جبهه سوّم - متن سخنرانی اکبر گنجی در جمع هنرمندان پیشروهالیوود
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[10 Aug 2006]
[ اکبر گنجی]
پنجشنبه ١٩ مرداد ١٣٨٥
(چهارشنبه ٩ آگوست ٢٠٠٦)
خاورمیانه زادگاه بزرگترین ادیان غربی، یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام بوده است. در طول قرنها مهمترین صدایی که در این منطقه از میانه دریا، از فراز کوه یا از دل صحرا به گوش میرسید صدای رسای پیامبرانی بود که پیام خدایی متشخص را برای بشریت باز میگفت. مهمترین شعلهای که در این منطقه زبانه میکشید، شعله مقدسی بود که روشنایی میبخشید اما نمیسوزاند. صدای پیامبران خاورمیانه و آن شعلهای که نخست بر موسی آشکار شد، بخش مهمی از تاریخ اخلاق و معنویت بشر بوده است. اما امروز صدایی که از خاورمیانه به گوش میرسد، صدای آسمانی پیامبران نیست، صدای انفجار بمب و فریاد انسانهای بیگناه است، و شعلههایی که در آن زبانه میکشد، دیگر روشنایی نمیبخشد اما سخت میسوزاند.
(١)
خاورمیانه امروز قربانی دولتهای منطقهای خودکامه، بنیادگرایان دینی، و دخالتهای ناسنجیده دولتهای خارجی است. و در این میانه گویی صدای بنیادگرایان خشونت گرا در منطقه و هواداران نظامی گری در بیرون منطقه هر صدای دیگری را تحت الشعاع قرار داده است. اما حقیقت این است که نه در منطقه خاورمیانه بنیادگرایی زبان غالب مردم است و نه در بیرون از منطقه نظامی گری بهترین راه حل بحرانهای آن منطقه تلقی میشود. در هیاهوی بنیادگرایان و هواداران نظامی گری خط سوّمی هم وجود دارد که مخالف بنیادگرایی و نظامی گری، هر دو، است. رسالت من این است که این صدای سوّم را به گوش جهانیان برسانم. این صدای سوّم صدای صلح، آزادی، حقوق بشر، دموکراسی، و عشق به انسانیت است. این صدا از یک سو با بنیادگرایی یهودی، مسیحی، و اسلامی مخالف است، و از سوی دیگر، سیاستهای خارجی دولت آمریکا و همپیمانان آن را در منطقه خاورمیانه غیرواقع بینانه و غیر راه گشا میبیند. هم بنیادگرایان اسلامی مانند طالبان، القاعده، حزب الله، و جمهوری اسلامی، و هم بنیادگرایان یهودی دراسرائیل و هم بنیادگرایان مسیحی در سیاست خارجی دولت آمریکا طالب جنگ هستند و کلید مشکلات منطقه را در اعمال زور و خشونت میجویند. اما حقیقت این است که خشونت هرگز به حلّ مشکلی نمیانجامد. خشونت به خشونت بیشتر دامن میزند،و نفرت نهایتاً نفرت بیشتر میآفریند.
پیام ما صلح طلبی است، و قلب صلح طلبی ما دموکراسی خواهی است. به اعتقاد من بحران خاورمیانه دو ریشه اصلی دارد: یکی مسأله فلسطین و اسرائیل است، و دیگری فقدان دموکراسی در آن منطقه.
تا آنجا که به مسأله فلسطین و اسرائیل مربوط است، همه طرفین باید حق داشتن کشور و دولت مستقل را هم برای مردم اسرائیل و هم برای مردم فلسطین، هر دو، به رسمیت بشناسند. یهودیان حق دارند که کشور مستقل خود را داشته باشند. شعار نابودی اسرائیل شعاری نابخردانه و اخلاقاً نامقبول است. مردم فلسطین هم به همان اندازه حق حیات و حق بهره مندی از کشور و دولتی مستقل را دارند. امروزه تلقی عمومی در خاورمیانه این است که کشورهای غربی حق مردم فلسطین را در داشتن دولتی مستقل و زندگیای توأم با حرمت و کرامت به رسمیت نمیشناسند. به گمان ایشان دولتهای غربی نه فقط برای رفع بی عدالتی نسبت به مردم فلسطین اقدام مثبتی نمیکنند، بلکه به شیوههای مختلف در تضییع حقوق انسانی آنها شریکاند. به اعتقاد آنها، خصوصاً سیاست خارجی دولت آمریکا در حمایت یکجانبه از اسرائیل شکل گرفته است. امروز هم که دولت اسرائیل به عنوان مقابله با گروه حزب الله کشور لبنان و مردم بیگناه آن را آماج حملات ویرانگر و بیرحمانه قرار میدهد، حمایت یکجانبه و بی قید و شرط آمریکا از اسرائیل بیشتر به تقویت و رشد بنیادگرایان میانجامد. این احساس عمیق بی عدالتی از جمله مهمترین عواملی است که به رشد بنیادگرایی اسلامی در منطقه خاورمیانه کمک کرده است. و مادام که این زخم در آن منطقه تازه و دردناک باشد، زمینههای رشد بنیادگرایی در منطقه باقی خواهد ماند. متأسفانه امروزه هر انتخابات آزادی که در کشورهای اسلامی برگزار شود، بنیادگرایان اسلامی پیروز آن انتخابات خواهند بود. ( البته در این میان ایران یک استثناء است. اگر امروز در ایران انتخاباتی آزاد برگزار شود این نیروهای لیبرال، دموکرات، و صلح طلب هستند که به پیروزی خواهند رسید. ) بنابراین، یکی از مهمترین راههای مقابله با بنیادگرایی اسلامی در منطقه خاورمیانه حلّ عادلانه مسأله فلسطین است. و برای این کار باید گفت و گو جایگزین اسلحه شود.
فقدان دولتهای دموکراتیک در منطقه نیز از جمله مهمترین عوامل نابسامانی و بی ثباتی در منطقه خاورمیانه است. تجربه بشری به ما آموخته است که دموکراسی بهترین شیوه مدیریت یک جامعه، و مهمترین پیش شرط توسعه است. برای حلّ مشکلات یک جامعه در گام نخست تمام افراد جامعه باید بتوانند آزادانه درباره آن مشکلات بحث و اظهار نظر کنند، و در گام دوّم باید بتوانند آزادانه برای حلّ آن مشکلات راههایی پیشنهاد کنند. آزادی بیان و آزادی نقد در عرصه عمومی از مهمترین پیش شرطهای فهم و حلّ مشکلات یک جامعه است، و این آزادیها فقط در سایه دموکراسی تأمین میشود. دموکراسی عرصهای آزاد و امن فراهم میکند تا مردم بتوانند درباره مسائل مربوط به زندگی جمعی خود به طور جمعی بیندیشند، و به طور جمعی تصمیم گیری کنند. به گمان من امروزه دموکراسی بیش از هر چیز یک ضرورت است: امروزه دیگر نمیتوان یک جامعه را به نحو غیردموکراتیک به طور موفق اداره کرد.
اما دولتهای غیردموکراتیک از حیث دیگری هم ناکارآمدند. در این نوع حکومتها، حاکمان به سرعت فاسد میشوند. خصوصاً در منطقه خاورمیانه ثروتهای بادآورده ناشی از درآمدهای نفتی بسرعت حاکمان را از مردم بی نیاز و مستقل میکند، و به آنها اجازه میدهد که مستقل از خواست و نیازهای واقعی مردم کشورشان، برای تحکیم منافع و قدرت خود به بلندپروازیهای جاه طلبانه خویش میدان دهند.
وجود دولتهای غیردموکراتیک در منطقه معلول دو عامل بوده است: یکی فقر و توسعه نایافتگی کشورهای منطقه؛ و دیگری، حمایت مستمر دولتهای غربی از حکومتهای خودکامه و غیردموکراتیک در منطقه. مایه خوشنودی است که سرانجام پرزیدنت بوش و آقای تونی بلر از سر تأسف اذعان کردند که در طول قرن گذشته دولتهای غربی از حامیان اصلی رژیمهای استبدادی در منطقه خاورمیانه بوده اند، و بسیاری از آن دولتها با حمایت دولتهای غربی به قدرت رسیدند. تأکید ایشان مبنی بر آنکه منطقه خاورمیانه نیازمند دموکراسی است نیز تأکیدی درست و برحق است. آن اعتراف و این تأکید را میتوان نشانهای از حسن نیت دولتهای غربی دانست. اما امیدوارم دولتهای غربی برای جبران خطاهای گذشته خود خطاهای تازهای مرتکب نشوند. تحکیم و حمایت از دولتهای خودکامه و غیردموکراتیک کار خطایی بود، اما برقراری دموکراسی با نیروی نظامی نیز به همان اندازه خطا و زیانبار است.
(٢)
بنابراین، تا اینجا ادعای من این است که راه صلح از دموکراسی میگذرد. اما برای تحقق بخشیدن به دموکراسی نمیتوان به نیروهای نظامی متوسل شد. دموکراسی کالایی صادراتی نیست. یعنی نمیتوان آن را از بیرون یک جامعه بر آن تحمیل کرد. البته حمایت معنوی دولتها ومردم مغرب زمین از جنبش دموکراسی خواهی در منطقه خاورمیانه بدون شک اقدامی بسیار مؤثر و بجا خواهد بود. و ما به حمایت معنوی تمامی هواداران آزادی و دموکراسی در سراسر دنیا نیازمند هستیم و هر دستی را که به دوستی به سوی ما دراز شود به گرمی میفشاریم. اما تأسیس و برقراری دموکراسی وظیفه خود ماست نه دیگران.
البته با حمله نظامی میتوان یک انتخابات آزاد و منصفانه برقرار کرد. اما اگر پیش شرطهای دموکراسی در یک جامعه حاضر و موجود نباشد، انتخابات آزاد به پیروزی مخالفان انتخابات آزاد میانجامد. برای مثال، همانطور که پیشتر هم اشاره کردم، امروز در بسیاری از کشورهای اسلامی، انتخابات آزاد و منصفانه به پیروزی بنیادگرایانی میانجامد که از اساس با دموکراسی، آزادی، و حقوق بشر مخالفند. اما پیش شرطهای دموکراسی را نمیتوان با قدرت نظامی فراهم آورد.
مایلم مختصری در این باره توضیح دهم.
(١) یکی از پیش شرطهای دموکراسی، "شهرنشینی" است. مردم طبقات متوسط شهری مهمترین حاملان و مدافعان دموکراسی هستند. در جامعهای که ساختار بدوی و قبیلگی دارد، نمیتوان امیدی به تحقق دموکراسی داشت. با نیروی نظامی نمیتوان مردم را شهرنشین کرد، یا طبقه متوسط شهری به وجود آورد.
(٢) پیش شرط دیگر دموکراسی، "اقتصاد بازار" است. البته اقتصاد بازار لزوماً به دموکراسی نمیانجامد، اما هر کجا که دموکراسی وجود داشته باشد، حتماً پیشتر اقتصاد بازار هم وجود داشته است. با حمله نظامی نمیتوان اقتصاد بازار ایجاد کرد.
(٣) پیش شرط دیگر دموکراسی این است که درآمد سرانه کشور از حدّ معینی پایین تر نباشد. امروزه در منطقه خاورمیانه درآمد سرانه پایین تر از آن حدّ است. با حمله نظامی نمیتوان درآمد سرانه ایجاد کرد.
(٤) روح دموکراسی به رسمیت شناختن تفاوتها، و رواداری نسبت به کسانی است که با من متفاوتاند. اگر در جامعهای فرهنگ تحمل و رواداری وجود نداشته باشد، آن را نمیتوان با حمله نظامی ایجاد کرد. برعکس، حمله نظامی افراد جامعه را پرخاشگر و کم تحمل نسبت به دیگران میکند، و از تفاوتها دست مایهای برای اختلاف، خشونت و کینه کشی میسازد.
(٥) دموکراسی بر تفکیک میان حوزه عمومی و خصوصی استوار است. این تفکیک را هم نمیتوان با حمله نظامی ایجاد کرد.
(٦) دموکراسی، یعنی تفکیک دولت از جامعه مدنی. در منطقه خاورمیانه جامعه مدنی وجود ندارد، یا بسیار ضعیف و شکننده است. دولتهای منطقه دولتهای نفتی هستند. این دولتها متکی به مالیاتهایی که از مردم گرفته میشود، نیستند، و بنابراین، خود را پاسخگوی به مردم نمیدانند. در این نوع جوامع مردم مواجب بگیر و وابسته به دولت اند، نه برعکس. اگر ثروتهای بادآورده نفتی نبود، بخشهای خصوصی در عرصه اقتصاد مجال رشد مییافت، و بخش خصوصی میتوانست جامعهای مدنی و مستقل از دولت را شکل دهد. با حمله نظامی نمیتوان جامعه مدنی ایجاد کرد.
(٧) لازمه دموکراسی تفکیک نهاد دین از نهاد دولت است. در منطقه خاورمیانه دین حضوری بسیار جدّی در عرصه عمومی دارد. نظریه پردازان سکولاریزم، همچون پیتر برگر، مدعی بودند که عمر دین به پایان رسیده است، و جهان کاملاً سکولار شده است. اما رفته رفته آشکار شد که این تحلیل درست نبوده است. دین رفته رفته حمله خود را آغاز کرد. و بنیادگرایی دینی اعم از یهودی، مسیحی، و اسلامی، در قالب واکنشی خشونت آمیز نسبت به مدرنیته، بسرعت در سراسر دنیا گسترش یافت. در پارلمان اسرائیل بنیادگرایان یهودی حضور قوی و فعال دارند، دولت پرزیدنت بوش هم به طور گسترده از احساسات دینی مردم آمریکا برای مقاصد سیاسی خود بهره میجوید، و حتی از شروع دوباره جنگهای صلیبی سخن میگوید. بنیادگرایان اسلامی هم برندگان غالب انتخابات آزاد در منطقه خاورمیانه هستند. برای برقراری دموکراسی در منطقه خاورمیانه باید نهاد دین از نهاد دولت تفکیک شود، بنیادگرایان طرد و منزوی شوند. و در مقابل آموزههای بنیادگرایانه از "دین در حیطه صلح" دفاع شود. هیچ یک از این کارها را با حمله نظامی نمیتوان انجام داد.
(٨) و سرانجام آنکه فرهنگ دموکراتیک بر نظام سیاسی دموکراتیک مقدم است. به تعبیر دقیقتر، نخبگان یک جامعه باید به این نتیجه برسند که دموکراسی بهترین و مؤثرترین راه حلّ مشکلات و بحرانهای جامعه آنهاست، و خود نیز در نظر و عمل دموکرات باشند. این انسانهای دموکرات هستند که دموکراسی را میآفرینند. با حمله نظامی نمیتوان انسان دموکرات آفرید.
ممکن است در اینجا این پرسش مطرح شود که پس دولتهای غربی، خصوصاً دولت آمریکا، چگونه میتوانند به پیشبرد دموکراسی در منطقه خاورمیانه کمک کنند. تا آنجا که به مسأله دموکراسی در منطقه به طور کلّی مربوط است، به گمان من دولت آمریکا میتواند از دو طریق به جنبش دموکراسی خواهی در خاورمیانه یاری برساند:
اوّل آنکه، آمریکا باید با مسأله اسرائیل و فلسطین به نحوی عادلانه و منصفانه برخورد کند، و از جمله از تشکیل یک دولت کاملاً مستقل فلسطینی حمایت نماید، تا تمام فلسطینیان آواره جهان بتوانند به کشور مستقل خود بازگردند. حمایت یکجانبه از اسرائیل نهایتاً به تشدید بدگمانی مسلمانان وتقویت بنیادگرایان اسلامی میانجامد.
دوّم آنکه، آمریکا میتواند به جای آنکه صدها میلیارد دلار صرف عملیات نظامی در خاورمیانه کند، آن سرمایهها را صرف کاهش دادن شکاف میان شمال و جنوب در آن منطقه نماید. فقر، بیکاری، و بیسوادی از مهمترین عواملی است که مانع رشد دموکراسی در منطقه میشود. کاهش فقر، و رشد علمی و فرهنگی مردم خاورمیانه مایه انزوای بنیادگرایان، و پیشرفت جنبش دموکراسی خواهی میشود. اما سرمایه گذاریهای فرهنگی- علمی مطلقاً نباید جنبه ایدئولژیک و تبلیغاتی داشته باشد. فعالیتهای تبلیغی- تبشیری بسرعت واکنش منفی در میان مردم برمی انگیزد، و به نتایج معکوس میانجامد.
تا آنجا که به مسأله ایران مربوط است، به گمان من از جمله اقدامات عملی مهمی که دولت آمریکا میتواند در حمایت از جنبش دموکراسی خواهی ایران انجام دهد این است که سختگیریهای ناموجهی را که برای رفت و آمد ایرانیان، خصوصاً دانشجویان و روشنفکران ایرانی، وضع شده است، لغو نماید. آمار نشان میدهد که جامعه ایرانیان آمریکا از جمله فرهیخته ترین مهاجران در این کشور هستند، و نرخ جرائم در میان آنها به مراتب کمتر از سایر مهاجران است. رفت و آمد آزاد دانشجویان ایرانی به دانشگاههای آمریکا میتواند در رشد علمی و فرهنگی جامعه ایرانی، و به تبع جنبش دموکراسی خواهی در ایران بسیار مؤثر افتد. مخالفت دولت آمریکا با دولت ایران نباید منجر به آن شود که آمریکا مردم ایران را تحت فشار قرار دهد.
در عین حال، دولت آمریکا برای حلّ مشکلات خود با دولت ایران، از جمله حلّ مسأله انرژی هسته ای، باید مستقیماً وارد مذاکرهای علنی و شفاف با دولت ایران شود. در این مذاکرات نباید تجربه دولت آمریکا با دولت لیبی تکرار شود، یعنی مذاکرات میان دو دولت هرگز نباید به توافقهای پنهانیای منجر شود که به منافع ملّی ایرانیان، و جنبش دموکراسی خواهی در ایران آسیب برساند.
ما حمله نظامی آمریکا به ایران را اقدامی نادرست، و ویرانگر میدانیم؛ زیرا علاوه برآنکه زیر بناهای اقتصادی کشور را یکسره ویران میکند، در عین حال، به جنبش دموکراسی خواهی ایران ضربات جبران ناپذیری وارد میآورد.
(٣)
اما مایلم در اینجا چند نکته دیگر هم درباره ایران بیفزایم:
در ایران یک جنبش گسترده دموکراسی خواهی وجود دارد. این مهمترین وجه تمایز جامعه ایرانی از سایر کشورهای منطقه است. اما این جنبش از دو مشکل اساسی رنج میبرد:
مشکل اوّل این است که این جنبش فاقد تشکیلات و سازمان است. بنابراین، صدای آن در هیاهوی تبلیغات بنیادگرایان حکومتی گم میشود.
مشکل دوّم این است که این جنبش فاقد رهبری واحد است. در نتیجه گروههای مختلف دموکراسی خواه به آسانی نمیتوانند نیروهای خود را با یکدیگر همسو کنند، و آن را مطابق برنامهای مشترک و واحد به پیش برند.
دولت جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت خودکامه سلطانی باید برود، و دولتی دموکراتیک جایگزین آن شود. اما انجام این کار برعهده ما ایرانیان است، نه دیگران. ما ایرانیان باید خود از طریق مبارزه، نافرمانی مدنی و شجاعت مدنی دموکراسی را در ایران تحقق بخشیم. البته این بدان معنا نیست که دیگران نمیتوانند ما را در این راه دشوار یاری کنند.
برای مثال، به گمان من دولت آمریکا هم میتواند به سهم خود به پیشبرد جنبش دموکراسی خواهی در منطقه، و از جمله ایران کمکهای ارزشمندی بکند. برای مثال،
ما باید این جنبش را متشکل کنیم و صدای آن را به گوش جهانیان برسانیم. متأسفانه رژیم جمهوری اسلامی سانسور بسیار شدیدی را در داخل کشور اعمال میکند، و بجدّ میکوشد رابطه میان روشنفکران و مردم، و نیز جهان خارج و داخل را بشدّت محدود کند. به گمان من هنرمندان، متفکران، و روشنفکران پیشرو جهان بهترین یاران ما در این راه دشوارند. حمایت اخلاقی و معنوی گروههای مترقی دنیا آسیب پذیریهای جنبش دموکراسی خواهی ما ایرانیان را بسیار کم میکند. من به عنوان عضو کوچکی از آن مجموعه بزرگ معتقدم که شما میتوانید از چند راه مهم به ما یاری برسانید:
اوّل آنکه، ما سخت محتاج آنیم که از طریق رسانههای جهانی صدای خود را به گوش مردم ایران و جهان برسانیم، و اجازه ندهیم که رژیم جمهوری اسلامی مجاری ارتباط ما با مردم ایران و جهان را قطع کند، و نیروهای مترقی و دموکراسی خواه ایران را منزوی و خاموش کند.
دوّم آنکه، جهان باید مسأله نقض حقوق بشر را در ایران جدّی بگیرد، و هنرمندان، روشنفکران و متفکران پیشرو، و نیز نهادهای مدنی جهان موارد نقض آشکار و سیستماتیک حقوق بشر در ایران را بشدّت محکوم کنند. مردم ما نگراناند که مبادا منافع اقتصادی دولتهای جهان، و نیز زد و بندهای سیاسی پشت پرده موجب شود که مسأله حقوق بشر در ایران به فراموشی سپرده شود.
سوّم آنکه از جنبش دموکراسی خواهی ایران به صراحت و علناً حمایت شود.
چهارم آنکه، ما امیدوارم هنرمندان، روشنفکران، و اندیشمندان مترقی جهان به عضویت جنبش صلح طلبی و دموکراسی خواهی ایران درآیند.
ما دست دوستی خود را به سوی تمام دنیا، از جمله مردم آمریکا دراز میکنیم، و همگان را به تشکیل جبهه واحد صلح خواهی فرامی خوانیم. صدای ما را به گوش جهانیان برسانید: ما صلح خواهیم، و گوهر صلح خواهی ما دموکراسی خواهی است.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: