موج سوم که یکی از آثار برجسته تافلر است، بر اين مفهوم بنا شده كه تاريخ بشر دو انقلاب (موج) را پشت سر گذاشته، انقلاب كشاورزي و انقلاب صنعتي و اكنون در آستانه سومين آن، يعني انقلاب الكترونيك قرار داريم. موج سوم توجه ما را نه به اهميت نظم، بلكه به اهميت بي نظمي و تصادف درتكامل پديده ها معطوف مي دارد.
تافلر به عنوان یک فیلسوف بسیاری از مشکلات دوران گذشته و حال را که در کتاب موج سوم به سه دوره تقسیم می کند، با نگاهی موشکافانه بررسی می کند. نکات مهمی در آثار وی قابل بررسی و دستیابی است که در این مجال برای رعایت اختصار، به بخشی از آن اشاره می شود.
در مقدمه کتاب موج سوم، تافلر درباره تغییرات نامنظم دهه 1960 بحث میکند که فرهنگی از سوسیالیسمهای متخاصم و ناسازگار، دادههای تجزیه شده و تحلیلهای متفاوت را در پی داشت و فضایی را ترسیم کرده که در آن، همیاری نه تنها مفید بلکه حیاتی است. همین نیاز به همیاری بود که تافلر را نسبت به موج سوم متقاعد میساخت. تافلر مدعی است که این کتاب درباره همیاری در سطحی کلان است که تمدن قدیم را به گونهای تفسیر مینماید که بسیاری از ما در آن رشد کردهایم و در عین حال تصویری دقیق و جامع از تمدن جدید که ما در بحبوحه آن هستیم را ارایه مینماید.(1) او در ادامه کتابش مینویسد: «جهانی که شاهد ظهور بسیار سریع ارزشها و فنآوریهای تازه، روابط ژئوفیزیکی جدید، سبکهای زندگی تازه و روشهای جدید ارتباطی است، نیازمند عقاید، طبقهبندیها و مفاهیمی کاملاً تازه و نو است. ما نمیتوانیم با روشهای دیروز وارد جهان فرداشویم(2)
تافلر برای نشان دادن تفاوت ماهوی امواج اول و دوم می گوید: هر تمدني براي تداوم احتياج به انرژي دارد. انرژي موج اوّل عبارت بود از نيروي عضلاني حيوانات، خورشيد، باد، آب و درختان ـ منابع احياء شدني ـ انرژي موج دوم عبارت بود از ذغال، نفت و گاز ؛ يعني سوختهاي فسيلي که قابلیت بازآفرینی ندارند. دستاورد موج دوم توليد انبوه بود. در نتيجه نحوه توزيع كالا متحول شد و داراي تكامل گرديد. در ۱۸۷۱ اوّلين فروشگاه با صندوق دريافت و پرداخت افتتاح شد.
او ویژگی های موج اول را متفاوت از موج دوم می داند به گونه ای که می گوید: در موج اوّل خانواده ها بصورت دسته جمعي زندگي مي كردند و به صورت يك واحد توليدي كار و كشاورزي مي كردند ولي با تحول موج دوم، خانواده ها مجبور به تحرك شدند. تعليم و تربيت كودكان تخصصي شد و مردها به كار در كارخانه ها پرداختند. در موج اوّل گروه عظيمي مصرف كننده توليدات خود بودند و فقط عده اندكي به تجارت توليد مازاد، اشتغال داشتند.ولي درموج دوم اقتصاد دوپاره و به دو بخش توليد كننده ومصرف كننده تقسیم شد.
تافلر یکی از ویژگی های دوره موج دوم را یکسان سازی سیاست های اقتصادی در راستای اهداف توسعه طلبانه کشورهای پیشرفته به خصوص ایالات متحده می داند.به طوری که می گوید: صندوق بين المللي پول، كشورها را مجبور ساخت كه پشتوانه پول رايج خود را دلار يا طلا قرار دهند – چيزي كه آمريكا بيشترين آن را دراختيار داشت – بنابراين آمريكا فرصتي مناسب براي بدست آوردن قدرت، پيدا كرد. بانك جهاني نيز علاوه بر دادن وام به كشورهاي جنگ زده، به كشورهاي صنعتي نيز وام مي داد تا با ساخت جاده، بندر و فرودگاه، انتقال مواد خام اوّليه به كشورهاي صنعتي سريعتر انجام شود. بنابراین تمدن موج دوم نمي توانست در انزوا به زندگي ادامه دهد و محتاج منابع ارزان دنياي خارج بود درنتيجه مستعمرات براي تامين منابع مورد نياز كشورهاي صنعتي پديد آمدند. تخصصي كردن در بعد بين المللي و بين كشورها وجود دارد و همچنين تمركز نخبگان براي كنترل آن، بايد تمام كشورها سود ببرنند ولي در عمل اينگونه نبود زيرا اكثر معاملات عادلانه نبود. يك طرف كشورهاي سودجو و زورگوي موج دوم و طرف ديگر عمدتا قبايلي كه ارزش مواد خام اوّليه اي را كه در اختيار داشتند نمي دانستند و قدرت دفاع از خود را در مقابل تمدن صنعتي نداشتند.
تافلر بعد از بیان ویژگی های امواج سه گانه مدعی است هرگاه سه موج با هم در يك جامعه پديدار شوند و هيچ كدام هم بر جامعه مسلط نباشند، برخورد امواج پيش خواهد آمد و فهم و درك اتفاقات آتي مشكل مي گردد. درنتيجه مردم بي هدف به دنبال شناخت خود و آينده، به هر دين و مذهب و تفكر جادويي براي هويت بخشيدن به خود پناه مي برند. در واقع تعارض بين گروه هاي موج دوم و سوم براي كسب امتيازات باقيمانده نظام صنعتي رو به زوال، مي باشد. مهمترین پیام واضح در آثار تافلر این است که تغییر سریع در پیرامون ما آن گونه که به نظر میرسد، تصادفی یا بینظم نیست بلکه الگوها و عواملی شناخته شده در ورای آنها وجود دارند که باعث میشوند ما به شکلی «استراتژیک» به مقابله با تغییرات بپردازیم و از واکنشهای خطرناک به رخدادهایی که با آنها مواجه میشویم، بپرهیزیم.
در یک کلام می توان گفت: موج سوم خواننده را در گستره اي وسيع از داده ها و عقايد و مسائل تازه قرار مي دهد، به نحوي كه او را در تحليل و درك آنچه در اين جهان آشفته مي گذرد ياري مي كند.
هر چند عده ای بر این باورند که تافلر در بیان اندیشه های خود جانب حزم در پیش گرفت تا از هر گونه پیش داوری پرهیز کند، اما واقعیت این است که او در کتاب شوک آینده از این قاعده دور شد به طوری که فروپاشی خانواده هسته ای، انقلاب ژنتیک، فروپاشی جوامع، از سرگیری تاکید بر تحصیلات و افزایش اهمیت دانش در جوامع را پیش بینی کرد.(3)