سپاه پاسداران از یکسو نامزد اصلی در دست گرفتن قدرت در آینده ایران بوده و از سویی دیگر بخاطر ساختار امنیتی – اطلاعاتی خود، با مشگل اساسی برای ایفای موفقیت آمیز چنین نقشی حتا برای زمانی کوتاه، روبروست. هر جنایت، جاسوسی، تعدی به حقوق ملت، چپاول اموال عمومی، قاچاق، بی قانونی و برخورداری از حاشیه امن در سطح بزرگ و یا به سخن دیگر "خیانت برعلیه ملت"، بدون حمایت و آگاهی سپاه و به ویژه از سال 88 به بعد، انجام شدنی نبود. البته بهیچوجه نمی توان گفت که این تنها سپاه است که به خیانت بر علیه ملت متهم است و بقیه هیئت حاکمه مبرا هستند. تمامی کانون رژیم در این خیانت با درجات مختلف شریک هستند. بازهم نمی توان گفت که تمامی سپاه در این خیانت دست دارند. بسیاری از سپاهیان با خون خود از مرزهای کشور دفاع کرده و هنوز هم بخش بزرگ سپاه داوطلب خدمت و نه خیانت به ملت هستند. اما نهاد سپاه بعنوان تنها نگاهدار موثر رژیم در حالی که دیگر مشروعیتی برای نظام اسلامی برجای نمانده، بار خیانت به ملت ایران را باید بردوش کشد. ساختار کانون سپاه و ماموریت اصلی آن همانند دو سازمان مخوف امنیتی – اطلاعاتی در دوران نازیسم و کمونیسم در آلمان و شوروی هستند. یعنی با آگاهی از دیکتاتوری حاکم بر کشور و مخالفت شدید ملت، وظیفه اصلی خود را در مبارزه با مخالفان داخلی و در رابطه با نیروهای خارجی می دیدند. برای گسترش و کسب اهمیت، بایستی در مبارزه پایان ناپذیر با مخالفان و مخربین واقعی و تصوری به ویژه از نوع داخلی، درگیر باشند. در این راستا مخالفان فعال نه تنها باید رو به گسترش بوده بلکه همزمان دست پرورده دشمنان خارجی باشند. فرماندهان پلیس مخفی در دوره نازیسم و شوروی در بالاترین درجات حزبی - حکومتی جای داشتند و شاید بیش از هرگروه دیگر، در تعیین سیاست های کلان تاثیر گزار بودند. این بخش از قدرت از لفت و لیس، باجگیری، رشوه و بهره برداری از امتیازهای حکومتی بهره مند می شدند. در نظام اسلامی، چنین ساختاری با آمیخته شدن با آلودگی آخوندی همراه با بی اعتقادی نسبت به ملت و سرزمینی که بر آن حکومت می رانند، درجه بالائی از فساد حکومتی برجای گذاردند. سپاه، نه تنها مانند پشینیان خود در تمامی کشور های خودکامه در اروپا، آسیا و آفریقا به عنوان عمله ظلم انجام "وظیفه" کرد، بلکه با بهره برداری از فسادی که در ایجاد و رشد آن نقش نخست را داشتند، به امتیازهای خارج از تصور دست یافتند. همزمان به توانمندترین قدرت اقتصادی کشور با اختلاف زیاد، بدل شدند.
چنین نهادی با چنین ساختاری و چنین فرماندهانی، اکنون که با فروپاشی روبه شتاب نظام و پایه اصلی آن یعنی "رهبری" که حافظ آن بوده و هستند، خود را روبرو می بیند، چه کار خواهد کرد؟ برای پاسخ باید حقایق عینی ایران را در نظر گرفت. تا پیش از سال 88، خیزش ملت بهیچ گرفته می شد. اکنون وضع بشدت دگرگون شده است. همان طور که در پیش نیز اشاره شد، در آخرین درگیری خیابانی، برخلاف تمامی در گیرهای گذشته، تلفات نیروهای انتظامی بر ملت پیشی گرفت. آژیر هشدار برای سپاه، بسیج و دیگر نهادهای امنیتی به صدا در آمد. کشتار پژوهش گران محیط زیست چه در زندان که تلاش شد بعنوان "خودکشی" جا اندازند و سقوط عمدی هواپیما به مقصد یاسوج که تعداد نا مشخصی از کارشناسان محیط زیست نیز در آن بودند، تلاش سپاه برای پرده پوشی بر اعمال خود را به سطح افکار عمومی کشاند. با بازتابی که این جنایت در ایران و جهان بوجود آورده، باید منتظر فاش شدن جزئیات دیگر نیز باشیم. سپاه از نفرت شدیدی که در جامعه برخوردار است آگاه می باشد. حال اگر خواستار پر کردن موفقیت آمیز خلا قدرت، حتا برای دوران کوتاهی در نظام اسلامی هم که شده، باید با دست زدن به پاکساری داخلی چنین نفرتی را تا اندازه ای بکاهد. ما از موازنه قوا در داخل سپاه بشدت بی اطلاعیم. نمی دانیم که فرآیند سیاست گذاری چگونه انجام می گیرد و هر شاخه تا چه اندازه ای قدرت دارد. گمان برده می شد که تا چندی پیش، قدرت اصلی در دست نماینده رهبر در سپاه با شراکت سازمان امنیتی آن (چند شاخه دارد و چگونه تصمیم گیری می شود - هنوز فاش نشده) متمرکز بود. حتا دخالت شدید آخوندهای این بخش در سیاست خارجی کشور و به ویژه در منطقه عربی و همسایگان روشن بود. البته در رابطه "رهبر" با قدرت در سپاه، همیشه نمی توان از قدرت یک طرفه سخن گفت. بلکه همزمان باید توجه کنیم که سپاه نیز بر رهبر نظام اثر می گذاشت و هرچه سپاه قدرتمندتر شد، یعنی بال و پر رهبر بیش تر ریخت، تاثیر سپاه بر رهبر افزایش یافت. در سیاست خارجی این سپاه است که تعیین کننده است و نه وزارت خارجه. از این رو می توان نتیجه گرفت که سازمان اطلاعات سپاه، وزارت خارجه را نیز می گرداند (تا اندازه زیادی مشابه شوروی). سیاست های ایران ویران کننده اطلاعات سپاه، منجر به وضع امروز ایران شده است.
بر این معادله باید درگیری های خارجی و نبود متحد موثر که تهدیدها بر نظام را بکاهد، باید افزود. رژیم همیشه احتمال درگیری جنگ خارجی را بوجود می آورد و اکنون در دوران سستی، این احتمال بیش تر می گردد. روسیه به تنها یار (نه متحد) نظام بدل شده است. حتا اروپا نیز که در دوره ای برای پیش گیری از تندروی ترامپ انتظار می رفت که گهگاه کمکی به رژیم بنمادید، هر روز فاصله خود را افزایش می دهد. رژیم نیز از روی ناچاری، باید هر روزه تن به خواست های روسیه داده و در نتیجه ماباید انتظار کاسته شدن از نفوذ ایران در آینده عراق و سوریه بوده و همزمان دادن امتیاز به روس ها و به ویژه در دریای شمال باشیم. زیاده خواهی عربستان با پشتیبانی اسرائیل، غرب و استقرار نیروهای پاکستانی در خاک عربستان همراه با افزایش کمک به نیروهایی تجزیه طلب در ایران، در برنامه است. هزینه ی مالی و سیاسی بالای مداخله در جنگ داخلی یمن، بنظر می رسد که به طور کامل از دست خواهد رفت. نفوذ ایران در آینده عراق و سوریه رو بکاهش و در یمن نزدیک به صفر است. سختگیری های مالی و بانکی بیش تر از جانب آمریکا که بر بنگاه های مالی اروپا و خاور دور نیز اثر خواهد گذاشت، وضعیت اقتصادی در داخل کشور را افزایش و بر ارزش پول ملی اثر عکس خواهد داد. قیمت ارز نمی تواند حتا در آینده نزدیک نیز ثابت ماند.
حال ما می توانیم نکات مطرح شده را روشن کنیم و پاسخ پرسش ها را بدهیم. نخست باید در نظر داشت که مساله جانشینی پس از رهبر کنونی به بن بست رسیده و باید این فرآیند را منتفی شده دانست. دوم این که این رژیم محکوم به از همپاشی در آینده نزدیک می باشد: یا از راه خیزش ملت و یا فروپاشی از داخل. هردو گذیدار، با درجات مختلف، خلاء قدرت پیش خواهد آورد. سپاه بعنوان نهادی که تاکنون قدرت سیاسی – نظامی – امنیتی در کشور را در اختیار داشته، خود را نامزد طبیعی قدرت در آینده می داند. از سوی دیگر، ارتش ایران یعنی تنها نهاد دارای مشروعیت در کشور، از نظر ملت بعنوان گذیدار برتر می تواند، سدی در راه جاه طلبی سپاه باشد. رقابت سپاه با ارتش که از حمایت ملت برخوردار است برای پر کردن خلاء قدرت، امکان درگیری میان دو نیروی مسلح را بشدت افزایش می دهد. سپاه منفور و ارتش محبوب ملت است که موازنه قوا را به سود ارتش تا اندازه ای بالا می برد، که می تواند پایان سپاه بعنوان یک نهاد را همراه آورد. با این محاسبه، بسیار روشن است که سپاه چه باید بکند: پیوستن به ملت با تعهد همه پرسی در دوره زمانی مشخص. پیش شرط چنین اقدامی، پاکسازی فوری سازمان های اطلاعاتی، برخورد با جنایتکاران، متجاوزین به حقوق ملت و فاسدین می باشد و همزمان باید با اقدامات اساسی، ارتش را قدرت بیش تر بخشیده و آنان را مرکز توجه ملت قرار دهند.
حال اگر سپاه، بخاطر نبود انعطاف لازم نتواند و یا بدتر از آن، نخواهد وضعیت خطیر ایران را درک کند و بر علیه رژیم موجود دست به اقدام زند، چه خواهد شد؟ در شرایطی که ماندگاری ایران که بالاترین هدف ملی ست، در تهدید جدی قرار دارد، چنین موضع گیری بالاترین سطح خیانت بر علیه ملت ایران خواهد بود. در چنین شرایطی و در صورت درگیری با ملت، اثری از سپاه بجز ننگ ابدی بجای نخواهد ماند.
-------------------------------
۱ - همانند شوروی که برنامه هسته ای زیر نظر بریا رئیس پلیس مخفی شوروی و وردست استالین انجام گرفت، این مهم در نظام اسلامی نیز به سپاه سپرده شد. همانند هردو سازمان مخوف پیشین در اروپا، سپاه نیز گروه ضربت ویژه خود را دارد.
۲ - می توان گمان برد که سپاه در راستای فعالیت های هسته ای خود از سال ها پیش به اکتشافاتی دست زده که سلامت همگان را بخطر انداخته باشد. به احتمال، ناظران و کارشناسان محیط زیست، با آگاهی از چنین برنامه های جنایتکارانه، قربانی دانسته های خود شده اند. باید توجه شود که حتا پیش از آنکه لاشه هواپیما کشف شده باشد، اعلان گردید که تمامی سرنشینان جان باخته اند. شاید کشف دیرهنگام لاشه هواپیما برای اطمینان از مرگ سرنشینان زنده مانده احتمالی براثر سرما باشد. حتا دیدارگاه متعلق به سپاه نیز سقوط عمدی هواپیما را برای از بین بردن مسافران، البته با هدف دیگری، می داند.
۳ - به عنوان نمونه، از سال ها که از قتل زهرا کاظمی می گذرد، جزئیات و تلاش در راه پرده پوشی آن وسیله ی بالاترین مقامات امنیتی، اکنون فاش می گردد.
۴ - تمدید 5 سال دیگر بر ماموریت فرمانده سپاه، وسیله ی شحص خود و نه رهبر اعلان گردید. گنجاندن " آقا وحید" در بیت رهبری با فشار اطلاعات سپاه انجام یافت.
۵ - اگر ارتش در صحنه نبود، به احتمال بسیار زیاد، سپاه مجبور به اطاعت از "رهبری" نبوده و مدت ها پیش با کودتا قدرت را به طور کامل در دست می گرفت.