Iranian Futurist 
Iranian Futurist
Ayandeh-Negar
Welcome To Future

Tomorow is built today
در باره ما
تماس با ما
خبرهای علمی
احزاب مدرن
هنر و ادبیات
ستون آزاد
محیط زیست
حقوق بشر
اخبار روز
صفحه‌ی نخست
آرشیو
اندیشمندان آینده‌نگر
تاریخ از دیدگاه نو
انسان گلوبال
دموکراسی دیجیتال
دانش نو
اقتصاد فراصنعتی
آینده‌نگری و سیاست
تکنولوژی
از سایت‌های دیگر


شجاعانه اما پر اشتباه

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:
Twitter Google Yahoo Delicious بالاترین دنباله

[12 Dec 2015]   [ دیدره مک کلاسکی/ استاد دانشگاه اقتصاد در شکاگو]

ترجمه و تلخیص: امین زمردی .پژوهشگر اقتصادی

پیکتی کتابی بزرگ نوشته است. ٥٧٧ صفحه، ٧٦صفحه یادداشت و ١١٥ شکل، نمودار و جدول، که چپ جهانی را برانگیخته است. «دیدید ما گفتیم» چپ‌ها فریاد می‌زنند، «مساله کاپیتالیسم و تمایل ذاتی آن به نابرابری است.» کتاب تحسین ستون‌نویس‌هایی نظیر پل کروگمن را در نیویورک‌تایمز در پی داشته است. خیلی وقت است (اگر نگویم هرگز) که رساله‌ای فنی در باب اقتصاد چنین بازار گرمی نداشته است و یک اقتصاددان فقط می‌تواند تحسین کند و یک مورخ اقتصادی قطعا سرمست می‌شود و به وجد می‌آید.
پیکتی کاری را که بسیاری از اقتصاددانان انجام می‌دهند، انجام نمی‌دهد. او خود را درگیر ابزارهای صرف؛ یعنی تحلیل‌های اقتصادسنجی نمی‌کند. بنابراین او یکی از دو خطای رایج اقتصاددانان امروزی، یعنی استفاده از آزمون‌های بی‌معنی معناداری آماری را مرتکب نمی‌شود.
پیکتی ارقام مربوط به سرمایه کل و نابرابری را فراهم می‌آورد و سپس آنها را بدون بررسی ترسیم می‌کند، همان کاری که مثلا فیزیکدان‌ها هم درباره مشاهدات و تجربیاتشان انجام می‌دهند. او خطای دیگر را هم انجام نمی‌دهد؛ وقت خود را بر سر تئوری‌های موجود هدر نمی‌دهد. درگیر دنیای بی‌معنی تئوری‌بازی غیرمشارکتی سرگردان نمی‌شود. او به نظریه ذهنی تعادل عمومی هم متوسل نمی‌شود. بابت هر دوی اینها، دست مریزاد!
کتاب «میوه» تلاش دسته‌جمعی و بزرگ مدرسه اقتصاد پاریس است، که پیکتی بنیان نهاد و برخی از برجسته‌ترین اقتصاددانان چپ فرانسوی با وی در این راه همکاری کردند. متاسفانه من نشان خواهم داد که پیکتی در علم خود و اخلاق اجتماعی خود اشتباه می‌کند.
مطالعه کتاب، فرصت خوبی است برای فهمیدن آخرین اندیشه‌های توام با نگرانی چپ‌ها درباره کاپیتالیسم و سنجش قدرت فلسفی و اقتصادی آنها. نگرانی پیکتی درباره ثروتی که ثروتمند به دست می‌آورد حقیقتا آخرین عضو دنباله‌ای است که به آثار مالتوس و ریکاردو و مارکس بازمی‌گردد.
پیکتی برخلاف دیگران خود را درگیر آزمون‌های آماری و تئوری‌های موجود و وجود نواقص ناسنجیده در اقتصاد نمی‌کند، هرچند متأسفانه در تعریف وظایف غیرممکن برای یک دولت محدود به آنها می‌پیوندد. پیکتی در صفحه ٢٧ کتاب خود می‌نویسد: «مهم است که یادآوری کنم... منبع اصلی واگرایی (درآمد ثروتمندان و فقرا) در تئوری من هیچ ارتباطی با نواقص بازار ندارد (توجه کنید که نواقص احتمالی دولت در فهرست پیکتی نادیده گرفته می‌شوند). کاملا برعکس: بازارهای سرمایه کامل‌تر از قبل (به باور اقتصاددانان) با احتمال بیشتری به واگرایی مربوط می‌شوند.»
یعنی همچون ریکاردو، مارکس و کینز، او می‌اندیشد آنچه را مارکسیست‌ها تناقض (contradiction) می‌نامند کشف کرده است (ص٥٧١). چیزی که همه نگرانی‌ها از مالتوس تا پیکتی، از ١٧٩٨ تا امروز، در آن شریک‌اند، یک بدبینی مبنایی است. با وجود عملکرد خوب نظام‌های اقتصادی در بهبود قابل توجه استانداردهای زندگی توده‌های مردم از ١٨٠٠ تاکنون (یعنی دوره‌ای که به اصطلاح کاپیتالیسم نمود پیدا می‌کند)، بدبین‌ها هنوز هم کابوس‌های وحشتناک درخصوص عملکرد کاپیتالیسم می‌بینند.
پذیرفتنی است که چنین بدبینی‌ای پرفروش شود. بنا به دلایلی که من هرگز نفهمیدم، مردم دوست دارند بشنوند که دنیا رفته‌رفته به جهنم تبدیل شده است و وقتی فردی خوشبین و ابله! خوشی‌هایشان را به آنها نشان می‌دهد عصبانی می‌شوند و او را شماتت می‌کنند. ما به طرزی باورنکردنی غنی‌تر از آنچه دو قرن پیش بودیم، هستیم. اگر ما با اجرای برنامه‌های چپ‌گرایانه و بازتوزیعی یا طرح‌های امپریالیستی و جنگ‌افروزانه دست راستی، غازی را که تخم‌های طلایی برایمان می‌گذارد، نکشیم- آن‌طور که طی سال‌های ١٩١٤ تا ١٩٨٩ به پیروی از توصیه نخبگان مبنی بر شکست فاحش بازارها و دموکراسی انجام دادیم- طی نیم قرن آینده می‌توانیم انتظار داشته باشیم که کل جهان با استانداردهای مردم سوئد یا فرانسه زندگی کنند.
نظریه اصلی پیکتی این است که طبق ادعای او ثروت به‌ارث‌رسیده، نابرابری را افزایش می‌دهد. تئوری پیکتی (و ارسطو) این است که بازدهی سرمایه معمولا بیش از نرخ رشد اقتصادی است و در نتیجه سهم بازدهی سرمایه از درآمد ملی به طور ثابتی افزایش می‌یابد، علت ساده آن هم این است که درآمد بهره سریع‌تر از درآمد کل جامعه رشد می‌کند.
دقت کنید در داستان پیکتی بقیه ما فقط نسبتا از کاپیتالیست‌های حریص عقب می‌افتیم. تمرکز روی ثروت یا درآمد یا مصرف نسبی یک مساله مهم در این کتاب است. آنچه پیکتی را نگران می‌کند، این است که ثروتمند احتمالا ممکن است ثروتمندتر بشود، هرچند فقیر هم ممکن است ثروتمندتر بشود. به عبارت دیگر، نگرانی او درباره تفاوت، ضریب جینی، درباره احساس مبهم حسادت به یک گزاره اخلاقی و تئوریک است.
بنابراین بیاییم به دولت ذی‌صلاح، بی‌عیب و دوست‌داشتنی- حتی می‌شود به یک دولت جهانی یا امپراتوری کهکشانی! هم فکر کرد- اجازه دهیم مالیات جهانی تصاعدی بر سرمایه را بر ثروتمندان اجرایی کند. این تنها امید ماست.
اما درواقع مشکل او عدم رهایی از بدبینی‌اش است، همان‌طور که خود او نشان می‌دهد نابرابری فقط در کانادا، ایالات متحده و بریتانیا آن هم در دوره اخیر افزایش یافته است: «در قاره اروپا و ژاپن، نابرابری درآمد امروز بسیار کمتر از آغاز قرن بیستم است و در واقع از سال ١٩٤٥ تغییر چندانی نکرده است» (ص٣٢١ و شکل ٦/٩). در واقع همان طور که در شکل ٧/٩ (ص٣٢٣) آشکار است پس از پایان دوره دولت‌های رفاه در سال١٩٧٠، نابرابری درآمد در آلمان، فرانسه و سوئد رشد چندانی نداشته است، حال آنکه در این کشورها نیز مانند آمریکا، کانادا و بریتانیا r>g است. به بیان دیگر، پیکتی از چیزی می‌ترسد که در هیچ جا بین سال‌های ١٩١٠ و ١٩٨٠، در بلندمدت در هیچ کجا و هیچ زمانی قبل از ١٨٠٠، هیچ جا در قاره اروپا و ژاپن از جنگ جهانی دوم تا به حال، تایید نشده و فقط اخیرا به مقدار کمی در ایالات متحده، کانادا و بریتانیا مشاهده شده است.
هرکسی می‌تواند مشابه این موضوع را در دولت ایالات‌متحده هم ببیند، که پیکتی امیدوار است مشکل مورد ادعای وی را همین دولت‌ها حل کنند. «کاپیتالیسم» علت این واقعیت کم‌اهمیت نبود. به واقع نادرستی نظر پیکتی در این است که از منبع قصور، انتظار اصلاح دارد.
پیکتی اعتراف نمی‌پذیرد که نوآوران، کارآفرینان و حتی کاپیتالیست‌های معمولی منافع خود را به واسطه ورود به بازار به دست می‌آورند، که به نظر می‌رسد پیکتی این مفهوم اقتصادی را نمی‌فهمد. در واقع، سودی که به سمت سودسازان سرازیر می‌شود دیر یا زود به واسطه انتقال به سمت بیرون منحنی عرضه، فضای موجود بازار را تخریب می‌کند، البته اگر انحصارطلبی دولت و سیاست‌های حمایتی مداخله نکنند. ویلیام نوردهاوس، اقتصاددان محاسبه کرده است که مبتکران و کارآفرینان امروزی تنها دودرصد ارزش اجتماعی ابتکارشان را دریافت می‌کنند.
از نظر پیکتی نابرابری درآمد در کشورهای ثروتمند، باعث شکاف فزاینده بین فقرا و ثروتمندان می‌شود. او گزارش می‌کند که در تعدادی از کشورها (عمدتا آمریکا، کانادا و بریتانیا) این موضوع به سبب حقوق و پاداش فوق‌العاده زیادی است که به طور ویژه مدیران ارشد شرکت‌های بزرگ دریافت می‌کنند.
اشکالات فنی در همه جای کتاب دیده می‌شود. اگر جست‌وجو کنید، کافی است در گوگل کلمه پیکتی را جست‌وجو کنید، می‌توانید این معایب را که دیگر اقتصاددانان به آنها پرداخته‌اند، پیدا کنید. من این کار را نکردم چون نمی‌خواهم صرفا پرحرفی کنم. من به تلاش پیکتی احترام می‌گذارم و در نتیجه او را سزاوار ارزیابی مستقل از طرف خودم می‌دانم.
یک اشکال بزرگ این است که تعریف پیکتی از ثروت شامل سرمایه انسانی، تحت مالکیت کارگر، نمی‌شود که در کشورهای ثروتمند رشد کرده است و وقتی که با انباشت بی‌نظیر سرمایه، دانش و رفتارهای اجتماعی ترکیب شود، به یک منبع مهم درآمد تبدیل می‌شود. در نتیجه چارت‌هایی که با زحمت فراوان برای نسبت سرمایه (فقط فیزیکی و خصوصی)- درآمد فراهم آورده است غلطند. در آنها شکل مهمی از سرمایه در اقتصادهای مدرن نادیده گرفته شده است. با تعریف سرمایه به مثابه چیزی که تقریبا همیشه تحت مالکیت ثروتمندان قرار دارد، پیکتی درخصوص منبع درآمد دچار اشتباه می‌شود، که عمدتا استعداد انسان است نه انباشت ماشین یا تصرف زمین. تنها دلیل واقعی که می‌توان برای کنارگذاشتن سرمایه انسانی از سرمایه یافت، این است که پیکتی می‌خواهد هرطور شده به نتیجه مورد نظر خود برسد، یعنی نابرابری افزایش یافته است و باید درباره آن نگران بود.
نادیده‌گرفتن سرمایه انسانی مشکل کتاب را مضاعف می‌کند زیرا پیکتی در مقام ارایه راه‌حل، آموزش و سایر سرمایه‌گذاری‌ها در سرمایه انسانی را پیشنهاد می‌دهد. پیشنهاد مشخص او افزایش تولید نهایی کارگران بیکار از طریق برنامه‌های آموزشی دولتی است، غافل از اینکه در وهله اول انحرافات برآمده از مداخلات دولت به واسطه مقررات انعطاف‌ناپذیر بازار کار و دیگر بازارها علت بیکاری همین کارگران است.
پس از مشکلات فنی، کتاب دارای مشکل اخلاقی هم هست. پیکتی نمی‌گوید چرا نابرابری درآمد به خودی خود بد (یا چرا برابری درآمد به خود و خود خوب) است.
همه و از جمله پیکتی می‌دانند که وابستگی رشد به انباشت سرمایه بر یک ایدئولوژی جدید و اخلاقیات خاص یک ایدئولوژی مبتنی نیست. پیکتی همچون بسیاری از لیبرال‌های آمریکایی، مارکسیست‌های اروپایی و محافظه‌کاران همه جا، بابت نمایش‌های اخلاقی مدیران اجرایی ارشد (CEOs) دلخور است. او می‌نویسد روسا موفقیت‌های اقتصادیشان را با «تاکید عمده روی شایستگی شخصی و کیفیت اخلاقی خود، آن را با اصطلاحاتی نظیر سختکوشی، شکیبایی، کار، تلاش و غیره (و البته مدارا و مهربانی و...)» توجیه می‌کنند. همان‌طور که دونالد بودریو، اقتصاددان می‌گوید پیکتی ترجیح می‌دهد به آنچه دلایل صادقانه‌تری برای ثروت فوق‌العاده اشراف رمان‌های جین آستین و اونوره بالزاک‌اند پناه ببرد.» بنابراین پیکتی از یک جایگاه ترقی‌خواهانه و در عین حال محافظه‌کار (conservative-progressive height) این طور به سخره می‌گیرد که «قهرمانان داستان‌های آستین و بالزاک هرگز لازم نمی‌دیدند کیفیات شخصی خود را با خدمتکارانشان مقایسه کنند.» بودریو پاسخ می‌دهد: بله خب، اخلاق بورژوا در اوایل قرن نوزدهم به این اندازه مقدس و پسندیده نبود که بعدا شد. ما باید سپاسگزار باشیم که امروزه کارگرانی با دستمزدهای خیلی بالا به اخلاق و رفتار بورژوایی خود می‌بالند و در نهایت آن کارگران می‌فهمند که داشتن چنین اخلاق و رفتاری برایشان موهبت است!
به نظر من اصلی‌ترین ریشه شکل‌گیری جهان مدرن، همین اخلاق بورژواست که پیکتی آن را تمسخر می‌کند، نه عوامل مادی. آنها به طور گسترده‌ای دو ایده را به کار گرفتند، ایده لیبرال آزادی اقتصادی برای افرادی عادی و ایده سوسیال دموکرات مرتبه و شأن برای همان‌ها. این دو ایده اخلاقی مرتبط و نامتعارف- کلمه یگانه‌ای که برای این ایده‌ها استفاده می‌شود برابری احترام و برابری نزد قانون- منجر به افزایش ناگهانی پیشرفت شد. کلمه برابری به معنای برابری درآمد نیست، آن‌طور که برخی از جریان‌های روشنفکری فرانسه می‌پندارند. تعریف صحیح و بنیادین برابری را می‌توان در سنت روشنفکری اسکاتلندی پس از رنسانس یافت. آدام اسمیت، فیلسوف اخلاق اسکاتلندی می‌گوید: اجازه دهید هر کسی منفعت شخصی خود را به روشی که خود می‌خواهد، بر اساس برابری، آزادی و عدالت، پیگیری کند.
روش غیرلیبرال فرانسوی در قبال «برابری» که از سوی نخبگان تحصیلکرده حمایت می‌شود و معطوف به یکسان‌سازی درامد‌ها و حسادت به اسباب‌بازی‌های پولدارهاست و بر این تصور است که تقسیم درآمد به‌مثابه روشی موثر برای بهبود زندگی فقراست، اغلب اوقات به شکل وسیعی آزادی را مخدوش می‌کند و پیشرفت را کند. نه همیشه، اما اغلب اوقات.
البته اگر جامعه‌ای آزاد و ثروتمند با پیروی از لیبرالیسم اسمیتی به برابری فرانسوی (مدنظر پیکتی) دست یابد، به نتیجه خوبی رسیده است.
اگر درآمد به‌درستی اندازه‌گیری شود به طوری که شرایط بهتر کارکردن، سال‌های بیشتر آموزش، مراقبت‌های درمانی و بهداشتی گسترده‌تر، سال‌های بازنشستگی طولانی‌تر، یارانه‌های بیشتر و افزایش کیفیت تقریبا تمامی کالاها و خدمات را دربرگیرد، درمی‌یابیم که درآمد واقعی فقرا افزایش یافته است، اگرچه با سرعتی کمتر از دهه ١٩٥٠. خاویر سالایی مارتین و ماکسیم پینکوفسکی در مطالعه‌ای گسترده با موضوع توزیع درآمد افراد- با مقایسه بین‌کشوری- به این نتیجه رسیدند که «فقر جهانی کاهش می‌یابد. بین ١٩٧٠ و ٢٠٠٦ نرخ جهانی فقر (مطلق) نزدیک به سه چهارم کم شده است. آن بخشی از جمعیت جهان که با کمتر از یک دلار در روز زندگی می‌کنند (PPP – دلارهای تعدیل شده سال ٢٠٠٠) از ٨/٢٦درصد در سال ١٩٧٠ به ٤/٥درصد در سال ٢٠٠٦ کاهش یافته است. هورُویتز در مطالعات خود به این نتیجه می‌رسد که «فقرای آمریکایی این دوره بهتر از فقرای هر دوره دیگری در گذشته زندگی می‌کنند. در واقع استاندارد زندگی فقرای آمریکایی امروز بالاتر از طبقه متوسط دهه ١٩٧٠ است.»
همان‌طور که فرانکفورت می‌گوید، «نابرابری، ارتباطی با اخلاق ندارد: نابرابری اقتصادی اهمیت اخلاقی خاصی ندارد.» اخلاق درست این است که ما برای فقرا پیشرفت کافی و زندگی کاملا انسانی در یک جامعه دموکرات را بخواهیم. این اخلاقی نیست که افراد فقیر همان‌طوری زندگی کنند که مثلا صاحبان یک صندوق سرمایه‌گذاری زندگی می‌کنند. اما واقعا اخلاقی است که آنها هم حق رأی یکسان با ثروتمندان یا فرصت یادگیری یا داشتن سرپناه داشته باشند. اندازه ضریب جینی یا سهم ١٠ درصد پایینی ارتباطی با اخلاق ندارد بلکه هدف اخلاقی این است که فقرا به شرایط شرافتمندانه‌ای برای زندگی دست یابند، همان چیزی که فرانکفورت «کافی» نامید. پیکتی و تقریبا اغلب چپ‌گرا‌ها فاقد این نگاه اخلاقی لیبرال‌اند.
بسیاری از پژوهش‌های اقتصادی در زمینه نابرابری در این نکته اخلاقی ساده دچار لغزش می‌شوند و به جای اینکه سطح رفاهی مطلق فقرا را اندازه بگیرند روی اندازه‌گیری نابرابری نسبی با روش‌هایی نظیر ضریب جینی یا یک‌درصد بالای درآمدی متمرکز می‌شوند و به جای فقر، نابرابری را می‌سنجند.
با این حال چپ‌ها همیشه کار می‌کنند، با بیشترین انگیزه- و پیکتی واقعا به سختی کار کرده است- تا با تمرکز روی ضریب جینی و به‌ویژه رفتار مصرفی افراد بسیار ثروتمند، نابرابری را، که ارتباطی با اخلاق ندارد، نشان دهند.
در کشورهایی که اجازه دادند اخلاق بورژوایی در جامعه پیاده شود، برای فقرا تا حد زیادی کلمه «کافی» فرانکفورت محقق شده است. «تا حد زیادی» و من بر این باورم که در مقایسه با سیستم‌های جایگزین بسیار بیشتر محقق شده است. من نمی‌گویم «کاملا» یا «آن مقدار که هر شخص شایسته‌ای آرزو دارد.» اما تفاوت بین شرایط طبقه کارگر در آمریکای «کاپیتالیست» مغرور و کشورهای سوسیال دموکراتی نظیر هلند یا سوئد در واقع چندان زیاد نیست، برخلاف آنچه شما از ژورنالیست‌ها یا سیاستمدارانی شنیده‌اید که به آمارهای واقعی توجه نمی‌کنند، یا در بیش از یک کشور زندگی نکرده‌اند و فکر می‌کنند که نیمی از مردم آمریکا را آفریقایی‌تبارهای فقیر تشکیل می‌دهند. سیستم تامین اجتماعی در کشورهای ثروتمند تا حدودی مشابه است. اما چیزی که فقرا را در کشورهایی نظیر آمریکا، هلند، ژاپن، سوئد و سایرین بالا کشید سیستم تامین اجتماعی نبود. ثروتمندشدن بزرگ (Great Enrichment) بود. مشکل بنیادی‌تر در کتاب پیکتی این است که رویداد اصلی دو قرن اخیر توزیع درآمد (که در درجه دوم اهمیت قرار دارد و او بر آن تاکید دارد) نیست، بلکه این است که به طور متوسط ثروت افراد روی سیاره زمین ١٠برابر و در کشورهای ثروتمند ٣٠برابر یا بیشتر شده است (ثروتمندشدن بزرگ). این مقیاس بزرگ از ثروتمندشدن را نمی‌توان با انباشت سرمایه توضیح داد که بسیاری مواقع مترادف کاپیتالیسم انگاشته می‌شود. ثروت ما با ساختمان‌سازی، پرورش تحصیلکرده‌های دانشگاهی و انباشت موجودی‌های بانکی، به دست نیامد، بلکه با ایده روی ایده گذاشتن به دست آمد. البته ساختمان‌ها، تحصیلکرده‌ها و موجودی‌های بانکی- انباشت سرمایه- لازم بودند، همان‌طور که نیروی کار و آب لازم بود. شکل‌گیری جهان مدرن را نمی‌توان با ساختمان‌سازی، یا مثلا تجارت اقیانوس هند، بانکداری انگلیسی، نرخ پس‌انداز بریتانیا، تجارت بردگان به آن‌سوی اقیانوس اطلس، جنبش حصارکشی قرن١٨، استعمار کارگران در کارخانجات، یا انباشت سرمایه (خواه فیزیکی یا انسانی) در شهرهای اروپایی توضیح داد. چنین رویدادهایی به کرات در تاریخ جهان تکرار شده‌اند و برای توضیح ثروتمندشدن بزرگ بیش از حد ضعیفند. علت این واقعه، مجموعه ایده‌هایی بودند که امروزه تحت عنوان لیبرالیسم شناخته می‌شوند. جهان جدید به علت کاپیتالیسم به وجود نیامد، که همیشه و همه جا وجود داشته است، برخلاف لیبرالیسم که با انقلاب ١٧٧٦ به وجود آمد. ثروتمندشدن بزرگ، از ١٨٠٠تاکنون، شگفت‌آورترین رویداد دنیوی تاریخ، به واسطه پیشرفت ایده‌ها توضیح داده می‌شود و سرچشمه آن لیبرالیسم است.
حال به برنامه بازتوزیع مورد علاقه پیکتی و چپ‌گراها توجه کنید. اخذ مالیات از ثروتمندان برای کمک به فقرا در ابتدا ایده خوبی به نظر می‌رسد اما نمی‌تواند رکن اصلی معیشت فقرا باشد. رکن اصلی تنها کمک به بزرگ‌ترکردن کیک خواهد بود.

مطلب‌های دیگر از همین نویسنده در سایت آینده‌نگری:


منبع: 210


بنیاد آینده‌نگری ایران



پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴

اقتصاد فراصنعتی

+ اقتصاد از چشم‌اندازی زنانه مریم یوسفیان

+ انسان شناسی اقتصادی پیر بوردیو سعدیه صالحی

+ چطور می‌توانیم در زمان رکود اقتصادی بازهم موفق ظاهر شویم؟ حمیدرضا تائبی

+ خلاصه کتاب چالشهای مدیریت در قرن ۲۱،پیتر دراکر سید محمد افقهی

+ چرا زنان مدیران بهتری هستند داریوش نوروزی

+ اقتصاد خرد جوزف استیگلیتز

+ پروفسور مارگلین کسی است که تمامی مدارج اقتصاد نئوکلاسیک را تا انتها طی کرده است استفان مارگلین

+ نگاهی متفاوت در علت یابی کاستی های نظام آموزشی 

+ اقتصاد نفتی کارآفرینی و تولید علم را فلج کرده است 

+ چرا با وجود سخنرانی خوب از نتیجه جلسه راضی نیستید؟ 

+ چگونه مدیران را مدیریت کنیم مترجم: رویا مرسلی

+ ركود از جنگ و امريكا هم خطرناك‌تر است محسن رنانی

+ اقتصاد دانایی محسن عارف

+ نوآوری استراتژيک در چهار مرحله. نادیا شادوش

+ آينده نگري ، تحقیق و توسعه و نوآوری ، جهاني انديشيدن 

+ اقتصاد سیاسی، نفت و بحران اقتصادی ایران / گفت‌وگو با محسن رنانی دکترمحسن رنانی

+ یک دیدگاه فرآیندی از مدیریت دانش مترجم: مصطفی پارسانیا

+ راهنمایان گردشگری،‌ کاشفان سرمایه‌های نمادین دکترمحسن رنانی

+ تحلیل اقتصادی آزادی دکترمحسن رنانی

+ عصر مدیران. 

+ ايران پسا تحریم و بحران در شرکت‌های نفت بين‌المللی  سید کامران باقری

+ با حضور زنان در جامعه به توسعه می‌رسیم دکترمحسن رنانی

+ واكاوي نفت: رنـج اقتصـاد ايـران از سـه تـهديد در گفتگو با ناصر فکوهی دکتر ناصر فکوهی

+ طرحی برای آینده‌نگری اقتصاد ایران علیرضا صابونی‌ها

+ درک دموکراسی 

+ جدل رنانی و مصباحی‌مقدم بر سر توسعه 

+ افق‌های کوتاه مقیاس‌های کوچک فرشاد مومنی

+ صنعت‌داری یا صنعتی‌شدن؟ عباس شاکری

+ روند های جدید پویا در کارآفرینی 

+ خلاقیت راهکاری جهت توسعه گردشگری 

+ فرصت‌های از دست رفته بایزید مردوخی

+ راهکارهای تحقیق اقتصاد بدون نفت دکتر بایزید مردوخی

+ بیم و امیدهای نفتی سعیده شفیعی

+ روندها، فرصت‌ها و تهدیدها حسین تسلیمی

+ شجاعانه اما پر اشتباه دیدره مک کلاسکی/ استاد دانشگاه اقتصاد در شکاگو

+ توسعه انساني يعني توانمند سازي سیدمحمدسعید نوری‌نائینی

+ سودای تغییر بدون تغییر ، اساسی ترین مشکل بنگاههای خصوصی مهندس صلاح الدین همایون

+ دنیای نو اقتصاد نو 

+ مدیریت دانش در سازمان 

+ چطور سازمان ها یمان را برآینده متمرکز کنیم ؟  یان ویلسن / برگردان : مهندس حمید رضا عرفانیان

+ این رکود پایان ناپذیر…! 

+ ﺟﻬﺎﻧﻲﺷﺪﻥ ﻭ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺭﺍﻫﺒﺮﺩﻱ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺍﻧﺴﺎﻧﻲ ﺭﻭﺯﺑﻪ ﺣﺒﻴﺒﻲ

+ در آستانه دوره پایان نفت هستیم دکترمحسن رنانی

+ آنچه پیتر دراکر درباره‌ سال 2020 می‌دانست 

+ اصول مدیریت دولتی 

+ سال٩٤، پایان حضور دولت در عرصه توسعه دکترمحسن رنانی

+ بخشی از اقتصاد در آستانه ورشکستگی است دکترمحسن رنانی

+ ما نیازمند انقلابی پایدار هستیم 

+ چالشهای فراروی مدیریت منابع انسانی مهدی صانعی

+ ﻧﻈﺎﻡ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﻱ ﺟﺪﻳﺪ ﻛﻮﻳﻦ ﻛِﻠﻲ

+ ریشه نابرابری در کجاست؟ پل کروگمن

+ کروگمن، استگلیتز و توماس پیکتی جزء پرنفوذترین اقتصاددانان اکونومیست

+ تحصیل دانایی و مدیریت دانایی جان وَن بِویرن

+ تاثير اجزاء اقتصاد دانش محور بر بهره وري نيروي كار رضا خواجه نائيني

+ جهانی سازی یعنی ادغام اقتصادهای ملی/من منتقد سرسخت‌ راهبردهای‌ اصلاحی‌ مثل‌ «شوک درمانی» هستم/واکنش شدید علیه جهانی‌سازی‌، به علت افزایش نابرابری  استیگلیتز

+ پیش نیازهای اقتصاد دانایی محور زهرا شمسی

+ چرا در صنایع علم محور، قدرت رقابت جهانی نداشته ایم؟ علی بابایی

+ علم اقتصاد در ایران تبدیل به ایدئولوژی شده است 

+ اﺗﻢ, ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻗﺮن ﺑﻴﺴﺘﻢ, ﻧِﺖ، آﻳﻨﺪهي ﻣﺎﺳﺖ ﻛﻮﻳﻦ ﻛِﻠﻲ

+ ﻧﻈﺎﻡ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﻱ ﺟﺪﻳﺪ ﻛﻮﻳﻦ ﻛِﻠﻲ

+ خدایان مدیریت چارلز هندی

+ اخلاق در رفتار سازمانی مهندس صلاح الدین همایون

+ مدیریت از زبان بزرگمهر بابک بهی

+ اقتصاد دانان فردا_2 

+ اقتصاددانان فردا 

+ رشد اقتصادی بدون سیاستگذاری هوشمندانه امکان پذیر نیست رعیا

+ خرما و کشمش جایگزین واردات شکر مهدی ازرقی

+ ايجاد يك جامعه يادگيرنده پروفسور جوزف استيگليتز

+ رشد اقتصادی در جهان کندتر می شود/ آیا بشر در آینده ثروتمندتر می شود؟ ندای ایرانیان

+ چرا هنوز به مدیران نیاز داریم؟ مترجم: فريبا وليزاده

+ سودهای بانکی مردم را خانه نشین کرد. ثروت های دروغین در اقتصاد پول مبنا دکتروحید شقاقی شهری

+ اقتصاد دیجیتالی  علیرضا ابراهیمی

+ رقابت جهاني در قرن 21 مصطفی مؤمنی

+ ساختارهای جدید سازمانی 

+ داﻧﺶ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﻴﺮي در ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻣﻨﺎﺑﻊ اﻧﺴﺎﻧﻲ Decision  آرش ﻣﻮﻣﻨﻲ

+ مدیر قرن بیست و یکم  ترجمه و اقتباس: تورج مجیبی و محسن محمدیان ساروی

+ چالش‌های سودآوری و رشد در سازمان‌های قائم به ذات فرنود حسنی

+ سازمان تندآموز  

+ روند آینده رقابت و تقسیم بازار در نظام بانکی ایران  فرنود حسني

+ سازمانهای یادگیرنده  

+ فرهنگ سازمانی سید محمدعلی رجبی

+ سیاست‌گذاری مناسب در خصوص رسیدن به اقتصاد دانش­محور هومن ابوترابی

+ جایگاه ایران در اقتصاد دانش‌محور هومن ابوترابی

+ نبرد با ادم اسمیت (و کارل مارکس) Daniel Jafari

+ بی عدالتی درمیان ثروتمندان زیاد شده / از ثروتمندان مالیات بیشتری بگیرید حتی اگر فقیر شوند 

+ کتاب “سرمایه در قرن ۲۱″ ”توماس پیکتی”  مدرسه اقتصاد

+ مدیریت و سازمان در قرن بیست و یکم  ’امیر یوسفی

+ مدیریت بحران، بحران مدیریت  امیررضا پوررضایی

+ هند و پاکستان در بازار لوازم‌التحریر ایران  

+ نگرشی جدید نسبت به روش های توسعه مدیریت  Gaurav Moda, Anshu Nahar, Jai Sinha

+ بهره گیری از ارتباطات داخلی برای پشبرد استراتژی بقای سازمان عادل میرشاهی

+ چين کپی‌کار را فراموش کنيد!  سيد کامران باقری

+ کارآفرینی و خلق ثروت بدون سرمایه مالی  

+ قابلیت‌های تصمیم‌‌گیری پايدار را به سازمان خود بیاورید  

+ مثبت اندیشی عاملی برای افزایش بهره‌وری در محیط کار  مترجم: نفیسه هاشم خانی

+ چرا مدیران منابع انسانی شانس کمتری برای مدیر عامل شدن دارند؟  مترجم: مریم رضایی

+ بشنويد که افراد دقيقا چه مي‌گويند؟! سيد محمد اعظمی نژاد

+ درگیری شدید سیاسی بین سنت گرایان و تجددگرایان حوزه اقتصاد ایران 

+ چالشهای یک مدیر درایران کنونی صلاح الدین همایون

+ مهارت‌های مدیریتی Eric McNulty



info.ayandeh@gmail.com
©ayandeh.com 1995