كه از طرف انجمن كسب و كارهاي كوچك و كارآفريني آمريكا به رسميت شناخته شدهاند. كليات اين برنامهها در پيوست الف آمده است. اين برنامههاي نمونه كه جوابگو نيز بودهاند، واحدهاي تخصصي مقطع كارشناسي، برنامههايي در سطح كارشناسي ارشد، آموزش توام با نوآوري و برنامههاي تخصصي ميباشند. همه اين دانشگاهها نوعي آموزش كارآفريني را ارائه نمودهاند كه تاثيري ملموس و واقعي بر دانشجويان و نيز تاثيري پايدار بر رشته كارآفريني داشته است. به هر حال، و سپر در سال 1999 هشدار داد كه كار ناتمامي از قرن بيستم باقي مانده است. او اين امر را در مورد مسائلي همچون مشروعيت، الگوها، محتوا، تعادل در پژوهش، خودمختاري و ثبات بررسي نمود. در حالي كه ميتوان گفت مشروعيت در وضعيت كنوني آموزش كارآفريني حاصل شده است، چالشهاي حساسي در پيشاند.
دغدغهها/ چالشهاي آموزش كارآفريني
استيونس در سال 2000 گفت : "مربيان كارآفريني بايد چيزي بيش از ستايشگران و مشوقين بدون انديشه باشند. ما ديگر نميتوانيم به سادگي بگوييم «كارآفريني متفاوت است». كارآفريني اكنون بخشي از كل جامعه است. شايد بزرگترين خطر اين باشد كه سرنوشتي مشابه با بسياري از كسب و كارهاي موفق پيدا كنند. شايد بزرگترين خطر اين باشد كه گروه كامياب و نيرومند محققين سرنوشتي همانند بسياري از كسب و كارهاي موفق پيدا كنند. نقطه شكست محققين و كسب و كار در عدم ارزش قائل شدن براي تغييرات است. نگهباني و حراست از گذشته، پذيرش سنتگرايي و اينكه نخواهيم عقل سليم ذاتي نهفته در چالشهاي جوانان و افراد بيتجربه را ببينيم، به همان مشكلاتي در امر آموزش منجر ميشود كه در كسب و كار."
با در نظر گرفتن اين طرز تفكر، به بررسي چالشهاي جاري بر سر راه آموزش كارآفريني ميپردازيم. با استفاده از مطالعات تحقيقاتي كتز (2003) و سولومون و همكاران (2002)، ده موضوع ويژه به نظر ميآيند.
1- كمال/ خود خشنودي/ مهار ايستايي و ركود
كتس (2003) چنين استدلال مينمايد كه وجود واحدهاي كارآفريني در همه مدارس تجاري AACSB و نيز بيش از 1000 مركز آموزشي غيرمعتبر نشانگر روند پختگي رشته كارآفريني است. او تعدادي ساختار؛ شامل، 300 شغل اعطايي، 100 مركز، 44 نشريه علمي و روند مشروعيتبخشي به اين رشته توسط رسانههاي عمده (اخبار آمريكا، هفته كسب و كاري، و نيز گزارش جهاني)را نيز بدين مجموعه اضافه مينمايد. همه اينها درست و من هم ميپذيرم كه اين امر نشانگر روند مشروعسازي است اما من به نرمي با "پختگي" مخالفت ميورزم. تنها با تكيه بر قدرت ارقام فوقالذكر و پشتكار و علاقه فردي اعضاي هيئتها است كه برنده كشمكشهاي كوچك را در عرصه آموزشگاههاي تجاري مشخص ميسازد. به هر حال، چنين به نظر ميرسد كه نبرد واقعي براي كسب اعتبار و به دست گرفتن رهبري، همچنان ادامه دارد. چند بخش كامل مخصوص به كارآفريني وجود دارد؟ به چند نخبه جوان به خاطر تحقيقات و آموزشهايش در زمينه كارآفريني، شغل اعطا ميگردد؟ چند تا از روساي دانشكدهها از اساتيد كارآفريني ناشي ميشوند؟ چه تعداد آموزشگاههاي كسب و كاري، مجلات كارآفريني محضشان در فهرست الف رتبهبندي ميشوند؟ استدعا ميكنم! مشروعيت بخشي آري، اما پختگي خير. اكنون زمان آن رسيده كه به همه اين سوالات پاسخ مثبت داده شود. پختگي و جا افتادگي رشته كارآفريني هنوز در راه است و بايد تجربه گردد.
2- معماي پژوهش/ تاليفات
كتز در سال 2003، مشكل دوگانه اشباع رسانههاي چاپي، يعني روزنامههاي متعدد رقيب و مقالات داراي كيفيت پايين از يك سو و نيز رقابت پيشگامان در عرصه پژوهشهاي كارآفريني براي انتشار مقالات در نشريات عمده ويژه مديرت. "من با هر دوي اين نكات موافقم. من به آنها بيشتر به چشم فرصت مينگرم تا معضل. اولاً جاي شكر است كه شاهد حضور انجمن نشريات مديريت، انجمن تحقيقات مديريت، انجمن مديريت اجرايي، نشريه مديريت راهبردي و نشريه مديريت كه پژوهشهاي بيشتري را در زمينه كارآفريني منتشر مينمايد، هستيم. به باور من، اين روند بايد تقويت شود تا استمرار يابد. موضوع مهمتر بر شمارش آموزشگاههاي كسب و كار و نشريات عمده كارآفريني تاكيد دارد. در حالي كه اين فرآيند در حال شكلگيري و اتفاق افتادن است، ولي براي جامعه نخبگان ما كند و زجرآور است. اما با اين وجود اين چالش ميتواند يك «حلقه اتصال» به معضل انتشار و رسانههاي چاپي باشد. اگر ما به عنوان جامعه نخبگان در امر كارآفريني براي ارتقاي نشريه مورد نظر خودمان تلاش كنيم آنگاه يك فضاي تحقيقاتي براي نخبگان جوان باز ميشود تا در آن به طور مشروع ادامه مسير دهند. مشاغل نخبگان جوان ميتواند به خوبي بر اين چالش فايق آيد. اين حقيقت ساده نيز وجود دارد كه عامل پيشرفت مراكز آموزش كسب و كار، تحقيقات ميباشد. بنابراين، تحقيق در امر كارآفريني بايد به عنوان يك بخش مقبول و معبتر اين روند رو به جلو مطرح گردد. اكنون از مسئله مشروعيت گذشتهايم و زمان رهبري است."
3- كمبود اعضاي هيئت علمي
كتس (2003) مجدداً به دو مشكل موازي و همزمان اشاره ميكند. نخست، فقدان نخبگان كارآفريني در همه مراتب علمي است و ديگري فقدان برنامههاي دكترا براي پرورش نخبگان محض در عرصه كارآفريني ميباشد. اين نكته صحت دارد كه ما براي توسعه برنامههاي سالم و كارآمد در عرصه كارآفريني در سطح دكترا به مراكز آموزش كسب و كار بيشتري احتياج داريم. با سرمشق گرفتن از كولورادو، اينديانا، جورجيا و مركز ذخيره كسيوسترن، آموزشگاههاي كسب و كار بيشتري از ما به ايجاد اين گونه برنامهها نيازمندند. در هر حال، تا زمان تدوين برنامههاي بيشتر، در صورت تلاش خود ما، ميتوان به نخبگان آموزش (بازآموزي كاري) ارائه نمود. سالها است كه دانشكده بابسون برنامه "نظارت" را براي گسترش دامنه نخبگان و تواناييهاي آنها عرضه داشته است. دكتر موريس در دانشگاه سيراكوس يك «كلاس تجربي و آزمايشگاهي» را جهت آموزش كارآفريني داير نموده است. اين مركز، در كمك به نخبگان براي ورود به اين رشته نتايج قابل توجهي داشته است. اين برنامهها بايد استمرار يافته، حمايت شده و بهبود يابند. سازمانهايي همچون USASBE ، انجمن ملي مراكز كارآفريني، و انجمن علمي بخش كارآفريني مديريت به همراه بنياد كلمن و نيز بنياد كافمن بايد به عنوان بخشي از ماموريت خود، اين تلاش را مورد حمايت قرار دهند. اگر مراكز آموزشي كسب و كار، برنامههاي سطح دكترا را توسعه ندهند، آنگاه اين جامعه نخبگان كارآفريني است كه بايد خود نسبت به ايجاد و گسترش آموزشهاي مورد نياز اقدام نمايند.
ماپيشگام يك رشته علمي كاملاً مجزا شدهايم كه در طي 30 سال به گونه معناداري رشد نموده است. پس چرا اكنون بايد درجا بزنيم؟
مسئله ديگر، كمبود نخبگان در سطوح مختلف است. اين چالش در مسئله ميزان توجه به پژوهش كارآفريني و نشريات در آموزشگاههاي كسب و كار ما ريشه دارد. با حل اين مسئله، نخبگان بيشتري در عرصه كارآفريني اشتغال و ترفيع دريافت خواهند نمود. در نتيجه امتيازات به جاي آنكه كاهش يابند، افزايش مييابند. در اينجا نيز كارآفريني مشروع قلمداد گرديده اما به آن احترام گذاشته نميشود. اكنون هنگام آن است كه كارآفريني در آموزشگاههاي كسب و كار ما به سطح رهبري ارتقا يابد.
4- به مبارزه طلبيدن فناوري
سولومن و همكارانش (2002) در رابطه با فناوري يك روند منفي را در نظرسنجي ملي خود پيرامون آموزش كارآفريني مشاهده نمودند.
از اطلاعات مربوط به آموزش كارآفريني و كاربرد فناوري، يك روند شگفتآور غافلگيركننده مشاهده گرديد. از ميان شركتكنندگان در نظرسنجي تنها 49 درصد اعلام داشتند كه اطلاعاتي را در رابطه با كارآفريني و ايجاد كسب و كار جديد از طريق شبكه به دانشجويان و كارآفرينان ارائه مينمايند. همچنين، تنها 30 درصد پاسخدهندگان اعلام نمودند كه عرضهكننده راهنماييهاي مربوط به مديريت و نيز كمكهاي فني از طريق شبكه به دانشجويان و كارآفرينان ميباشند. بالاخره، 21 درصد شركتكنندگان نيز اعلام داشتند كه در واحدهاي آموزش كارآفريني و يا تخصصي خود از روشهاي آموزش از راه دور استفاده ميكنند.
كارآفريني نميتواند رشتهاي از دانش باشد كه در مقابل ركود و ايستايي تسليم شود. اين رشته بايد به شناسايي و به كارگيري فناوري در مجموعه آموزشي بپردازد. در بسياري از جنبهها، آموزش كارآفريني ميتواند به تحولي واقعي در مجموعه آموزشي بپردازد. به عنوان نمونه، برخي دانشگاهها در حال بكارگيري فناوريهاي پيشرفتهاي هستند،مانند دانشگاه جورج واشنگتن. آنها يك ابزار نرمافزاري به نام "پرومسيوس" را توسعه دادند. اين ابزار، علاوه بر فراهم آوردن اين امكان براي اساتيد و دانشجويان به منظور تعامل از طريق پست الكترونيك، صفحات خبري و اشكال بحث زنده با يكديگر را در اختيار ميگذارد، اين نرمافزار و برنامههاي ديگر گزينههاي چندرسانهاي را نيز در دورهها ميگنجانند. دانشآموزان ميتوانند به يك پايگاه ويژه دورهها دسترسي داشته باشند، از يك مقاله يك مجله پست شده بر روي رايانه كپي بگيرند، به تماشاي يك ويئو و يا DVD آموزشي بپردازند و فرمهاي تكميلي ارسالي از طرف هر كانال اتصالي اينترنت را باز پس بفرستند. آموزشگران نيز ميتوانند با استفاده از هدايت روي شبكه كه به صورت اختصاصي است در جريان امور قرار گيرند.
نمونه ديگر، مسابقه جايزهدار MBA ، توسط دانشگاه بالستيت از طريق تلويزيون ميباشد (كوراتكو، 1996). كلاسهاي كارآفريني در يك استوديوي تلويزيني فوقالعاده مجهز برگزار ميگردد. دانشجويان حاضر در دانشگاه، در خود استوديو در سر كلاسها حاضر ميشوند و دانشجوياني كه در خارج از دانشگاه حضور دارند از طريق سايتهاي دريافتي معيني از كلاسها استفاده مينمايند. اين برنامه تلويزيوني از طريق ماهواره به پايگاههايي در ايالتهاي اينديانا، كنتاكي و نيوجرسي ارسال ميگردند. اين شبكه تلويزيوني مدار بسته " سيستم ارتباط از راه دور تحصيلات عاليه اينديانا" يا اختصاراً IHETS نام دارد. برخي از مراكز كسب و كار به صورت پايگاههايي براي كلاسهاي آموزش از راه دور درآمدهاند كه اين امكان را به كاركنان ميدهد تا در مدت روز به صورت تمام وقت سر كار خود حاضر شوند و صبحهاي زود و نيز شب را به صورت پاره وقت براي كسب مدرك MBA (مديريت اجرايي كسب و كار) كار كنند. هر دو برنامه MBA درون دانشگاه و آموزش از راه دور، كاملاً مورد تاييد انجمن بينالمللي آموزشگاههاي دانشگاهي كسب و كار در آمريكا (AACSB) قرار دارد. از طريق فناوريهاي مربوط به ارتباط متقابل، مدرك كارآفريني در مكانهاي مناسب و زمانهاي متناسب با افراد شاغل در حال كار اعطا ميگردد. يكي از نخستين دانشگاههايي كه به ارائه مدرك MBA از راه يادگيري از راه دور ميپردازد، يعني دانشگاه بالستيت، سكان استفاده از يك رهيافت نوين در اعطاي مدرك به كساني را در دست دارد كه در پي يادگيري و پيشرفت در محيط كاري كنوني ميباشند. ترديدي نيست كه اين روش ارائه آموزش كارآفريني در قرن بيست و يكم به روند رو به گسترش خود ادامه خواهد داد.
5- ميراث دات كام
در دهه 1940، 20 بيليون دلار صرف اختراع بمب اتمي گرديد. 20 سال بعد نيز 20 بيليون دلار ديگر صرف پا گذاشتن انسان به كره ماه شد. در سال 1999، دات كامها با 20 بيليون دلار با هدف كسب موفقيت، حقوقي را پايمال نمودند. دات كام نسبت به پول سوزاندن راهاندازيهاي اينترنتي و VCS كه آنها را تأمين هزينه ميكردند، بيشتر خسارت وارد نمودند. اين بلا همچون ماده قابل اشتعالي انتشار يافت، استعداد كارآفرينانه حقيقي را از بناي روياي شخصي يك موجوديت استوار، به اضمحلال كشاند. با تحريك براي سرمايهگذاري و ايجاد نقدينگي، تبديل به پول كردن سريع، خروجهاي آني و عدم وجود هر تعهد حقيقي، كلاسهايمان از چارچوب خود خارج شدند. يك «سرمايهگذاري ذهني» را نسبتاً در مقايسه با تسهيل كردن پژوهش براي يك «فعاليت اقتصادي با ثبات» اتخاذ و دنبال نموديم. ما بايد دوباره بر اهداف واقعي كارآفرينان تمركز نمائيم (كوراتكو و ديگران، 1997) و انگيزشي كه از سوي آنها تسري مييابد. ما بايد نسل بعدي از كارآفرينانمان را به منظور ياد گرفتن از صعود و بازگشت به مبداهاي آرايش و توسعه كسب و كار آموزش دهيم. استراتژيهاي خروج خوب هستند ولي آنها نبايد بر تعقيب و پيگيري فرصتهاي كارآفرينانه غلبه نمايند. اوسيم (2001) به افراد دات كام به عنوان «فرصتگرايان» نسبت به كارآفرين اشاره كرد، زيرا آنها ثروت را با همكاري در كنار هم قرار ميدهند، ريسكپذيري را با وانمود كردن به ريسك جايگزين ميكنند و از فرصتهاي خارجي نسبت به تعقيب بينشهاي دروني بهرهبرداري مينمايند. بسيار خوب، اين ديدگاه ما است كه دانشآموزان امروز و پشتوانه كارآفرينان حقيقي را آموزش دهيم.
6- ناحمخواني كسب و كاري در مقابل آكادميا
جان هوگز و ميشل هنسي از بنياد كلمن، در خصوص تلفيق كارآفرينان در محيط كلاس با مراكز علمي به بحث پرداختهاند. بر اساس تلاشهاي دائمي آنها، هنوز پرسشي راجع به اينكه آيا ما شكاف را به هم متصل كرده يا به سادگي تقسيم شدن را آرام نمودهايم، باقي ميماند. حقيقتاً چه بحث معناداري اتفاق افتاده كه برنامههاي آموزشي ما را تحت تاثير قرار داده است؟ ما بايد مطمئن شويم كه كارآفرينان تمرينيامان، داستانهاي جالب توجه و دلچسب بيشتري را نقل كرده و در مسائل و مباحث واقعي مربوط به اقدامات مخاطرهآميزشان (يا فعاليت اقتصاديشان) به كند و كاو بپردازند. ما به عنوان آموزشگران كارآفريني چنين چالشي را در پيش رو داريم. دانشجويان بايد در معرض آن كارآفريناني قرار بگيرند كه هزينهاي را پرداخت ميكنند، با چالشها روبرو ميشوند و شكستها را تحمل ميكنند و برميتابند. ما بايد درسهايي را كه از كارآفرينان آزموده شده و ايجادكننده تمايز فراگرفتهايم، بسازيم.
7- اثر رقيقسازي
آنطور كه كارآفريني در دانشگاههايمان قانونيتر ميشود، خطر خيلي ساده شدن معناي واقعياش وجود دارد. تا موقعي كه «كارآفريني» موضوع معتبري است و آن را مورد استفاده قرار ميدهيم، بايد دقت كنيم كه به هر چيزي اجازه اينكه به سادگي «كارآفرينانه» شود، ندهيم زيرا به نظر ميرسد يا مد و مرسوم شده يا اينكه در پيشنهادهاي اعطايي معين يا مجموعههاي اهدايي، گنجانده شود. به عنوان مثال، امور مالي كارآفرينانه، مديريت كارآفرينانه و بازاريابي كارآفرينانه خوب هستند؛ بهرحال، اجازه دهيد تا مطمئن شويم كه آنها بيشتر تنها يك عنوان حقيقتاً كارآفرينانه بوده و به فرآيند كارآفريني مربوطند. به نظر ميرسد اينها يك استعمال يا بد بكار بردن حقيقي اين موضوع براي اهداف متفاوت و رو به تزايد زمينه آموزش كارآفريني باشد. همچون آموزشگران كارآفريني، ما بايد پاسدار مفهوم صحيح و دقيق كلمه كارآفريني باشيم.
8- معماي امنيت- خطر
خطر يا ريسك، براي يك كارآفرين تفاسير و مفاهيم فراواني دارد و آن ممكن است مفهوم مالي، شغلي، خانوادگي، اجتماعي يا رواني باشد (كوراتكو و هاجتس، 2004). به هر شكلي كه ريخت پيدا كند، همانا ريسك مفهوم با اهميتي در فرآيند كارآفريني ميباشد. اين درست است كه كارآفرينان، خطرپذيران را مورد محاسبه قرار ميدهند، همان كساني كه خودشان را آماده ميسازند تا در مقايسه با رهيافت افسانهاي «قمارباز» با ريسك خيلي بالا، در ريسك متعادلي كند و كاو نمايند. بهر حال، يافتن خطر به عنوان بخشي از هر برنامه آموزشي، امر نادري است (كوراتكو، 1996). بدتر اينكه، يافتن آموزشگراني كه هر چيزي را براي برنامههاي آموزشي يا برنامههايشان در كارآفريني، خطر خواهند كرد، كميابتر ميشود. همچنين، بسياري از اعضا هيئت علمي، مناصب را آنطور كه تنها هدفشان ميباشد، پي مي گيرند و چالشهاي آموزش كارآفريني را براي مسائل شغلي قبليشان رها ميسازند. در كلاسهايمان چه پيامي شروع به انتقال يافتن شده است؟ فراگيران بايد خطر بپذيرند . . . اعضاي هيئت علمي ايمني بجويند! اين يك معماي واقعي است كه در محافل علمي وجود دارد. ما به اعضاي هيئت علمي جواني كه روياهاي علميشان را فقط در زمينه كارآفريني نه ديگر رشتههاي علمي ميجويند، نياز مبرم داريم. من درك ميكنم كه داشتن مسئوليت در مسيرهاي زندگيمان مهم است و با اين قضيه هم كه اساتيد جوانمان از مراحلي كه به منظور تضمين دستيابي موفقيتآميز به آن اهداف نياز شده چشم بپوشند، موافقم. بهرحال، به ما اجازه دهيد در جستجوي اين «حلقه برنجي» بدون در نظر گرفتن حرفه و شغلمان، متمايل بوده و مورد محاسبه قرار گيريم. اجازه ندهيد هر شعلهاي از ريسك و چالش تنها به دليل عادي شدن آن، خاموش گردد. و، اعضاي هيئت علمي ارشد، آن كساني كه مدتهاي مديدي داراي مقام و منصبي بودهاند، اكنون بايد به منظور حمايت و پشتيباني از اساتيد كارآفريني جوان پرتلاش، آماده بايستند. اين معماي بسيار روشني است كه بايد شروع به مخاطب ساختن نمائيم.
9- مسئله درب چرخان رهبري اداري
در 25 سال اخير، ما شاهد رشد نمايي و تعريفي از زمينه كارآفريني بودهايم، با اينحال، حمايت اداري در دانشگاههايمان در بهترين حالت، گاه و بيگاه بوده است. دليلي كه خيلي اوقات شنيدهام، «دگرگوني محافظ» دائمي ميباشد. روساي دانشگاهها، دانشكدهها و معاونان دانشكدهها به طور مداوم در دانشگاهها تغيير ميكنند و با تغيير جايگاه آنها، ارزشهاي جابجا ميشوند و بيشنها و ديدگاهها تغيير ميكنند. دورهها و برنامههاي كارآفريني به واسطه فلسفههاي متفاوت مديران ارشد در دانشگاههايمان، متحول ميشوند. هنگاميكه ما نميتوانيم يك موقعيت ساختگي و مصنوعي را در اين شرايط ارائه دهيم (به فرض، فردي كه از كارآفريني حمايت ميكند)، ميتوانيم زمينه كارآفريني را در موسساتمان به يك نقش رهبري جابجا كنيم. اين براي هر مدير ارشدي سخت است تا برنامهاي را ناديده بگيرد كه در يك موقعيت رهبري و داراي نفوذ در ميان دانشجويان، دانش آموختگان، رهبران كسب و كاري، واهبان و ديگر اعضاي هيئت علمي قرار دارد. اين اساس قدرت رهبري حقيقي است و كارآفريني در قرن بيست و يكم شايستگي بيشتري دارد.
10- چالش «قدرت شماره يك»
خاطرنشان شده كه برنامههاي كارآفريني فراواني به وسيله يك استاد يا مدير در جهت موفقيت راهاندازي و هدايت گرديدهاند. انتقادها استدلال ميكنند كه زمينههايمان ضعيف ميباشد زيرا بسياري از برنامههاي اينترنتي مربوط به اين است كه يك فرد تحريك و مصمم گردد. من استدلال ميكنم كه اين نقطع ضعف ماست! چرا كه جرات و اشتياق آن افرادي كه دورهها، برنامهها، مراكز و غيره را توسعه دادهاند، اكنون شروع به ريشهزني در دانشگاههايمان ميكنند، احترام حقيقي، احساساتي است كه در زمينه كارآفريني وجود دارد. «قدرت شماره يك» به منظور ايجاد اختلاف و تمايز در زمينه كارآفريني در مقايسه با هر رشته علمي ديگري بيشتر نمايان است.
ندايي براي عمل (ديدگاه ما)
بعد از بازنگري چالشهاي عمدهاي كه در برابر همه ما به عنوان آموزشگران كارآفريني وجود دارد، يك سوال باقي ميماند «بنابراين من چه كاري ميتوانم بكنم؟» جواب مجموعه پيچيدهاي نيست. پاسخ حقيقتاً توده بسيار كوچكي است وليكن به فعاليتهايي احتياج دارد. ما در 10 چالش پيشين تا حد كمي به آنها اشاره كردهايم. هر كدام از ما اگر تلاش كنيم، ميتوانيم تمايزي را بسازيم. به خاطر داشته باشيد، هميشه مسافرت 10 هزار مايلي با برداشتن اولين گام شروع ميشود. اجازه دهيد موضوع را با استدلالات اندكي بر اساس گفتگوهاي شخصي در خصوص رفتار به پايان برسانيم . . .
ديدگاه حقيقي ما
ميگويند يك تعريف از جنون، «انجام كاري يكسان و انتظار نتايج مختلف است.» بنابراين، نسل در حال ظهور مربيان كارآفريني بايد از الگوي فلجكنندهاي كه موجب نابودي چنين حجم وسيعي از نظمهاي كسب و كاري شده است دوري گزينند. به قول جان ماينورد كينز : «بزرگترين معضل در جهان قبولاندن ايدههاي نو به افراد نيست بلكه واداشتن آنها به فراموش كردن ايدههاي كهنه و قديمي است."
تكنولوژي ميبايست در كلاسهايمان به كار گرفته شوند." به طور قطع، براي آنكه كار آموزش كارآفريني بتواند به استقبال قرن 21 برود، آموزشگران بايد در كاربرد فناوري علمي تواناتر گردند و نيز دايره آموزشهاي خود را گسترش بخشند تا در برگيرنده رهيافتهاي جديد و ابتكاري به مسئله آموزش كارآفريني باشد. به عنوان مثال، كاربرد كنفرانسهاي ويدئويي و رواج مطالعات موردي ويدئويي نشانگر كاربردهاي ممكن در زمينه فناوري آموزشي ميباشد. توانايي ايجاد دورنماهاي زنده و پويا از مناطق جغرافيايي و آموزشگاههاي مختلف در كنار يكديگر بر غناي تجربه آموزشي خواهد افزود. شبكههاي رايانهاي در عمل با تبديل نظري آموزش به كاربرد اجرايي، زمان و مسافت را از بين برده است."
كارآفريني رشته جديدي است و موضوع آن، نوآوري و خلاقيت مستمر ميباشد. اين رشته، شكلدهنده آينده آموزشگاههاي كسب و كار است و بايد حركتي را در جهت رسيدن به يك نقش هدايتگرانه آغاز نمايد. امروزه، كلمات مورد استفاده براي توصيف سيستم نوين ابتكار قرن بيست و يكم عبارتند از : ايدهپروري، خلاقيت، كاوش، اختراع، پيشگامي، و تخيل! كوين كلي در مقالهاي با عنوان "قواعد جديد اقتصاد نوين" اظهار داشت كه : "در نظام نوين، ثروت مستقيماً از نوآوري و نه از مطلوبسازي مايه ميگيرد. معناي ديگر اين سخن آن است كه ثروت با تكميل و تجهيز شناختهها به دست نميآيد بلكه با در اختيار گرفتن ناشناختهها هرچند به صورت ناقص حاصل ميگردد."
مربيان كارآفريني بايد از همان انگيزههاي نوآورانهاي برخوردار باشند كه از دانشجويان كارآفريني انتظار ميرود. دكتر كارل وسپر هنگامي كه جمله زير را بيان نمود، دريچهاي جديد را فراروي افق ما گشود : "تاكنون كارآفريني در دانشگاهها تنها به عنوان يك واحد اختياري و سپس در قالب واحدهاي بيشتر و بالاخره به عنوان يك دوره و يا برنامه متمركز تخصصي. تاكنون اين رشته تنها حول هسته اصلي موجود شكل گرفته است. در حال حاضر اساتيد اين رشته بايد از طرف هيئتهاي علمي ساير رشتهها مورد تاييد واقع گردند. در حال حاضر، واحدهاي مربوط به اين رشته بايد با برنامه تحصيلي موجود، نظام نمرهدهي و تقويم منطبق گردد. اين رشته به درد دانشجوياني ميخورد كه اغلب خواهان يك آموزش كسب و كاري بسيار معمولي هستند. اما وضع چقدر فرق ميكرد اگر ما با يك آموزشگاه كارآفريني آغاز كرده بوديم و سپس به افزودن واحدهاي بيشتر به صورت تخصصي و متمركز در سطوح مياني مديريت ميپرداختيم. يك فكر و روش جالب براي نگريستن به نظم موجود در كارآفريني از نگاهي ديگر همين است. نويسنده مشهوري كه درباره خلاقيت قلم زده است، ديل داتن زماني گفت : "متفاوت هميشه بهتر نيست، اما بهتر هميشه متفاوت است».
دكتر دل ماير در سال 2001 در گزارش هيئت رئيسه بنياد كلمن نقل كرد : "اگر قرار است ما نهضت كارآفريني را به مرتبه بالاتري هدايت كنيم تنبلي و رخوت جايي ندارد. انرژي تازهاي لازم است اتابه تسريع اصلاحات ساختاري و ايجاد مشروعيت مستمر براي آموزش كارآفريني بپردازيم. ما بايد به جذب و گسترش نسل آينده مربيان بپردازيم. جنگ تمام نشده است. هنوز هم هوشياري و استقامت شعار روز ميباشند و اين به تلاشش ميارزد."
من معتقدم ما اكنون در برههاي از زمان قرار داريم كه در آن فاصله ميان تصور و عمل هيچگاه تا اين اندازه كوتاه نبوده است. بايد به خاطر داشته باشيم كه فردا از آن كساني است كه امروز آيندهنگري داشته باشند. اين مسئله وقت، دورانديشي و نقش رهبري ما است. چنانكه جان اف.كندي زماني گفت : «اكنون زمان ظهور نسل جديدي از رهبران است تا با مشكلات و فرصتهاي جديد دست و پنجه نرم كنند. زيرا جهان جديدي وجود دارد كه بايد فتح گردد.»
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴
اقتصاد فراصنعتی
|
|