در چهل سال پیش، در شهر استکهلم، دریکی از تظاهراتها که دانشجویان علیه شاه شعار «مرگ بر شاه» میدادند، پیرزنی جلو آمد و گفت: آری، شاه می کشد و این کار او بسیار بد و غیرانسانی است. اما متأسفانه، شما نیز میخواهید همان کار شاه را انجام دهید. شما نیز خواهان مرگ و کشتارید.
در قرن بیستم، اکثر کسانی که برای رسیدن به قدرت مبارزه میکردند، شعارشان «مرگ بر...» بود.
اما در اوایل قرن بیست و یکم، بیشتر جوانان ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه، در اعتراضهای اجتماعی و سیاسی خود، نشان دادند که از این «مرگ»خواهیها رویبرتافتهاند.
دیشب در تهران، جوانان برای پشتیبانی از توافق هستهای، به خیابانها آمدند و با شادمانی شعار میدادند: «مرگ بر هیچ کسی، زنده باد زندگی».
راستی این خواسته جوانان جهان، «انقلابی» است یا «رفرمیستی»؟
اگر از اکثر فعالان سیاسی قرن پیشین بپرسید، بیدرنگ پاسخ خواهند داد: اینها شعارهای رفرمیستها و اصلاح طلبان و سازشکاران است.
اما باید باور کرد این جوانان نه «اصلاح طلبی» را مد نظر دارند و نه در پی «انقلاب»اند، بلکه خواهان زندگیاند.
این جوانان احتیاج مبرم به تشکیلات و احزاب سیاسی قرن خود دارند. این انسانها با ابزارهای هوشمند سرو کار دارند و با درکی منطقی و علمی، از اندیشهها و راهکارها و روشهای اجتماعی و سیاسی قرنهای پیشین برگذشتهاند و به درستی دریافتهاند که گذشته نمیتواند چراغ راه آینده باشد. گذشته سیاه و مرده است. آنها می دانند کسانی که هنوز در قرن بیستم به سر میبرند و به علت پایبندی به اندیشهها و شیوههای کهنه، در گذشتهی خود زندانیاند، توان حرکت به سوی آینده را ندارند و راهکارهاشان به تغییر و تحول مثبت و سازندهای نخواهد انجامید.
امید باید داشت که بزودی سیاستمداران و کادرها و احزاب سیاسی قرن بیستویکم، در جهان گلوبال بوجود آید.