راست گو و کفر گو
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[01 Jul 2010]
[ دکتر عطا ارجمند ]
دکتر عطا ارجمند
وکیل دادگاههای ایالتی و فدرال آمریکا
متجاوز از سی سال است که بسیاری از ایرانیان و رسانههای گروهی خارج از کشور بطور مداوم به ذکر مشکلات هموطنان ایرانی و مسائل ایران مشغولند و اکثر این مطالب و مباحث را آنقدر تکرار کردهاند که بی شباهت به ذکر مصائب کربلا و روضه اهل بیت نیست. اگر چه شناخت و بررسی اشکال، بخش عمدهای از حل مشکل است ولی به تنهایی و به خودی خود، حل مساله نمی کند. تحلیلگران و روشنفکران معاصر ایرانی نیز چند قدمی فراتر رفته و کلیاتی چند به عنوان دستورالعمل برای حل مسائل اجتماعی و معضلات سیاسی ایران ارائه دادهاند که هر چند از جنبهٔ نظری قابل ستایشند ولی در کاربرد و قابلیت اجرایشان جای بسی تامل و گفتگوست.
متفکرین ایرانی در این چند دههٔ اخیر مضامین خوشایندی را از قبیل سکولاریزم، استقلال، آزادی، حقوق برابر شهروندی، رفاه نسبی، انتخابات آزاد، برابری حقوق زنان، .....، به گمان خود به عنوان راههای رسیدن به نجاح و فلاح عرضه کرده و در نطقها و مقالات و برنامههای گوناگون این مباحث و مطالب را تکرار می کنند، غافل از اینکه در این برهه از زمان آنچه که ایشان ارائه می دهند برای جامعهٔ ایرانی در حقیقت هدف است نه وسیلهٔ حصول به هدف. در حال حاضر ذکر لزوم سکولاریزم و آزادی و استقلال و... .و....و.... در واقع فقط بیان این حقیقت است که عدم وجود آنها ایجاد اشکال کرده و می کند و بیش از این هم مطلب و پیامی در آن نبوده و نیست مگر در نظر مستمعین خوش باوری که به عادت هزار سالهٔ مومنین زیر منبر، فصاحت و بلاغت را دلیل شعور و تفکر می پندارند و کلمات دهان پر کن و پیچیده، برایشان جانشین منطق است.
اگر این گونه نظریات کلی، بشر را کفایت می نمود و این اهداف و آرمانها ابزاری کافی بود برای بهبود وضع اجتماع، دیگر از زمان سقراط و افلاطون لزومی به وضع هزارها هزار قوانین دینی، شهری، کشوری، و بینالمللی نبود و بشر میتوانست همهٔ قوانین را با رهنمودهای این فلاسفه و یا سه آموزهٔ زرتشت جایگزین نماید. در چنین فضایی، روسای ممالک قادر بودند با خیال راحت قوانین را ملغی نموده و قانونگذاران و قضات را مرخص کرده و با یک نطق غرا از ملتشان بخواهند که گرد خلاف نگردند. والدین نیز می توانستند بجای سالها زحمت تعلیم و مرارت تربیت فرزندان خود، فقط از ایشان بخواهند که از این پس خوب و خوشاخلاق باشند. ولی حقیقت این است که در راه نیل به معدود آرمانهایشان حتی پیروان زرتشت و اهالی قرا و قصبات و شهرهای کوچک نیز مجبور به وضع صدها بلکه هزارها قوانین کوچک و بزرگ شدهاند، چه که صرف داشتن هدف سبب رسیدن به آن نمیشود و غالباً یافتن وسیله و راه رسیدن به هر هدفی از ایجاد و ابداع آن هدف به مراتب سختتر و پیچیدهتر است.
در طی قرون گذشته عموماً افکار و اهداف والا منحصر به متفکرین، روشنفکران، علما، و عرفای معدودی بود که گهگاه از گوشه و کنار جهان برخاسته و تودهٔ مردم را به نگرشی جدید به دنیای کوچک و محدودشان تشویق مینمودند. با آغاز قرن بیستم به جهت تزاید غیر قابل تصور امکانات سریع و ارزان ارتباطی و وسایل و وسایط روزافزون ارتباط جمعی حتی روستا نشینان ممالک عقبافتاده نیز با این مقولات آشنا شده و بالمآل در صدد بدست آوردن این حقوق و امکانات هستند. جنبشها و انقلابات آزادی خواهانهٔ کنونی در سراسر عالم عمدتاً حاصل آگاهی افراد بشر به آرمانها واهدافیست که دیگر در انحصار فلاسفه و علمای اعلام نیست.
در سه دههٔ گذشته شمار بسیاری از ما ایرانیان علیرغم انتقاد و ابراز ناخوشنودی از جایگزینی حقوق فردی و اجتماعیمان با قوانین کهنه و بی مصرف و ناعادلانه و اعتقادات خرافی و دور از عقل و عادات پوسیدهای چون نوحه و ندبه و ذکر مصیبت که کشورمان را هزار سال به عقب برگردانده، در حقیقت نه تنها خود نیز ایام را به ذکر مصائب انقلاب گذراندهایم بلکه آداب روضه و منبر را هم طابق النعل بالنعل و بی کم و کاست رعایت کردهایم. در سالهای قبل از انقلاب اسلامی آقایانی مسلط به لغت و کلام، بر رئوس منابر، با چیرهدستی، مضامینی بی محتوی، بی اساس، و بی استفاده را در قالب کلماتی دلپذیر و دلنشین و عموما در نهایت فصاحت و بلاغت اظهار مینمودند که نه تنها اعجاب و تحسین مستمعین از عالم بیخبر را بر می انگیخت بلکه غالبا بدون توسل به مغلطه و سفسطه ایشانرا مجاب می نمود. آنان در واقع فصاحت را جایگزین استدلال کرده و متاعشان را هر چه بود در لفافی زیبا به مشتری ساده دل آب میکردند. اگر هم لفاظی بسنده نمی نمود، ابزار و ادوات مغلطه و سفسطه همواره در آستین آماده داشتند.
اکنون نیز اوضاع چندان تفاوتی نکرده، فقط روی منبر نمیروند و به جای صعود بر منابر در پشت میز و صندلیهایشان به لفاظی روشنفکرانه مشغولند و الفاظ جدید و همهپسند اجتماعی و فلسفی را بجای لغات و مصطلحات فقهی به خورد مردم میدهند. روشنفکران معاصر که عمامههای پارچهای را با سربندهای روشنفکری عوض کردهاند، عموماً ندانسته و سهواً و عمدتاً در نهایت خیر خواهی عامل گمراهی هموطنان شده و دائماً آنها را با امیدهای پوچ و واهی سرگرم میکنند. ولی مسئول اصلی این گمراهی و توهم نه این روشنفکران بلکه خود ما ایرانیانیم، چه که هنوز مریدصفت و مرادساز و مرادپرستیم.
مقالات چند ماههٔ اخیر مشاهیر متفکرین داخل و خارج ایران، غیر از ذکر مصائب انقلاب، تماماً ارائهٔ آرمانهای دلفریب است در قالب راه حلهای بنیادین. و ملت خوش باور ما هم در این توهماند که به کمک این روشنفکران وسیلهای برای نیل به اهدافشان یافتهاند و دلخوشند که کلید حل مشکلات ایران در دست این روشنفکران است و به محض یافتن فرصت و امکان حصول این آرمانهای والا، ایران را بهشت برین و جنت موعود خواهند نمود. اما بنای آسمانخراشی به این رفعت، مستلزم پی و پایهایست درخور این بنا. متاسفانه در ایران زیربنای استواری موجود نیست و آنچه که بوده نیز منهدم گشته و عجالتاً هم این روشنفکران و متفکرین نه از لزومش دم میزنند و نه از بازسازیش سخن میگویند. این سی سال را فعلاً به ذکر مصیبت و شعار دادنهای تکراری گذراندهاند.
با زیر بنای کنونی تربیتی و اجتماعی ایران، حتی تحقق این آرمانها در ایران بی نتیجه خواهد بود. نه سکولاریزم اعتیاد را در ایران از بین خواهد برد، نه استقلال رشوه گیری را بر خواهد انداخت، نه آزادی، فقر را ریشه کن خواهد نمود، نه حقوق برابر شهروندی، روسپیگری را دوا خواهد کرد، نه انتخابات آزاد احقاق حق اقلیتها می کند، و نه برابری حقوق زن و مرد باعث تغییر رفتار مردان با زنان خواهد گردید ..... رهنمودهای روشنفکران امروز بی ضمانت اجراست و تقلیدیست کورکورانه از مضامین غرب. گرفتاری بزرگتر آنجاست که روشنفکران ما حتی در معنا و مفهوم سکولاریزم، استقلال، آزادی، حقوق برابر شهروندی، رفاه نسبی، انتخابات آزاد، برابری حقوق زنان، ..... متّفقالقول نیستند تا چه رسد به نحوهٔ وصول به آنها. متفکرین ما که نه درد می دانستند و نه درمان می شناختند، از جبر زمانه و بد روزگار، کمی به دردهای اصلی و بنیادین ملت مظلوم ایران پی بردهاند ولی هنوز حکایتشان حکایت طبیبی است که بر سر بیمار رو به مرگ ایستاده و میگوید که سلامت خوبست و این بیمار باید خوب شود و به دارو احتیاج دارد و دوای دردش سالم شدن است و اگر سالم شود معالجه میشود و اگر معالجه شود سالم خواهد شد و بهتر بود مریض نمیشد و دیگر نباید گذاشت بیمار شود و دفعهٔ دیگر باید جلوی بیمار شدنش را گرفت و بیمار شدن اصولاً چیز خوبی نیست و مریض نشدن بهتر از مریض شدن است ..... محتضر بیچاره هم از فرط استیصال محو کرامات این طبیبنماها شده و پندارد که فرمایشات امیدوار کنندهٔ این حکما راه علاج و نسخهٔ درمان اوست. از درد به خود می پیچد و به شنیدن کلمهٔ سلامت و نوید صحت دلخوش کرده است.
پس چارهٔ درد این ملت چیست و زیربنای متین اجتماعی کدامست؟ چگونه می توانیم گذشتهٔ مشعشع این ملت تحت ظلم را احیا کنیم و آیندهٔ پر افتخاری برای او رقم بزنیم؟ آیا هزار سال عقب گرد کافی نیست؟ آیا سی سال از دامن این روشنفکر به دامن آن سیاستمدار آویختن و نسلی را فدا کردن و نسلهای آینده را در خطر افکندن و آبروی چندین هزارسالهٔ این ملت آزاده را به باد دادن کفایت نمی کند که به خود آییم و هزاربار آزموده را نیازماییم و راه چارهای ورای آنچه که در این سی ساله تجربه کردهایم بجوییم؟ آیا باید سی سال دیگر در عوض راه حلهای دقیق، بنیادی، و عملی و به جای پی ریزی و پایه سازی برای اجتماعی سالم و پیشرو، در زیر منابر این روشنفکران، به شنیدن ذکر مصیبت و شعارهای تکراری دل خوش کنیم یا به بحث دربارهٔ اینکه آیا آزادی باعث بهبود اخلاقست یا اخلاق لازمهٔ آزادیست ادامه دهیم؟
لازمهٔ حیاتی کشور ایران و ابتدای درمان دردهای ملت ایران بازسازی زیربنای اخلاقی و تحسین و ترمیم وجدان عمومیست. رسانههای گروهی داخل و خارج از کشور سعی بسیار میکنند که فقط از خصایص عالی ایرانیان و صفات ممدوحهٔ ایشان و فضائل و مناقب درخشان و گذشتهٔ مشعشعشان سخن رانند و ایرانیان را اولاد خلف کورش بنمایانند و چنان وانمود میکنند که گوئی سپاه پاسداران و لباسشخصیها و شکنجهگران و متجاوزین اوین و کهریزک از کرات دیگر به ایران صادر شده و یا بازماندگان اعرابند در ایران که بغتتاً با لباسهای ایرانی و نقابهای ایرانینما از مخفیگاههای خود بیرون جسته و به قتل و غارت ایرانیان معصوم، با وجدان، جوانمرد، اصیل، و نیک سرشت پرداختهاند. ظاهراً این رسانهها هنوز ملتفت نشدهاند که این اعراب ایرانی نما در حقیقت ایرانیانی هستند که در عرض صدها سال در محیطی عاری از تعلیم و تربیت صحیح و با فرهنگی آغشته به نفرت و کینهجویی و تظاهر و ارتشا پرورش یافته اند و این واقعیت را نادیده میگیرند که سالهاست در ایران قحطی وجدان و اخلاق است.
تاریخ گواه صادقیست بر اینکه اخلاق بدون آزادی امکان پذیر بوده ولی آزادی بدون اخلاق، اگر هم ممکن بوده، پاینده نمانده و اینکه یک ملت با زیربنای اخلاقی مستحکم، فقدان آزادی را دوام می اورد اما ملتی آزاد ولی غرق در فساد از درون فرو می پاشد. سقوط امپراطوری روم شاهد این مدعاست. اگر اخلاق را مجموعهای از صفات و خصال پسندیده با سیر تکاملی نامحدود تعریف کنیم، نمودار اخلاق صرفاً رفتار و گفتار نیک نبوده و افکار انسان را نیز در بر میگیرد و حصول آن ممکن نیست مگر با تربیت صحیح و دراز مدت، استعداد، و تمایل افراد به تحصیل آن. سه آموزهٔ زرتشت را میتوان تعریف کوتاهی از اخلاق پسندیده دانست. در جهان کنونی که در آن افراد بشر حکم یک خانواده و کرهٔ ارض حکم یک وطن را دارد، اخلاق پسندیده شامل طرز تفکر جدید و بدیعی است که در آن انسان سعادت خود را در سعادت و عزت تمام افراد جامعه بداند. امروز دیگر تظاهر به صفات و اعمال نیک که جزو مستحبات و اصول عقاید اسلامی و عملاً جزئی از فرهنگ ایرانیان است ضامن نظم و بهبود جامعه نیست.
بحث فوائد و حتی لزوم تظاهر به رعایت قوانین برای حفظ نظم اجتماع و مشابهتها و مغایرتها و منافع و مضار تظاهری که مبتنی بر ترس و تظاهری که بر پایهٔ اعتقاد است بحثی است مفصل و عمیق در فلسفهٔ قانون و در این بحث، قانونگذار تظاهر را که وسیلهای برای رسیدن به هدف مطلوب نظم و انضباط جامعه است توجیه میکند. به طور خلاصه در جوامعی که نظام تنفیذ قانون و قوهٔ مجریه جوابگوی احتیاجات جامعه نیستند، قوهٔ حاکمه افراد را به طرق دیگری تشویق به پیروی از قانون و یا حتی تنفیذ قانون میکند. مثلاً تا به امروز در بسیاری از ایالتهای آمریکا با استفاده از قانونی که در بدو برپایی این مملکت و با هدف ایجاد نظم و امنیت در کشور وضع شده بود، شهروندان امریکایی تشویق میشوند که شخصاً به دستگیری و تحویل مجرمین به مراجع قانونی، حتی با استفاده از اسلحه گرم، اقدام کنند و غالباً پاداشی نیز برای این ماموریتها در نظر گرفته میشود. این قانون به طور صریح و مشخص استفاده از وسیله را حتی اگر این وسیله اقدام خودسرانهٔ شخصی عادی، بی تجربه، و مسلح باشد، به منظور وصول به هدف غایی ایجاد امنیت توجیه میکند. متأسفانه مثل بسیاری از قوانین دیگر، با وجود اینکه علت وضع قانون از میان رفته، هنوز قانون و اثراتش باقیست. در جزیرةالعرب چهارده قرن قبل نیز جامعه بر این روال اداره می گردیده و با در نظر گرفتن هدف والا و غایی حصول رضایت خداوند، استفاده از هر روشی توجیه میشده است. خداوند امر میکند که بندگان دروغ نگویند مگر به عنوان تقیه و حفظ جان، مرتکب قتل نشوند غیر از قتل و غارت کافران و دشمنان دین، تظاهر و ریا نکنند مگر با مشرکین و بدکاران، به ناموس دیگران تجاوز نکنند مگر به کنیزان و اسیران. به زبان سادهتر، چون هدف منزّه و مقدس است، وسیلهٔ حصول به آن از دروغ و ریا تا قتل و زنا موجه بلکه پسندیده و مستحب است.
با تسلط اعراب بر ایران و بسط اسلام در میان ایرانیان، مرام خطرناک توجیه وسیله توسط هدف در تار و پود فرهنگ ما جای گرفت و همواره خود را به صور گوناگون در تمامی امور و زوایای زندگی ایرانیان نمایان ساخت. اگر از همسایهٔ خود متنفرید باکی نیست، همان تظاهر به دوستی کافیست. اگر هدف امرار معاش و تامین مخارج سر و همسر است البته کلاهبرداری بلامانع است. دروغ مصلحت آمیز که غالبا نیز به مصلحت گوینده است البته و صد البته بهتر از راست فتنه انگیز است. ارتشا چون با هدف والای تسریع کار ارباب رجوع و خدمت به خلق است کار بسیار پسندیدهایست. جاسوسی گناه است مگر بر ضد سلطنت طلب و کرد و صوفی و ضد انقلاب. تجاوز هم که مجازاتش اعدام است با هدف مقدس گرفتن اعتراف از دشمن و ابقای حکومت قسط اسلامی اصلاً جزو واجبات شده است! دزدی که جای خود دارد و اساساً زرنگیست.
مخلص کلام آنکه چون هدف پیروی از دستورات الهی و ایجاد مدینهٔ فاضلهٔ قسط و عدل و داد اسلامی و تنفیذ و ترغیب عفت و عصمت و رحمت و شفقت است، البته استفاده از وسائلی چون داغ و درفش و شکنجه و زندان و اعدام و تجاوز کاملا موجه بل مقبول حضرت باری و مطلوب درگاه الهیست. مختصر اینکه هدف برپایی قصریست مجلل و با شکوه با استفاده از گٔل و کاه و زباله و سرگین و مدفوع. اشکالی میبینید؟
در کشور ما تظاهر که ریشهای دینی-تربیتی داشته و در زمانی دور برای تنفیذ "قوانین" بکار گرفته میشده، در طی قرنها از محدودهاش بسیار فراتر رفته و افکار و افعال ایرانیان را در تمام جنبههای زندگی مانند تعارفات، روابط فردی، اجتماعی، اداری، و تجاری تحت تاثیر قرار داده است. در فرهنگ غرب به علت فقدان ریشهٔ مذهبی تظاهر، روابط خصوصی، اجتماعی، اداری، و تجاری افراد و دیگر امور شخصی ایشان بطور چشمگیری مبتنی بر اصول صداقت و امانت است و تظاهر تقریبا فقط در سطوح بالای سیاسی و اقتصادی کشورهای غربی به چشم می خورد، درصورتی که به علت این تفاوت ریشهای، توجیه وسیله با هدف در کشور ما در هر سطحی از سطوح اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی وجود دارد. مثلا در کشورهای غربی شرکتهای عظیمی چون مایکروسافت که قسمت بزرگی از درآمدشان محصول اجحاف به شرکتهای کوچکتر و اضمحلال آنان است و یا شرکتهایی چون هواپیماسازی بویینگ و خودروسازی شورولت که اخراج بی رویهٔ کارمندانشان هر بار هزارها خانمان بر باد میدهد، با استفاده از اهداف مختلف اقتصادی اعمالشان را توجیه میکنند ولی در کشور ما نه تنها کشتار و آزار هزارها هموطن، غصب اموال مردم، تجاوز به حقوق فردی و اجتماعی افراد، برداشت بیحساب از بیتالمال مملکت، سرکوبی اقلیتهای قومی و مذهبی، غصب حقوق حقهٔ زنان و تحقیر آنان، محروم ساختن گروهی از جوانان از تحصیل، و صدها مورد دیگر تحت عنوان حفظ اهداف دینی و سیاسی توجیه می شود، بلکه دروغ گفتن و کلاهبرداریهای کوچک و بزرگ در انواع معاملات روزمره نیز از لوازم داد و ستد شمرده می شود. پیشرفت اقتصادی که نقش مهمی را در حل بسیاری از مسائل کنونی ایران ایفا میکند و پیشرفت اجتماعی کشور در چنین جو آلوده و محیط مسمومی ممتنع و محال است. اقتصاد در حال احتضار ایران هم که فعلاً به یاری درامد نفت، نیم نفسی میکشد آینده وخیمی در انتظار دارد.
نجات ملت و مملکت و آبادی ایران و آزادی ایرانیان در درجهٔ اول منوط است به انقلابی بنیادی و اصولی در تعلیم و تربیت نسل جوان و ریشهکن نمودن فرهنگ ریا وتظاهر از این کشور، کشوری که یکی از بزرگترین مفاخرش فرموده: "راست گو و کفر گو، بهتر از انست که کلمهٔ ایمان بر زبان رانی و دروغ گوئی." ایران ما به فرزندانی نیازمندست که خیر عام را بر منفعت خود ترجیح دهند، کلاهبرداری را زرنگی ندانند، گرد ارتشا نگردند، هموطنان خود را از هر قوم و قبیله و مذهبی برادر بینند، حقوق بانوان را با مردان برابر دانند و تعلیم و تربیت دختران را بر پسرانشان مرجح شمرند و به یقین بدانند که نسلهای آتیهٔ این مرز و بوم در دامان ایشان پرورش میشوند، دروغ بر زبان نرانند و خیانت در امانت روا ندارند، دخترانشان عفت و عصمت را برترین زینت خود بدانند نه آنکه از بیم پاسدار و کمیته روی و موی خود را بپوشانند، از یادگرفتن از دیگران نهراسند و تحجر را مدار افتخار نکنند، و نوآوری را مخالف وطنپرستی و ایرندوستی ندانند.
بیائید به جای شعار دادن و فریاد زدن در کوی و برزن، خانواده را محل نوسازی و پایهریزی برای ایران فردا کنیم. اطفالمان را مغزشویی نکنیم و به ایشان اجازه تحقیق و تفحص دهیم. نسلهای آینده ایران را از بین نبریم و مثل خود بار نیاوریم. به آنها رحمت و شفقت بیاموزیم و با کاشتن بذر نفرت و تعصب در قلبهای کوچکشان، شکنجهگران اوین و کهریزک نپروریم. به نسل آینده تعلیم دهیم که هرگز هدف وسیله را توجیه نمیکند، نه در امور فردی و دینی و نه در امور اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی. بیائید به کودکان و جوانانمان بگوییم "راست گو و کفر گو، بهتر از انست که کلمهٔ ایمان بر زبان رانی و دروغ گوئی."
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: