آگاهيپژوهي: پيشنياز آيندهپژوهي - گفتار چهارم – آگاهي چه چيزي نيست؟
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[15 Nov 2009]
[ سید علیرضا حجازی]
نوشتهي: سيد عليرضا حجازي
كساني كه با انديشههاي جوليان جينز آشنا هستند يا آثار او را مطالعه كردهاند، معتقدند بزرگترين كار او تبيين آگاهي و جايگاه آن در ذهن انسان است به ويژه ذهني كه جينز آن را ذهن "دوجايگاهي" ناميده است. اما جينز يك هنرمندي ديگر را نيز از خود به نمايش درآورده، اين كه به ما ميگويد: "آگاهي چه چيزي نيست؟"
در سه گفتار پيشين با مروري بر انديشهي جينز گفتم كه او در گام نخست از آفرينش بزرگترين اثر خود با عنوان "خاستگاه آگاهي" ميكوشد ذهن خوانندگان كتاب را نسبت به برداشتهايي كه تاكنون از مقولهي آگاهي داشتهاند، روشن نمايد و به آنها نشان دهد انديشههاي پيشين آنها دربارهي آگاهي تا چه اندازه سطحي و شايد ناآگاهانه بوده است.
در اين راستا ابتدا به واكاوي هشت نظريه كه تاكنون در اين باره ارايه شده ميپردازد و با رويكردي منطقي و مستدل دلايل خود را در رد آنها بر ميشمارد. اين بخش از ديدگاههاي جينز را در گفتار پيشين به پايان رساندم و اينك وارد بخش مهمتري ميشويم كه در آن جينز نشان ميدهد آگاهي حتا نمادها يا پديدههايي كه تاكنون آنها را نوعي آگاهي ميپنداشتيم، نيست. شايد اين گفتار يكي از جذابترين بخشهاي مجموعه گفتارهاي "آگاهيپژوهي: پيششرط آيندهپژوهي" باشد.
به طور كلي توجه ما نسبت به مقولهي آگاهي زماني جذب ميشود كه با پرسش: "آگاهي چيست؟" رو به رو شويم. ما در شرايط عادي گمان ميكنيم كه آگاهي توجيه كنندهي تمامي حالتهاي بيداري ما، شرايط روحي و عاطفي ما، خاطرههاي ما، انديشهها و توجهات و ارادهي ماست. حتا به آساني ميپذيريم كه آگاهي پايهي انگارهها، يادگيري و استدلال، انديشه و داوري ما را تشكيل ميدهد. همچنين ما از اين موضوع كه جايگاه تمامي اين مجموعهي شگفت انگيز كاركردها و ظرفيتهاي ذهني كه آگاهي ميناميم در جايي در سر ماست، كاملاً با خبريم.
اگر كسي صادقانه و بر پايهي بررسيهاي علمي و تجربه اثبات شده به شما بگويد كه تمامي اين پندارها نادرست هستند، چه احساسي به شما دست خواهد داد؟ اگر دريابيد اينها تنها سايههايي از واقعيت آگاهي هستند كه قرنها بر اثر كج فهمي انسان به ظاهر متمدن ناتوان در حل مسالهي خاستگاه آگاهي پديد آمدهاند، چه انديشهاي خواهديد داشت؟ كار سترگ و ستودني جوليان جينز آگاه ساختن ما از خطاي ديرينهي بشر در فهم آگاهي است.
پيش از هر چيز يادآوري گستردگي كاربرد واژه "آگاهي" و معاني كه به نادرستي مترادف با آن پنداشته ميشوند، امري ضروري است. به عنوان نمونه اصطلاح "از هوش رفتن افراد" بر اثر ضربه يا تصادف به نادرستي نشانهاي از فقدان آگاهي در فرد تعبير ميشود. حال آن كه پزشكان و روان پزشكان به خوبي ميدانند "از هوش رفتن افراد" به معناي از دست دادن ويژگي "واكنشپذيري" است و "واكنشپذيري" متمايز از "آگاهي" است. به بياني ديگر واكنشپذيري تمامي تحريكهايي را در بر مي گيرد كه در هر حال باعث بروز رفتاري در ما ميشوند، در حالي كه آگاهي چيزي كاملاً متمايز و پديدهاي است با گستردگي كمتر از واكنشپذيري.
به اعتقاد جينز آگاهي بخش بسي كوچكتر حيات ذهني ماست كه از آن آگاه هستيم، زيرا نسبت به هر آن چه كه نميتوانيم از آن آگاه باشيم آگاه نيستيم. او در اين باره از مثال جالبي بهره ميگيرد. او ميگويد اين وضعيت مانند آن است كه از چراغ قوه بخواهيم در اتاقي تاريك دنبال چيزي بگردد كه نوري به آن نميتابد. چراغقوه به اين نتيجه ميرسد كه همه جاي اتاق روشن است، چه به هر سو كه رو كند نور خواهد بود؛ و بنابراين، به نظر ميرسد آگاهي ميتواند در تمامي ذهنيات راه يابد، در حالي كه در واقع چنين نيست.
زمانبندي آگاهي نيز مسالهي جالبي است. آيا زماني كه در بيداري به سر ميبريم همواره آگاهيم؟ ترديد در ارايهي پاسخ مثبت به اين پرسش بارزترين نشانه از عدم پيوستگي آگاهي ماست. مدت زمان آگاهي، كمتر از آن است كه فكر ميكنيم، زيرا نميتوانيم نسبت به زماني كه آگاه نيستيم آگاهي داشته باشيم. بر اين پايه، در انجام فعاليتهاي روزانه به ويژه آن فعاليتهايي كه به صورت عادت انجام ميگيرند، هميشه آگاه نيستيم و ميتوان دريافت كه "آگاهي هميشه ضروري نيست" و تمايز روشن آن با واكنشپذيري را ميتوان به روشني دريافت.
جينز به ما ميگويد كه "آگاهي رونوشتي از تجربه نيست". اما بيشتر افراد تاكيد دارند كه كاركرد اصلي آگاهي ذخيرهي تجربه و عكسبرداري از آن مانند دوربين عكاسي است تا در آينده بازيابي شود. اين ظاهر قضيه است. براي اين كه دريابيد اين پندارهاي عامهپسند تا چه اندازه بيبنيان هستند، سعي كنيد به اين پرسشهاي ساده پاسخ دهيد: دومين انگشت بلند دستتان كدام است؟ در چراغ راهنمايي، نور قرمز در بالا قرار گرفته است يا نور سبز؟ هنگام مسواك زدن چند عدد از دندانهايتان را ميبينيد؟ روي شمارهگير تلفن كدام حروف با كدام شمارهها همنشين شدهاند؟ اگر در اتاق آشنايي هستيد، بيآن كه برگرديد، همهي اشيايي را كه روي ديوار پشت سرتان است، يادداشت كنيد و سپس برگرديد و نگاه كنيد.
پاسخ به اين گونه پرسشها يعني درك تمايز "بازشناسي" و "بهيادآوري" از "آگاهي". آنچه شما ميتوانيد آگاهانه به ياد آوريد تنها قطرهاي است از اقيانوس بزرگ دانش واقعيتان. تجربههايي از اين دست نشان ميدهد كه حافظهي هشيار، بر خلاف تصور عمومي، ذخيرهاي از تصويرهاي حسي نيست. آيا نه اين است كه در پاسخ به هر يك از اين پرسشها از خود پرسيديد چه چيزهايي بايد آنجا باشد؟ يعني، به جاي آن كه با تصويري آغاز كنيد، با ايدهها و استدلال آغاز كرديد؟ اين بازنگري آگاهانه بازيابي تصاوير نيست، بلكه بازيابي آن چيزهايي است كه پيشتر نسبت به آن آگاه بوديد و اينك تلاش كردهايد بازسازي اجزاي آنها در الگوهاي عقلاني يا پذيرفتني را تجربه كنيد.
جينز گامي فراتر ميرود و ميگويد كه "آگاهي براي شكلگيري مفاهيم ضروري نيست". شايد شگفتزده شده باشيد، اما به زودي متوجه اين واقعيت ميشويد. باور عمومي و ديرينه بر آن است كه آگاهي يگانه جايي است كه مفاهيم منحصراً در آنجا صورت ميبندند. به عنوان نمونه شايد درختي را ديده باشيد اما نسبت به وجود واقعي درخت آگاه نبودهايد. تصور مفهوم درخت در ذهن با ديدن آن دو مقولهي جدا از هم هستند. اين تمايز ميان تصور درخت در ذهن و آگاهي نسبت به وجود يا عدم وجود واقعي درخت نيز وجود دارد. شايدً اين تجربه را در جاده يا بيابان داشتهايد كه از دور شيئي را ديدهايد و آن را درخت تصور كردهايد، اما پس از رسيدن به آن دريافتهايد كه درخت نبوده بلكه تابلو يا ميلهاي با حواشي شاخه و برگمانند بوده است. چه اتفاقي افتاده؟ شما درخت را ديدهايد يا تصور كردهايد؟ آيا ميتوانيد بگوييد تصوير درخت در آگاهي شما شكل بسته است؟ داوري خودتان در اين زمينه كافي است.
جوليان جينز به تدريج اشتباهات تاريخي ما را دربارهي آگاهي به خود ما نشان ميدهد. او ميگويد كه "آگاهي لازمهي يادگيري نيست". سومين برداشت نادرست عمومي از آگاهي اين است كه مبناي يادگيري است. فرض كنيد در حالي كه ناهار اختصاصاً خوشمزهاي را ميخوريد، نوع مشخصي از موسيقي برايتان پخش شود. زمان ديگري كه آن موسيقي را بشنويد، ولو آن كه غذايي كه ميخوريد به خوشمزگي دفعهي قبل نباشد، به واسطهي شنيدن همان موسيقي بيش از هر زمان ديگري از غذاي موجود لذت خواهيد برد و حتا بزاق دهانتان بيشتر تراوش خواهد كرد. در اين حالت آيا نسبت به لذت بردن خودتان از صرف غذا يا ترشح بيشتر بزاق دهانتان آگاه بودهايد؟ يادگيري سامانهي عصبي شما بدون به كارگيري آگاهي شما صورت گرفته و فرايند طبيعي خود را طي نموده است. اگر شما در چنين حالتي خود را آگاه ميپنداريد، بگوييد چگونه ميتوانيد ميزان لذتجويي يا ترشح بزاق را متناسب با مزهي غذايي كه زياد هم خوشمزه نيست، تنظيم يا كنترل كنيد؟
اين واقعيت حتا در يادگيري هوشيارانه نيز قابل مشاهده است. به عنوان نمونه يك فرد تايپيست را در حال آموختن حرفهي تايپ در نظر بگيريد. خود او به خوبي ميداند كه نسبت به تمامي حروفي كه تايپ ميكند آگاه نيست و بسياري از حروف را به تدريج بر حسب عادت بدون نگاه كردن به صفحهي كليد تايپ ميكند. با وجود آن كه او حروف و خطوط متن دستنويس را يك به يك دنبال ميكند، دقيقاً نميداند كه چه تعداد از كلمات را درست يا نادرست تايپ كرده است.
و حتا سادهتر از اين: يك فوتباليست نوپا در حالي كه سرگرم آموختن تكنيكهاي فوتبال است، آيا ميتواند ادعا كند تمامي ضرباتي را كه به توپ در حين تمرين وارد ميكند، آگاهانه بوده است؟ ميبينيد با اين ادعا كه در فرايند يادگيري همواره آگاه هستيم (يا بايد آگاه باشيم)، خود را فريب دادهايم چرا كه واقعيت اين گونه نيست و خود به خوبي اين مطلب را درك ميكنيم.
به اعتقاد جينز "آگاهي حتا براي تفكر هم لازم نيست". مگر چنين چيزي ممكن است؟ آري، امكانپذير است. دو ليوان را به طور تقريباً مساوي از آب پركنيد. چشمهايتان را ببنديد و با دو انگشت شست و سبابهي هر دست ليوانها را همزمان بلند كنيد. بگوييد كدام سنگينتر است؟ براي داوري تنها به اندك تفاوت فشار ليوانها رو به پايين تكيه كردهايد كه به سطح پوست انگشتان شما وارد ميشود. نسبت به لمس سطح ليوان آگاهي داريد، اما آگاهي شما در مورد سنگينتر بودن يكي از آنها كجاست؟ نفس كار داوري در اين كه كدام ليوان سنگينتر است، آگاهانه نيست. اين داوري به گونهاي از طريق سامانهي عصبي در اختيار شما قرار گرفته است. اگر اين فرايند داوري را انديشيدن بناميم، در خواهيم يافت كه چنان انديشيدني به هيچ روي آگاهانه نيست. آيا اينك دريافتيد كه تمامي آنچه كه طرز فكر سنتي در مورد آگاهانه بودن انديشه ميگويد، سست بنياد است و به آساني قابل فرو ريختن است؟
انديشيدن فعاليتي آگاهانه نيست؛ بلكه فرايندي خودكار است كه از ساختارسازي و اطلاعاتي كه ساختارساز بر پايهي آن كار ميكند، پيروي ميكند.
جينز يكي از ضربات كاري را به انديشهي سنتي انسان به ظاهر متمدن اين گونه وارد ميكند: "آگاهي براي خردورزي ضروري نيست". ممكن است ديگر تحمل خواندن يا شنيدن انديشههاي جوليان جينز را نداشته باشيد، اما كمي صبر كنيد. سنت ديرينهي انسان مانند حيوان خردورز، سنتي كه او را بر اريكهي انسان انديشهورز نشاند، در تماميت تقدسآميز خود بر اين فرض ظريف و شكننده استوار است كه آگاهي پايگاه خردورزي است. ابهام نهفته در خود واژهي خرد از هر گونه بحث از چنين فرضي جلوگيري ميكند. اين ابهام ميراثي است كه از روانشناسي قديمتر "قواي ذهني" به ما رسيده است كه صحبت از "قوهي" خرد ميكرد، كه البته در آگاهي در نظر گرفته شده بود. در نتيجه گمان ميشد كه منطق، ساختار خرد آگاه است كه نسلهايي از دانشمندان كم دانش را حيرتزده كرد كه به خوبي ميدانستند آنچه در دروننگري آنان بود، قياسهاي صوري نبود.
به اعتقاد جينز منطق دانش توجيه نتايجي است كه از طريق استدلال طبيعي به آنها رسيدهايم. براي ظهور استدلال طبيعي، نيازي به آگاهي نيست. دليل اين كه ما اساساً به منطق نيازمنديم اين است كه استدلال بيش از هر چيز آگاهانه نيست. همانگونه كه گذشت، بسياري از پديدهها بدون آگاهي جريان دارند و ميتوان آنها را انواع ابتدايي استدلال ناميد. گونههاي رايج استدلال ميتواند بدون آگاهي پديد آيد. كودكي كه چندين بار تخته پارهاي را روي آب شناور ديده است، ميتواند بي آن كه كسي به او بياموزد نتيجه بگيرد كه هر تخته پارهي ديگري نيز روي آب شناور باقي خواهد ماند. نمونههاي پيشين در آگاهي كودك ذخيره نميشوند؛ و هنگامي كه تخته پارهي تازهاي مستقيماً در حالت شناور در آبگيري ديده شود، به هيچ روي نيازي به طي شدن فرايند آگاهي نيست.
جينز تاكيد ميكند كه ديدگاه او دربارهي والاترين فرايندهاي تفكر عقلايي صدق نميكند و تنها شكلهاي پايهي تفكر انساني را هدف گرفته است. او خواسته با قايل شدن چنين استثنايي پنجرهاي براي گريز خود از انديشهورزي و خردورزي متعارف انساني باقي بگذارد، از اين رو از زير سوال بردن همه چيز خودداري كرده است. به نظر ميرسد جينز در آستانهي پريدن از روي پرتگاهي شگفتانگيز بوده، اما به دلايلي نخواسته اين پرش آزاديخواهانه را انجام دهد. با اين حال به صراحت ميگويد: "تصوير دانشمندي كه بر مسايل خود متمركز شده و از استقراء و قياس آگاهانه استفاده ميكند، به همان اندازه افسانه است كه اسب شاخدار".
يكي از نكات جالب توجه در اين بخش آن است كه جينز به نمونههايي از الهامگرفتن ناگهاني دانشمندان در حل مسايل بغرنج اشاره ميكند. در فصلهاي بعدي كتاب روشن ميشود كه چرا او اين نكتهي ظريف را در آغاز بحث يادآوري كرده است. اما به گفتهي خودش ضربهي كاري و نهايي به ديدگاه عاميانه دربارهي آگاهي را با طرح اين پرسش وارد ميكند: "آگاهي در كجا قرار دارد؟"
همه، يا تقريباً همه، بيدرنگ ميگويند: "در سر من". سبب اين است كه هنگام دروننگري به نظر ميرسد كه به درون و بر بالاي فضايي دروني كه جايي در پشت چشمان ما قرار دارد، نگاه ميكنيم. ما حتا گاهي چشمان خود را ميبنديم تا روشنتر درون نگري كنيم. در چه چيزي، به نظر ميرسد در مشخصهي مكاني آن ترديدي نيست. جالبتر اين كه نه تنها جايگاه آگاهي را درون سر خود قرار ميدهيم، بلكه همچنين فرض ميكنيم كه درون سر ديگران نيز هست. حال آن كه خوب ميدانيم كه به هيچ روي چنان مكاني درون سر كسي نيست! درون سر من و شما چيزي جز انواع بافتهاي فيزيولوژيك نيست و اين بافتها عمدتاً عصبي هستند، ربطي به موضوع ندارند. حال آن كه ما پيوسته اين مكانها را درون سر خود يا سر ديگران ابداع ميكنيم، با علم به اين كه به لحاظ آناتوميك چنين مكانهايي وجود ندارد و تصور محل اين مكانها امري كاملاً اختياري است.
جينز خاطر نشان ميسازد: "هنگامي كه من آگاهم، قطعاً و هميشه از بخش ويژهاي از مغز خود درون سرم استفاده ميكنم، ولي اين بهرهوري هنگامي كه دوچرخهسواري ميكنم نيز انجام ميگيرد، در حالي كه دوچرخهسواري درون سر من اتفاق نميافتد. البته اين موارد با يكديگر متفاوتند، چه دوچرخهسواري مكان جغرافيايي معيني دارد، در حالي كه آگاهي چنين نيست. در واقع، آگاهي هيچ مكاني ندارد مگر آن چه ما از براي آن تصور ميكنيم."
جمعبندي:
آگاهي آن چه كه عموماً گمان ميكنيم نيست؛ و نبايد با واكنشپذيري يكسان در نظر گرفته شود. آگاهي متضمن بسياري از پديدههاي ادراكي نيست. در انجام مهارتها سهيم نيست و اغلب در اجراي آنها اشكال ايجاد ميكند. در گفتن، نوشتن، گوش كردن و خواندن نيازي به آن نيست. بر خلاف گمان بسياري از مردم، از تجربه نسخه برداري نميكند. آگاهي به هيچ روي نه در يادگيري نشانهاي نقش دارد، و نه در يادگيري مهارتها و راهحليابيها. در داوري يا انديشيدن ساده الزامي نيست. جايگاه خرد نيست؛ و در برخي از موارد بسيار دشوار استدلال خلاق، بيحضور آگاهي، انجامپذير است. مكان آن تخيلي است!
پرسشي كه بيدرنگ پيش روي ما قرار ميگيرد اين است كه آيا اصلاً آگاهي وجود دارد؟ در گفتار بعدي به اين موضوع خواهم پرداخت.
اما تمام آن چه كه جينز ميخواهد از اين مباحث نتيجه بگيرد، اين است: "اگر استدلالهاي ما درست بوده باشد، كاملاً امكان دارد كه زماني گونهاي از نژاد انساني ميزيسته كه سخن ميگفته، داوري ميكرده، استدلال ميكرده، مسايل خود را حل ميكرده و در واقع بيشتر آن چه را كه ما انجام ميدهيم، انجام ميداده است؛ جز اين كه به هيچ روي آگاه نبوده است." جينز ميخواهد از امكان وجود واقعيتي تلخ و ناراحتكننده پرده بردارد، اين كه وجود تمدني در گذشته بدون هرگونه آگاهي كاملاً امكانپذير است.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴
اندیشمندان آیندهنگر
|
|