دنيای نو و ايران فردا
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[12 Mar 2004]
[ نادر اسکوئی]
در اين روزهای اعتراض و خشم که دانشجويان و جوانان ما در مقابل حکومت قرار گرفته اند، سئوال بايد کرد که چه شد، جوانان ما چه مي خواهند و از کجا بايد آغاز کرد. هر ساله نزديک به يک مليون نفر از بهترين جوانان اين مملکت که سالها به کسب دانش و علم پرداخته اند و با اتخاذ مدارج تحصيلي آمادة ساختمان فردائي نو و شکوفا برای خود و برای جامعه اشان هستند با واقعيت تلخي روبرو مي شوند و آن اينست که کشورشان به شکل دردناکي از کاروان رشد و نوسازی جوامع پيشترفته جهان عقب افتاده و تنها اميدشان به آينده در مهاجرت به آن دياراست. اين چنين نمي بايست که ميشد. ايران ما از امتيازاتي بس مهم بهره مند بوده وهست که دو مهمترين آنها وجود پردانش ترين نيروی انساني در منطقه، همان جواناني که امروزه به اعتراض برخاسته اند، و نيز وجود منابع زير زميني گرانمايه ای است. سرمايه هائي که با اتکاء به آنان قادرخواهيم بود که ايران فردا را بسازيم. جمهوری اسلامي بطرز قطعي و فجيعي در چنين حرکتي شکست خورده و جامعه ما را به بن بستي بس خطرناک کشانده است. راهي نوين بايد يافت و از قضا همين جوانان کشورمان هستند که راه گشای نوسازی ايران و رسيدن به دنيای نو خواهند بود.
ارائه برنامه ای روشن و شفاف که ايران فردا را چگونه بسازيم و چگونه آنرا به صفوف جوامع پيشترفته قرن بيست و يکم برسانيم، با همه پيچيدگي هايش، تنها راه حرکت به جلوست. نه آنکه بحث های گاه طولاني و تکراری در زمينه شکل حکومت آينده از اهميتي برخوردار نيستند، بلکه بحث در باره محتوی برنامه آينده، که در حقيقت همان بحث درباره چگونگي نوسازی و ساختمان ايران فرداست، لازمة زمان ماست. محور تمامي برنامه های اجتماعي که هدفشان نجات ما از مخمصه ای است که که در آن درگير شده ايم مي بايست چگونگي نوسازی ايران باشد.
حال که خود از روشنفکران و دگرانديشان ايران عزيزمان دعوت به دامن زدن به چنين جريان فکری کرده ام، و با اعلام عدم قابليتم در پاسخ گوئي به تمامي مشکلات نوسازی و چگونگي ساختمان ايران فردا، در اين نوشته سعي خواهم کرد که به باز شدن اين بحث ياری رسانم و منتظر نظرات، توضيحات و انتقادهايتان خواهم بود.
مدل های اقتصادی دنيای نو
پندارهای گوناگوني از اقتصاد در قرن بيست و يکم و از چگونگي رشد اقتصادی و حّل معمای نوسازی در جوامع عقب مانده موجودند که با همه تفاوتهايشان در يک چيز مشترکند: چگونگي رشد و نوسازی در قرن 21 با آنچه در گذشته تصوّر ميشد تفاوت اساسي دارد. ما در دوران تغيير سريع مدل حاکم، يا پارادايم، رشد و نوسازی هستيم. پارادايم حاکم در دنيای نو و نتايجش در بازسازی ايران فردا موضوع اصلي اين بحث خواهد بود.
در قرن 20 پارادايم موجود بر دو عامل استوار بود: کار و سرمايه. تمامي مدل های رشد اقتصادی و تمامي مدل های نوسازی جوامع در نهايت موضوعشان چگونگي برخورد به کار و سرمايه بود؛ چگونه اين دو عامل باعث رشد اقتصادی ميشدند، چگونه بازسازی جوامع بر اين دو عامل متکي بود. سوسياليسم و سرمايه داری دو مدل اصلي آن قرن بودند که با قبول اين پارادايم و بر اتکا بر آن راهنمای دو کمپ رقيب برای ساختمان جوامع ما گرديدند.
آنچه که پارادايم نوين اقتصادی را از اين مدل ها جدا مي سازد اضافه شدن عاملي ديگر بر دو عامل کار و سرمايه است. عاملي که به آن « دانش » ميگوئيم. نه آنکه در گذشته دانش موجود نبوده و علم نقش تائين کننده در رشد جوامع بشری ايفاء نکرده است. بلکه کار فکری مبتني بر دانش در عصر انفورماتيک و ديجيتال عامل اصلي رشد اقتصادی در جوامع پيشترفته جهان شده است. مثلاً در آمريکا بيش از نيمي از رشد اقتصادی در دهه اخير در آن حوزه از اقتصاد پديدار گشته که متکي بر علم و دانش نوين بوده، اقتصادی که ما آنرا اقتصاد بصيرتي يا اقتصاد دانشي يا اقتصاد نوين مي خوانيم. آنچه موتور رشد را در کشورهای پيشترفته جهان به حرکت در آورده است گسترش همين اقتصاد نوين است.
در کشورهائي که اين پارادايم حاکم نشده است فاصله با پيشترفته ترين کشورها هر روز به حد فاحشي بيشتر ميشود. در ايران نيز جامعه به بن بست خطرناکي رسيده است. جوانان ما اميد خود را به آينده خود و به نوسازی کشورشان از دست داده اند. در عين حال در سطح جهان حرکت عظيمي در جريان است که دوران ما را به دوران دانش و علم و دوران تحولات عظيم تکنولوژی تبديل کرده است که در اين مقاله کوشش خواهم کرد تا نشان دهم که چگونه اين دنيای نو راه را برای نوسازی ايران هموار خواهد کرد و چگونه رشد و توسعه نيروی انساني جوان ما کليد حلٌ معمای نوسازی ايران خواهد بود.
از اقتصاد اطلاعاتي تا اقتصاد متکي بر دانش و جلوه های آن
جهان وارد دوران جديدی شده است. اين دوران که با پيدايش و رشد اقتصاد انفرماتيک يا اطلاعاتي دراواسط دهه شصت ميلادی آغاز شد، از اوائل دهه نود ميلادی وارد مرحله ای جديدتری گشته که آنرا اصطلاحاً اقتصاد متکي بر دانش يا اقتصاد دانشي يا اقتصاد بصيرتي مي ناميم.
برای روشن شدن بحث پيرامون پارادايم نو ميتوانيم در ابتدا جلوه های نوين اقتصادی را در کشورهای پيشترفته با دوره های بلافاصله ماقبل آن مقايسه کنيم. در عصر کالا عوامل اصلي تحرک اقتصاد صنايع پارچه بافي و فولاد بودند. در عصر صنعت، صنايع ماشين سازی، اتوموبيل سازی، خانه سازی و خرده فروشي اين نقش را ايفاء می کردند. امروزه، در عصر نوين فرا صنعتي، صنايع کامپيوتر و نيمه رسانائي، صنايع ارتباطات، اطلاعات و بيو-تکنولوژی عوامل اصلي تحرک اقتصاد هستند. عامل کليدی رشد اقتصادی در عصر کالا ارزاني فولاد، در عصر صنعت ارزاني انرژی بويژه نفت و در عصر ورا صنعتي ارزاني ميکرو-الکترونيک مي باشند. در ساختمان زيربنای جامعه در عصر کالا توجه اصلي به ساختمان راه آهن و تلگراف ميشد. در عصر صنعت، جاده و اتوبان سازی، سد سازی و ساختن فرودگاه ها در مد نظر بود. در عصر فرا صنعتي، ساختمان زيربنای جامعه مساوی با پوشش کامل ماهواره های مخابراتي، پوشش تاراپتيکي و گسترش اينترنت مي گردد. شاخص های رشد اقتصادی در عصر کالا درامد حاصله از راه آهن، ميزان توليدات نساجي و حجم پنبه مصرفي بودند. در عصر صنعت، شاخص رشد حجم توليدات صنعتي، سفارشات ماشين آلات، خرده فروشي، خانه سازی و فروش اتوموبيل بودند. در عصر فرا صنعتي، شاخص رشد ميزان توليد کامپيوتر در جامعه، حجم توليد نيمه رسانائي و ديگر ابزار تکنولوژی و مهم تر از همه در صد نيروی انساني جامعه مشتغل دراقتصاد متکي به دانش مي گرددد.
نوسازی جوامع در دنيای نو نيز نمودهای تازه ای با خود به همراه آورده است. نوسازی در گذشته نه چندان دور برابر بود با ساختمان کارخانه ها و ساختارهای زيربنائي چون پل و راه و سد. گاهي از اوقات نيز دولت ها با ساختن چند کارخانه و پل و سد دست به نمايشي از نوسازی مي زدند. امروزه نوسازی بغرنج تر شده و جلوه های آن چون راه آهن و سد آنطور قابل لمس نيستند. نوسازی در اين دوران عجين است با رشد و توسعه دانش و علم، که اقتصاد بصيرتي بر آن استوار است، ومعني آن رشد و گشترش نيروهای انساني جامعه برای شرکت در چنين اقتصادی است. نوسازی همچنين رشد و گسترش ساختارهای اقتصادی، سياسي و اجتماعي است که نياز روند های فراصنعتي و فرا ملي دنيای نو هستند، رونده ها و ساختارهائي که در اين سطور به آن خواهم پرداخت.
نيروی انساني در عصر فراصنعتي
اگر کار فکری مبتني بر دانش در عصر کنوني عامل اصلي رشد اقتصادی در جوامع پيشترفته جهان شده است، آنوقت مهم ترين بازتاب نوسازی، تربيت، رشد و توسعه نيروهای انساني است. به گونه ای سرمايه انساني مهم تر از سرمايه مالي و مهم تر از کار به مفهوم قديمي آن مي گردد. بايد مهارت هائي بمراتب بالا تر از مهارت های پايه ای داشت و قدرت خلاقه ای پرکار! برای مثال نيازهای نيروی انساني را درمحيط های کار نو، در شرکت های اقتصاد بصيرتي، با دوران گذشته اش مقايسه کنيم. در ارتباط به نياز به سرپرستي و نظارت دائمي کارمندان، در سازمان های اقتصادی نوين کارمند نظارت دائمي را نمي پذيرد که کار او به قدرت خلاقه اش وابسته است و کارفرما هم نياز به سرپرستي دائم ندارد و در حقيقت از اين طريق از هزينه های جاری نيز کم مي کند. در اقتصاد کهنه درست بر عکس اين است. کارمند نياز به سرپرستي دائم دارد و کارفرما هم واجب است که اين نظارت را اعمال کند. نيروی انساني به دو گونه متفاوت تربيت مي شوند.
در رابطه با استفاده از قدرت خلاقه و حق ابراز نظر و داوری برای حل مسائلي که کارمندان روزانه با آنان روبرو مي شوند، بايد کارمند موسسات نوين حد اکثر استفاده از چنين قدرت هائي را در حل مسائلش به کند و کارفرما هم نياز دارد که کارمند از قوت خلاقه خود استفاده کند که در حقيقت قدرت خلاقه کارمندان سرمايه اصلي سازمانش خواهد بود. در اقتصاد کهن نه کارمند آماده چنين کاری است و نه کارفرما چنين خواستي داردو در حقيقت در توليدی که به طور استاندارد انجام ميشود استفاده از قدرت خلاقه و حق سنجش و داوری کارمندان مي تواند برای توليد در چنين محيطي مشکلات فراوان ايجاد کند.
در زمينه استقلال کاری، اگر اقتصاد نو بر روی دانش و علم شرکت کننذگان آن پايه گذاری مي شود طبيعتاً به استقلال فکری کارمندان نياز است و بدون آن کارها به پيش نمي رود. در سازمان های کهن درست ضد آن است و استقلال موجب از دست رفتن کنترل کارفرما مي شود و موجب اختلال در تشکيلات. تفاوت های اساسي و مشابه ای نيز در زمينه های انعطاف در انتخاب راه حل برای مسائل مقابل پای تشکيلات، در تعريف مسئوليت های افراد در درون تشکيلات، در ايجاد شبکه های ارتباطي ميان کارمندان برای از هم آموختن و يادگيری، و چگونگي درک از هويت خود در درون تشکيلات ميان سازمان های نو و کهن موجودند. در چند خط بالا اگر جامعه را جايگزين سازمان و تشکيلات کنيم هنوز تفاوت های مشابه ای در ميان کارگزاران و نخبگان جوامع پيشترو و سنتي مشاهده خواهد شد.
دوران جديد نيازبه نيروی انساني خود متفاوت با گذشته را دارد. بگذاريد شرايط مقابل پای کارکنان سازمانهای نوين را، يا شرايط کار در اقتصاد نو را، با وضعيتي که قايق نشينان در روی رودخانه های پرطلاطم با آن روبرو هستند مقايسه کنيم. کوران های آب در پاره ای از رودخانه ها آنچنان سريع حرکت مي کنند و جهت خود را تغيير مي دهند که آب در سطح رودخانه حالتي
مانند کف پيدا مي کند که اصطلاحا به انها « آب سفيد» مي گويند. جريانات زير آب آنچنان است که اصلاً هنر بروی آب ماندن ديگر پارو زدن نيست، هر چه هم با انرژی و زور پاروها را به حرکت در آوريم، بلکه بايد هر لحضه بتوانيم موقعيت خود را در رابطه با تغيرات سريعي که در زير آب مي گذرد وفق دهيم، همواره در حال حرکت باشيم، لحظه ای اغفال مي تواند ضايعه آور باشد، همواره بايد آماده بود که جهت آب تغيير کند، تغييراتي شديد و ناگهاني. در عصر تکنولوژی سازمانهائي که مي خواهند ارزش خود را در جامعه افزون بخشند و قادربه رقابت در سطح گلوبال باشند مجبورند به مثابه تلاش برای بقاء در آب سفيد همواره آگاه به تغييرات در محيط خود باشند و آماده وفق دادن شرايط خود با محيطي همواره در حال تغيير. آنوقت شهروندهائي مي توانند در چنين دوراني برای سازمانهای خود و برای جامعه خود با ارزش و مفيد باشند که از ابتکار و نيروی خلاقه خود استفاده کنند، صاحب اختيار باشند و بتوانند برای شرکت در اقتصاد نو پيشقدم باشند. در دوران نو، روندهای فراصنعتي با خود فرهنگ نويني مي آفريند که در آن تمامي معيارهای حاکم بر کار و فعاليت اجتمائي متفاوت از گذشته ميگردند. انسان فراصنعتي با اتکاء به دانش و علم نيازمند محيطي است که در آن آزادی اش، استقلال اش و ديدگاه باز و گسترده اش سرمايه اوست.
اگر قبول کنيم که اقتصادی نو متکي بر دانش و علم در حال شکل گيری هست، اگر قبول کنيم که کشورهای پيشترفته جهان با سرعت سرسام آوری از دنيای سوم سبقت گرفته اند، در انصورت حل معمای نو سازی قبل از هر چيز مستقيماً به چگونگي رشد و توسعه نيروی های انساني، يا سرمايه انساني، مربوط ميگردد.
اتفاقاً مسأله نوسازی ايران با توجه به زمينه مساعد سرمايه انساني اش آنقدرها نيز معمای مشکل يا غير قابل حل نيست. جوانان ما اهل علم و دانش اند. دانشگاههای ممتازپيشترفته ترين کشورها، همچون دانشگاههای استنفورد و ام.آی.تي در آمريکا، فعالانه برنامة جذب فارغ التحصيلان دانشگاههای خوبمان، چون دانشگاه صنعتي شريف، را دنبال مي کنند. برنامه های دوره دکتری در رشته های وابسته به تکنولوژی نوين در اين دانشگاه ها دارای تعداد کثيری از دانشجويان ايراني است که معمولاً در بالاترين رديف های دوره خود به تحقيقات مشغولند. عقب افتادگي ايران باعث شده است که اکثريت اين جوانان را پس از اتمام دوره های عالي اشان در اين دانشگاه ها برای هميشه از دست بدهيم و کشورهائي چون آمريکا و نه ايران از آنان برای سازندگي جوامع خود بهره برند.
علاوه بر اين، نيروی انساني عظيم ايرانيان برون مرزی خود ذخيرهً گرانبهائي ديگری است برای ساختمان ايران فردا. اگر شرايط حاکم پس از پيروزی انقلاب اسلامي باعث مهاجرت تعداد کثيری از ايرانيان اهل دانش و علم گرديد، که به درستي باعث نگراني گشته بود و بگونه ای منفي به آن برخورد مي شد، حضورمليوني ايرانيان در پيشترفته ترين کشورهای جهان در طي اين سالها اکنون در حقيقت به امری مثبت تبديل شده است: در اين سالها ايرانيان چه در دوره های دانشگاهي و چه در دوره های آموزشي در محيط های کار آنچنان دانشي آموخته اند که امکان کسب آن در ايران موجود نبود. فقط در يکي از اين کشورها، آمريکا، مخارج تحصيلي و فراگيری ايرانيان در اين سالها از صد ميليارد دلار تجاوز مي کند (1 ). واقعيتي که فراهم آوردن شرايطش در اين بيست و پنج سال در درون ايران امکان ناپذير بود، حتي اگر تمامي درامد نفت را صرف آموزش مي کرديم! عدم قابليت حکومت دراستفاده از اين سرمايه نه بخاطر عدم عشق و علاقه به ميهن در ميان ايرانيان برون مرزی است که به خاطر حاکميت ديکتاتوری و قشری گری مذهبي در جامعه است که قدرت جذب اين سرمايه را از جامعه گرفته است.
جايگاه ويژه نيروی انساني در نوسازی جوامع درعصر فرا صنعتي صرفا بخاطر آن نيست که کسب دانش بيش از هر دورة ديگر در تاريخ گسترده شده است، بلکه دانش خود پاية رشد و گسترش جوامع گرديده است. تربيت نيروی انساني آنوقت آماده نمودن نيروی جوان جامعه است برای شرکت در اقتصاد نو، اقتصاد بصيرتي، اقتصادی که پايه اش بر مبنای علم و دانش است.
مراکز فرا صنعتي و نو سازی ايران
معروفترين مرکز فراصنعتي در آمريکا به« درهً سيليکون» مشهور است که در آن بزرگترين شرکت های کامپيتری و نيمه رسانائي (سـمي کانداکتور) مشغول فعاليت هستد. در نقاط ديگر نيز چون « اَن آربر» در ميشيگان، « دالان تکنولوژی » نزديکي واشنگتن، يا « بزرگراه تکنولوژی» در نزديکي بوستون و محلات گوناگون ديگری چنين مراکز فرا صنعتي به وجود آمده اند. آنچه اين مراکز را بهم نزديک مي کند نه موقعيت جغرافيائي آنان که نوع فرآورده های توليدی اشان و نوع بازار کارشان است. در حقيقت به نوئي دره سيليکون به اَن آربر ميشيگان نزديک تر است تا به شهری چون فرزنو در ايالت خودش و نه چندان دور از آن. مراکز مشابه فرا صنعتي در پيشترفته ترين کشورهای اروپائي هم بوجود آمده اند. آنچه که برای بحث ما در اينجا بويژه اهميت دارد وجود چنين مراکزی در کشورهای نه چندان پيشترفته است. « بنگالور » در هندوستان دقيقاً چنين مرکزی است. همان قدر دره سيليکون به فرزنو شباهت دارد که بنگالور به کلکته. در حقيقت دوران فرا صنعتي بنگالور را به دره سيليکون و ساير دهکده های تکنولوژی نزديک تر مي کند تا به کلکته. امروزه بنگالوربه حلقه مهمي در زنجيره ديجيتال آسيا که شهرهائي چون سنگاپور را در بر مي گيرد تبديل شده است.
ما نيز در ايران فردا مي بايستي چنين مراکزی را ايجاد کنيم. مراکزی که به دره سيليکون ها و اَن آربر ها و بنگالورها نزديک باشند تا به ديترويت ها و طبيعتاً کلکته ها. برای چنين کاری به کارزار فرا گيرنده ای در عرصه جامعه مان نياز داريم. فراگيری و آموزش کامپيوتری و ديجيتال در همه سطوح مي بايست دنبال شود، از دوران پيش مدرسه تا دانشگاهي، در دوره های سواد آموزی بزرگ سالان، و بويژه در دوره های کارآموزی در محيط های کار. دانشگاههای تحقيقاتي مي بايست در بيشترين تعداد ممکن بوجود آيند. تولد دوباره بنگالور به مثابه يکي از مهمترين مراکز فرا صنعتي آسيا بدون وجود انستيتوهای تکنولوژی هندوستان با بالاترين استانداردهای بين المللي اشان امکان ناپذير مي بود. اين هفت يا هشت دانشگاه رويهم يکي از سه عامل اساسي درتحول بنگالور بوده اند؛ دو عامل ديگر يکي حمايت برون مرزيان هند از پيدايش شرکت های تکنولوژی در بنگالور به مانند پيشترفته ترين شرکت های دره سيليکون و ديگری سياست های دولتي در سطوح مرکزی و محلي برای فراهم کردن زمينه های چنين تحولي بوده اند.
گسترش آموزش ديجيتال و تاسيس دانشگاه های تحقيقاتي عوامل لازم برای رشد و گسترش نيروی انساني کشورمان است. ما در ايران دانشگاه شريف را داريم ولي به ده ها دانشگاه مشابه نيازمنديم. آموزش ديجيتال به دانشگاه ها ختم نمي شود و لازمة آمورش در همة سطوح درسي است. اما گسترش آموزش ديجيتال و تاسيس دانشگاه های تحقيقاتي با آنکه شرط لازم است ولي کافي نيست. برنامه های اقتصادی جامعه مي بايست دربرگيرنده ايجاد مراکز فرا صنعتي به مثابه يکي از کليدی ترين سياست های نوسازی ايران گردد. با به پيش گرفتن چنين سياستي، مي بايست تمامي محدوديت ها را در جذب و حرکت آزاد سرمايه برای رشته های تکنولوژی از ميان برد، مي بايست بازار کار کاملا آزادی برای دست اندر کاران چنين رشته هائي بوجود آورد، مي بايست سياست های مالي و پولي را در حمايت کامل ايجاد اين مراکز قرار داد، مي بايست تمامي موانع تعرفه ای و گمرکاتي را برای رشد و گسترش اين مراکز از ميان برداشت و مي بايست همه اين سياست ها را هم زمان و بدون هيچ کم و کاستي اجراء کرد. نوسازی جامعه کاری است جدی و با سياست های يک گام به پيش دو گام به پس کار به جائي نخواهد رفت. دقت کنيم که امروزه در دنيائي زندگي مي کنيم که در يکي از پيشترفته ترين اقتصادهايش، آمريکا، حجم سرمايه گذاری در بخش کامپيوترو ارتباطات از کل سرمايه گذاری در بخشهای ماشين سازی، اتوموبيل سازی، کشاورزی، معادن، خانه سازی و صنايع سنتي در آن کشوربيشتر است. نبايد متعجب باشيم که اين چنين وحشتناک ازکشورهای پيشترفته عقب مانده ايم.
دلايل عقب ماندگي ما از دنيای نو ذاتي نيست؛ تاريخ ما گواه اين واقعيت است که هر زمان با دانش و علم نو حرکت کرده ايم در پيشاپيش تحولات در تکنولوژی زمانه بوده ايم. درست است که گذشته افتخارآميزمان درادبيات فارسي مورد قبول جهانيان است و بزرگي چون گوته گفته است که معرفتش زماني به اوج رسيده که حافظ را خوانده است، ولي همانگونه که عباس ميلاني به زيبائي اشاره کرده است اين گذشته افتخار آميز محدود به ادبيات نبوده بلکه ما صاحب رسدخانه مراغه نيز بوده ايم که در قرن سيزدهم مرکز اصلي تحقيقات ستاره شناسي در جهان بوده است. و يا عالمي داشته ايم چون خوارزمي که اسمش عجين است با جبر(2). ولي در دوره ای که شورانقلاب صنعتي و تحولات مابعد آن اروپای کهن و آمريکای نو را در بر گرفته بود ما در ايران بجای پيوستن به چنين جنبشي به دنبال فناتيسم مذهبي و برقراری ديکتاتوری بوديم. امروزه هم همين است. در برخورد به عظيم ترين تحول تکنولوژی در تاريخ بر سر يک دوراهي قرار گرفته ايم: يا در ديکتاتوری و فناتيسم مذهبي غوطه ور خواهيم ماند و يا به اين تحول نو خواهيم پيوست و ايران فردا را به آن گونه مي سازيم که رسد خانه مراغه را ساخته بوديم و خواهيم توانست ده ها خوارزمي به دنيای دانش و علم تقديم کنيم. ايجاد دهکده های فراصنعتي شروع کار و گام نخست برای رسيدن به دنيای نو خواهد بود. آنوقت نيروی انساني جوان و قابلمان قادر خواهند بود که در خانه خود مراکزی چون استنفورد و ام.آی.تي بسازند.
روند گلوبال يا فرا ملي
اين نوشته را با مقدمه ای در پيدايش پارادايم جديد برای توسعه اقتصادی و رشد و گسترش نيروهای انساني آغاز کردم. اگر کار و سرمايه دو عامل اصلي در پارادايم حاکم براقتصاد کهن بودند و تئوريهای رشد و گسترش اقتصادی و نيروی انساني جامعه به نوئي سعي در تعريف آنها، تعيين رابطه اشان، و بررسي نقش اين دو عامل در پيشترفت جامعه بوده اند، امروزه دانش عامل پايه ای اقتصاد نو، اقتصاد متکي بر دانش يا اقتصاد بصيرتي گشته و چگونگي بسط آن در سطح و عمق جامعه وچگونگي ايجاد صنايع و مراکز متکي بر دانش تعيين کننده چگونگي رشد و نو سازی درجوامع شده اند. اما روند فرا صنعتي در جامعه، که از دو دهه پيش به روند حاکم در پيشترفته ترين کشورها تبديل شده است، بيانگر تمامي داستان در دنيای نو نيست. در چند سال اخير روند جديدی در بستر روند فرا صنعتي و متکي بر اقتصاد بصيرتي در حال پيدايش بوده است که به آن روند فرا ملي يا گلوبال مي گوئيم. سالهای آغازين قرن بيست و يکم سالهای بر روی هم افتادن اين دو روند بوده است و تلاقي آنان در حقيقت رشد و نو سازی را در قرن نو تعريف مي کند. انسان دوران فرا صنعتي يا انسان ديجيتال با ايجاد ساختارهای فرا ملي در بستر همان ساختارهای فرا صنعتي که در دو دهه پيش بنياد کرده است به انسان گلوبال تبديل مي شود وپارادايم قرن بيست و يکم اين چنين شکل مي گيرد.
احمد تقوائي در مقاله « انسان گلوبال: پاراديم قرن بيست و يکم » که در سايت های اينترنتي آينده نگر و ايران امروز در دو سه هفته اخير منتشر شده است زمينه های رشد گلوباليسم و پيدايش انسان گلوبال را در چارچوب رشد جوامع بشری مورد بررسي قرار داده است. تقوائي يکی ازروشنفکران برون مرزی است که ميکوشد با جستجوی روند های شکل يافته در دنيای نو و تعريف و تحليل آنها راه را برای حل معمای نوسازی و رشد جوامع در حال رشد فراهم اورد. به تعريف او جوامع گلوبال از طريق پيوند ساختارهای فراملي در يک جامعه با ساختارهای فراملي در ديگر جوامع شکل مي گيرند (3). بنابراين در درون هر جامعه حرکت نخستين در پيوستگي به جامعه گلوبال پيدايش ساختارهای فرا ملي در درون خود آن جامعه است. آنوقت اين ساختارهای فرا ملي هر کدام و در روند رشدشان به ساختارهای فرا ملي با اهداف مشابه در ساير جوامع خواهند پيوست.
از سالهای پاياني جنگ جهاني دوم تا دهه گذشته جهان شاهد امضای توافق نامه ها و عهدنامه های بين المللي متعددی بود که حرکت آزادانه کالا و خدمات را مابين کشورها تضمين کند. اين جنبش عظيم ساختارهای نوين خود را نيز به همراه آورد. از زمان کنفرانس برنت وودز در سال 1949 تا ايجاد « گاتز » و تبديلش به سازمان جهاني تجارت در سالهای پاياني قرن بيستم، و تحت تاثير اين عهد نامه ها و در زير نظارت اين ساختارها متوسط تعرفه گمرکي در کشورهای پيشترفته جهان از60 % ( در نيمه اول قرن 20 ) به 3 % (در آغاز قرن 21 ) تقليل پيدا مي کند. در نتيجه اين حرکت حجم مبادلات کالا مابين کشورهای دنيا از پايان چنگ دوم تا کنون پانزده برابر شده است! ساختارهای اين دوره اساسا بيانگر روابط مابين دولت ها بودند که اين ساختارها را اصطلاحأ به ساختارهای بين المللي يا جهاني تبديل مي کرد. ولي جهاني بودن اين ساختارها هنوزآنها را به ساختارهای گلوبال تبديل نمي کند. ساختارهای گلوبال بيانگر نهادهای فرای دولت ها يا فرا ملي مي باشد.
رشد چشمگير تکنولوژی انفورماتيک مشخصه تحول نويني بود که در سالهای پاياني قرن بيستم آغاز شد. آزادی تبادل انديشه و دانش در اين دوران به همان اهميت حرکت آزادانه کالا و خدمات در نيم قرن پيش مي شود. اينترنت به ساختاری برای مبادله آزاد دانش و اطلاعات مابين افراد و مابين سازمانها تبديل مي شود و فرای مرزهای سنتي مابين ملل عمل مي کند. اين ارتباطات نو خود نيازمند روابط نويني برای حرکت آزاد سرمايه مي گردد و در عين حال ايجاد شبکه های جديد مالي را متکي بر تکنولوژی نو امکان پذير مي کند. دنيای نو، دنيای آزادی تبادل کالا، خدمات، سرمايه و دانش، آنوقت نيازمند ساختارهای نويني مي شود که فرای مرزهای سنتي عمل کند. دوران گلوبال يا فرا ملي آنوقت به منزله ادامه منطقي و تهول دوران فرا صنعتي پديدار مي شود.
عصر گلوبال ساختارهای ابتدائي خود را در بخش های تکنولوژی، اقتصادی، سياسي و حقوقي به وجود آورده که در سالها و دهه های آينده تکميل خواهند شدو گسترش پيدا خواهند کرد. اينترنت مشهورترين اين ساختارهاست. در بخش اقتصادی ايجاد بانک مرکزی اروپا و پيدايش « يورو» با همه محدوديت های کنوني اش بيانگر روند رو به رشد پارادايم نوين است. اين بانک در فعاليت های روزمره اش و در مديريت پول واحد اين قاره فرای مؤسسات دولتي در هر يک از کشورهای اروپائي عمل مي کند. در بخش سياسي و حقوقي، پيدايش و گسترش جامعه اروپا، ايجاد دادگاه بين المللي جهاني، عهد نامه هائي چون قرارداد لغو مين های ضد پرسنل که به قرارداد اوتاوا مشهور است و عهد نامه ضد شکنجه بيانگر رشد مؤسسات فرا ملي در دنيای کنوني است.
با پيدايش و گسترش روند های فرا ملي حل معمای نوسازی راه های نويني را طلب مي کند. اگر در دو دهه پيش با رشد روندهای فرا صنعتي و حاکميت اقتصاد بصيرتي در جوامع پيشترفته جهان نوسازی جوامع پيش از هر چيز از راه تربيت و رشد نيروهای انساني برای شرکت فعالشان در هين اقتصاد و نيز ايجاد مراکز فراصنعتي برای پيوستن به شبکه های مشابه و در حال رشد در سراسر جهان تعريف مي شد، امروزه با پيدايش روندهای گلوبال و فرا ملي به راه حل های ديگری در تکميل اين اقدامات نياز است. اساسأ مي بايست شرايط را برای پيدايش و گسترش موسسات فرا ملي در درون جوامع به وجود آورد. در چنين دوراني به حد اقل رساندن قدرت دولت در مالکيت و مديريت موسسات فرا صنعتي و در بازسازی و محدود کردن قدرت دولت در موسسات ماقبل فرا صنعتي از نخستين گام ها برای ايجاد شرايط لازم برای نوسازی است.
مالکيت، مديريت و مشکل نوسازی
در دنيای نو شرکت وسيع مردم در باز سازی کشور و استفاده حد اکثر از سرمايه انساني جامعه پيش شرط موفقيت تماميِ برنامه های نوسازی است. با توجه به اين اصل، آنوقت حل مشکل مالکيت و مديريت آسان تر مي شود: مي بايست راه هائي از مالکيت و مديريت را جستحو کرد که در بر گيرنده شرکت وسيع و فعال افراد جامعه باشد. در زمينه مالکيت، اشکال نوينی چون « واحد های ملي مالکيت » مي توانند جايگزين مالکيت دولت گردد. در اين واحدها، که هرکدام يکي از بخش های مهمي که تا کنون در کنترل دولت و موسسات وابسته به آن بوده است، مردم سهم مساوی خواهند داشت. هيأت امنای آنان برگزيده مجلس ايران فردا خواهند بود و مستقل از دولت عمل خواهد کرد. در حقيقت اين واحد های ملي به مثابه شرکت های غير انتفاعي در زير نظر نمايندگان مردم عمل خواهند کرد و هدف اصلي آنان سرمايه گذاری برای ساختمان ايران فردا خواهد بود. با اتخاذ سياست های نوين مالي اين واحدهائي هم چنين مي توانند که با حضور در بازارجهاني پول سرمايه لازم را برای پروژه های نو سازی فراهم کنند. ماليات بر فروش فراورده های اين واحد ها به خزانه دولت و برای کمک به بودجه جاری و رفاهي دولت واريز خواهد شد.
ايجاد واحد های ملي مالکيت هم چنين سياست نوسازی ايران را از تکرار اشتباهات کشورهائي چون روسيه دور نگاه خواهد داشت. منظور از نوسازی خاتمه مونوپول دولتي و جايگزين کردن آن با مونوپول و آليگارشي خصوصي و فردی نيست. نوسازی ايران بيش از هر چيز درگير کردن وسيع ترين افراد جامعه و بويژه سرمايه انساني جوان و قابل امروز در پروژه های ساختمان ايران فرداست. با چنين اقداماتي نه تنها به بي بند و باری در مالکيت سرمايه های ملي خاتمه خواهيم داد، بلکه مهم تر از آن احساس مالکيت ومسئوليت را در راه نوسازی جامعه در تمامي شهروندانمان بوجود خواهيم آورد. برای نوسازی ايران مي بايست روحيه منفي حاکم بر جامعه را به سيلي از انرژی مثبت بويژه در ميان جوانان اين کشور تبديل کرد وآنان را مستقيما در مالکيت و مديريت جامعه در گير کرد.
همزمان با حل مسأله مالکيت مي بايست مديريت صنايع مربوطه را نيزمستقل از دولت و سازمانهای وابسته به آن بوجود آورد. در گذشته دولت ها مديريت بسياری از صنايع را نيز در انحصار خود داشته اند و اينگونه وانمود کرده اند که دولت و موسسات وابسته به آن بهترين متخصصين برای اداره هر صنعتي هستند. واقعيت چيز ديگری است. مديريت دولت نه تنها غيرضروری است که درحقيقت مضَراست. مديريت روزمره فعاليت های اقتصادی مي بايد در دست واحدهای متخصص قرار گيرند. سازمانهای تخصصي متعددی با بهره گيری از نيروی انساني جامعه مي توانند و مي بايستي درتمامي سطوح و در تمامي صنايع فعال باشند.
تمرکز مالکيت و مديريت صنايع کليدی در دست ولايت فقيه و دولت و بنيادهای آنان، و يا در دست هر دولت ديگری که در آينده شکل گيرد، همزمان با کنترل سازمانهای دولتي، نظامي و امنيتي مطلوب ترين شرايط را برای اعمال ديکتاتوری و فساد بوجود مي آورد. در جدل های عظيم قرن بيستم برای بدست آوردن استقلال، تمامي جوامعي که امروزه به دنيای سوم موسومند، از آفريقا تا آسيا تا آمريکای لاتن، و شخصيت هائي از نکرومه تا ناصر تا سوکارنو و روشنفکران و نيروهای سياسی درون اين جوامع تقريباً همگي بر اين عقيده بودند که راه رشد و گسترش اين جوامع تنها از طريق دولتي کردن اقتصاد امکان پذير است. سازمان دهي نوين در اين جوامع آنوقت بر پاية الگوی از بالا به پائين يا بوراکراتيک شکل گرفت. اين الگو يا اين پارادايم امروزه همگي اين جوامع را به بن بست کشانده است. فساد و نه آزادی چشم گير ترين جلوه اين جوامع شده است. روشنفکران و دگرانديشان ايران نيازمند راه های نويني برای نوسازی جامعه هستند. انتقال مالکيت دولتي به مردم و جدائي مديريت از مالکيت صنايع مربوطه اولين گام، و ضروری ترين گام، در راه نوسازی ايران است.
روندهای فراصنعتي، فرا ملي و نوسازی ايران و عوامل سد راه نوسازی
روندهای فراصنعتي و حاکميت آن در کشورهای پيشترفته در دو دهه اخير راه را برای پيدايش و گسترش ساختارهای فرا ملي باز کرد و امروزه مدل های فرا ملي در حال تبديل به پارادايم حاکم هستند. انسان قرن بيست و يکم در حال تحول به انسان گلوبال است. نوسازی جوامع آنوقت ايحاد شرايط لازم برای حاکميت پارادايم نو در درون آن جوامع است. در کشورهائي چون ايران که هنوز در دوره ماقبل فرا صنعتي بسر مي برند معمای نوسازی به همان نسبت پيچيده تر مي شود. ما مي بايست شرايط لازم برای تحولات فرا صنعتي و فرا ملي را هم زمان به جلو ببريم. مهم تر آنکه عوامل سد راه نوسازی ريشه های قوی تری در اين جوامع دارند و دعوت به نوسازی در عين حال دعوت به تحولات اساسي در جامعه است. اما کوشش دگرانديشان ايران برای ساختمان ايران فردا در خلع صورت نمي گيرد و در حقيقت در بستريک حرکت عظيم در جهان است که عصر ما را به عصر دانش و علم، عصر تحولات چشم گير تکنولوژی، عصر ارتباطات، عصر پيوستگي ورای ملت ها، و عصر دمکراسي و حقوق انسانها تبديل کرده است.
ما از مزيت ويژه ای نيز بهره منديم. سرمايه انساني ما امتياز ويژه ما در منطقه خاورميانه است. ولي پنجره استفاده از اين امتياز برای هميشه باز نخواهد ماند. تحولات اقتصادی و توسعه ای مورد نياز جامعه را شايد بتوان بطرز زير خلاصه کرد:
- اصلاحات ريشه ای در ساختارهای ماقبل فراصنعتي؛ واگذاری مالکيت صنايع دولتي به واحد های ملي مالکيت؛ اختصاص درآمد اين واحدها به پروژه های نوسازی جامعه؛ جدائي مديريت از مالکيت صنايع مربوطه؛ ايجاد شرايط لازم برای پيدايش سازمانهای تخصصي برای اداره اين صنايع.
- ايجاد مراکز فرا صنعتي برای توسعه تکنولوژی انفورماتيک در جامعه؛ ايجاد شرايط لازم برای پيوستگي اين مراکز به موسسات و مراکز فرا صنعتي در سراسر دنيا و بويژه در آسيا؛ بسط مراکز علمي و تحقيقاتي برای تربيت نيروی انساني مورد نياز مراکز فرا صنعتي جامعه و جذب آنان در همان مراکز؛ گسترش آموزش ديجيتال در همه سطوح تحصيلي؛ گسترش آموزش ديجيتال به محيط های کار در درون موسسات خصوصي و در ادرات دولتي؛ ساختمان شبکه زيربنائي فرا صنعتي چون شبکه های فيبر اوپتيک و پوشش کامل ماهوارهای.
- ايجاد شرايط لازم برای پيدايش ساختارهای فرا ملي؛ حرکت و مبادله آزادانة دانش، سرمايه، کار، خدمات و کالا در درون جامعه و با خارج از خود؛ اتخاذ قوانين پولي و مالي نوين برای گسترش موسسات فرا صنعتي و فرا ملي؛ ايجاد شرايط حقوقي و سياسي تضمين کننده آزادی های فردی، گروهي و سازماني؛ ايجاد شرايط برای پيدايش ساختارهای فراملي و آزادی آنان در پيوستگي به ساختارهای فرا ملي در جهان.
برای راه انداختن چنين تحولي، جامعه نيازمند اصلاحات ريشه ای در ساختارهای سياسي وحقوقي خود خواهد بود. پارادايم نوين انساني آزاد را طلب مي کند که با بکار گرفتن دانش و قدرت خلاقه خود آماده شرکت در اقتصاد نو باشد. جنبش کنوني در ايران برای کسب آزادی وبرگزاری همه پرسي برای انتخاب راه آينده آنوقت اهميت ويژه ای کسب مي کند. برای نوسازی ايران و ورودش به جامعه کشورهای پيشترفته آنوقت چنين رفراندمي مي بايد برای برگزاری مجلس مؤسساني باشد که تؤام با تدوين قانون اساسي جديد سياست های کلان اقتصادی و قوانين حاکم بر مالکيت سرمايه های ملي را نيزتدوين کند.
ايران فردا در اين دنيای نو ساخته خواهد شد!
noskoui@hotmail.com
تيرماه 1382
---------------------------------------------------------------
1. پروژه تحقيقاتي در حال تکميل. هم چنين رجوع کنيد به نادر اسکوئي، « ايرانيان برون مرزی و نقش آنان در سازندگي کشور » نشريه مهاجر، شماره 2 ، ژانويه 1999
2. مقاله به زبان انگليسي در باره نفوذ ايرانيان در شماره 4 فوريه 2003 در نشريه اينترنتي «ايرانيان». برای مطالعه مسأله مدرتيته در ايران رجوع کنيد به کتاب دکتر عباس ميلاني، « تجدد و تجدد ستيزی در ايران » تهران، نشر آتيه، 1378
3. احمد تقوائي، « انسان گلوبال: پارادايم قرن بيست و يکم» درنشريه اينترنتي « آينده نگر» در:www.ayandeh.org
هم چنين در همان نشريه رجوع کنيد به مقاله ديگر احمد تقوائي در باره پي ريزی جوامع مابعد صنعتي و گسترش نهاد های فرا ملي: « نکاتي پيرامون برنامه ترقي خواهان آينده نگر ايران »
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: