اقتصاد دانشبنیان؛ ظهور ثروت انقلابی
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[07 Nov 2014]
[ دکتروحید شقاقی شهری]
(سخنرانی ارائه شده در جلسه انجمن اقتصاددانان اتاق ایران)
سه عصر متفاوت تاریخ بشر تا کنون به خود دیده است:
یکی از آنها عصر کشاورزی بوده است و حدودا 3000 سال قدمت در تاریخ بشر دارد. دوم عصر صنعت بوده است که تا قرن بیستم در این عصر زندگی کردهایم. از سال 1950 به بعد، دنیا وارد عصر و موج سوم تحت عنوان «عصر دانش» یا «عصر دانایی» شده است. هر عصری برای خودش عناصر قدرت داشته است؛ در عصر کشاورزی زمین محور بوده است؛ بنابراین هنگامی که ما مروری بر تاریخ میکنیم، میبینیم کسانی که زمینهای بیشتری داشتند و مالک بودند، قدرت و ثروت داشتهاند. در مرحله بعد، وارد عصر صنعت شدهایم؛ عمدتا پارادایم ذهنی همه ما در عصر صنعت است؛ یعنی واژگانی که در آن زندگی میکنیم، در کشور ما همچنان در عصر صنعت است. ماشین و کارخانه محور این عصر شده است. اما در حال ورود به عصر سوم تحت عنوان دانش و اطلاعات هستیم؛ «دانایی قدرت است» یک شعار تاریخی است و اتفاقا میگویند برای غربیها نادانی قدرت است؛ نادانی نه برای خودشان، برای دیگران. یعنی هرچه ملل نادانتر باشند، آنها میتوانند قدرت بیشتری داشته باشند. تفاوتی بین عصر دانایی با دو عصر دیگر وجود دارد؛ در عصر دانایی، دانش پایانناپذیر و انحصارناپذیر است. این دو، ویژگی دانش است که ما در عصر صنعت چنین چیزی نداشتیم. در عصر صنعت، همیشه در ابتدای شروع اقتصاد یک جمله را داشتیم و میگفتیم «منابع محدود و کمیاب است» یعنی دانشجوی سال اول اقتصاد که تازه وارد شده است و اولین کتابی که باز کرده است، عنوانش این بوده است: «منابع محدود است، پس باید تخصیص بهینه بدهیم»؛ بنابراین تمام ادبیات علم اقتصاد با همین جمله شروع شده است؛ عمده رشتههای دیگر نیز همین گونه بوده است. پس با همین جمله، مفهومی به نام بیشترینه (Maximizing) و کمترینه کردن (Minimizing) داشتهایم؛ باید هزینهها را حداقل کنیم و سود را حداکثر کنیم. اما وقتی وارد عصر دانش میشویم، دیگر این دغدغه را نداریم و باید وارد کتابهایی شویم که با نگاه عصر دانش طراحی شده است. دانش پایان ناپذیر است و انحصار هم در آن وجود ندارد. بنابراین اگر شما یک ایده و الگو را بیان میکنید، هم زمان همه دنیا میتوانند در آن واحد، از آن استفاده کند و هر چقدر هم که از آن استفاده کنند، از ارزش آن کم نمیشود؛ برخلاف صنعت که کالا بوده است و کالا انحصار داشته است. سه عصری که بر شمردیم تفاوتهایی دارند؛ در عصر کشاورزی، خانواده سنتی بوده، همه خانواده با هم بودهاند، ابزار تولید داس و بیل و غیره بوده است، روابط کدخدا منشی بوده است، قوانین و مقررات خاص خودش را داشته است و اتکا بیشتر روی عضله بوده و مبادلات هم پایاپای بوده است. شاید در عصر کشاورزی زندگی نکردهایم اما فیلمهایی را دیدهایم و نقل قولهایی را درباره آن شنیدهایم. در هر حال، ما در عصر صنعت بودهایم، همه ما در این عصر و مفاهیم این عصر زندگی میکنیم. در این عصر خانواده هستهای شده است. به عبارتی شامل پدر، مادر و حداکثر دو فرزند است. ابزار تولید مشخص است؛ کارخانه محور است. شهرنشینی، عرفیاندیشی، نظم به آن مفهوم اصلی که در عصر صنعت داشتیم، در آن حاکم بوده است. فیلم «عصر جدید» چارلی چاپلین را همه ما دیدهایم اما اتفاقا همه ما به این فیلم خندیدهایم در حالی که این یک فیلم نوستالژیک است و میگوید: «ای بشر، باید گریه کنی که از این نظم چیزی به تو نمیرسد و داخل چرخ دندههای نظم له خواهی شد.» روابط کار، کمبود منابع و تولید انبوه از خصوصیات این عصر بوده است؛. اما به تدریج ما وارد عصر دانایی میشویم و این مفاهیم را آرام آرام در 10 سال آینده نزدیک، نظاره خواهیم کرد. در عصر دانایی خانواده غیرهستهای شده است؛ آمریکاییها میگویند ما سال1960 خانواده هستهای را برای دنیا طراحی کردیم و انتظارمان این بود که 1500 سال دیگر در بین جوامع حاضر شود؛ در حال حاضر، خوشبختانه یا متاسفانه 25 درصد خانوادههای آمریکا هستهایاند و 75 درصد آنها غیر هسته-ای شدهاند. 7 نوع خانواده در دنیا ایجاد شده است از قبیل ازدواج تمرینی، زوجهای ازدواج نکرده، زن و شوهرهای جداشده که با هم زندگی میکنند، خانوادههای تک والدینی و غیره. زمانی خانوادههای ما هستهای بودند. بسیاری از سریالها و فیلمها، مثل سریال معروف «پدرسالار» نبرد بین خانواده سنتی و هستهای را نشان میدهد. اما در عصر دانایی، گرفتاری ما در بحث خانواده این است که ما فرزندان را به ازدواج وادار میکنیم تا در خانواده هستهای باشند و آنها زیر بار نمیروند. در این عصر، ارتباطات و اطلاعات محور است، منابع پایان ناپذیر است، تغییرات سریع است، تولید انبوه زدایی شده است؛ مثلا در حال حاضر، هر بنگاه و شرکتی در دنیا اگر با پارادایم انبوه زدایی شدن وارد کسب و کار نشود، در حال باختن خواهد بود. در این عصر، پدیدهای با عنوان فروش دانش یا مالکیت معنوی، بیان میشود که تا کنون چنین عنوانی وجود نداشته است؛ ما همیشه کالا و نفت صادر کردهایم و پول به دست آوردهایم اما از الان به بعد، باید دانش صادر کنیم که نامحسوس است و مالکیتی نیست. تغییرات ناشی از ورود به عصر سوم تفاوت در این سه عصر تاریخ بشر بوده که ما نیاز به یک تغییر را در عصر سوم احساس کردهایم و به این نتیجه رسیدهایم که نظام ثروت آینده، دانش و دانایی خواهد بود. مثلا گفته میشود که فناوری زیستی به عنوان یکی از ارکان اقتصاد دانش و نظام ثروتی آینده است یا به همین ترتیب، انقلاب ژنتیک. الان در هند میوههایی تولید میشوند که چند کاره محسوب میشوند؛ یعنی علاوه بر ویتامینهای میوهای مثل سیب، ویتامین میوههای دیگر را نیز دارد، واکسن وبا و فلج اطفال و غیره را هم داراست. پس میتوان دید که چه ثروتی در این دانش نهفته است. از سوی دیگر، اقتصاد زیست پایه (Bio-Based) مطرح شده که بحثش این است که از این به بعد، پالایشگاههای زیستی را در اطراف روستاها برای تولید سوخت و برق خواهیم دید یعنی محصولات کشاورزی منبعی از انرژی خواهند شد. بنابراین اگر اقتصاد زیست پایه که اتفاق افتاده است و سرعت هم میگیرد، سرعتش بیشتر شود، باعث جابجایی عظیم ژئوپولیتیک میشود و زمانی خاورمیانه محور قدرت بوده و رئیس جمهور آمریکا مثلا جلوی شیوخ عرب برای نفتشان خم میشده اما از این به بعد، میگوید مناطق استوایی به خاطر تنوع زیستی و فضاهای بیولوژیکی محور قدرت خواهند بود. در نظام ثروت آینده، شغل سومِ بیمزد به سرعت در حال شکل گرفتن است؛ ما تا به حال دو شغل داشتیم؛ یا در خانه کار میکردیم که شغل بیمزد بود یا بیرون از خانه کار میکردیم و در قبال آن مزد میگرفتیم. اکنون شغل سوم بیمزد بسیار گسترده شده است که خودپرداز بانکها (ATM) نمونه آن است؛ ما خودمان جلوی خودپرداز کارت میزنیم و شماره حساب فرد را وارد میکنیم و همه کارها را خودمان انجام میدهیم و پولی هم به ما نمیدهند و پولی هم نمیپردازیم اما مفت برای نهادهای بانکی کار میکنیم. عمدتا بنگاهها روی این، کار میکنند که مفت و مجانی از مردم کار بکشند. به مالکیت معنوی به عنوان نظام ثروت هم اشاره شد؛ بحث این است که ما میگوییم غرب متمدن شد؛ برخی میگویند اندیشههای کانت و نیوتن منجر به روشنگری شد و من هم واقعا نمیگویم که آنها هیچ سهمی نداشتند اما میگویم غرب، غرب آقای تاسمانی و کریستوف کلمب و امثال آنهاست که از پرتغال برخاستند و از کانال حکومت خودش دماغه امید نیک را رد کردند و به هندوستان آمدند و آن را استثمار کرد و اسپانیا پولدار شد و امپراطوری کسب کرد. هلند هم همین طور به امپراطور بعدی تبدیل شد. امپراطوری آقای تاسمانی، بحث استثمار جزایر نیوزیلند و استرالیا بوده است. انگلستان هم این گونه بود؛ یعنی بریتانیای کبیر در 1400 میلادی که بوی تعفن میداد، در عرض سه چهار قرن، به بزرگترین امپراطوری عالم تبدیل میشود که 35 میلیون کیلومتر مربع مستعمرات داشته است. بنابراین میتوان دید که تمدن غرب روی استعمار بنا شده بود. حال سئوال این است که آینده استثمار چه خواهد شد؟ آینده استثمار روی خزانه ژنی خوابیده است؛ الان مشخص نیست که چقدر از ژنهای دنیا در حال استثمار شدن است و چه اتفاقی میافتد. اما در آیندهای نزدیک، شاید در ده پانزده سال آینده، خواهیم دید که کشورهایی که خزانه ژنی آنها بیشتر است، ابرقدرت خواهند بود. در این زمینه، چین به سرعت کار میکند. بحث بعدی نظام ثروت، گذر از سومین موج علم ثروت است. ما تا به الان بحث تکنولوژیهای سطح بالا و مخابرات را دیدهایم که کشورهایی که کامپیوتر و ماهواره و تجهیزات دارند، ثروتمند شدهاند و توانستهاند علم و پول تولید کنند. اما الان کشورها دارند به سمت موج چهارم علم میروند؛ یعنی هوش مصنوعی، نانو تکنولوژی، مخابرات و بایو تکنولوژی. اینها آن عناصر موج چهارم علم خواهد بود. در نظام ثروت آینده، از سرمایهگذاری کالا به سمت سرمایهداری خردورز پیش میرویم. دره سیلیکون و بزرگراه 128 در حومه بوستون، نمونههایی از این سرمایهداری خردورز هستند. یعنی ما داریم به سمت سرمایهگذاری میرویم که تمرکز عمدتا روی قدرت فکر و اندیشه انسان است؛ نظیر بازیهای کامپیوتری، نرمافزارها، صنعت موسیقی و فیلمهای هالیوودی. به عبارت دیگر به سوی صادرات نامرئی پیش میرویم؛ یعنی خدمات و سرویس. بحث آخر، بحث ژنها است که با عنوان «طلای سبز» بیان میشود. گفته شده است که نیروهای اقتصادی و سیاسی مسلط بر منابع ژنتیکی کره خاکی، از نیروی فوقالعاده در آینده اقتصاد جهان بهرهمند خواهند شد؛ بنابراین باید تصمیم بگیریم اگر به دنبال این هستیم که حداقل قدرتی را در آینده برای خودمان در هر کشوری داشته باشیم، به ناچار باید روی بحث ژنتیک به شدت کار کنیم. پیامدهای انقلابهای دانش در قرن 21 اگر نگاهی به منابع قدرت در شرکتهای مختلف دنیا بیندازیم، به نتایج جالبی درباره منابع قدرت در عصر دوم و عصر سوم خواهیم رسید. در آخرین اطلاعاتی که از سال 2012 میلادی به دست آمده، میبینیم که شرکتهای عصر صنعت مثل شرکت «رویال داچ شل» در سال 2012 حدود 467 میلیارد دلار درآمد داشته است. این در حالی است که درآمد دولت ایران 70 میلیارد دلار است. تویوتا 222 میلیارد دلار درآمد داشته است. جنرال موتورز 152 میلیارد دلار، یونایتد هلث گروپ 102 میلیارد دلار درآمد داشته است. اما با مطالعه شرکتهای عصر دانایی که کار خود را در این عصر شروع کردهاند یا ادامه دادهاند، شرکتهایی هستند مثل IBM که 104 میلیارد دلار درآمد داشته است، مونسانتو یک شرکت تازه شکل گرفته است که روی بحث بیوتکنولوژی در زمینه صنایع کشاورزی کار میکند و در طول یک سال، توانست 12 میلیارد دلار درآمد کسب کند؛ اگر شرکت میریاد ژنتیکس را مطالعه کنید، میبینید کل کارش این بوده است که فقط از شناسایی ژنهای انسان 600 میلیون دلار درآمد داشته است. این شرکت، یک ژن انسان را شنایی کرده و ثبت کرده است. حالا هر شرکتی که در دنیا میخواهد روی ژن انسان کار کند، باید به حساب این شرکت پول بریزد، خود آمریکاییها متوجه شدند و خواستند جلویش را بگیرند اما تا روند دادگاه پیش برود، سالی 600 میلیون دلار کسب درآمد کرده بود. اکنون بسیاری از شرکتها تحت عنوان «تخریب خلاق در عصر دانایی» در حال تغییر رویه هستند. برای مثال، شرکت جنرال موتورز در سال 2005 سه هزار کارگر خودش را اخراج کرد، 12 کارخانهاش را در سال 2008 تعطیل کرد و در عوض، در حوزه سهام شرکت گوگل سرمایهگذاری کرده است؛ چون فهمیده بوده که جابهجایی سرمایه به سمت این حوزهها تحت عنوان تخریب خلاق میرود. در قرن 19 و 20 میلادی، انقلاب فیزیک و شیمی اتفاق افتاد و فواید و منافع زیادی هم در پی داشت اما بمب اتم هم جزو خطراتش بود. میگویند قرن 21 تفاوتی با انقلابهای گذشته دارد و آن هم تحت عنوان انقلاب ژنتیک و بیوانفورماتیک دارد. ژنها طلای سبز انقلاب بیوتکنولوژی است و اکنون نبرد بر سر مالکیت خزانه ژنی کره زمین است. قرن 21 با چنین تحولاتی یک سری منافع و یک سری خطرات بالقوه دارد. بنابراین اگر بتوانیم تفاوت عصر پیش رو را با دو عصر گذشته بفهمیم و پیامدها را درج کنیم، میتوانیم خودمان را بازاندیشی و بازمهندسی کنیم. جا دارد که این پیامدها بیشتر باز شوند؛ اولین پیامد با عنوان اقتصاد زیست پایه و انقلاب ژنتیک شناخته میشود؛ دومین پیامد با عنوان عصر فناوری و اطلاعات و ارتباطات و سومین پیامد هم با اصطلاح هوشمندسازی و عصر تراشهها. تا چند سال پیش، پیشبینیها این بود که تا2020 میلادی، بشر وارد عصر تراشه میشود اما حالا میبینیم که اروپاییها در بحث فناوری، در 2014 تکنولوژیهای پوشیدنی را شروع کردهاند و احتمالا در دو سه سال آینده، تکنولوژیهای پوشیدنی به کل دنیا عرضه خواهد شد. مثلا لباسی که پوشیده میشود، دارای حسگرهایی است که کل علایم حیاتی بدن را روی گوشی فرد اعلام میکند. عصر سوم، عصر دنیای مجازی و سایبر است. خطرات و منافعی را نیز به همراه دارد؛ عصر دانایی، عصر هیدروژن و عصر تکنوترونیک است که برژینسکی در کتاب خودش آن را مطرح میکند و بحثش اقتصاد مجازی است. ما مفاهیم اقتصاد مجازی را نداشتیم اما این بحث هم به تدریج وارد شده است. من مصادیق این مفاهیم را بیان میکنم تا راحتتر بتوان آنها را تحلیل کرد؛ به برخی از پیامدهای عصر دانایی اشاره میکنم؛ اول آن است که ما باید تعریف جدیدی از علم اقتصاد بکنیم. ما تا به حال در تابع تولیدمان در علم اقتصاد سرمایه و نیروی کار داشتیم. دانش هم اخیرا در 20 سال گذشته وارد این تابع شده است ولی سهم دانش پائین بوده و الان سهم دانش به عنوان یکی از منابع تولید، به شدت در حال افزایش است. اتفاقی که در عصر دانایی میافتد، این است که شبه پولها به شدت گسترده خواهد شد؛ شبه پولها مثل کارت ضد چاقی باشد، مثل تلفنهای همراه با نقش کیف پول الکترونیکی. الان تراشههای ظریفی در کره جنوبی کار میکنند که هنگام تولد فرزندان، تراشهها را که در حد نانو هستند، در انگشتان نوزادان فرو می-کنند و این تراشه، هویت و کارت آنها میشود. به همین ترتیب، شبه پولها هم مهم است؛ یعنی شما با آن شبه پولها که احتمالا ما در سه چهار سال آینده خواهیم دید، میتوانید برای فرزندان خود برنامهریزی کنید. مثلا میخواهید خواهر یا برادرتان چاق نشود، هنگام خرید موادی را که کالری زیادی دارند کارت نمیخواند و آن کارت، نقش ضد چاقی را ایفا میکند. بحث دیگری که پیش میآید، جریان به هم پیوسته پرداختها است.؛ ما تا به حال کار میکردیم و در آخر ماه، حقوقمان را میدادند یا آب و برق را استفاده میکردیم اما دو ماه بعد پول آن را میپرداختیم. این جریان در حال پیوسته شدن است؛ یعنی اگر شما الان برق را روشن کنید، از حسابتان پول برداشت میشود و همین که به سرکار میروید، برای شما پول واریز خواهد شد. اصل تکنوترونیک برژینسکی هم در حال اتفاق افتادن است و بحث مهم و خطرناکی هم است. برژینسکی مشاور شورای امنیت ملی آمریکا بوده است و یکی از افراد پلیدی بوده که در پشت صحنه عمده جنگهای آمریکا نقش داشته است. او بحث انسان دستکاری شده را مطرح میکند؛ طبق آخرین اطلاعاتی که به دست آمده، آنها در حال این هستند که درون رحم مادر، برای بحث استرس جنین را دستکاری کنند. در واقع، ماهیت انسانها را دستکاری میکنند. در همین عصر دانایی، بحث صادرات مالکیت معنوی هم پیش آمده و بسیار مبحث مهمی است. ما تا به حال پول چاپ میکردیم و دو پشتوانه برای ریال داشتیم؛ طلا یا دلار. آمریکاییها بعد از پشتوانه طلا معاهده برتون وودز را منعقد کردند و گفتند 35 دلار برابر یک انس طلا است. تا سال 1971 معاهده برتون وودز برقرار بوده است و بعد از آن، گفتند که اروپاییها طلاهایشان را به ما بدهند تا در فدرال رزرو بگذاریم و ما به ازای آن به شما دلار اروپا بدهیم؛ به عبارتی، پشتوانه دلار، طلای دنیا شد. مرحله سوم این بود که وقتی برخی از این رؤسای جمهور و مقامات دنیا به سراغ طلاهایشان رفتند، آقای کیسینجر مصاحبه ای با عنوان «پروژه ایگنوتوس» معروف است و گفت اقیانوسها و هوا و نظایر آن، بینالمللی است؛ بنابراین نفت خاورمیانه هم بینالمللی است. فردای آن روز، صادرات نفت دنیا به دلار شد. آقای نیکسون که در سال 1971 معاون رئیس جمهور آمریکا بوده است، باعث شد رابطه بین دلار و طلا قطع شود. بنابراین پشتوانه دلار نفت دنیا شد. تا سال 2005 این اتفاق افتاده است اما از 2005 به بعد، آمریکاییها به دنبال این هستند که دانش را پشتوانه دلارشان کنند. اکنون حدود 2 تریلیون دلار اطلاعات در دنیا وجود دارد و اگر این عدد، به 20 تریلیون دلار برسد، دانش پشتوانه دلار خواهد شد. در این میان، اتفاقات جدیدی هم افتاده است. چند روز پیش من دیدم که روسها بحث دلارزدایی را مطرح کردهاند؛ کشور ما در دولت نهم و دهم یک بار این بحث را مطرح کرده بود اما اخیرا به خاطر تحریمهای روسیه، این کشور به جد این کار را برای آمریکا علم کرده است که روبل و یوان را بین چین و روسیه رد و بدل کنند. اما از آن سو، آمریکا به دنبال این است که دانش را پشتوانه دلارش کند. حال سئوال این است که اگر در رشتهای هم به دانش برسیم، کجا باید آن را ثبت کنیم؟ چون ما در بخش مالکیت فکری سازمان تجارت جهانی عضو نیستیم، این الگو را کجا ثبت کنیم تا به ازای آن، ریال چاپ کنیم؟ در پیامدهایی که برای اقتصاد ما در عصر دانایی پیش میآید، این یک اَبَرتهدید است. آن 150 کشوری که عضو موافقتنامه تریپس هستند، دانشها و ایدههای خودشان را در تریپس ثبت و ارزش گذاری میکنند و به میزان آن، پول چاپ میکنند. ما اگر دانش را از دست بدهیم، صرفا میتوانیم روی طلا و دلار، ریال چاپ کنیم؛ همین جریانی است که برای ما در حال وقوع است. بنابراین آن مالکیت فکری مهم است و اگر ما روی آن تاملی نداشته باشیم، اقتصاد دانشبنیان نامفهوم خواهد شد. فرضا ما در این اقتصاد دانش بنیان اختراعی را نیز ثبت کردیم، در کجای دنیا آن را ثبت کنیم که از آن کپی برداری نشود؟ کجا بتوانیم آن را عرضه کنیم که از روی آن کپی نکنند؟ به عنوان دیگر پیامدها، میتوان روی بحث تمدن مجازی مقداری تمرکز کرد. در حوزه عصر دانایی، اتفاقی که در دنیا افتاده این است که ما داریم از تمدن واقعی به تمدن مجازی وارد میشویم. آلوین تافلر در 1970 میلادی بحث کلبه الکترونیکی را مطرح کرد؛ کلبه الکترونیکی به این مفهوم بود که همه ما در آن زندگی خواهیم کرد و حالا هم میبنیم که زندگیهای ما به حوزه فضای سایبر میرود. شما اگر نگاه کنید در بازیهای رایانه ای چیزی به نام «آواتار»ها ایجاد شده است؛ یعنی من در دنیای واقعی هستم و یک دنیای مجازی - در قالب جهانهای موازی- را هم برای خودم طراحی میکنم. من در آن جهان مجاز، خودم دارم سیر میکنم و برای خودم در آن جهان، هویتسازی میکنم و بنابراین آن تمدن مجازی به عنوان یک پیامد به سرعت رو به جلو میرود؛ عمده فرزندان ما هم در کشور با این مشکل رو به رو هستند. پیامد بعدی در حوزه پیامدهای عصر دانایی، موضوع عصر هیدروژن و گذر از اقتصاد نفتی به اقتصاد پسانفتی بود. در حال حاضر، جنرال موتورز در تکاپوی تولید یک میلیون خودروی مجهز به پیل سوختی با هیدروژن پایه است. در حوزه ژنتیک که گفتیم به سرعت این انقلاب ژنتیک کشورها را درخواهد نوردید، الان واژگانهای متعددی ایجاد شده است؛ مثل ظهور شرکتهای چند ملیتی با قدرت بیسابقه، دارای حق انحصاری صدهزار ژن برای طراحی شاکله ژنتیک انسان و سایر موجودات. در حوزه درمان، زیست درمانی ظهور پیدا کرده است؛ به عنوان مثال، کاهش دوران بارداری از 9 ماه به 6 ماه یکی از این مباحث است. پیامد دیگر عصر سوم، بحث نبردهای آینده در حوزه عصر دانایی است؛ ما از تسلیحات هستهای قرن بیستم به سمت سلاحهای بیولوژیکی قرن بیست و یکم میرویم. ادعای غربیهای این است که تبی را به نام تب دان راه انداختهاند که کارش این است که سیستم ایمنی فرد را تضعیف میکند و در نبردها می-خواهند از آن استفاده کنند و پادتن آن را هم دارند. ژنسالاری به جای شایستهسالاری، از دیگر پیامدهای عصر دانایی به شمار میرود. ما تا حالا دنبال مفهوم شایسته سالاری بودیم اما الان ژن سالاری کار خودش را جلو میبرد؛ به استرسزدایی اشاره شد و مفاهیم دیگری چون ارتقاء ضریب هوشی هم به تدریج در همین زمینه، عنوان میشود. یک شرکت انگلیسی در سال 2002 میلادی اعلام کرد که حاضر است 700 هزار دلار بگیرد تا کل ژنوم انسان را در مدت یک هفته در قالب CD به مشتریانش بدهد؛ اگر انسانی ساختار ژنیاش را بشناسد، میفهمد که در 10 سال آینده مستعد چه بیماریهایی خواهد بود و میتواند از الان به علاج آن بپردازد. بحث دستکاری ژنوم انسان برای ساخت تمدن جدید با ظهور فراانسانها هم مطرح است. آنها حرفشان این است که ما در سال 2100 میلادی، باید از سیاره زمین عبور کنیم و ما انسانهایی با این ضریب هوشی نمیتوانیم به زمان شتاب بدهیم و به ناچار، باید انسانهای ارتقایافتهای را داشته باشیم،. خیلی از این موارد داستان و تخیل بود اما بخشی از آنها اتفاق افتاد. مثلا ادعای بحث تکنولوژی پوشیدنی را در 6 سال پیش، مربوط به سال 2020 میدانستند اما امروز به بازار آمده و از آنها رونمایی شده است. بانک اندام در حال ایجاد شدن است؛ ما چنین واژگانی را نداشتیم ولی در حال ایجاد شدن است. ما در 10 سال آینده، شاهد حضور بانکهای اندام خواهیم بود. زمانی پیوند کلیه برای ما باورنکردنی بود اما امروزه رواج یافته و عادی شده است. اما در 10 سال آینده بانک اندام ایجاد خواهد شد و از یاخته-های بنیادی اندام انسان، میتوانند اندام تولید کنند. شما به بانک میروید و شماره حساب دارید و مینویسید من کلیه شماره 2 خودم را میخواهم. اندامهای حیاتی خودتان تحت عنوان «بانک اندام» یکی از منابع ثروت آینده است. گفته شده است که تا اواسط قرن بیستم، 25 درصد سوخت وسایط موتوری از اتانول حاصل از شکر غلات تحت عنوان «نیشکر به جای نفت و گاز» خواهد بود. همین حالا هم سوختهای زیستی به جای سوختهای فسیلی آمده است. حتی در بحث اندام، یک محقق دانشگاه تگزاس حرفش این است که ما توانستهایم ریه انسان را در محیط آزمایشگاه تولید کنیم و در 10 سال آینده آن را انبوه تولید خواهیم کرد. پیامد این اتفاق، افزایش امید به زندگی خواهد شد و در 20 سال آینده به 150 سال خواهد رسید. معاینات ژنتیکی و کسب دهها میلیارد دلار در پشت این معاینات، جریان دارد و در کنار آن، بحث استثمار منابع ژنتیکی هم مطرح است. مثالش این است که میگویند گیاهی در ماداگاسکار بوده است و رفتار ژنتیکی منحصر به فرد داشته است؛ انواع سرطانها را درمان میکرده است. آن گیاه را به آزمایشگاه بردهاند و توانستهاند آن دارو را به دست بیاورند. سهم کشور ماداگاسکار از گیاهی که جزو منابع کشورش محسوب میشده و ثروت زیستی بوده، در این میان هیچ است. همین است که بیش از 4000 بذر از سراسر جهان در آزمایشگاه ملی بذر آمریکا ذخیره شده است تا زمانی که اینها از بین رفتند، بتوانند دوباره آنها را پرورش دهند. ذخیره رویانهای منجمد شده موجودات نادر نیز به همین منظور بوده است. در پیامدهای عصر دانایی، ما تا به حال عمدتا در قرون گذشته استثمار و غارت منابع طلا را میدیدهایم. مثلا امپراطوری اسپانیا مدیون استثمار طلا، نقره و فلزات گران بها و نفت بوده است. تا چند سال گذشته، عمدتا وقتی دقیق میشویم، میبینیم کشمکش قرن اخیر روی نفت بوده است؛ اما اکنون نزاع بین کشورهای جنوب و شمال، بر سر همین منابع ژنتیکی است. الان به جای جویندگان طلا، جویندگان ژن خواهیم داشت و خیلی از شرکتها این کار را پیش میبرند؛ در خیلی از نقاط دوردست، میپرسند ویژگی خاص منطقه شما چیست. مثلا اگر آن منطقه ضد وبا باشد، آن ژن را میبرند. خیلی از شرکتها هم تغییر ساختار میدهند؛ مثلا یک شرکت آمریکایی توانسته در غرب آفریقا یک گیاه را پیدا کند که پروتئینی دارد که 100 هزار برابر شکر شیرینی دارد؛ توانسته آن را دستکاری کند و آن را به کالایی تجاری در آینده تبدیل کند. بحث بعدی، بحث خود انسانها به عنوان مالکیت معنوی است. شرکت میریاد این کار را انجام داده است؛ یعنی انسانی را پیدا کرده است که بدنش در برابر سرطان پروستات مقاوم است و توانسته آن ژن را بردارد و از آن حق ثبت بگیرد و شما در هر جای دنیا بروید که آن معاینه انجام شود، باید به حساب آن شرکت پول بریزید. سوال این است که آیا میتوانیم به مالکیت معنوی انسانها بپردازیم یا نه؟ در پیامدهای عصر دانایی شرکتهای صنعتی و زیستی در حال ترکیب شدن هستند. بنابراین نبردهای بیولوژیکی پیش میآید. ادعای وزارت دفاع آمریکا درست یا غلط برای ترساندن یا واقعیت، این است که اکنون روی بحث نبرد بیولوژیکی، مانند تب دان، کار میکنند. فناوری حسگر، صنعت مهم عصر دانایی است. حسگر در خودروها، پوشاک، زمین، محصولات کشاورزی و غیره به کار میرود. همچنین دوخت و دوز ژنی به عنوان یکی از پیامدهای عصر دانایی مطرح است و تمام صنایع ما در دنیا در حال ترکیب شدن با زیست فناوری هستند؛ مثل صنایع دامداری و زیستی. برای نمونه، در آمریکا بحث خوکهای آرنولد مطرح است؛ تولید حیواناتی با رشد سریعتر و اندازه طبیعی بزرگتر؛ حیواناتی با ژن پیوندی. بنابراین آن صنعت پول ساز را بهسازی، فعال سازی یا غیر فعالسازی ژنها مینامند. در بحث تقویت ژنتیکی، تزریق هورمون رشد در دوران بارداری یکی از پر فروشترین داروهای آمریکا در سال 1998 با ارزش 500 میلیون دلار بوده است. در آینده برای این حوزه، بازار 10 میلیارد دلاری تصور کردهاند. در عصر دانایی جمله نخست وزیر چین خیلی جالب است که میگوید: ما با مهندسی ژنتیک مردم چین را تغییر میدهیم تا هزینههای بهداشتی و مراقبتی آنها را کاهش دهیم. آنها دیگر نمیتوانند جمعیت 5 / 1 میلیارد نفری چین را که در حال پیری هستند، درمان کنند؛ بنابراین به ناچار باید آنها را دستکاری کنند. در سال 1992، شرکتی در آمریکا یک نظرسنجی انجام داده بود که در آن، 43 درصد آمریکاییها پذیرای ژن درمانی برای بهبود خصوصیات فیزیکی کودکان خودشان بودند. در سال 1996 پایههای ژنتیک نوجویی، شادی جویی، تحریک پذیری، تشویش و اضطراب کشف شد. در پیامدهای عصر دانایی بحث ساختار بیمهای هم پیش میآید و بنابراین وقتی شما برای بیمه کردن خودتان به شرکت بیمه میروید، آنها میگویند شناسنامه ژنتان را بیاورید تا بفهمند با چه عددی باید شما را بیمه کنند. موضوع بعدی، بحث تکنولوژیهای مشارکتی است؛ مثل ویکی پدیا که یک تکنولوژی مشارکتی است و تمام دنیا دست به دست هم دادند تا آن را بسازند. بسیاری از شرکتها، در سایتهای خودششان، از مردم دنیا خواسته تا ایدههای خودشان را برای تکنولوژیهای هوشمند ارائه کنند. میتوان دید که چگونه مرزها از بین میرود؛ زمانی میتوانستند بگویند که متخصصان در داخل کشور بمانند تا فرار مغز صورت نگیرد اما الان فرار مجازی مغزها در حال شکل گیری است. متخصصان در ایران زندگی میکنند اما مثلا عضو مرکز تحقیق و توسعه جنرال موتورز یا مشاور فورد هستند. بنابراین مرزها برای تحولات آینده از بین میرود. سوال این است که ما چگونه جلوی فرار مجازی مغزهایمان را در آینده خواهیم گرفت؟ اگر دانش پشتوانه پول دنیا و پول ملل دنیا باشد، چگونه از نیروهای خود که دارای دانش فنی هستند، میتوانیم جلوگیری کنیم که دانش فنی خود را به دیگران نفروشند. اینها ابهامات دنیای ده سال آینده است. در این میان، انفجار اطلاعات هم مهم بوده است؛ نقل قولی از مدیر عامل وقت شرکت گوگل در سال 2007 است که میگوید: «در حال حاضر، هر دو روز میزان اطلاعاتی که تولید میشود معادل کل اطلاعات تولید شده از زمان آغاز تمدن تا سال 2003 است.» این روزها بحث گسترش روزافزون فناوریها و نرم افزارهای کاربردی منبع باز مطرح است. امروز خیلی از نرم افزارها را دنیا مینویسد نه یک شرکت خاص. مثل سیستم عامل لینوکس که مربوط به همه دنیا بوده است. درمان پیری نیز از دیگر پیامدهای عصر دانایی است؛ در این میان جمله کلیدی این است که «جهان بازنشسته شده است» و در آیندهای نزدیک، هنگامی که در اروپا قدم میزنیم، احتمالا جوانی را نخواهیم دید و همه پیر هستند. درمانها هم باعث میشود عمر درازتز شود و عمر انسان را تا 150 تا 200 سال برآورد میکنند. یکی از این شرکتها که در عصر دانایی تاسیس شده است، کارش این بوده است که در زنان اروپای شرقی ژنی را به دست آورده که عامل سرطان سینه بوده است و توانسته است حق انحصاری برای این ثبت اختراع بگیرد. بحث نفت در عصر دانایی مثل امنیت ملی، جلوگیری از گرم شدن هوای زمین، کاهش شدت مصرف انرژی، کنترل افزایش شدید قیمتهای جهانی نفت، همه دست به دست هم داده تا دنیا بحث اقتصاد پسانفتی را آغاز کند. از 2030 تا 2050 زمان عبور از نفت را برآورد میکنند؛ یعنی وارد اقتصاد پسانفتی خواهیم شد؛ مثل عصر هیدروژن و بیوتکنولوژی در سوختهای هیدروژنی یا مثل بحث کاهش حجم جابجاییها. همه اتفاقات همزمان شکل میگیرند؛ در کشور ما تلاش میشود که پایتخت را به خاطر تردد و آلودگی جابجا کنند؛ در حالی که در آیندهای نزدیک، وقتی تمام مشاغل ما درون سپاری شود، به ندرت لازم است که از خانههایمان بیرون بیاییم؛ در کلبه الکترونیکی این بحث به طور کامل آورده شده است. طبق این نظر، خریدها و فروشها و پرداختهای بانکی و تمام کارها داخل خانه خواهد بود و حتی سفرها هم داخل خانه خواهد بود؛ یعنی سفرهای مجازی خواهند بود که طی آن، دو گیرنده به مغز فرد زده میشود و وارد فضا میشود و مثلا به فرانسه میرود و در کوچههایش قدم میزند؛ درست شبیه این که واقعا به آن کشور رفته و به آن جا سفر کردهاید. تافلر میگوید در آن کلبه 30 متری کسی از خانه اش بیرون نخواهد آمد. در همین ارتباط، بحث تولید خودروهای برقی مطرح میشود؛ همه اینها علایم انقلاب پسانفتی است. برای مثال، نیسان موتور خودروی تمام برقی ساخته است یا خودروهایی ساخته شدهاند که با پیل سوختی زیست توده کار میکنند. حدود 140 هزار خانه در کالیفرنیا توسط مزرعه خورشیدیشان تامین برق میشوند. چنین پیامدهایی که حاصل عصر دانایی است، بسیار زیاد است. از جمله چنین پیامدهایی، لنزهای تماسی اینترنتی بر روی عینکهاست. پیشبینی شده است که تا سال 2030 میلادی، وقتی عینک میزنید و مثلا به یک مهمانی میروید، سریعا افراد را اسکن میکند و اطلاعات آنها را در اینترنت جستجو میکند و تمام مشخصات افراد جلو چشم آورده میشود. در این وضعیت، اصلا دیگر کاری به نام حفظ کردن مطالب نیاز نیست. از این موارد، میتوان به کاغذ الکترونیک انعطاف پذیر اشاره کرد که مثل پرده نمایش انعطاف پذیر به جای کاغذ دیواری معمولی خواهد بود و روی دیوار می-تواند عکسهای مثل فرزندان ما را نشان داده شود و هر گاه که خسته شدیم، عکس عوض شود. دنیای هوشمند یکی از چالشهای بزرگ دنیایی است که عصر دانایی برای ما به همراه میآورد. گفته شده است که در آینده، در تمام شئون زندگی ما تراشه نصب خواهد شد؛ یعنی فراگیری تراشهها در پیرامون ما؛ مثل لوازم خانگی. از آن سو، مهندسی بافت و بانک اندام در پیامدهای عصر دانایی مهم بوده است؛ مثلا در 2009 نخستین نای کشت داده شده است و بحث این است که در سال آینده، نخستین کبد هم پرورش یابد. آقای گیلبرت، برنده نوبل، میگوید: «در چند دهه بعد، عملا هر اندامی از بدن از یاختههای خود شخص پرورش داده خواهد شد.» در 2008 گروه تیلور توانست برای نخستین بار قلب تپنده موش را از صفر رشد دهد. اینها مفاهیمی است که روی افزایش عمر انسان به شدت تاثیر خواهد گذاشت؛ علی رغم مخالفتهایی هم که صورت گرفت. به عنوان مثال نخستین نوزادی که نطفه اش در لوله آزمایش بسته شده است، اکنون موجود است. بنابراین در پیامدهای عصر دانایی، گفته می-شود که افزایش امید به زندگی که در سال1900 میلادی از حدود 20 سال به 45 سال رسید و در حال حاضر به 70 تا80 سال رسیده، تا 2050 به بالای 150 سال خواهد رسید. پس انواع درمانها مهم هستند؛ مثل یاختههای بنیادی، فروشگاههای اندام انسان، ژن درمانی، نانودرمانی، نانو حسگرهایی که در لباس هایمان داریم و هر لحظه علایم حیاتی ما را گزارش میدهد و پرداختن به زندگی سالم. ما در همه مشاغلمان، فرزندانمان را به مهد کودک و مدرسه برون سپاری کردهایم، در حالی که در عصر کشاورزی، در خانههای خودمان آموزش می دیدند. اکنون پدران و مادرانمان را به خانه سالمندان میفرستیم. غذاهای خودمان را به فست فودها برون سپاری کردهایم. در عصر دانایی، احتمالا در 10 سال آینده دوباره به داخل خانههایمان باز میگردیم و همه نیازهایمان در داخل خانه خواهد بود؛ این هم یک پیامد است. آخرین پیامد این است که عمده تکنولوژیهای فراگیر، میگویند که 4 پرده را طی کردهاند؛ مثلا در مورد کاغذ، در پرده اول کاغذ شخصی بوده است، پرده دوم به کتاب شخصی تبدیل شد، در پرده سوم کتابخانه شخصی شد، الان دیگر کاغذ مد و نماد شده است و کاغذی نمیبینیم و کامپیوتر وارد پرده چهارم میشود؛ یعنی این که مثل خدمات عمومی آب و برق که حق اشتراک میدهید، برای کامپیوتر هم حق اشتراک خواهید داد. چالشهای عصر دانایی پیامدهای عصر سوم تاریخ بشر بسیار مهم بوده اما چالشها مهمتر از پیامدها است. یکی از چالشهای عصر دانایی، بحث صنایع شبکهای بودن است. نمونهاش تلفن است؛ سئوال این است که چرا تالیا در کشور ما موفق نشد؟ چون همهگیر نشد. چرا ایرانسل موفق شد؟ چون فراگیر شد. اگر برخی از شبکهها فراگیر نشود، بیارزش است و یکی از چالشهای عصر دانایی این است که باید روی صنایع شبکهای کار کنیم. چالش بعدی، بحث انبوهزدایی کردن است. یکی از چالشهایی که بین موج دوم و سوم مطرح میشود، نبردها است. بیل کلینتون، رییس جمهور سابق آمریکا، مجلس را مجاب کرده بود که 203 میلیارد دلار را برای هوشمندسازی حمل و نقل بدهد ولی گروهِ فشار با استفاده از نفوذ سیاسیش نگذاشت تا این اتفاق بیفتد. ما الان در پیکار موج دوم و سوم، در خانواده درگیر شدهایم و در سایر مفاهیم هم همین خواهد بود. درگیری نیروهای کاری خلاق با نظم پولادین ادارات و بوروکراسی هم همین طور رخ میدهد. مدیر عامل سونی حرفش این بوده است: «من میتوانم به کارگرم بگویم که 7 صبح ماشین کارخانه را روشن کن؛ اما آیا به نیروی مرکز تحقیق و توسعه خودم میتوانم بگویم که 7 صبح ذهنت را راه بینداز و 7 شب هم ذهنت را خاموش کن؟» بنابراین موج دوم و سوم، در اندیشهورزیها با هم درگیر میشوند. در این چالش باید به آموزش اشاره کرد. آموزش عصر صنعت، آموزش انبوه بوده است. میگویند الان تفاوتی بین عصر صنعت و دانایی اتفاق افتاده است؛ ما در عصر صنعت چنین کار میکنیم: صبح بیدار میشویم و دو فرزند خود را از خواب بیدار کرده و سوار موتور و ماشین میکنیم و میدویم، یکی را به مهد میفرستیم و دیگری را به مدرسه میفرستیم. از آن جا میدویم تا به کارتخوان برسیم؛ به کارت خوان که رسیدیم، فکرمان راحت است تا ساعت 4. در ساعت 4 عصر، دوباره کارت میکشیم و بچهها را از مهد و مدرسه بر میداریم و به خانه میآییم. فست فود میخوریم و میخوابیم و دوباره همین ماجرا فردا تکرار میشود. آموزش در عصر صنعت دو هدف داشت: اول این که بچهها را از خیابانها جمع کنیم و آنها را یک جا بیاوریم و دوم تعلیم نظم و انضباط به دانشآموزان. در واقع، هیچ آموزشی در کار نبوده است؛ آنهایی که واقعا در علم و فناوری در دنیا تاثیرگذار بودهاند، کجا درس خواندهاند؟ این موضوع نشان میدهد که نظام آموزشی دنیا به دنبال نظم، مدارس آموزش انبوه و مدارسی که به ما نظم پولادین یاد بدهد، بوده است. اما در عصر دانش، اگر طراحی آموزش به نحوی بشود که گروهی میل ورود به مشاغل عصر دانایی را داشته باشند، نابرابریها به شدت زیاد خواهد شد. بیل گیتس در سال 2005 گفت که دبیرستانهای آمریکا منسوخ شدهاند؛ این به معنای اتفاق یا عیب در سیستم نیست بلکه خود سیستم است و باید بدیل آن جایگزین شود، نه اصلاحات آن. این اتفاق باعث شد که الان خیلی از شرکتها دانشگاه زدهاند؛ مثلا مک دونالد برای خودش دانشگاه همبرگر زده است و کارمندان خودش را برای کار کاربردی آموزش میدهد. جنرال موتورز سیستم آموزشگاهی وسیعی با 16 دانشکده کاربردی زده است. بنابراین چالش عصر دانش این است: اگر مشاغل عصر دانش اتفاق بیفتد، تفاوت آن با مشاغل صنعتی سنتی این است که شکاف دستمزد بیشتر خواهد شد و کسانی که با نوآوریهای تکنولوژی ناآشنا هستند، شکاف درآمدیشان بسیار بیشتر خواهد شد. نمونه این را در چین داریم؛ وقتی ما چینِ صنعتی، چینِ کشاورزی و چینِ دانش را میبینیم، میفهمیم که در شهرهایی از چین که دانش واردشان شده، درآمد افراد ساکن در آن جا بسیار بالاتر است. چالش بعدی در عصر دانش، این است که یک گروه از مشاغل ایجاد خواهد شد و یک گروه از این مشاغل از بین خواهد رفت. به عبارت دیگر، دگرگونی بنیادین در مشاغل اتفاق میافتد؛ برخی از مشاغلی که از بین خواهد رفت عبارتند از بانکداری و مشاغل مرتبط با بانکداری. جالب است که ما در ایران، روز به روز شعب جدیدی تاسیس میکنیم در حالی که خود این شعب از بین خواهند رفت. البته خود بانک از بین نمیرود بلکه شعبههای آن از رده خارج میشود. همچنین بیمه، عمدهفروشی، انبارداری، حسابداری، تحلیلگری آمار، عکاسی، فروشندگی، خبرنگاری و روزنامهنگاری هم منسوخ خواهند شد. شما میتوانید لیستی از این مشاغل را برای خودتان تدوین کنید که در 5 سال آینده دیگر نیازی به آنها نخواهد بود. از آن سو، مشاغلی هم ایجاد خواهند شد که باید روی آنها برنامهریزی کنیم؛ مثل مشاغل مرتبط با فناوریهای زیستی، سازنده قطعات یدکی بدن انسان، روابط اجتماعی، مهندسان پزشکی برای ارتقاء وضعیت جسمانی انسان که تا به حال آن را نداشتهایم. بنابراین یکی از چالشهای عصر دانایی این است که بازار و مشاغل ما، به شدت دگرگون خواهد شد. چالش دیگر در عصر دانش، بحث ناهمزمانی سرعتهاست. گفتیم در عصر دانش، شرکتها تجارت محور است اما سرعت تجارت بسیار بالاست. مثلا من الان در ماشینی نشستهام که سرعتش 160 کیلومتر بر ساعت است. پشت سر خودم را نگاه میکنم و میبینم ماشین دیگری با سرعت 140 میآید؛ آن را نهادهای مدنی، مثل فعالان محیط زیست، فرض کنید که به سرعت خودشان را با سرعت تغییر جامعه هماهنگ میکنند. ماشین سوم نهاد خانواده است که گفته میشود به سرعت در حال دگرگونی است. ماشین بعدی، اتحادیههای کارگری، و بعدتر دیوانسالاریهای حکومتی، مثل قوه قضاییه، است. تفاوت بین زمان قضایی و زمان فناوری به عنوان یک چالش در عصر دانایی مطرح است. خود ما هم در کشور خودمان همه این موارد را میبینیم و دوستانی که در تجارت نقش دارند، با این بروکراسیهای اداری درگیر هستند. در بحث چالشهای عصر دانایی، این سئوال مطرح میشود که دوخت و دوز ژنی تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد؟ آن بازار سیاه سودآوری که برای دور زدن قوانین بر پا خواهد شد، چه میشود. اگر ما نتوانیم ژنها را برای این دوخت و دوز ژنی آماده کنیم، چه اتفاقاتی قرار است در 10 سال آینده بیفتد؟ یعنی اگر من پول داشته باشم، میتوانم فرزندم را شایسته کنم، او را ارتقا ببخشم، ژنش را دستکاری کنم تا ضریب هوشیاش بالا برود. پس پرسش بزرگ این است که این دوخت و دوز ژنی تا به کجا باید پیش برود؟ آیا باید پذیرفت که نژاد آدمیزاد به دو گروه ژنتیکی متفاوت - ارتقاء یافته و ارتقاء نیافته- تقسیم شود؟ دیگر چالشی هم که خود ما هم این روزها در مورد آن صحبت میکنیم، بحران آب و غذاست. همه ما متفقالقول میدانیم که آب و غذا برای دنیا، ابَر رَوَند و ابَر تهدید است؛ هم دنیا درگیر آن است و و هم ما تحت عنوان بحران آب و غذا درگیر آن هستیم. در پیش بینی مالتوس که بحث تهدید غذا را دیده بود؛ ما دو مرحله را سپری کردیم. مالتوس قحطی 1800 را پیشبینی کرده بود ولی توانستیم با کشف سرزمینهای تازه از این بحران عبور کنیم. در مرحله دوم در 1960 ما درگیر بحران آب و غذا بودیم اما بحران سبز و بهرهگیری از کودهای جدید توانست ما را عبور دهد. سوال این است که جمعیت دنیا تا 2050 میلادی به حدود 9 میلیارد نفر میرسد. چینیها و هندیها هم وارد طبقه متوسط میشوند و پرخرج خواهند شد. چالش این است که آیا واقعا میتوانیم غذای دو سه میلیارد انسان دیگر را تامین کنیم. دانشمندان حرفشان این است که شاید تکنولوژی بتواند چارهای برای آن بیندیشد. در حوزه عصر دانایی، چالش بعدی دنیای مجازی است که همه ما وارد آن شدهایم و چالش بسیار بنیادینی است. بچههای ما به شدت به پیامدهایی مثل افسردگی، خودکشی به ویژه در بین دختران ما زیادتر شده است. اتفاقی که الان افتاده این است که در کنار دنیای واقعی، دنیاهای مجازی تحت عنوان بازیهای مجازی در حال ساخته شدن است. بازیهایی مثل بازی «سیمس» که عمده بچههای ما این بازیها را در کشور انجام میدهند؛ روش بازی این است که آواتار به عنوان یک تصویر متحرک از فرد ساخته میشود. این آواتار در کشوری ساکن میشود، خرید میکند، ازدواج میکند، تشکیل خانواده میدهد و غیره. اتفاق عجیب این است که بین شخصیت واقعی و شخصیت مجازی فرد فاصله میافتد. فرد واقعی دکتر نیست اما آواتار خود را دکتر می-کند، پولدار نیست اما آواتار خود را پولدار میکند. بنابراین بحران هویت در زندگیها پیدا میشود. چالش بعدی حیات انحصاری است. در این زمینه، سوالات متعددی است که باید پاسخ بدهیم. سئوال اول این است که حقوق انحصاری زیستی چقدر است؟ دومین سئوال این است که اگر ما ژنهایی را در کشور خودمان داریم و بخواهیم آنها را نگاه داریم و قیمت گذاری زیستی کنیم، پرداخت غرامت بهرهمندی از خزانه ژنتیکی چقدر باید باشد؟ برای مثال، ما میخواهیم وارد اقتصاد دانشبنیان شویم. در بند 2 سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی، گفته شده است که کشور ما میخواهد وارد اقتصاد دانشبنیان شود و هدفش هم دستیابی به رتبه اول است. اقتصاد دانش بنیان دو زیرگروه دارد؛ یکی بحث زیرساختها مثل ضریب نفوذ تلفن، اینترنت و امثال اینها که ما در آنها موفق بودهایم؛ دیگری بحث صادرات دانش است که متاسفانه وضعیتمان نامناسب بوده و تهدید بنیادین دیگر این است که ما صادرات پتنت وهای تک را به عنوان کالاهای دانش بنیان، کجا باید انجام دهیم؟ بنابراین برای جمع بندی نهایی، باید تاکید کرد که ما از عصر صنعت وارد عصر دانایی میشویم و خواسته یا ناخواسته پیامدهای آن را ملاحظه میکنیم و هر روز هم این پیامدها در حال افزایش است. ما اگر نتوانیم مدیریت درستی روی این پیامدها داشته باشیم، تمام این پیامدها، هم در صادرات مالکیت فکری، هم از بُعد انقلاب ژنتیک و هم از بُعد اقتصاد پسا نفتی و هم از بُعد اقتصاد دانش بنیان، به یک چالش تبدیل خواهد شد.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴
انسان گلوبال
|
|