نوانديشي در عصر تحول
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[06 Dec 2007]
[ Gibson , Rowan]
نگاهي به يك كتاب
گرد آورنده و ويراستار : ران گيبسون
"Gibson , Rowan "
مترجم : دکتر علي شيرازي
ناشر : سازمان مديريت صنعتي
زمان نشر : چاپ اول / 1386
معرفي: سيدمحمد باقريزاده
1- معرفي
کتاب « نوانديشي در عصر تحول » پاسخ بزرگترين متفکران قرن به سوالات مديران است. کتاب داراي يک مقدمه از ناشر، يک پيشگفتار از « الوين و هايدي تافلر » و يک مقدمه از مترجم و
هم چنين شش بخش که در پانزده فصل و سيصد وسي و يک ( 331) صفحه ترجمه ومنتشر شده است.
در اين کتاب ران گيبسون که گردآورنده و ويراستار محسوب مي شود به شيوه گفتگو و طرح پرسشهاي اساسي، هوشمندانه و کليدي با 16 تن از مشهورترين انديشمندان و مشاوران و دولتها و سازمانهاي پيشرو، تحولات در کسب وکار ( کار و کسب )، مديريت، اقتصاد و تجارت را مورد تحليل و چاره جويي قرار داده است. انديشمنداني مانند: چارلزهندي، استفان کوي، مايکل پورتر، سي.کي. پرهالاد، گري همل، مايکل همر، الي گلدرات، پيتر سنگه، وارن بنيس، جان کاتر، ال رايس و جک تراوت، فيليپ کاتلر، جان نيسبيت، لسترتارو و کوين کلي.
2- مقدمه
مديران امروز، بيش از هر عصري نياز به يادگيري هنر رهبري در کسب وکار دارند.
دليل اصلي در تحول کنوني در تفکر مديريت، ورود به جهاني با ايده هايي انقلابي براي ايجاد سيستم هاي جديد ثروت آفرين است. امروز انقلاب دانش، سومين موج عظيمي است که باعث تغييرات اقتصادي ، فناوري و اجتماعي ديگري شده است.
فصلهاي اين کتاب با هدف روشن کردن افکار، سوالات خوب، بصيرت تازه، راه حلهاي مبتکرانه براي رويارويي در نبردهاي رقابتي و همکاري در آينده به نگارش در آمده است.
تافلر ادامه مي دهد بي شک، ناديده گرفتن اين کتاب توسط رهبران سازمانها و مشاوران خواهان پيشرفت در محيط طوفاني ومنقلب قرن بيست ويکم به زيانشان تمام خواهد شد (10) .
ديگر همانند گذشته جاده اي مستقيم در آزاد راه که تا افق ادامه دارد نمي بينم. اساس اقتصاد جهان فردا سرمايه هاي انساني خواهد بود، نه زمين، پول و مواد اوليه. گيبسون
پيام کتاب را در سه موضوع ديده که مهمترين و يا پيام اصلي کتاب اين است که ما نياز به يک ديد، يک مقصد و يک چشم انداز در مورد آينده داريم که تلاش افراد را جهت بدهد. رهبران بايد به آينده نگاه کنند و خودشان افق را کشف و بررسي نمايند. آنها بايد ايده هاي خود را در مورد اين که کجا مي خواهند بروند خلق کنند و سپس راه پيش رو را به سازمان هايشان نشان دهند(20) .
پيتر دراکر سالها قبل پيش بيني کرد که هر سازمان بايد براي فراموش کردن کارهايي
که به آنها عادت کرده است آماده شود (24). چارلزهندي ميگويد: «برندگان فردا کساني هستند که جهان را با خلاقيت و نوآوري دگرگون ميکنند، نه آنهايي که نسبت به رويدادها واکنش
نشان مي دهند » (26).
شش بخش اين کتاب ديدگاهي کلي در مورد نوانديشي براي آينده ارائه مي دهند.
اين بخشها چارچوبي براي ارزيابي مجدد شرکتها، اقتصاد و تجارت در جهان مبتني بر تحولات ناپيوسته ارائه ميدهند و به ما کمک مي کنند که جهان را از بعد جديدي بررسي و تحليل کنيم. ديدگاههايي که مي تواند اساس موفقيتها در آينده باشد(28).
1ـ2ـ نوانديشي در اصول ؛
2ـ2ـ نوانديشي در رقابت ؛
3ـ2ـ نوانديشي در کنترل و پيچيدگي؛
4ـ2ـ نوانديشي در رهبري؛
5ـ2ـ نو انديشي در بازار؛
6ـ2ـ نو انديشي در جهان بيني.
3 ـ محتواي کتاب
1ـ 3ـ يکي از چالشهاي بزرگ فراروي سازمانها اين است که فضايي براي نوآوري و مسئوليت پذيري پديدآورند، اما در عين حال بتوانند موفقيت را نيز تعريف کنند. طبق اصل بي ثباتي هايزنبرگ پيش بيني ها
بايد بر اساس کليتها باشند، يعني همه عوامل را روي هم بگذاريد و به عنوان مثال حدس بزنيد که بازار چه روندي را دنبال ميکند.
در واقع سازمانها بايد همواره يک قدم جلوتر از مسئله يا مشکل باشند. آنها بايد
به طور مستمر در حال خلق جهان آينده باشند (42).
براي شناخت دوباره سازمانها بايد آنها را از بند گذشته رها کرد وگرنه در منحني فعلي قفل خواهند شد و دير يا زود به انتهاي عمرشان مي رسند.
درهاي جهان براي موفقيت باز است، واقعيتي که هم خيلي دلهره آور است و هم خيلي هيجانانگيز(44).
2ـ3ـ در کتاب رهبري اصول ـ محور، گفتم که اميدوارم تغييرات مهمي در ديدگاه هاي مديران به وجود آيد. اين تغيير ديدگاه، جهشي از مدل روابط انساني و منابع انساني، به مدل رهبري اصول محوراست. اين مدل جديد شامل دو اصل است: اول، سازمانها بايد به افراد کمک کنند تا احساس معنادار بودن و رضايت از زندگي داشته باشند. دوم، قوانين و اصول طبيعي بالاخره بر ديگر اصول و قواعد پيروز مي شوند. بنابر اين، اين نيروي کار، آماده رقابت در عرصه اقتصاد جهاني است. اگر با انسان آن طور که هست رفتار کنيد، او همان گونه که هست باقي خواهد ماند(95).
شخصيت بدون قابليت و قابليت بدون شخصيت کارساز نيست. رهبران موفق فردا کساني هستند که مجدانه در رشد فردي حرفه اي کارکنان تلاش مي کنند.از طرف ديگر، آنها دائماً در حال توسعه قابليتهاي خود، يادگيري مهارتهاي جديد، مطالعه، آموزش، گوش کردن به ديگران، يادگيري و تيز کردن ذهن خود هستند(66).
3ـ3ـ پيشي گرفتن از رقبا وحفظ موقعيت در بازار بايد اساس استراتژي شرکتها شود.
اگر تمام شرکتها کارهايي براي کسب مزيت رقابتي انجام دهند، اما با خلق دانش جديد همراه نباشد مزيت رقابتي ايجاد نميگردد(76).
امروز مزيت رقابتي فقط از طريق نوآوري و ارتقاي قابليتها به دست مي آيد، اما اين نوآوري و قابليت ها بايد جهت دار باشد و با يک ديد استراتژيک آغاز شود
و باعث تقويت استراتژي و مزيت هاي رقابتي شرکت گردد(80).
4ـ3ـ اگر به استمرار نهادها دقت کنيد، متوجه خواهيد شدکه دوام يک شرکت بستگي به قابليتش براي تغيير دارد. اگر تغيير نکنيد ميميريد. به همين دليل ما در مورد معماري استراتژي صبحت مي کنيم. معماري استراتژي، جزئيات برنامه ها را ندارد. در عوض تصوير کلي از دستور کار کلي براي به کارگيري واحدها، در اختيار گرفتن قابليتهاي جديد، استفاده از اهرم قابليتهاي موجود وبرقراري روابط مؤثر با مشتري است(95).
آينده را نمي توان با دانش و تجربيات گذشته پيش بيني کرد. يک شرکت بايد آن قسمت از گذشته را که داراي سوخت (انرژي) نيست از خود جدا کند(100).
بزرگترين ره آورد جهاني شدن، وجود بيش از 3/5 ميليارد مشتري در اقتصاد باز جهاني است. حتي اگر از اين رقم فقط 600 تا 700 ميليون مشتري جديد وجود داشته باشد فرصت فوق العاده اي را به وجود مي آورد(120).
5ـ3ـ خلق بازارهاي جديد در دراز مدت ثروتآفرين است. فکر مي کنم هر دو مرحله استراتژي ـ طراحي و اجرا ـ بسيار دشوارند. اما من مي گويم که اکثر مشکلات اجرايي شما ناشي از بينش و ديدگاه غلط شماست. به عبارت ديگر اين شرکتها ماهيت تغيير در رقابت و نيازهاي مشتري را نديده اند(108).
رهبري يعني اينکه مديريت ارشد به تواناييهاي خود براي انجام وظايف اطمينان داشته باشد و از طرف ديگر آن قدر متواضع باشد که قبول کند مي تواند از ديگران ياد بگيرد(123).
6ـ3ـ دانش انسان به قدري زياد شده است که تغيير اکنون شتابي باور نکردني دارد.دليل مهم ديگري هم وجود دارد که بنيان سازمانها را تغيير خواهد داد وآن مشتري است. مشتريان انتظار دارند که ما آن طور که آنها مي خواهند، باشيم، نه آن طور که خودمان مي خواهيم (130).
اساس حرکت موفقيت آميز و رو به پيشرفت تواضع است. آزاد انديشي، بر گرفته از تواضع و اعتقاد به اين واقعيت که در جهت رضايت مندي بدون قيد و شرط مشتري بايد به خودسازي همت کنيم، وجه تمايز ميان کساني است که در قرن بيست ويکم باقي و موفق خواهند بود و آنهايي که پانويس کتابهاي تاريخي خواهند شد. اگر فکر مي کنيد خيلي از ديگران بهتر هستيد، خودرا مرده تلقي کنيد(138).
7ـ3ـ بهبود مستمر موضوعي حياتي در قرن بيست ويکم است. زيرا رقابت شديد تر مي شود. اين رقابت فزاينده باعث درک شرکتها از اهميت بازار است. اگر متقاعد شده ايد
که براي بقاي شرکت بايد فرآيند بهبود مستمر را آغاز کنيد، آيا آشکار نيست که کليد موفقيت در اين فرايند کاهش هزينه ها نيست؟ اين راهکار بهبود، نتايج محدودي به همراه دارد. در عوض، آنچه که واقعاً موفقيت شرکت را تضمين مي کند، مياندادهاست.نظريه بازدارنده ها مي گويد که حداقل يک بازدارنده در هر سيستم وجودارد، وگرنه تمام شرکتها براي ابد سود آور مي شوند(146).
8ـ3ـ در قرن بيست و يکم، من سه نيروي مشخص مي بينم که قادر به ايجاد تغييرات چشمگير در مديريت و سازمانها هستند. اما اين سه نيرو در کنش با يکديگر دگرگونيهاي بنيادي را ايجاد مي کنند. اولين مورد، فناوري است. بعدي، جهاني شدن تجارت که به فناوري مربوط است، اما نيروي سوم که انتخاب نام براي آن خيلي دشوار است، بزرگترين چالش جوامع محسوب ميشود. اين نيرو رشد بي سابقه توليد محصولات در تمام صنايع در سطح جهاني است که فشار زيادي بر سيستم طبيعي، افزايش پيچيدگي و وابستگي وارد خواهد آورد (161).
آنهايي که موفق مي شوند، برتري رقابتي بي مانندي را در قرن بيست و يکم خواهند داشت. زيرا تصورات، اميد و هوش افراد را بالفعل خواهند کرد، کاري که هيچ کدام از سازمانهاي اقتدارگرا نمي توانند انجام دهند. ويژگي سازمان يادگير رشد چشمگير کارآيي است و کارکناني که احساس کنند در محيطي کار مي کنند که با ارزشها يشان سازگاري دارد(186).
9ـ3ـ مشکل تمام رهبران در آينده اين است که چگونه معماري اجتماعي سازمان را توسعه دهند
تا واقعاً سرمايه فکري توليد کنند. بنابر اين مهمترين چالش رهبران در قرن بيستم و يکم
اين است که چگونه پتانسيل فکري سازمانهايشان را آزاد سازند(194).
من فکر مي کنم محور رهبري اثر بخش، همکاري خلاق و هدف مشترک است. زيرا مردم نياز به هدف و مقصد دارند، آن هم هدفي معني دار. اين دليل اصلي زندگي است.
من فکر مي کنم قدرت يک سازمان در وجود احساس مشترک در رسيدن به هدف معني دار است (206).
10ـ3ـ ما شاهد اقتصادي نوين در يکي دو دهه اخير بوده ايم؛ اقتصاد ي که نيروي محرکه و محور اصلي آن جهاني شدن بازارها و رقابت است ودليلي هم وجود نداردکه اين دوران به زودي به پايان برسد. اثر اصلي جهاني شدن، وجود همزمان خطرات و فرصتهاي بيشتر براي همه است. موضوع اصلي اين است که آيا فرهنگ سازماني، مانع است؟ يا فرهنگي است که ما را قادر مي سازد خود را با تغييرات محيط کسب وکار هماهنگ سازيم ؟
اين فرهنگ که شرکتها را قادر ميسازد رقابت موفقيت آميزي داشته باشند
دو ويژگي بسيار مهم دارد. اول اينکه گروه مديريت قلباً، صادقانه و صميمانه براي تمام گروهها ارزش قايل شود. دوم اينکه خلاقيت و رهبري در هر سطحي، نه فقط در رأس هرم سازماني، بلکه در سطوح مياني وتحتاني نيز مورد تشويق قرار مي گيرد(214) .
ايجاد يک فرهنگ انطباق پذير، هرگز کار ساده اي نيست. اما دست روي دست گذاشتن و به فرهنگ بازدارنده دل خوش کردن، کسب وکار را چون ماهي طعمه رودخانه هاي عظيم خواهد نمود(224)
11ـ3ـ روند کليدي تأثيرگذار بر استراتژي بازاريابي در قرن بيست و يکم، تجارت جهاني خواهد بود. هر چه بازار بزرگتر ميشود براي موفقيت بايد تخصصي تر شويد. وقتي شرکت شما ابعاد جهاني پيدا مي کند بايستي فعاليت هايتان را بر بخش مشخصي در بازار جهاني متمرکز کنيد. همان طور که جهان تغيير مي کند. شما بايد موفقيت خود را براي آينـده دوباره تعريف کنيد و بسازيد. قدرت در بازار در تخصصي شدن است. قدرت در اين نيست که به هر بازاري وارد شويد و خواسته باشيد همه را راضي نگه داريد(241).
پيام من به شرکتها اين است که مديريت ارشد بايد در فرايند بازاريابي فعالانه مشارکت کند (244).
12ـ3ـ تنها حقيقت مسلم در زندگي اين است که همه چيز تغيير خواهد کرد. بر اين عقيده ام که شرکتهاي بسياري مي توانند توجه مشتريان را به محصولات و خدمات خود
جلب کنند، اگر به طور جدي موجب انگيزههاي اجتماعي که همه مردم حمايت مي کنند بشوند(259). آينده آن چيزي نيست که به آن عادت کرده ايم(264).
13ـ3ـ اقتصادجهاني در قرن بيست و يکم بر فعاليتهاي شرکتهاي کوچک و متوسط بنا مي شود. امروزه فناوري جديد، قدرت فردي را افزايش داده است. فناوري اين فرصت را براي شرکتهاي بزرگ فراهم آورده است که به طور اساسي بازسازي و غير متمرکز شوند و قدرت تصميم گيري را تفويض کنند. چيزي که جهاني شده است ابزارهاي بازار است که بتوانيم زندگي اقتصادي خود را سازماندهي کنيم. مهم ترين چيزي که در جهان امروز در حال وقوع است، مدرنيزه شدن آسيا است که براي کل جهان حائز اهميت بسيار است. فکر مي کنم پيام يک کلمه اي من در قرن بيست ويکم «آسيا»است(283).
14ـ3ـ ما به مرحله جديدي از رقابت اقتصادي در جهان وارد شده ايم و اين به دو دليل است: اول اينکه سيستم سرمايه داري بعد از جنگ دوم جهاني نقطه عطفي بود . دليل دوم فروپاشي کمونيسم است(287).
درآينده تاريخ دانان در ارزيابي خود قرن بيستم را قرن رقابت در بخشهاي تخصصي بازار و قرن بيست ويکم را قرن رودررو خواهند ناميد. اما اساساً سلاح برتري رقابتي در قرن بيست ويکم آموزش و مهارت نيروي کاراست(294).
اگر اعتقاد داريد که ما به عصر صنايع « فکرـ محور» وارد مي شويم، دو چيز را بايد مورد توجه قرار داد. اول: آيا مهارتها را ارتقا مي دهيد؟ دوم : آيا در زمينه پژوهش و توسعه به طور صحيحي سرمايه گذاري ميکنيد؟(308)
15ـ3ـ براي اينکه ماهيت کسب و کار را درک کنيم به جاي اينکه آن را همچون يک مدل صنعتي ـ يک خط توليد کوچک که جزء خودکفايي مکانيکي است ـ تلقي کنيم بايد آن را بيشتر همانند موجودات زنده در نظر بگيريم. اين، دو چالش اصلي را براي ما به وجود مي آورد: اول اينکه ياد بگيريم که چگونه چشم اندازمان را با ديدي وسيع جستجو و ارزيابي کنيم و بالاترين قله را براي صعود شناسايي کنيم و دوم اين که کارها را درست انجام دهيم (330).
بهره مند ان از کتاب
کتاب داراي راهکارهاي علمي براي ايجاد تحول در ديدگاهها، ساختار، مديريت و فرهنگ سازمان هاست. تافلر در پيشگفتار کتاب مي نويسد، بي شک، ناديده گرفتن اين کتاب توسط رهبران سازمانها و مشاوران خواهان پيشرفت در محيط طوفاني و منقلب قرن بيست و يکم به زيانشان تمام خواهد شد.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴
اقتصاد فراصنعتی
|
|