طرح چند نقطه نظر
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[02 Oct 2018]
[ کیومرث صابغی]
یکم - به کرات گفته شده است که حامیان اصلی دولتمداران حکومتی رژیم جمهوری اسلامی استبدادی و عقب گرا را مشتی مردمان ناراضی کوچه و بازار , سربازان ناراضی , کاسبکاران , بازاریان و مذهبیون متعصب تشکیل دادند . به گمان من این ادعا هم در شروع شکل گیری این رژیم نقشی تعیین کننده داشت و هم در تداوم و استقرار تدریجی آن تا به امروز عمل کرده است . به عبارتی , ملت ایران در پس دیکتاتوری خاندان پهلوی , با دیکتاتوری مذهبی مواجه شدند , با این تفاوت که اگر در صورت اول پهلویان انتصا بی و حقنه ای بودند , اینبار مردم خود به انتخاب تعبد دست زدند . اگر این است , چرا ؟ چرا ملتی که ادعای تاریخی آنچنان طولانی و تمدنی قدیمی و فخیم دارد همواره با استبداد زیسته است و علیرغم دورانهای اگر چه کوتاه ولی تاریخ ساز مثل انقلاب مشروطه و دوران زمام داری مصدق که طعم آزادی و دمکراسی نه در تعریف بلکه در عمل بخشی از فرهنگ اجتماعی گشت نتوانست جریان تاریخی ایران را تغییر دهد ؟ بی شک جامعه شناسان , روانشناسان و کنشگران سیاسی ایرانی فراوانی هستند که به فراغ بال در این زمینه فراوان گفته اند و میگویند . اما به نظر من , جدا از نقش استعمار گرایان , مهاجمین خارجی , امپریالیست ها و غارتگریان داخلی که همگان متغیراتی قابل توجه بوده اند, آنچه که بیش از هر عامل دیگری به تداوم استبداد در ایران کمک کرده است , پذیرش اصل تحمل و صبور بودن است . پذیرش این اصل در عین حال در زمانهائی هم صورت میگرفته است که اشکال مختلف تعارض وجود داشته است . و این پارادوکسی است که به گمان من با فرهنگ ما ایرانیان عجین گشته و نقش اجتماعی اش را در رابطه مردم با دولت ها به نمایش میگذارد . البته میتوان ادعا و استدلال کرد که کسی خبر نداشت که اینان مستبد از آب در آیند . به گمان من این ادعا زیاد پایبند منطق و شعور نیست چرا که از همان آغاز نشانه های دیکتاتوری نمایان بود و کمتر کسی میتواند بگوید شاهد آن نبوده است . خب , اگر این پارادکس وجود دارد و مضر است , پس چگونه میشود از گزند آن خلاصی یافت ؟ تداوم اعتراض , احتراز از دعاوی عوامفریبان پوپولیست و " اصلاح طلبان " حکومتی و بلند نگه داشتن صدای مخا لفت حتی اگر از سر یأس و نا امیدی باشد با توجه به این اصل که تاریخ دراز است و حکومتها رفتنی ولی ملت ماندنی است . چرا که سر سختی اصلاح طلبان در تمیز توهم از واقعییات و اصرار پوپولیست ها در ادامه تحمیق است که تحقق دمکراسی را به عقب میاندازد , همانگونه که تاریخ ایران انباشته از این مضامین است .
دوم - جمهوری اسلامی توانست با دولتی کردن بخش های عمده ای از امور اجتماعی و اسلامی کردن مسائل قضائی و امنیتی از طریق فقه و اصول شریعت استبداد مذهبی را در ایران حاکم کند . به نظر من توفق این حکم اساسا ریشه درنوع ذهنیت و باور مردم داشت . این استدلال که شاه روحانیت را پادشاه کرد مورد سئوال است چرا که بر حسب تمام معادلات و مشاهدات امروزی , رشد باور به مذهب و رعایت مناسک مذهبی نسبت به دوران پیش از انقلاب بالا رفته است و این تغییر فقط به این دلیل نیست که ازدیاد جمعیت مسلمان زا بوده است , بلکه به گمان من فراهم شدن و فراخ شدن زمینه فرهنگی مذهبی حتی آنهائی را هم که در خلوت عبادت میکردند به خیابان کشاند و اجازه حضور داد . و اتفاقا همین امر سبب شد تا رژیم بتواند از طریق همین نو حضوران نهادهای لیبرالی و اجتماعی قدیم را باز سازی کند و باسوداگری و استناد به باورهای مذهبی ریشه های دمکراسی را خشگ کرده حاکمیت مذهبی خود را بنا کند . دلیل اثبات این مدعا آخرین فرمان خامنه ای در فرمان " آتش به اختیار " متجلی میشود و همین امر است که سپاه را وامیدارد تا , سوا از بیت رهبری , امریکا و اسرائیل را به جنگ بطلبد . میبینید که تنها ولی فقیه نیست که مقام اجتهاد را دارد بلکه همه نهادهای اجتماعی دارای چنین مسولیتی میباشند . و تفاوت استبداد با دیکتاتوری در مدیریت از همینجا آغاز میشود که دیکتاتور به اصل تمرکز قدرت و قرار گرفتن در رأس آن باور دارد در حالیکه مستبد با پخش مسئولیت های اداری توان جامعه را در اختیار میگیرد. به همین دلیل است که در استبدا زمینه های رشد فعالیت های اجتماعی بیش از دیکتاتوری است به وقوع میپوندد .
سوم - سخن از فرو پاشی و اضمحلال رژیم فراوان میرود . تاریخ نشان میدهد که هیچ تغییر بنیادی نیست که از طبقات پایین شروع نشود , همانگونه که جمهوری اسلامی حاصل شرکت وسیع مستمندان و حاشیه نشینان در کنار دیگر اقشار جامعه بود . اگر این فرض را بپذیریم , حال باید دید که مخالفین امروزین رژیم , که قرار است سبب فروپاشی آن شوند به کدام لایه و یا طبقه ای تعلق دارند . فرض من بر اینست که فقر به تنهایی دلیل انقلابات نیست و بنا بر این فشار اقتصادی و تحریمهای موجود سبب اختلال اساسی در دستگاه حکومتی ایران نمیشود, خاصه اینکه چاه های نفتی ایران هنوز خشگ نشده اند , مگر آنکه بسان مورد افریقا ی جنوبی پشوانه ای از یک سازمان منسجم و با برنامه داشت . واقع اینست که از آغاز شروع مخالفت ها با رژیم تا به امروز که قریب ۴۰ سال به طول انجامیده است , دو نوع مخالفت مشاهده شده است : ۱- اجتماعات جهت مطالبات صنفی , ۲ - اجتماعات جهت آزادی های اجتماعی . طی هر دو صورت , هیچگاه , حتی از میان رادیکل ترین جریان ها , سخن از براندازی و سر نگونی نرفته است . این به این معنا نیست که بخشی خواهان سر نگونی نیستند, بلکه بدین معنا است که بر اندازی شعار عمومی نشده است . دیگر اینکه همانگونه که در حکومت ساسانیان و شوروی اتفاق افتاد , و تاریخ رم هم نمایشگر آن بود, فروپاشی زمانی آغاز شد که روح همکاری و پیوند دولتمردان ازیکسو و ارزش های اجتماعی از سوی دیگر به ورشکستگی کشیده شد . من این شرایط را فعلا در میان وابستگان جمهوری اسلامی مشاهده نمیکنم .
چهارم - آنچه که تا کنون به مدد جمهوری اسلامی آمده است , جدا از اهرم های ارعاب , تفکیک ها و پاشانی های فرهنگی و جنسیتی , به فلج کشاندن فعالیت های اندیشگی و همه گیر کردن اختلالات روانی است . نتیجه آنکه جای استدلالات منطقی را , کشمکش های هجو , ساده لوحی , تقلیل گرایی و خوش بینی های خرافی ناشی از کمی معرفت همراه با تشویش ها و نگرانی های نا شناس گرفته است . به یک کلام این رژیم از همان شروع با بحران آغازید و تا به امروز هم از این حربه استفاده میکند . حربه ای که همه فاشیست ها از ان استفاده کرده اند .
پنجم - امنیت - امنیت , انگیخته ترین عاملی است که میتواند مردم یک کشور را به هم وصل کند و یا از هم بپاشاند . فاشیسم از طریق ایجاد فضاهای کاذب به راحتی توانسته است موجودیت خود را از این طریق سیتماتیزه کند . و کم نیستند دولت های که حتی در شرایط دمکراتیک از این حربه سود جویند . نمونه امروزین این مورد ترامپ , رئیس جمهور امریکا است که توانسته است از طریق ترفند های ملی گرائی , نوعی از راسیسم را جهانی کند. از درون همین شرایط است که دیکتاتورها سر بلند میکنند و پیشرفته ترین انسانها را هم به وحشت میاندازند که باز هم سبب از هم تنیده شدن دمکراسی ها است .
ششم - سر آخر چه باید کرد . همانطور که در بالا گفتم, از زور حتی اگر پر زور هم باشد نباید ترسید و مقهور شد . به یادمان باشد که چیزی نزدیک به ده هزار سال بیشتر از عمر اجتماعات بشری نمیگذرد و این سالها شاهد طغیانهای زیادی بوده است لکن انسانها هنوز هستند . و این بودن است که باقی میماند و نه طغیانها .
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴
ستون آزاد
|
|