صحبت کردن دربارهء شاعری چون احمد شاملو که شخصیت هنری و فرهنگی اش هم درمقام شاعر و هم به عنوان روشنفکر و محقق و مترجم ابعاد و جنبه های گوناگون دارد، در این جمع اینترنتی، آنهم به اجمال ، کار ساده ای نیست:
نخست از این بابت که معمولاً در این گونه جمعت ها، گوینده اکثر مخاطبان خود را نمی شناسد و ارزیابی و تصویر مشخصی از آشنایی ، شناخت و حساسیت های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و همچنین جاذبه ها و گرایش های ذوقی و زیباشناختی آنها ندارد.
چون معمولاً جمع های پالتالکی زیر پوشش نام ها و عنوان هایی که خود به آنها «آی دی» یا « ID » می گویند ظاهر می شوند و تخمین و یژگی ها ، سطوح فرهنگی کشش و جاذبه های فردی و معیارهای ذوقی، هنری و ادبی آنان ( واصولاً تشخیص ِدلایلِ واقعی ِ حضوربرخی از آنان) برای گوینده ممکن نیست.
بنا بر این صحبت کردن در بارهء شاملو در چنین جمعی مشکل است. به ویژه آن که گرایش ها و حُبّ و بغض ها و نیزشیفتگی ها و دلبستگی هایی که نسبت به او ابراز می شود غالباً نه مربوط به شعر و شاعری او بلکه برخاسته از جهات دیگر شخصیت وی وبه خصوص متأثر از افکار و از موقعیت اجتماعی و مواضع سیاسی و ایدئولوژیک او نیز هستند.
به همین دلیل ، بسیاری از کسانی که با شیفتگی ای تا حدّ پرستش از شاملو یاد می کنند، پیش از آن که دلباختهء شعر او باشند، دوستی شان متأثر از موقعیت اجتماعی، مواضع سیاسی و فکری اوست.
اینگونه افراد بیشتر از فعالان و هواداران جنبش چپِ پیش و پس از انقلاب هستند و غالباً (می گویم غالباً، نه همه!)غورو تعمق چندانی درادبیات و شعر(کلاسیک و مدرن)ایران ندارند.
بسیاری دیگر از دوستداران شاملو خود، اهلِ «کار شاعری» اند و می نویسند و گاهی چاپ هم می کنند. از این دسته که تعداد معدودی کار شعر را قبل از انقلاب آغاز کرده وبیشترشان ،بعد از انقلاب 57به جرگهء شاعران پیوسته اند ، می توان با نامِ « پیروانِ شعر شاملویی» یاد کرد و همینجا قید کرد که اکثر قریب به اتفاق این «شاگردان»، شیفته و پیرو و در بیشتر موارد مقلد یک دورهء خاص از شعر شاملو هستند: (2)
دورهء شعر آزاد یا شعر منثور شاملویی.
در این باره بعداً صحبت خواهیم کرد.
بنا بر این شاملو، به خصوص از دو بابت شیفتگانِ متعدد دارد:
1ـ از بابت موقعیت و مواضع فکری ، سیاسی و اجتماعی.
2 ـ از بابت مقام استادی و «پیشرو» ی در راه و شیوه ای که در یکی از دوره های شاعری اش برگزیده و خود در این شیوه به بهترین و عالی ترین نوع «شعر شاملویی» دست یافته است.
با این مقدمه و با علم به این که حرف هایی که زده می شود ، به هرحال نمی تواند مورد اتفاق نظر همهء دوستان باشد، ـ چرا که معیار ها و گرایش های ما چه در زمینهء افکار سیاسی و اجتماعی و چه از بابت زیباشناسی و ذوق و هنر و ادب به هرحال با هم متفاوت است؛ ـ نکاتی را بسیار مجمل و مختصر در بارهء احمد شاملو عرض می کنم:
احمد شاملو یکی از برجسته ترین و مهم ترین و نیز یکی از تأثیرگذار ترین شاگردان نیمایوشیج است.
شاملو اگرچه به اندازهء شاعرانی همچون اسماعیل شاهرودی ، توللی و حتی حسن هنرمندی و نیز اخوان مورد توجه و عنایت نیمایوشیج قرار نگرفت، با این حال از فعال ترین و مؤثر ترین مبلغّان و مروجان مکتب نیماست. به دلایل زیر:
ـ شاملو جوان، نوخواه ، جستجو گر، پرشور و شجاع بود. به قول خودش «شاعری چموش» بود:
«چرا که شما این بار به جنگ شاعری چموش آمده اید.»
ـ میدان عرضه و بیان این روحیهء پرشور و جستجوگر را در جامعهء آن روز ایران (دههء 30 و 40) کمابیش یافته بود و فرصت بیان عقاید خود را پیدا کرده بود و علتش هم جنبهء دیگری از شخصیت شاملو یعنی استعداد و توانایی او درکار روزنامه نگاری بود. آن هم نه فقط در کار نویسندگی روزنامه و ژورنالیسم بلکه در توانمندی و انرژی و تلاشگری خاصی که شاملو دربه راه انداختن و چاپ و نشر جراید و رابطه ای که با ناشران و مدیران جراید و نیز کارگران و مسئولان چاپخانه ها داشت.
سرِ شاملو ـ جدا از نویسندگی ـ برای سرو کله زدن با صاحبان مطبوعات و درگیری با فشارهای محیط و دست و پنجه نرم کردن با روحیه و فرهنگ حاکم بر جراید سال های 40 و همچنین برای مجادله باعوامل سانسورو رودررویی با انواع تحدید وتوبیخ درد می کرد!
این گفتهء آل احمد مشهور است که می گوید:
« شاملو نشریات بایر را دایر و نشریات دایر را بایر می کند!»
همینجا بگویم که این دو جنبه از شخصیت شاملو ، یعنی: پرشوری ، شجاعت ، جستجوگری و «چموشی شاعرانه» به علاوهء دلبستگی به کار نشر و مطبوعات ، میراثِ شاعرانِ مشروطیت بود و بخصوص از بابت روحیهء شخصی و روزنامه نگاری، شاملو میراث دار سنتی بود که در نسل پیش از وی میرزادهء عشقی نمایندگی می کرد.
عشقی نیز شاعری چموش بود.باج به شغال ها نمی داد و روزنامه نگاری شجاع ، بلکه گستاخ بود.سری نترس داشت که سرانجام به باد داد!
میرزادهء عشقی صاحب روزنامهء «قرن بیستم » بود. نخستین ناشر و نخستین مدافع نیمایوشیج بود و خود در ایجاد شعر مدرن و آغاز «انقلاب ادبی» صاحب ادعا بود و این دعوی را در مقدمهء «سه تابلو مریم» به صراحت عتنوان کرده بود!
به هرحال، شاملو از جنم میرزادهء عشقی بود.
با چنین روحیه و با چنین موقعیت اجتماعی که شاملو به یمن شجاعت و پشت کار برای خودش دست و پا کرده بود،از مهم ترین مبلغان نیمایوشیج شد.
او بود که پس از میرزادهء عشقی ، چندین بار« افسانهء» نیمایوشیج را به چاپ رساند. مقالات و شعر های نیما را در نشریات چاپ می کرد . در باره نیما مقاله می نوشت و حتی به خاطر نیما با ادیبان و شاعران کلاسیک ـ البته گاهی به دور از انصاف ـ درگیر می شد :
«اگر قرار بود آینده به گذشته باخته باشد
دکتر حمیدی شاعر
می باید در آب های دوردست قرون
جانوری تک یاخته باشد!»
یا :
«یک بار هم حمیدی شاعر را
بر دار شعر خویشتن آونگ کرده ام !»
(می گویم به دور از انصاف، از این بابت که به هرحال
حمیدی یکی از ادیبان برجسته و از معلمان مهم ادبیات فارسی و از دوستداران ایران بود و تنها به خاطر اختلافِ ذوقی و ادبی که با نیما داشت، سزاوار برخورد چنین تند و خشنی از طرف شاملو نبود!)
بگذریم ، و بازگردیم به :
احمد شاملو به عنوان یکی از شاگردان برجستهء نیمایوشیج:
احمد شاملو تحصیلات کلاسیک دانشگاهی نداشت وادبیات کلاسیک را به طور منظم نیاموخته و روی آن به صورت مکتبی و قدمایی کار نکرده بود.اما بر اساس کوشش شخصی و بر مبنای ذوق ادبی و عشقی که به شعر و شاعری داشت از همان آغاز از پایه و مایهء شایسته و قابل توجهی در زمینهء شعرو نثر فارسی کلاسیک برخوردار شده بود.
شاملو ذوق شاعری داشت و به قول قدما از طبع روان و موزون برخوردار بود. شعرهایی که به تأثیر از نیما در اوزان متنوع به صورت چارپاره سروده و مثنوی ها و نیز قصیده ای که برای پدرش ساخته است نشان از توانایی و استعداد وی در زمینهء سرایش موزون در اوزان متنوع شعر کلاسیک فارسی داشت.
اما شاملو ضمناً در دوره ای می زیست که در آن جامعهء ایران درگیر آزمون و جذب تجدد اروپایی بود وکوشش در راه تأثیرپذیری از ادبیات چپِ معاصر جهانی و به خصوص شعر اروپا بود.
زمینه ساز این برخورد هم علاوه برکوشش های برخی روشنفکران مستقل اروپا دیده مثل پرویز ناتل خانلری یا خانم فاطمهء سیاح ، بیتشر تنها حزب مهمِ چپِ آن زمان یعنی حزب توده و وجود روشنفکران کوشا و مصممی مثل مرتضی کیوان ، پرویز داریوش ، فریدون رهنما و دیگران بود.
البته رهنما رابطهء مستقیمی با حزب توده نداشت اما در جهت آشنا کردن شاملو با شعر معاصر اروپا ، به گفتهء خود شاملو ، نقش و تأثیر اساسی در راه و روش شاملویی داشت.هم اوست که مقدمهء بسیارمهمی بر دومین (یا سومین) کتاب شاملو یعنی«قطعنامه» نوشت.
از این رو شاملو به دلیل آشنایی با زبان فرانسه و نیز بد دلیل برخورداری از وجود کسانی مثل رهنما (که خود شاعر بود و به زبان فرانسه منظومه ای چاپ کرده بود به نام « « Ode à la liberté یا «سرود در ستایش آزادی» و نیز نامی در میان شاعران مدرن و سوررئالیست هایی مثل بروتُن ، آراگون ، دِسنوس ، پیر سِگِرز و دیگران یافته بود )(3) ، دست به تجربه ای زد که پیش و بیش از آن که با نهضت نیمایی پیوند داشته باشد، ریشه در شعر مدرن اروپا به خصوص فرانسه داشت.
این بود که پس از تجربه های موفق و کمتر موفق در شعر نیمایی و به موازاتِ آنها، به «شعرِآزاد»و ابیاتِ عاری از وزن (عروضی یا هجایی) روی آورد. و در واقع به شیوه ای که فرانسوی ها به آن«بیت» یا «عبارت آزاد» ( Vers libres ) می گفتند ، شعر سرود.
آگاهان نسل اخوان و شاملو آورده اند که نیما با «شعر های آزاد» شاملویی میانه ای نداشت و حتی در این گونه کارهای وی نوعی «تشعّب» یا به قول چپ های ما که بیشتر با این مسئله آشنا هستند، نوعی انشعاب از روش خود را می دید و چندان رغبتی نشان نمی داد.
در هر صورت این شاخه از تجربهء شاملویی «هوای تازه» ای در شعر وی دمید و با روحیهء رهایی طلبی و شور اجتماعی و فکری او سازگار افتاد. اما این راه از زمانی که آغاز شد تا رسیدن به «شعر آزاد شاملویی» فاصلهء زیادی داشت.
نمونه های این گونه شعرها را در «قطعنامه» «هوای تازه» و... می توان دید!
این سبک از «شعر آزاد» پیش از شاملو از سوی کسانی همچون تندر کیا (شاهین) ، محمد مقدم (مُغدم) ،محمد علی جواهری (رواهیج) ، هوشنگ ایرانی و چند تن دیگر که آنها هم از شعر مدرن اروپا متأثر بودند ، تجربه شده بود.
وجوه تفارق میان کار این شاعران و شعر آزاد شاملویی ، نه در « زبان شعری» (langage poétique) و طرز بیان آنها ، که در روحیهء شاعر و نگاه ِ وی به جهان و حساسیت های سیاسی و اجتماعی شاملو بود که برخلاف آن دیگران جسور و معترض بود.
اما آنچه بعد ها این «شعر آزاد شاملویی» را به تشخص زبانی و به یک بلاغت و زیبایی خاص شعر او رسانید، گذشته از غور شاملو در شعر شاعران بزرگ کلاسیک ، مثل حافظ و مولوی و خیام ،که به هر حال شاملو با آنها انس و الفت داشت (شاملو از همان دوران جوانی گزیده ای از شعر خیام را به چاپ رسانده بود) ، یک چیز بسیارمهم دیگر بود و آنهم :
نثر کلاسیک فارسی ،
به خصوص نثر زیبا و شاعرانهء عرفا و مورخین بزرگ قرن چهارم و پنجم بود.
قبل از این که در این زمینه توضیح بیشتر بدهم یادآوری می کنم که :
1ـ شاملو به زبان فارسی و« شعرـ نثر» فارسی آگاهی قابل توجهی داشت.(او عاشق نثرکلاسیک فارسی بود و مدام روی آن کار می کرد و با آن ذوق می ورزید.)
2ـ برخوردار ازقریحه و طبع شاعری ـ به معنای ایرانی و قدمایی آن ـ بود.
3ـ در عرصهء فرهنگ و اجتماع حاضر و ناظر بود و این حضور از طریق نشریات و مطبوعاتی که خود وی در آنها کوشش و نقش داشت فرصت بیان و ظهور می یافت.
4ـ شاملو عشق فراوانی به فرهنگ عامهّ و واژگان و اصطلاحات مردم داشت و روی آنها تحقیق و غور می کرد.
5 ـ با داعیه داران روشنفکری وآشنا یان با ادبیات مدرن اروپایی و نیز با تنها حزب سیاسی «چپ» آن روز یعنی حزب توده و کتاب خوانده گان آن حزب ارتباط داشت و ضمن این که خود اندکی فرانسه می دانست ، از طریق آنان هم با شعر اروپا به خصوص شاعرانی همچون لورکا ، الوآر و آراگون که آن سال ها بدل به نوعی «میت» یا اسطوره در جنبش چپ جهانی شده بودند آشنا شده بود و از این بابت شاملو برای خود صاحب مُدل و سرمشق در ادبیات «چپ ِ جهانی» بود.
6 ـ شاملو خود ، آرمان خواه ، دگرگون طلب ، میلیتان و کوششگر پرشور درعرصه های فکری ، اجتماعی و سیاسی بود.
اما آن کیمیایی که به کار «طلاسازی» شعر آزاد شاملویی آمد ، چنان که گفتیم :
نثر کلاسیک فارسی بود!
کسانی که تاریخ بیهقی ، کشف المحجوب هجویری، شرح شطحیات روزبهان بقلی ، الانسان الکامل عزیز نسفی، سوانح شیخ احمد غزالی ، تذکرة الاولیاء عطارنیشابوری ، اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابو سعیدِ محمد ابن منور، مکتوبات عین القضاة همدانی ، عقل سرخ شهاب الدین سهروردی ، تفسیرکبیر عتیق نیشابوری و، تفسیر سورآبادی و تفسیر خواجه عبدالله انصاری هروی و آثار دیگری از این نوع را خوانده اند ؛ در برابر شعر آزاد شاملویی، از بلاغت نثرو زیبایی و استحکام و اعتماد به نفس شاعر درانتخاب و ترکیب کلمات دچار شگفتی نمی شوند.
شعر دوره های جدید تر شاملودرکتاب هایی مثل «ابراهیم در آتش» و «دشنه در دیس» برخوردار از تأثیری ست که میراثِ منثور صوفیه بر آن نهاده است.
ازاین بابت شعر د ورهء جدید تر شاملویی که اتفاقاً از سوی طرفداران و شیفتگان متنوع ـ برخی به حق و برخی کمتر به حق ـ شعر «مدرن» و حتی «پست مدرن» خوانده می شود، عمیقاً متأثر از کلاسیسیسم ِ ادب فارسی ست. آنچه که شعر این دورهء شاملو را به نوعی زیبایی می رساند و گاه برای «پیروانِ مکتب» دست نیافتنی می کند، همانا عنصر آرکائیسم نثر کلاسیک فارسی ست. آرکائیسمی که هم در واژگان و ترکیب سازی ها خودی نشان می دهند و هم در بهره گیری از ادوات و ابزار دستوری و همچنین در استفاده از ساختار نحوی زبان بروز می کند.
از این رو به گمان من کسانی که از شاملو پرچمی برای ستیزه با کلاسیسیزم ادبی و مخالفت با شعر کلاسیک می سازند و پشت سر او پنهان می شوند تا بر علیه وزن کلاسیک و شعر عروضی شمشیر بکشند ، از این نکته غافلند که سردار و پیشوای خیالی ِخود آنها به شدت متأثر و مدیون کلاسیسیزم نثر و آرکائیسم زبانی نثر قرن چهارم و پنجم هجری است!
بنا بر این می باید نخست به این سئوال پاسخ دهند که:
چگونه می توان تأثیر پذیری از نثر کلاسیک و آرکائیسم نحوی زبان را در شعر شاملویی پذیرفت و آنرا نشانه ای ازمدرنیسم شعر شاملویی به حساب آورد اما همین تأثیر پذیری از شعر کلاسیک را در به خصوص در زمینهء وزن عروضی و فرم های متنوع شعری که ضمنِ کوشش های 1100 سالهء شاعران بزرگ زبان فارسی به ظهور رسیده اند، به کهنه گرایی ومقاومت در برابر «مدرنیسم» نسبت داد؟
ظاهراً خود شاملوهم که گهگاه بالحنی تند وتیزبه بهره گیری ازاوزان عروضی اعتراض داشت یا«قافیه اندیشی» پیروان شعرکلاسیک را به باد انتقاد می گرفت، متوجه این تناقض نبود!
(اگرچه بعد ها ــ به گمانم به واسطهء اُنس و الفت بیشتر با حافظ و نیز شاید به علتِ شگفتی همراه با سکوتِ او در برابر تجربهء درخشانِ سیمینِ بهبهانی وچشم انداز جدیدی که کوشش های وی ضمن ارائهء وزن های عروضی جدید در برابر شعر معاصر می گشود ــ این گونه نظریات دوران جوانی و میانسالی خود را بسیار تعدیل کرده بود!)
«کردم اشاره ای و مکرر نمی کنم» .این موضوع شایستهء بحث وسیع تری ست ومهم ترین نکته ای بود که میخواستم در اینجا مطرح سازم.
اما کارنامه و مسیر دیگرگون ساز و تحول بخش کار شاملوبه عنوان یک شاعر ایرانی، بعُد دیگری هم دارد که می باید همینجا عنوان کنم:
شاملو شیفتهء فولکلور و فرهنگ عوام است. این جنبه از علاقه و گرایش ذوقی و روحی در وی منشاء و محرّک بروز روش و رشتهء بسیار مهم اما متروک مانده ای در شعر مدرن فارسی شده است.
و آن هم کوششی ست که شاملو در زمینه سرایش شعر در اوزان عامیانه فارسی هجایی به کار برده و شعر های زیبایی که با بهره گیری ازاوزان هجایی سروده است.
اما پیش از آن بگویم که شاملو به عنوان روشنفکر و اهل تحقیق ، این جنبه از گرایش ذوقی و حساسیت فکری و ذهنی خود را بی شک مدیون یکی از برجسته ترین و آگاه ترین نویسندگان قرن بیستم ایران یعنی صادق هدایت است که جمع آوری فرهنگ عامه را آغاز و کوشش های ارجمندی دراین زمینه کرده بود. نیز باید گفت که کوشش های یکی از نجیب ترین و جوانمرد ترین روشنفکران بزرگ صدرمشروطه یعنی شاعر،نویسنده، مبتکر و پایه گذار نثر مدرن روزنامه نگاری، طنزنویس بلامنازع و آنسیکلوپدیست بی بدیل ایران یعنی علی اکبر دهخدا و پشتکار استثنائی او درجمع آوری لغات و اصطلاحات و امثال و حکم فارسی به طور قطع سرمشق شاملو در گرد آوری فرهنگ عامه وتدوین «کتاب کوچه» بوده است.و به جاست اگر به هنگام ارجگزاری ازکوشش های بزرگان ، حقوق پیش قدمان را از یاد نبریم.
به هر حال، شاملو در کنار شعر و روزنامه نگاری و نیز ترجمه ، به تحقیق در فرهنگ عوام و واژه های مردمی و اصطلاحات رایج یا متروک می پرداخت.
مَتل هاو شعر های فولکلوریک حتماً بر او تأثیر گذاشته ودر سرایش شعرهای فولکلوریک او مؤثر بوده اند. اما تنها مَتل ها را نمی توان منشاء و مبداء سروده هایی مثل «پریا» ، «دختران ننه دریا»، «شبانه» (یه شب ماه میاد) و «سرود مردی که لب نداشت» به حساب آورد!
بی شک آشنایی با آن دسته از شعر های اروپایی که به تأثیر از ادبیات فولکلوریک یا ترانه ها و تصنیف های عامیانه ساخته می شدند و به خصوص کار شاعران دوره گرد اسپانیا و قرناطه و کارتاژ یعنی سنتِ شعری «گریو» ها و نیز فولکلور کولی ها که تأثیر آنها در شعر شاعر بزرگ اسپانیائی «فدریکو گارسیا لورکا» کاملاً محسوس است بر شاملو اثر داشته والهام بخش او در ساختن این گونه شعر ها بوده است. به خصوص که شاملو علاقهء بسیار زیادی به لورکا داشت و بارها در اشعار خود به مرگ تراژیک او اشاره دارد و تأثیر شعر لورکا در برخی از شعرهای وی محسوس است. خود وی چندین شعر از لورکا را ترجمه کرده که از نمونه های زیبا و موفق ترجمهء شعراروپایی در دوران معاصرند!
به هر حال تا آنجا که به شاخه های گوناگون «شعر نو» بعد از نیمایی مربوط می شود، شاملورا میتوان مبدع و مبتکراینگونه شعرها دانست که از نظر مضمون، نو اما از نظر فرم، طرز بیان، کاربرد واژه ها و به خصوص به واسطهء اوزان هجائی شان با شعر های فولکلوریک وعامیانه ایرانی پیوند داشتند.باید به یاد داشت که سرایش شعر هجایی در ادبیات ایران سابقه طولانی داشت و نمونه های برجستهء آنرا در شعردوران مشروطه می توان یافت. مثلاً در شعر معروف دهخدا که نخستین بار در روزنامه صور اسرافیل چاپ شده بود:
وای چه کنم ، بچه به هوش آمده
بخواب جونم ، یه سر و دو گوش آمده ...
(دیوان دهخدا، به کوشش دبیر سیاقی انتشارات تیراژه، تهران1361.)
یا در یک شعر بلند ملک الشعرا بهار که به تفنن در وزن هجایی و شعر فولکلوریک ذوق آزمایی کرده است :
« اُستا بابا بزی داشت
یک بز خوش پزی داشت
هرکی می دیدش به صحرا
بهش می گفت ماشالاّ
پشتشه باش
زیرشه باش
پستانِ پرشیرشه باش !...»
(محمد گلبن، بهار و ادب فارسی، ص.35 ،انتشارات امیرکبیر تهران، 2535.)
و حیف شد که این شاخه از شعر شاملویی ادامه پیدا نکرد مگر در یکی دو تا از اشعار فروغ فرخزاد مثل شعر «علی بونه گیر» فروغ.
متأسفانه غیر از فروغ که شعر «علی بونه گیر»ش در این سبک درخور اعتنا و اهمیت است ، هیچ یک از تقلید های بعدی با کار شاملو قابل قیاس نیستند و امروزه یک شاخهء مبتذلی از این شعر های هجایی عامیانه بین دخترو پسران نوجوان و نویسندگان متوسط کتاب های کودکان ونیز برخی طنز نویسان روزنامه های دولتی یا «اصلاح طلب» ایران رایج است که در بیشتر موارد شایستهء عنوان شعر نیستند.
(اخیراً منظومه ای داستانی به نام «دریاپری ، کاکُل زری» از خانم گلی ترقی در ایران چاپ شده (1378 انتشارات: فرزان) ،که تأثیر شعرهای فولکلوریک هجایی شاملو و فروغ را در آن می توان دید و ا نمونه های موفق این گونه اشعاراست که در دههء اخیر نوشته شده است.)
بنا بر این تا کنون سه یا دقیق تر بگوییم چهار رشته از کوشش ها و خلاقیت شعری شاملو را طرح کرده و به اجمال از آن سخن گفته ایم:
1ـ شعرهای نیمایی که بر اساس عروض نیمایی سروده شده اند وکاملاً با روش واستیل پیشنهادی نیما منطبق اند.
2 ـ شعر های آزاد vers libres که هنوز متکی به میراث استتیک و بلاغتِ زبانی نثر کلاسیک فارسی نیستند و بیشتر به ترجمه های ساده ای از شعر اروپایی شباهت دارند.
3ـ شعر های آزاد یا منثورشاملویی که محصول دوران جدید ترند. یعنی شعر هایی که هرچند به لحاظ نگاه و مضمون و فکر متأثر از شعر اروپا هستند ، به لحاظ زبان و فرم به شدت متأثر از نثر کلاسیک قرن چهارم و پنجم هجری اند .
4 ـ شعرهای هجایی شاملویی که بر بنیاد اوزان هجایی و بیان فولکلوریک وزبان عامیانه سروده شده اند . با این حال همچون شعر های دیگر شاملو برخوردار از نگاه و دید و فکر ی هستند که متکی به افکار اومانیستی مدرن بوده ، آرمان خواه ، طالب دگرگونی اوضاع اجتماعی و سیاسی و در نهایت خواهان تغییر شرایط فردی و اجتماعی انسان هاهستند.
بر این چهار رشته از کوشش های ادبی و شاعرانهء شاملو می توان رشتهء پنجمی را هم افزود
که همانا ترجمه برخی از اشعار شاعران غربی ، به خصوص شعر لورکاست.
شاملو در این جنبه از ذوق ورزی و تلاش ادبی خود نیز بسیار موفق است زیرا می توان گفت که از بهترین نمونه های ترجمه شعر معاصر غربی را به فارسی زبانان عرضه کرده است.در غالب این ترجمه ها، استیل و زبان شعری خود شاملوجلوه و نمود بارز دارد و در ترحمه هایی که از لورکا ارائه کرده ، می توان آنها را نوعی باز سرائی شعر لورکا در زبان فارسی به حساب آورد. در این ترجمه ها حضور شاملوی شاعر بیش از حضور شاملوی مترجم محسوس است . از اینرو با اینکه این شعر ها ترجمهء آثار دیگران است ، به واسطهء نمودِ برجستهء زبان شعری و زنگِ هنرمندانهء کلام شاملویی در این ترجمه ها، می توان آنها را جزوی از کوشش های خلاقه و شاعرانهء شاملو محسوب داشت.
این ها فشردهء مطالبی بودند که قصد داشتم به اجمال بیان کنم. پیداست که هر بخش از این مطالب شایستهء بسط و توضیح بیشتری است و می توان و می باید آنها رابا آوردن مثال ها و ارائهء نمونه هایی از اشعار شاملو مدلل تر و کامل تر کرد و امیدوارم که فرصت های دیگری برای پرداختن به آنها فراهم شود.
اما نکته ای که قبلاً اشاره کرده ام و نیازمند توضیح است آن است که :
شعر شاملویی تقلیدپذیر نیست. و من به وجود رشته ای به نام «شاملوئیسم » یا «مکتب شاملو » اعتقادی ندارم. ( اگرچه این اصطلاح را در عنوان این گفتار قید کرده ام !)
چنین مکتبی هنوز به وجود نیامده است. زیرا در پیروی هایی که از کار شاملو شده و می شود ،( تا آنجا که من دیده یا خوانده ام) در میانِ کلیهء جنبه ها و دقیقه ها و نازکی های شعر شاملومتأسفانه تنها به یکی از ویژگی ها توجه کرده و باقی را کمابیش از نظر دور داشته اند :
در این گونه پیروی ها ، تصور بر این است که :
کافی ست تا وزن را از شعر بگیریم و جملات و عبارات خود را به صورت شکسته یا پله ای زیر هم بنویسیم تا «شعر شاملویی» سروده باشیم. و این موضوع ، بیش ازیک توّهم یا سوءتفاهم نیست که متأسفانه خیلی از مدعیان ِ نسل ِ خود من و نسلِ پیش از من هم به آن گرفتارند ، چه برسد به جوانتر ها!
آنها غالباً از دیدن «نکته های باریک تر از مو» ناتوان بوده اند. (4)
نکاتی که خیلی خلاصه و فرمول وار به آنها اشاره می کنم :
ــ ویژگی های شخصی ، و حساسیت های هنری او رادر نظر ندارند و «چموشیِ» شاعرانهء او را نمی شناسند.
ــ به موقعیت اجتماعی ، تاریخی فرهنگی که شاملو قرار داشته توجهی ندارند:
(این دوران در سطح ملی و ایران ، ویژگی منحصر به فردی دارد که فرصت توضیح و تشریح آن در اینجا نیست. همین قدر بگویم که دوران جوانی و شکل گیری شاملو در زمانی بود که هنوز شور و هیجان فکری و ادبی دوران مشروطیت کاملاً فروکش نکرده بود و بسیاری از شاعران و روشنفکران و مبارزان آن دوره هنوز زنده بودند . جنگ جهانی ، اشغال ایران و جنب و جوش های فکری و سیاسی به موج های آخر خود نرسیده بودند. هوای نسببتاً آزاد بعد از شهریور 1320 وزیدن داشت. و روشنفکران و درس خواندگان آن دوره تحت تأثیر جنبش های چپ جهانی آن روز آرمانخواه و فعال شده بودند و از ادبیات این جنبش متأثر بودند.
و در سطح بین المللی دوران شاملو و نسل او از لحاظ نهضت های ادبی در جهان و به خصوص به لحاظ جنبش شعر مدرن یک دوران زنده و زاینده ای بود. شاعران بزرگ عصر یعنی هم دوره های شاملو در جهان هنوز جایگزین نشده و بی رقیب مانده اند: لورکا، نرودا، آراگون ، رنه شار، الوآر ، دسنوس ، ریتسوس و....
این جنبش های شعری مدرن ِ اروپا ـ هرچند به طور غیر مستقیم و کند ـ به هرحال بر ایران و روی تیز ترین شاخک های حسی شعر آن روز ایران یعنی شعر شاملو تأثیر داشت.)
ــ شاملو بلاواسطه با نیما و پیشنهاد های هنری و زیبا شناسی شعر او در تماس و از مروجّان شیوهء او بود. (چنین موقعیتی نصیب پیروان شاملو نشده است!) شاملو همچون شاگردی کوشا در شیوهء نیمایی کار کرده و ذوق ورزیده بود. در بسیاری از شعرهای بیار خوب و قدیم شاملو، روش نیمایی و پیشنهادهای او به طور دقیق و کاملی به کار بسته شده است در حالیکه پیروان «شعر آزاد شاملویی» عموماً از سرودن شعر به سبک نیما و از به کار بستن عروض نیمایی ناتوانند و اصولاً عروض نیمایی را نمی شناسند!
ــ بسیاری پیروان شعری شاملو از اشتیاقی که او را به زبان و فرهنگ ایران زمین می ورزید نصیب چندانی ندارند و برخی (خوشبختانه تعدادی معدود) تحت تأثیر برخی تبلیغات و تزریقات ایدئولوژیکِ خاص یا دلبستگی های «قومی»، شیفتگی به زبان و ادب کلاسیک فارسی را «شوینیسم» یا «ناسیونالیسم» یا «پان ایرانیسم» می خوانند! (5)
به زبان فارسی عشق نمی ورزند،حافظ و سعدی ومولوی را دقیق و برای آموختن نمی خوانند .
نثر کلاسیک فارسی را نمی خوانند در حالیکه شاملو آن ها را حفظ می کرد!
ــ شاملو قریحهء شاعری و طبع موزون داشت . اگرچه کمتر به شعر موزون پرداخت با اینهمه حس موسیقی و ریتم در شعر اوبه صورت موزیکِ درونی و تسلسل آوایی و توازون و تقابل قوافی یا در جلوه های دیگر نمودِ بارز می یافت.
ــ شاملو خود جستجوگر بود. تنها پیروی نمی کرد و با تلاش در زبان و ادب فارسی و فرهنگ ایران به زبان و تشخص کلامی خود دست یافته بود.
و نکات دیگر که فعلاً به آنها نمی پردازم.اما متأسفم از این که بگویم در میان پیروان و به خصوص در میان مقلدان فراوان «شعر آزادِ شاملویی» ، نشانهء چندانی از این ویژگی ها نیافته ام . یا نیست ، یا من ندیده ام و به قول حافظ :
یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد!
و باز هم به قول حافظ:
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبعِ مردمِ صاحبنظر شود !
محمد جلالی چیمه (م.سحر)
پاریس ، آوریل 2005
بادداشت ها :
(1) ــ این سخنان حاصل یادداشت هایی ست که به جهت یک گفتار اینترنتی تنظیم شده بود و به دعوت یکی از اطاق های فرهنگی پالتاک ، در شبی که به یاد شاملواختصاص یافته بود ، ارائه گردید.
اکنون پس از گذشت ِ تقریباً یک ساله، با حک و اصلاحی جزئی، انتشار می یابد.
(2) ــ البته هستند شاعرانی که کار خود را به شیوهء شاملویی آغاز کردند و مدت ها نفوذ و تأثیر زبانی و فکری شاملو بر آثارشان تسلط داشت ، امابه یُمن قریحهء شاعری خود وبه واسطهء روحیهء جستجو گر و به خصوص پس ازرسیدن به تشخص فکری و نظری ، راه خود را یافتند و «مُهر شاملویی» را از شعرهای خود برداشتند.
(3) ــ فریدون رهنما که متأسفانه هنوز قدرش را چنان که باید نشناخته ایم ، بی شک یکی از برجسته ترین و باارزش ترین روشنفکران ایرانِ معاصر است.
وی از انسان های سلیم ، متواضع ، خیرخواه و خوش نیت ِ روزگارما بود که ذوق و اندیشه و دانش و آگاهی را باهم داشت و این همه را بی چشمداشتی پیشکش اهل ذوق و هنر و فرهنگ می کرد. شعر معاصرو به خصوص سینمای ایران برای ابد مدیون اوست!
او با فیلم های «سیاوش در تخت جمشید » و به خصوص «پسر ایران از مادرش بی خبر است»، شاعر ترین و اندیشمند ترین و عمیق ترین و ایران دوست ترین فیلم ساز تاریخ سینمای ایران است.
(4) ــ متأسفانه برخلاف نیما ، شاملو در بارهء دقیقه ها و سرچشمه های ظرافت کار خود سخن زیادی نگفت و بخشی از سوء تفاهمات «شاگردان»، معلول کم گو ئی های خود شاملو در این زمینه است.هرچند وی از فعال ترین شاعران و نویسندگان در عرصهء روزنامه نگاری بود و در بیان و گفتار و مصاحبه ها در مطبوعات حضور تقریباً دائمی داشت و معمولاً در همهء زمینه های ادبی و فرهنگی و هنری اظهار نظر می کرد! با اینهمه درزمینهء« فنِ بیان» و چّم و خمّ ِ کار و نکته های باریک تکنیکیٍ روش و استیل خود چیز دندان گیری به «میراث داران» منتقل نکرد!
گویا نمی خواست از «فوت و فنّ ِ»کار پرده برداری و راز گشایی کند و حسِّ دلپذیر شگفت زدگی را از خوانندگانِ شعر خود و «پیروان دلباختهء» خود بگیرد!
(5) ــ موضوع نقش تاریخی زبان فارسی ورابطهء آن با اقوام و نژاد ها ی گوناگون در ایران ، شبه قاره هند، آسیای مرکزی، قفقاز و آسیای صغیر مسئلهء دیگری ست که در اینجا جای طرح آن نیست . من درجای دیگری بدان پرداخته ام و ریشه های نظری و علل سیاسی برخی ازافکار وارداتی را که هدفش تفرقه و برانگیختن ِ دشمنی میان مردم ایران از طریق محدود و منحصرشمردن « زبان ِ فراقومی،فرا نژادی و فراملی ِ فارسی» ، به فارسی زبانان ایرن ِ امروزی است ، بیان داشته ام.
آنچه دراینجا شایستهء تقریروجای بسی تأسف است، آن است که درمیان برخی از مدعیان شاعری و نویسندگی، کسانی یافت شده اند که تحت نفوذ اینگونه تزریقات سیاسی و نظریات وارداتی، گهگاه ـ و به ویژه در کشورهای غربی ـ مظلوم نمایی پیشه می کنند و زبان فارسی را تحمیل شده از سوی قدرت مرکزی می نامند ومدعی هستند که جنابشان نه به دلخواه، بلکه به اجبار شاعر و نویسنده درادبیات فارسی شده اند!
تا آنجا که تاریخِ ادبیات نشان می دهد، هرگز شاعر یا نویسندهء جدّی و با اهمیتی در جهان یافت نشده است که نسبت به زبانی که درآن به خلاقیت هنری و ذوقی می پردازد مِهر نورزد یا به آن مظنون باشد یا آن زبان را تحمیل شده از یک ملتِ یا قومِ غالب بیانگارد!
و اگرخدای ناخواسته شاعر یا نویسنده ای ِ خود را در چنین موقعیتی یافت ، نیک تر آن است که از خلاقیتِ ادبی و کارِ ذوقی با زبان، دست بشوید و به اموراتِ سیاسی و حزبی یا « فرقه »ای بپردازد !یا نماینده مجلسِ «اقلیت های قومی» گردد و جنانچه نبوغ هنری و الههء الهام او را آرام ننهاد، در این صورت نیک تر آن است که قدرت و نیروی آفرینندگی ِمهارناپذیر خود را در بستر زبانی به کار بیاندازد که به او تحمیل نشده بوده است!
(امیدوارم که خوانندگان ، حضورِ این «جملهء معترضه» را در این یادداشت بر نویسنده ببخشایند!)