میان این همه دل لاجرم باید پلی باشد(۱)
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[25 Feb 2010]
[ بهمن نیروانی]
" تو هم در آب، رویت کن نگاهی ببین تا خود سفیدی یا سیاهی" -عطار
همیشه از افتخارات یک حکومت این است که نماینده اندیشه مردم باشد و به عکس، چنانچه مردم از آن حکومت راضی باشند، این حاکمیت می تواند معرف فرهنگ مردم باشد. عموما ناراضی بودن مردم از حکومات بدین خاطر است که پاسخ نیاز ها و خواسته های خود را در عملکرد دولت نمی بینند. وقتی حکومتی در آستانه تغییر قرار می گیرد، نیازهای یک ملت به حدی رسیده است که دیگر ساختار قبلی پاسخ گویش نمی باشد. اگر فرهنگ مردم در مسیر رشد باشد، نگاه جدیدی نسبت به انسان و دنیا خواهد داشت و یا تعاریف موجود برایش رضایت بخش نیست. در پی نظام و ساختار جدیدی خواهد گشت که با باورهای نوینش سنخیت داشته باشد. در پی یافتن نظمی نو دست به آزمون و خطا می زند، اگر چه ممکن است دقیقا نداند که به دنبال چیست؟ چه تصویری که از انسان دارد و چنین انسانی چه مطالباتی خواهد داشت و چه حقوقی را می طلبد؟
"انسان" در انقلاب ایران
شاید چنین حال و هوایی را در ابتدای انقلاب اسلامی و پیش از آن به خوبی می شد، یافت. چهارچوب های ذهنی مردم در ساختارهای موجود نمی گنجید و مطالبات رو به فزونی بود. بخشی از این خواستگاه به خاطر بی عدالتی هایی بود که مردم در جامعه مشاهده می کردند و بخشی نیز در اثر مقایسه ایران با سایر بلاد بود. نظام موجود نیز چنان انعطافی نمی توانست داشته باشد که با آرمان های متاخر مردم هماهنگ شود. در چنین شرایطی حکومت اسلامی باشعار عدالت اسلامی و الهی و نگرشی نوین به انسان و کرامت وی، حفظ و حراست از سرمایه های ملی، حمایت از مستضعفان، کاهش فقر و رشد رفاه اجتماعی پابه عرصه سیاست نهاد. آرمان هایی که هم مردم به دنبالش بودند و هم حاکمان طالبش. با این حال باید دید که چرا چنین آرمان هایی جامعه عمل به خود نپوشید و تضییقات موجود هرسال بیش از پیش شد؟ شاید بتوان چاره را در ریشه ای عمیق تر از جنگ هشت ساله که توان بسیاری از کشور گرفت و تحریم های متتابعه اش، یافت. شاید پاسخ را نه در زشتی بیگانگان و استعمار و استثمار ایشان، که در ناخوشی چهره اندیشه های خود باید جستجو کنیم.
وقتی اندیشه صدور انقلاب اسلامی به سایر بلاد مطرح شد، عمیق ترین لایه ی این صدور مربوط به نگرشی بود که این انقلاب از انسان و جهان بدست می داد. این مساله شاید شاهراه ایجاد بسیاری از چالش ها باشد. انقلاب اسلامی علاوه بر مقابله با تصویر رعیت- شاهی از جامعه ، تصویر اومانیستی(۲) از انسان را نمی پسندید. نگرشی که انسان در غرب را کامل نمی دانست. آزادی لیبرال ها را در شان انسان نمی دید و از انسانی می گفت که افق دید غربیان و شرقی ها با آن بیگانه بود. عمیق ترین لایه ای که برای شعار "نه شرقی و نه غربی" که از همان ابتدای انقلاب اسلامی سرداده شد، می توان یافت همین نفی انسان شناسی و جهان شناسی غربی ها و شرقیان بود. قرار بود که تصویر الهی از انسان بدست آید. قرار بود فهم عمیق تری از حقوق انسان حاصل شود، که در بردارنده حقوق بشر امروز جهان ما نیز باشد. آزادی، بعد از انقلاب چهارچوب جدید به خود می دید و قرار بود که انقلاب فرهنگی مسیری باشد که جهانیان را با این نگرش آشنا سازد. اما در عمل این مسیر تحول در فرهنگ به تغییر مهره های سیاسی در دو نظام متفاوت محدود شد. نظام شاهنشاهی به جمهوری اسلامی بی آنکه بستر لازم برای نگرشی جدید به جهان و انسان فراهم آید، تبدیل شد.
مسلما هر دو نگرش اسلامی و انسان مدارانه - که در غرب متبلورشد- نسبت به انسان و جهان به نوبه خود ثمرات خوشگواری برای بشریت به ارمغان آوردند. با این حال حوزه های موفقیت این دو نگرش گاه چنان متفاوت بود، که وقتی قرار به رویارویی این دو با هم شد، همدیگر را بیگانه و ناآشنا یافتند. پوسته ظاهری شناخت این دو، گاه در محدوده نفی و طرد دیگری قرار می گرفت. این نگرش ملت ایران را در برابر جهان و مردم برخی کشورها را نسبت به ایرانیان بی اعتماد ساخت. اما به راستی تعریفی که امروز شرق و غرب از انسان می نماید در چه سطحی از معرفت، مستحق نفی و طرد است؟ آیا تعریفی که امروز غربیان از انسان می نمایند تا اندازه زیادی مرهون همین تنش هایی نیست که انها طی سده های پیشین گذراندند و امروز ما در حال تجربه آنها هستیم؟ آیا می شد که بینش شیعی- اسلامی مکمل ایده های غربیان نسبت به انسان باشد؟ آیا تعریف ما از انسان برآیند تلاش همه مردم جهان نمی تواند باشد؟ اگر قرار باشد فهم جدیدی از انسان بدین طریق حاصل شود باید چه تنش های محتملی را پیش بینی نماییم؟
در ابتدای انقلاب اسلامی برای اینکه تصویر جدید از انسان و جهان از منظر اسلام بدست آید، نیاز به فضایی بود که در آشوب های بعد از انقلاب عملا کمرنگ می نمود. برای ایجاد جوی مناسب که چنین تعاریفی فضای مطرح شدن داشته باشد، اندیشه های دیگر نفی شدند و غرقاب خون در ایران به راه افتاد. نه تنها فضای گفتمان ایجاد نشد، هر حزب و دسته ای که به نظر مانعی برای تعریف انسان جدید بود ، از میان برداشته شد. تا اینکه به مرور بیش از آنکه معرفی انسان جدید به جهانیان مورد توجه قرار گیرد ، نحوه از میان برداشتن مخالفین مد نظر قرار گرفت و جزء شاخص های رهبری جامعه شد. در این میان آن انسان آرمانی اسلامی نیز زیر تیغ تیز نفی و طرد برخی حاکمان جان داد. اندیشه ای که بر مبنای نفی و طرد بنیادش نهاده شد، چگونه می تواند معرف وحدت در کثرت باشد؟
دوران گذار "انسان" در تحولات ایران
با گذشت سه ده از انقلاب ایران باید دید انقلاب اسلامی چه تصویری از انسان را در عمل معرفی می کند؟ این تصویر تا چه اندازه جهان شمول است؟ و تا چه اندازه جوانان ایران اسلامی معرف آرمان های انقلاب به جهانیان می باشند؟ در طی این سی سال چقدر انرژی ایرانیان صرف تغییر پوسته سیاسی ایران شد و تا چه اندازه در حیطه فرهنگ تحول ایجاد گشت؟ تا چه اندازه معیارهایی که ملاک اسلامی و انقلابی بودن در جامعه است با اسلام اصیل سنخیت دارد؟ و موانع برای حصول چنین آرمانی چه بوده است؟
در دهه فجر امسال و بحران های بعد از انتخابات با تعیین بارز شاخص ها ، مفهوم آزادی در حیطه اسلامی و جمهوریت در چهارچوب اسلام صراحتا به عموم بیان شد. جدا از این که دیدگاه اسلامی از آزادی خود بازه تعریف بسیار گسترده و متفاوتی دارد، این معیار ایران را برای همه ایرانیان آزاد و جمهوریت را برای همه ایرانیان ممکن نمی داند و این شاخصی است که اندیشه ایرانیان از آن عبور نموده است. مهمترین شاخص های نوین اندیشه مردم ایران زمین را شاید بتوان چنین دسته بندی نمود:
- رفع تعصب دینی و برقراری حقوق شهروندی برابر برای همه باورها و ادیان اعم از شیعه و سنی ، بهایی ، یهودی ، مسیحی، زرتشی ...
- رفع تبعیض نژادی و برابری حقوق شهروندی برای همه اقوام اعم از کرد، بلوچ، لر، ترک ، فارس ...
- برابری حقوق زنان و مردان
- آزادی بیان و اندیشه ( آنسان که در منشور حقوق بشر آمده است.)
- حفظ محیط زیست و منابع طبیعی بسیار غنی ایران که در حال نابودی است.
این خصوصیات "انسانی" است که دیگر نظام فعلی با رویکرد های موجود آن را برنمی تابد. نمی تواند پاسخ گویی نیازهای چنین انسان آزادی باشد. آزادی فوق به بزرگی مقام انسان کمک می کند و میان دل های پرسرور ایرانیان پل می زند و حقیقت رشد را بر ایشان می نمایاند. در این تعریف "انسان" ایرانی حتی مرزهای ایران را نیز در می نوردد و امکان تعامل سازنده با همه اهل عالم را ممکن می سازد؛ افق آزادی و کرامت انسان توسعه یافته و در نفس انسان بودن وی نگریسته می شود و نه فقط در دین و مذهب او. این پایه ای ترین معیار ارج نهادن به انسان است و بن مایه ای است که دوران گذاری را برای ملت شریف ایران فراهم آورده است.
بسیاری از روشنفکران دینی که با انسان مدرن آشنا هستند، عدم حصول تحول بنیادین در ایران را در این می دانند که برخلاف اروپاییان، ایرانیان دوران رنسانس و درد و الم های آن زمان را نکشیده اند. محصولات دنیای مدرن را استفاده می کنند، اما با فرهنگش بیگانه اند. ایشان در تلاش هستند که میان مفاهیم دینی – اسلامی و آموزه های انسان شناسانه غربی همخوانی ایجاد نمایند. بسیاری از مفاهیم را مشترک یافته اند و یا نیاز های دنیای جدید را درک کرده اند. در روزگار ما خواه ناخواه اندیشه های اسلامی- شیعی و مدرن ِ انسان مدارانه با هم رویارو شده اند. ماحصل این تصادم مفاهیم، انسان جدیدی خواهد بود که نه به سنت شبیه است و نه به انسان مدرن امروز. آنچه ما در آن می توانیم نقش داشته باشیم، تعیین صفات این انسان و چگونه به بار نشاندن این نهال نحیف که در صحرای خشک انسانیت در حال رشد است، می باشد.
طفلی که از کارزار امروز ایران ما و دنیای ما متولد خواهد شد - اگر صبوری نماییم و در درد آمدنش بردباری- همان قدر که طعم شیرین آزادی را خواهد چشید، به لذت درک معنویت و روحانیت نیز فائز خواهد شد. همان قدر که از بند تعصب و جهل و تقلید رها خواهد گشت به ریسمان کنکاش و تحری حقیقت چنگ خواهد زد. دیگر چشمش را به سایر ایرانیان و جهانیان به خاطر پاره ای از عقایدشان نخواهد بست و ایشان را طرد و نفی نخواهد نمود. می آموزد که عاشق زیبایی باشد و از حضور خود در جامعه ای با نگرش های متفاوت لذت ببرد.
چنین تحولی و تولدی هدیه ای نه تنها به ایرانیان ، که ارمغانی برای همه اهل عالم خواهد بود. تجربه ای که جهان را قدمی بیش تر به سمت وحدت رهنمود می نماید. همه این ها مستلزم این است که به جای تغییر سریع در ساختار ها به فکر بنیان کردن پایه های تربیتی جدید باشیم. در فکر این باشیم که می خواهیم در ایران جدیدمان چه انسانی را معرفی کنیم؟ نخواهیم بعد از شکل گرفتن ساختارها تازه به فکر انقلاب در فرهنگ بیافتیم. که تحول در فرهنگ بسیار زمان بر است و در این تعجیل تنها چیزی که حاصل خواهد شد ، تبعیض و خونریزی دوباره است و در استقامت و صبر، پل همدلی را عبور خواهیم نمود.
منابع:
(۱) بخشی از شعر کلیپ " هوای همدلی"
(۲) برای توضیحاتی مقدماتی ر.ک به: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: