سلسله بحث هایی برای خلاقیت، نوآوری و کارآفرینی در خصوص انواع نوآوری ارائه شد، در این نوشتار به بخش دیگری از این طبقه بندی متناسب با کاربردها و سطوح مورد بررسي در انواع نوآوری پرداخته می شود و در ادامه الگوهای فرایند نوآوری تکنولوژیک مورد بررسی قرار می گیرد. معمولا" محققان بر اين باورند که مفهوم فرايند نوآوري را درک کرده اند، اما حقيقتا" بسياري از تحقيقات انجام گرفته درحوزه هاي مختلف مرتبط با نوآوري، تعاريف و طبقه بندي متفاوتي از نوآوري را ارائه داده اند . فرايند نوآوري به صورت نوآوري راديکالي يا افزايشي، نوآوري¬هاي تقليدي يا کاملا"جديد، بهبودي يا انقلابي، تکنولوژيک يا سازماني و انواع بسیاری ديگر تعريف شده است . به طور کلي دو فاکتور مهم در تعيين نوع نوآوري وجود دارد:
1-درجه جديد بودن نوآوري؛
2-جديد بودن در محصول، خدمت،فرايند و يا غير از اين موارد
بر اساس فاکتور اول يعني جديد بودند، نوآوري¬ها به طبقات متفاوتي دسته بندي شده اند که مهمترين طبقهبندي جديدبودن نوآوري را به دو دسته نوآوري هاي افزايش و راديكالي تقسيم مي كند. منظور از نوآوري راديکالي، تغييرات جديد در محصول، فرايند و يا ساختارهاي سازماني است. البته در مورد اين که منظور از تغييرات اساسي و بنيادي چيست، باز در بين محققان اختلاف نظر وجود دارد، اما معمولا" هرتغييري که توسط آن دانش جديدي خلق شده ويا از دانش هاي موجود در تکنولوژيهاي جديد بهره گرفته شود، جزء نوآوري هاي راديکالي است.البته با توجه به سطحي که نوآوري در آن بررسي مي شود (سطح شرکت، منطقه اي، ملي و يا جهاني ) درجه راديکال بودن نيز تغيير مي کند. به عنوان مثال استفاده از ليزر در تجهيزات پزشکي اولين بار يک نوآوري راديکالي جديدمثل دوچرخه دريک کارخانه کبريت سازي نوآوري راديکالي درسطح شرکت محسوب مي شود. نوآوري افزايشي معمولا" به عنوان تغييرات اساسي در کالا يا ساختارهاي موجود تعريف شده است . اين مفهوم با بهبود مستمر نيز ارتباط تنگاتنگي دارد. به عبارتي تغييرات در وضعيت موجود که منجر به کاربرد جديدي شود را، نوآوري افزايشي گويند.
به عبارتی نوآوري اگر بر اساس کشش بازار ايجادشده باشد، معمولا" از نوع افزايشي و اگر براثر فشار تکنولوژيک باشد، از نوع راديکالي است. نکته مهمي که بايد به آن توجه کرد، ديدگاه غلطي است که باعث شکست بسياري از استراتژيهاي نوآوري شده است و این است که نوآوري را تنها در قالب راديکالي نوآوري بدانيم و به نوآوري افزايشي توجهي نكنيم. در حالي که بسياري از نوآوري هاي بازار، ناشي از فعاليت هاي افزايشي نوآورانه است. در طبقه بندي ديگري که بسيار مورد توجه واقع شده است، نوآوري به صورت زير طبقه بندي شده است:
1-نوآوري تکنولوژيک؛
2- نوآوري سازماني.
تفکيک فوق بيشتر مبتني بر 5 گروه نوآوري است که " شوچيتي" معرفي کرده است. بر اين اساس گروه اول را جزء نوآوري تکنولوژيک و 3 گروه آخر را نوآوري سازماني نام نهاده اند. به عبارتي دیگر، خلق محصولات، خدمات و يا فرايندهاي جديد و يا توسعه محصولات، خدمات و فرايندهاي موجود را نوآوري تکنولوژيک مي گويند و هر نوآوري غير از آن را نوآوري سازماني نام نهاده اند که قبلا به آنها پرداخته ایم.
مدل های تکامل فرايند نوآوري تکنولوژيک :
فرايند نوآوري تکنولوژيک، فرايند برای تبديل ايده جديد به کالا (محصول-خدمت) و يا فرايند جديد يا کاملا" توسعه يافته است . به گفته فريمن، نوآوري مجموعهاي از عمليات فني، صنعتي و تجاري است. بنابراين به سادگي نميتوان آن را به قالب هاي خطي ساده تعريف كرد . اما تا قبل از دهه 80 مدل هاي ارائه شده براي فرايند نوآوري مبتني بر فرايند خطي ساده تصور مي شدند که با تحقيقات پايه، شروع و منجر به خلق ايده و در نهايت توليد کالا يا فرايند جديد ميشوند. اما با تحقيقات وسيع تر و بررسي موشکافانه رفتارهاي فرايند نوآوري در شرايط مختلف،پيچيدگي هايي مشاهده شده است که ديگر نمي شود آنها را در يک فرايند خطي خلاصه كرد. بنابراين فرايندهاي غيرخطي مورد ارزيابي قرار گرفته و محققان مختلفي سعي در شناخت فرايندهاي نوآوري كرده اند که در ادامه به مدل های مختلف تکامل فرایند نوآوری تکنولوژیک می پردازیم:
مدل فشار علم :
در طي سال هاي 1960 – 1950 فرايند نوآوري بر اساس يک مدل خطي تعريف مي شد. در اين مدل ساده فرض ميشود که نوآوري با تحقيق علمي جديدي شروع ميشود و در مراحل بعد به توسعه محصول، توليد و بازاريابي مي رسد و در خاتمه، کالا، خدمت يا فرايند جديد با موفقيت به فروش خواهد رسيد . بر طبق اين مدل بيان مي شود که براي ايجاد بازار پيشرو، بايد تحقيقات علمي را بهبود و توسعه داد و تاکيد بر روي تحقيق و توسعه است و نياز بازار هم بر روي فعاليت هاي تحقيق و توسعه تعريف شده است و ماهيتي مستقل ندارد. يعني رمز موفقيت نوآوري طبق اين مدل، سرمايهگذاريهاي کلان در تحقيق و توسعه است. در اين مدل هيچ پسخورد بين مراحل در نظر گرفته نشده است. بنابراين تنها جوابگو، صنايع ساده اي مانند پتروشيميها خواهد بود .
مدل کشش بازار:
از اوايل 1960، دومين مدل خطي نوآوري با توجه به ديدگاه هاي اقتصادي شکل گرفت. در اين مدل نوآوري ها نتيجه تقاضا و نياز بازارها بودند و تقاضاي بازار مستقيما باعث ايجاد نياز جديد توسعه تکنولوژي شرکت ها مي شد . در اين مدل بيشتر نوآوريها حاصل کار واحدهايي است که به طور مستقيم با مشتري در ارتباطاند، چون که اين واحدها، نياز و خواسته مشتري را بهتر مي شناسند و محل سرمايهگذاري ها را بهتر تشخيص ميدهند. در اين مدل، بازار تعيين ميکند که در چه پروژه هاي تحقيق و توسعه سرمايه گذاري شود و تاکيد بر روي بازار و نياز مشتري است.
مدل اتصالي :
بسياري از محققان با بررسي 2 مدل خطي ساده فوق، به اين نتيجه رسيدند که فرايند نوآوري را نمي توان در قالب مدل هاي خطي به طور شفاف بيان کرد. بلکه گاهي اوقات تحقيقات علمي باعث توليدات جديد در بازار مي شود و گاهي نيز نياز بازار واحد تحقيقات را وادار به نوآوري ميکند . در واقع هدف مدل سوم نشان دادن توالي عمليات در نوآوري و وجود پس خورد بين واحد تحقيق و توسعه و بازار بوده است . يعني گاهي اوقات و در
برخي از صنايع، تقاضاي بازار بر بخش تحقيق وتوسعه فشار وارد ميکند تا تحقيقات علمي جديدي انجام دهد و گاهي اوقات نوآوري نتيجه فعاليت هاي مستقل تحقيق و توسعه بوده است.
مدل يک پارچه و شبکه اي :
مدل سوم جوابگوي بسياري از نوآوري ها در سطح شرکت ها ( يا حتي در سطح ملي ) نبود. مدلهاي نسل چهارم و پنجم با فاصله زماني کوتاهي از هم شکل گرفتند که در مدلهاي جديد، به باز خورد در بين مراحل توجه بيشتري مبذول شده است. در نسل چهارم به توسعه موازي هر مرحله در کنار يکپارچگي هاي افقي توجه شده است، بر روي مشتري و نياز مشتري تمرکز بيشتري وجود دارد و منابع تامين کنندگان هم بخشي از منابع شرکت ها در نظرگرفته شده است. در اين مدل تاکيدبرروي تحقيق و توسعه وساخت و توليد است (طراحي هاي قابل توليد در مدل نسل پنجم بيشتر هدف يکپارچه کردن استراتژيهاي توسعه در بين سازمان هاي مختلف داخلي و خارجي شرکت ها بوده است. به طوري که ذينفعان يک کالا يا خدمت، داراي استراتژيهاي نزديک به هم باشند. با استفاده از تکنيکهاي سازماني جديد مثل توسعه به طور موازي به جاي توسعه متوالي به سمت سازمان هاي با ديدگاه فرايندي، مي توان به اين ديدگاه جديد نوآوري دست يافت. تاکيد اين مدل بر روي انعطاف پذيري شرکت در برابر تغييرات و سرعت در توسعه و تمرکز بيشتر بر روي کيفيت تا قيمت تمام شده است.
مدل زنجيره ارزش:
شايد بهترين مدل غيرخطي که عناصر مختلف فرايند نوآوري را توضيح ميدهد، مدل روزنبرگ - کلاين باشد . اين مدل فرايند نوآوري را در چهار مرحله خلاصه کرده است:
1- شناخت پتانسيل و نياز بازار کار
2- ابداع کردن يا ايجاد طرح تحليلي براي توليد محصول جديد .
3- طراحي با جزئيات، تست کردن طرح ها و طراحي مجدد .
4- توليد
بنابراين عمده ترين فعاليت هاي موثر بر فرايند نوآوري طبق اين مدل عبارتند از :
1- تحقيق و توسعه.
2- تجهيز و مهندسي صنايع.
3- راه اندازي توليد و کارهاي قبل از توليد.
5- بازاريابي محصولات جديد.
6- کسب تکنولوژي هاي غيرفيزيکي و فيزيکي.
7- طراحي.