وضعیت روانی، اضطراب، خودانگاری - 2 -
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
در حدود ۱۰ درصد مردم از یک بیماری ذهنی قابل درمان رنج می برند و نزدیک به ۲۰ درصد هم در دورانی از عمر خود به این بیماری دچار می شوند. تقریباً در هر ۸ نفر ۱ نفر از افسردگی کلینیکی رنج می برد و تعدادی در همین حدود نیز از روان پریشی یا افسردگی خفیف رنج می برند. به گفته ی موسسات ملی سلامت روانی ایالات متحده، افسردگی علت اصلی ناتوانی در بزرگ سالان زیر ۴۵ سال است. در دهه ی گذشته داروهایی مانند پروزاک و دیگر جذب کننده های گزینشی سروتونین و ترکیبات آن ها (SSRIs) درمان افسردگی را متحول ساختند و ده ها میلیون نفر در جهان صنعتی را از این بیماری نجات دادند.
تحقیقات نشان داده است که SSRIs ها نه تنها افسردگی را درمان می کنند، بلکه رشد سلول های عصبی در مغز را نیز تحریک کرده و رفع افسردگی را با تعبیر ساختار مغز و حفاظت از آن در برابر آسیب های ناشی از فشار بیماری های ذهنی به انجام می رسانند. (۲۱)
تحقیقات همچنین را نشان می دهد تاثیر دارونماها می تواند در مقایسه با کارایی این داروها، بیشتر از آن چیزی باشد که در گذشته پنداشته می شد. (۲۲) اما چه داروهای ضد افسردگی بیش از حد بزرگ نمایی شده باشند و چه نشده باشند، تسهیل ادراک و قابلیت دستکاری مغز، ابزارهایی را برای تغییر حالات روانی و خودانگاری فراهم ساخته است. مسدودکننده های بتا و پاکسیل به افرادی که از اضطراب و خجالت فلج کننده رنج می برند، کمک فراوانی می کند. داروهایی مانند پروپانولول به بیمار کمک می کنند که از گسترش ناراحتی های اضطراب و فشارهای روانی با کند شدن سرعت مسیر یادآوری خاطرات بد گذشته در امان بماند. پژوهش های به عمل آمده در این زمینه آشکار ساخته اند که ما با ظرفیت های احساسی متفاوتی از انعطا ف پذیری متولد می شویم و این واقعیت به مفهوم آن است که شاید در آینده بتوانیم توانایی عمومی خود در بهبودی از تجربه های تکان دهنده را افزایش دهیم. واکسن های عصب شناختی در حال ساخته شدن هستند تا افراد وابسته به نیکوتین، الکل، محرک ها و مواد افیونی را نجات دهند. (۲۴،۲۳) کاشت ریز تراشه های رایانه ای و مغزهای مصنوعی در درمان بیماری های روانی نیز کاربرد دارند. نمونه ای اولیه از این پیشرفت در دنیای معاصر ما که درمان های نانو ـ عصبی آینده را برای بیماری های روانی به ارمغان خواهد آورد، نوعی کاشت است که پالس های الکتریکی را به عصبی در گردن ارسال می کند و با استفاده از یک ژنراتور بسیار کوچک که در میان یکی از استخوان های گردن تعبیه می شود، برق خود را تامین می کند. این پالس ها نشانه های افسردگی را، درست مانند درمان با تکانه های الکتریکی[۵] کاهش می دهند. تحریک کننده های عصب گردن برای استفاده در درمان افسردگی در امریکا از سال ۲۰۰۵ به تصویب رسیده اند. نتایج مشابهی در زمینه ی تحریک مغناطیسی میان بافتی[۶] به دست آمده است و در این روش مغز افسرده با مغناطیس های قدرتمند و متمرکز تحریک می شود. این روش در درمان افسردگی با تحریک عصب واگوس[۷] در گردن و درمان با تکانه های الکتریکی موثر است و نیازی به جراحی یا پیامدهای فقدان حافظه ندارد.
افسردگی و شیزوفرنی هر دو بیماری هایی وراثتی هستند و گروه هایی هم اینک سرگرم فعالیت برای شناسایی ژن های عامل این ناراحتی ها هستند. ژن درمانی سرانجام برای برطرف ساختن مسایل شیمی ـ عصبی و فیزیولوژی مربوط به درمان ناراحتی های روانی در دسترس همگان قرار خواهد گرفت. با هم گرایی ژن درمانی، دارو درمانی بهتر و تجهیزات عصبی مصنوعی نانو مقیاس، ناراحتی های روانی به احتمال فراوان تبدیل به بیماری هایی قابل پیشگیری مانند سرطان و پیری خواهند شد و در نیمه ی دوم قرن ۲۱ به طور کامل درمان پذیر خواهد شد.
فناوری های جدید، فراتر از نیازهایی همچون بازگرداندن مغزهای مبتلا به سطح عادی و سالم زندگی، نوید ایجاد سطوح بالاتری از شادمانی را برای همه ی ما به ارمغان آورده اند. سطح عادی شادمانی روزانه ی ما نیز مانند افسردگی، تا حدودی بر اثر عوامل وراثتی تعیین می شود و میانگین آن در زندگی هر فردی کمابیش ثابت است. دو پژوهشگر به نام های لیکن[۸] و تلگن[۹] (۲۵) از دانشگاه مینه سوتا دریافتند که دوقلوهای همسان از سطح شادمانی مشابهی ـ در حدود ۴۴ درصد از اوقات ـ برخوردار هستند، در حالی که دوقلوهای غیرهمسان تنها به سطح مشابهی از شادمانی در حدود ۸ درصد اوقات دست می یابند. دین هامر[۱۰]، پژوهشگر موسسه ی ملی سرطان (۲۶) نیز به مطالعه ی دوقلوها پرداخته و به این نتیجه رسیده است که قابلیت وراثتی سرخوشی در میان آن ها حدود ۴۰ تا ۵۰ درصد است. به ارث بردن شادمانی و وجود جهش نادر ژنتیکی که به حمل کننده های عصبی چابکی چشمگیری می دهد و نیز داشتن نگرش مثبت، همگی می توانند به مفهوم آن باشند که در آینده دارو درمانی ها و ژن درمانی هایی پا به عرصه ی ظهور خواهند گذاشت که شادمانی را در ما به منتها درجه ی ممکن خواهند رساند، بدون آن که عوارض ناخوشایندی داشته باشند. دیوید پیرس[۱۱] اندیشمند و فیلسوف معتقد است این به طور مشخص همان اقدامی است که باید انجام دهیم. او در مقاله ای با عنوان ضرورت لذت بخش می گوید (۲۷) هدف آشکار سیاست عمومی باید گسترش و دسترس پذیر ساختن درمان ها به منظور افزایش شادمانی و به حالت بیشینه رساندن آن باشد. او داروهایی برای آینده پیشنهاد می کند که سامانه ی دوپامین ـ مدار بدن را تحریک می کند تا پیوسته حالت بیشینه ی شادی را در فرد ایجاد کند. این اقدام می تواند نشانه ای از آن باشد که چنین داروهایی انگیزه را از میان نمی برند و پیامدها یا عوارض ناخوشایند ندارند. فرانسیس فوکویاما[۱۲] (۲۸) در مقاله ی دیگری با عنوان فراانسان آینده به شدت با هدف پیرس مخالفت می کند، تاثیر دارو در ایجاد جهانی تازه و سرشار از شجاعت را بی ارزش قلمداد می کند و آن را به عنوان عامل ترویج خودکامگی نکوهش کرده و غیرانسانی می داند. فوکویاما در نظر دارد خط روشنی را میان کاربرد دارو برای درمان افسردگی و استفاده از آن برای تقویت شادمانی در یک فرد عادی ترسیم کند. او این پرسش را مطرح می سازد: اگر انسان ها سرتونین بیشتری در مغز خود داشتند، آیا این امکان وجود داشت که از بروز این همه نزاع و درگیری جلوگیری شود؟ اگر داروهای نشاط آور بتواند انسان ها را کودن کند، در آن صورت شادترین انسان ها کودن ترین آن ها خواهند بود و برای این که هیچ گاه نزاعی پدید نیاید، باید انسان ها را معتاد به شادمانی ساخت. اما همان گونه که پیرس یادآور می شود، دارویی که افراد را شادمان تر و خوش بین تر کند، به احتمال فراوان می تواند امید و انرژی لازم برای بهبود زندگی را نیز به آن ها ببخشد تا بتوانند بر روی زمینه های کاری بکر فعالیت کنند و جهان خود را تغییر دهند.
این فناوری ها همچنین می توانند تجارب روحانی را به عنوان سنت های مذهبی به دست دهند که گسترده ای از نتایج، از آرام ترین سکوت روحانی و کامل تا مشارکت لذت بخش در زندگی فردی و اجتماعی را شامل می شود. علوم عصب شناختی به شتاب در حال شناسایی مسیرهای شیمیایی و ساختارهای مغز هستند که تجارب مذهبی را پدید می آورند. اندرو نیوبرگ[۱۳] (۲۹) تصویرهایی از مغز افراد در هنگام دعا و تمرکز ذهنی یا مراقبه برداشته است و بخش هایی از مغز را که درگیر فرایند دعا یا مراقبه هستند، در تصاویر خود نشان داده است. جیمز آوستین[۱۴] (۳۰) عصب شناس و کارشناس ذن (تمرکز ذهنی) رفتار شناسی عصبی تمرکز ذهنی بوداییان هنگام ذن در مغز آنان را مشخص ساخته است. پژوهشگران فعال در عرصه ی ژن ـ مذهب ـ انسان شناسی[۱۵] سرگرم فعالیت بر روی رابطه ی داروها با حالات روانی مذهبی در افراد هستند. (۳۱) این روندهای جدید پژوهشی به مفهوم آن هستند که ما می توانیم کنترل مغز خود را به دست بگیریم و ا گر به ما اجازه دهند که اختیار مغز خود را به دست آوریم، نه تنها قادر خواهیم بود که درد، بیماری روانی و سطح روزانه ی شادمانی خود را کنترل کنیم، بلکه به جریانی عصبی دست خواهیم یافت که ورزشکاران، روحانیون و حتا یوگی ها در هنگام تمرکز بدان دست می یابند.
ادراک و خلاقیت
امروز در سراسر جهان حدود ۱۰۰ هزار نفر ناشنوا وجود دارد که کاشت حلزون گوش برای آن ها انجام شده است و با استفاده از این تجهیزات کمکی، پالس های الکتریکی به طور مستقیم به سوی اعصاب شنوایی آن ها گسیل می شود. الگوهای کنونی حلزون ها، چندین الکترود را در بخش های شنوایی گوش وارد می سازد. بر اثر تداخل صورت گرفته میان الکترودها، اغلب بیماران تنها چهار تا هفت کانال یا فرکانس عمل کننده دارند و این کیفیت سیگنال بسیار ضعیفی از شنوایی را منتقل می سازد. از آن جا که دانش نانو، مواد الکترودها را کوچک تر ساخته است، الکترودهای بیشتری می توانند نزدیک یکدیگر قرار گیرند و یا به طور مستقیم درون عصب قرار داده شوند و گستره ی محدودی از فرکانس ها را تحریک کنند و صدای دقیق تر و واضح تری را ایجاد کنند. الکترودهای کوچک تر همچنین به انرژی کمتری نیاز دارند و به وسیله ی کاملاً قابل کاشت در بدن تبدیل شده اند، بدون آن که نیازی به یک میکروفون در جیب داشته باشند. سرانجام، ظرفیت های کاشت حلزون گوش از توان شنوایی گوش داخلی نیز فراتر خواهد رفت و به احتمال فراوان با تجهیزات ارتباط از راه دور مانند بلوتوث[۱۶] نیز به طور مستقیم مرتبط خواهد شد.
ما همچنین در آینده ای نزدیک چشم های سایبرنتیک خواهیم داشت. سامانه ی بینایی دابل[۱۷] که تصاویر را از طریق دوربین های دیجیتالی دریافت می کند و به الکترودهایی که درون کورتکس بینایی مغز تعبیه شده اند، انتقال می دهد؛ نخستین دریافت کننده ، فرد نابینایی را قادر ساخته است که جای پارک یک ماشین را درون پارکینگ به خوبی تشخیص دهد. نصب و نگهداری سامانه ی دابل در حال حاضر بیش از ۱۰۰ هزار دلار هزینه دارد که از جمله شامل هزینه ی جراحی، معاینه ی دوباره، دوربین ها، ریزرایانه و ضمانت نامه ها است. اما پیشرفت در این عرصه، به ویژه در کوچک سازی اجزای تشکیل دهنده و نیز در ارتباط با فناوری های وابسته و ساده تر برای شبکیه های مصنوعی کاشته شده که باتری های خورشیدی یا بیوالکتریکی دارند، بسیار سریع بوده است. (۳۳،۳۲) سرانجام این سامانه ها به نابینایان اجازه خواهند داد که بینایی خود را ارتقا دهند و حتا نورهای فرا بنفش و فروسرخ را که برای چشم عادی قابل ادراک نیستند، مشاهده کنند و اطلاعات بینایی را به طور مستقیم از چشم خود دریافت کنند و به رایانه یا صفحه ی تلویزیون وابسته نباشند.
در خصوص خلاقیت نیز تنها بررسی فیزیولوژی عصب شناختی آن آغاز شده است، اما این حوزه نیز به زودی، به هدفی برای پیشرفت تبدیل خواهد شد. قرن ها بود که هنرمندان، موسیقی دان ها و نویسندگان از طریق مواد یا آثاری به خلاقیت کمک کرده بودند. اغلب این مواد داروهایی بودند که تاثیرات غیر عادی یا عوارض جانبی داشتند. به شیوه ای مشابه، بسیاری از افراد نیز از ناراحتی های دوگانه ای رنج می بردندکه دوره هایی از خلاقیت را تحت تاثیر خود قرار داده بودند و در مرحله ی شدید ناراحتی خود انرژی قابل توجهی را هدر می دادند. اما ایجاد یک ناراحتی روانی می تواند مبنایی برای ایجاد خلاقیت بیشتر باشد.
هم اینک پژوهشگران سرگرم تصویربرداری از مغز برای شناسایی ناحیه هایی هستند که هنگام تفکر خلاق فعال می شوند. این گرایش پژوهشی به ابزارهایی برای خلاقیت افزایش یافته منجر خواهد شد. برای مثال، دو پژوهشگر به نام های یانگ و بیمن[۱۸] و همکاران آن ها (۳۴) نشانه هایی ناگهانی از خلاقیت را در نیم کره ی راست مغز یافتند. این نشانه ها حتا پیش از آن که افراد تحت آزمایش به تجزیه و تحلیل داده ها و اطلاعات مرتبط با یکدیگر بپردازند و به حل مساله ای اقدام کنند، یافته شد. در مرکز ذهن واقع در دانشگاه ملی استرالیا، آلن اسنایدر[۱۹] و همکارانش مدعی هستند که می توانند توانایی مغز در خلاقیت را نیز پشت سر بگذارند و با استفاده از تحریک مغناطیسی میان بافتی مغز، این کار را انجام دهند که در حقیقت متمرکز ساختن مغناطیس های قدرتمند بر روی نقطه ی خاصی از مغز است. آزمایش آن ها نشان داد که درمان پیوسته با روش یاد شده می تواند ترسیم خلاقیت آمیز تصاویر و نقاشی ها و مهارت های محاسباتی در افراد را افزایش دهد.
ارتباط
هنگامی که بیماران فلج به ریزتراشه های یاری رسان مغز مجهز شدند، توانستند پیام های الکترونیکی را روی رایانه های خود تایپ کنند و این کار را تنها با تفکر انجام دادند؛ اما باید اذعان کرد که این شیوه ی تایپ کردن کندتر از تایپ دستی آدم های معمولی است؛ اما از آن جا که پیشرفت فناوری همچنان ادامه دارد، سرعت آن ها در آینده ای نزدیک از هر تایپ کردنی فراتر خواهد رفت. اگر فردی بخواهد نامه ی الکترونیکی خود را با استفاده از شیوه ی تایپ ذهنی به فرد دیگری ارسال کند، می توانیم بگوییم به روایت الکترونیکی تله پاتی دست یافته ایم. این شیوه ی ارتباط مغز با مغز شامل دورنمایه ی دیداری و شنیداری نیز خواهد شد و تا بخش های پردازشگر شنوایی و بینایی مغز امتداد می یابد. هنگامی که پروتکل های ضبط و ارتباط حس چشایی، بویایی، لامسه و عواطف نیز تدوین شوند، افراد با ارتباطات تله پاتی از نوع الکترونیکی قادر خواهند بود تجارب خود را با سرعت و عمق بی سابقه ای به اشتراک بگذارند.
اعتماد، همدلی و تصمیم سازی اخلاقی
چالش آفرین ترین شیوه ی ارتقای شناخت، گسترش ظرفیت های همیاری، همکاری و تصمیم سازی ما است. این ظرفیت ها به گونه ای پیچیده با تمامی ظرفیت های شناختی ما ارتباط دارند. تحقیقات نشان می دهد که هوش احساسی، از جمله درک ما از احساسات خود و دیگران، از توانایی هایی که در آزمون های بهره ی هوشی مورد سنجش قرار می گیرند، جدا است. (۳۸) درخودماندگی می تواند سطوح بالایی از توانایی فرهیختگی را نشان دهد، در حالی که ناتوانی کامل در درک یا تاکید برعواطف دیگران در این عارضه ی روانی کاملاً مشهود است. از سوی دیگر، ظرفیت شناختی ما در درک پیامدهای رفتار ما برای دیگران، کلید متعهد و همدل بودن است.
نشانه های بیشتری از این روابط درونی و پیچیده از سوی دو عصب شناس به نام های آرتور کریگ[۲۰] و جان آلمن[۲۱] (۳۹) شناسایی شد. آن ها که ساختارهایی از مغز را مشخص کردند که فرایند خود شناسایی در محیط و نیز احساس شجاعت، دروغگویی یا بی عدالتی، محبت و شرم را پردازش می کنند. این ساختارها توسط محاسبات منطقی و تصمیم سازی اخلاقی فعال می شوند. ساختن داروها، ژن درمانی یا تجهیزات درمانی که کارکردهای این ساختارها را ارتقا می دهند، تاثیرات شگرفی براحساس اخلاقی ما خواهند داشت، به ویژه آن که از ما انسان هایی اخلاقی تر و احساسی تر می سازند.
جایگاه اخلاقی دیگری که بر اثر پژوهش ها در مغز شناسایی شده است، نشان می دهد که شخصیت هر فرد می تواند به عنوان ترکیبی از ۵ ویژگی توصیف شود و تمامی این ویژگی ها موروثی بوده ودر حیات یک فرد ثابت هستند. این ویژگی ها باز بودن اندیشه برای تجربه های جدید، هوشیاری، بلندنظری، توافق پذیر بودن و عصبی بودن. کری جانگ[۲۲] از دانشگاه بریتیش کلمبیای[۲۳] کانادا دریافته است که توافق پذیر بودن و یا اجتماعی بدن به طور اخص تحت تاثیر ژن ها قرار دارد. (۴۰) افرادی که امتیازهای بالایی را در زمینه ی ویژگی اجتماعی بودن کسب کردند، احساساتی تر، قابل اعتمادتر و مفیدتر بودند. حال آن که افرادی که از نظر ویژگی های قابلیت اجتماعی امتیاز اندکی کسب کردند، فاقد روحیه ی همکاری و دلسوزی بوده، و به آسانی تحریک پذیر و در معرض عصبانی شدن بودند. فیلسوفی به نام مارک واکر[۲۴] (۴۱) در مقاله ای با عنوان تقوای ژنتیک معتقد است جامعه می تواند مزایای بی شماری را از شناسایی ژن ها و مواد شیمیایی ـ عصبی افرادی که دارای انعطا ف پذیری زیاد، احساس همدلی فراوان و همکاری قابل توجه هستند، عاید خود سازد و به آحاد جامعه این انگیزه را ببخشد که روحیات یاد شده را در خود تقویت کنند.
دارویی که می تواند ظرفیت ما در اعتماد و همکاری را افزایش دهد، هورمون اکسی توسین است. اکسی توسین در مادران شیرده، هنگام اوج لذت جنسی واحساسات محبت آمیز نسبت به دیگری ترشح می شود و تعهد انسان ها نسبت به یکدیگر را افزایش می دهد. در آزمایش هایی که ارنست فر و همکاران او در سوییس انجام دادند؛ دریافتند، سوژه هایی که سطح بالاتری از اکسی توسین را در خود داشتند، در مطالعات آزمایشگاهی از ویژگی های همکاری و اعتمادپذیری بیشتری برخوردار بودند. (۴۲) به دیگر بیان، ما پیشتر به این موضوع اشاره کردیم که با کاربست فناوری های عصب ـ مدار می توانیم رفتار اخلاقی خود را در سیاست های موجود پیرامون درمان آسیب دیدگان اجتماعی و ناراحتی های جنسی بهبود بخشیم. از آن جا که هورمون تستسترون محرک اصلی آسیب های اجتماعی با زمینه ی جنسی است، ۹ ایالت در امریکا اعلام کرده اند که آزمایش های به عمل آمده از متجاوزان جنسی نشان داده است که سطح بالای تستسترون یا دریافت بی قاعده ای از این هورمون به روش های تزریقی سبب اعمال منافی عفت عمومی از سوی آنان شده است. بنابراین تنظیم سطح این هورمون می تواند در کاهش آسیب های اجتماعی موثر باشد. (۴۳) ایالت های دیگر نیز با استفاده از مواد شیمیایی ویژه و یا جراحی های پیرایشی توانسته اند آسیب های یاد شده را تا حدودی مهار کنند. مطالعات انجام شده نشان داده است که مواد شیمیایی یا جراحی ها میزان خشونت های جنسی را به میزان قابل ملاحظه ای کاهش می دهند. مطالعه بر روی گروهی از متجاوزان جنسی به عنف در آلمان نشان داد که تنها ۳ درصد از متجاوزان پس از جراحی مرتکب جرم پیشین خود شده اند و ۴۶ درصد از مهاجمان کسانی بوده اند که هیچ درمانی را برای خود جستجو نکرده بودند.
اخلاقی تر شدن نیازی به ارتقای احساسات اخلاقی ما ندارد، اما با این وجود نیازمند استدلال اخلاقی از سوی ما است. ما به ضابطه ای اخلاقی نیاز داریم تا تصمیم سازی خود را هدایت کنیم و درک پیچیده از شیوه ی کار جهان و پیامدهای احتمالی اعمال خود به دست آوریم. هنگامی که دانش سایبرنتیک را به مغزهای خود پیوند بزنیم و سامانه های خبره ای داشته باشیم که به نظارت و پایش رفتار ما بپردازند، بدون تردید خواهیم توانست ابر الگوهایی را برای هدایت خود در اختیار داشته باشیم و خود را از رفتار غیراخلاقی و مضر حفظ کنیم و کرداری پسندیده تر داشته باشیم. شاید بتوانیم پیوسته و با شفافیتی مانند فلاسفه به استدلال بپردازیم و احساسی عاری از هرگونه خودپسندی مانند گاندی[۲۵] یا مارتین لوتر کینگ[۲۶] داشته باشیم.
سیاست برای جهانی هوشمندتر
تمامی مزایای عصب ـ فناوری به ما احتمال یا امکان آینده ای شادتر، خردمندانه تر و هوشمندتر را نوید می دهد؛ اما این مزایا همچنین به معنای مخاطرات ناشی از نابرابری بی سابقه و استفاده از عصب ـ فناوری توسط دولت ها یا گروه های خودکامه است. ما باید پیوسته بکوشیم تا اطمینان لازم را بدست آوریم که این ابزارها در سراسر جهان به شیوه ای عادلانه، در دسترس همگان قرار خواهد گرفت و آزادی در کاربرد یا رویگردانی از آن ها براساس میل افراد وجود دارد. همچنین باید اطمینان یابیم که فناوری های عصبی در عرصه ی انحصار گونه های اجتماعی و محیطی پیشرفت شناختی مورد بهره برداری قرار نخواهند گرفت. منظور از این گونه ها، آموزش، شناخت درمانی و دسترسی به کورتکس خارجی مغز برای ارتباطات الکترونیک و محاسبه است. با غنی سازی محیط اجتماعی توسط گونه هایی از جذب دانش و تصمیم سازی و نیز استفاده از مغزهای افراد به عنوان گره هایی که می توانند هوش اجتماعی را متحول سازند، ما به ایجاد جهانی هوشمندتر و شادتر کمک خواهیم کرد.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |

يكشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۵ مه ۲۰۲۵
دانش نو
|
|