تنها چند لغزش موجود
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
نکاتی دربارۀ ترجمۀ محسن جهانگیری از کتاب «اخلاق» اسپینوزا؛
جهانگیریترجمۀ کتاب «اخلاق» در سطح بس قابل قبولی برای محیط فرهنگی دانشگاهی کشور جای دارد، بهگونهای که به جرئت میتوان گفت آقای دکتر جهانگیری در تحقق بخشیدن به آرزوی ترجمۀ یک اثر بنیادین فلسفی چند سروگردن از بسی استادان و همکاران و دانشجویان خود بالاتر است. بااینهمه، آنگاه که از یک سو اعلام میکنیم که استادان سختکوش و دقیق را دوست داریم ولی حقیقت را بیشتر از آنان دوست میداریم و از سوی دیگر در نگاه به متن ذرهبین نگرش نقادانه به دست میگیریم، ممکن است از استادان بزرگ نیز لغزشهایی ببینیم که ذکر آنها هرگز کسر شأن آنان نیست.
فرهنگ امروز/ موسی اکرمی:
دوستان از من خواستهاند یادداشتی دربارۀ ترجمۀ زندهیاد آقای دکتر محسن جهانگیری از کتاب مستطاب «اخلاق»، اثر گرانسنگ اسپینوزا بنویسم. نگارنده به چند دلیل پذیرفت که ضمن حفظ احترام به مقام بلند آقای دکتر جهانگیری و گرامیداشت یاد ایشان به لغزشهایی در ترجمه اشاره کند:
۱) خود دکتر جهانگیری در دیباچۀ کتاب از «استادان حاذق، پژوهندگان وارد و مترجمان ماهر» انتظار داشته است که از «اشتباهات و لغزشها [...] با نظر اغماض نگذرند».
۲) من بیآنکه خود را واجد صفات برشمرده از سوی دکتر جهانگیری بدانم، خواست دوستان در «فرهنگ امروز» را پذیرفتم.
۳) شایسته مینمود این نکته به همکاران و دانشجویان و حتی به بزرگان دانشگاهی نشان داده شود که در هر کار بزرگ نیز ممکن است لغزشهایی راه یابند؛ ازاینرو بر ماست که در مقام مترجم یا خوانندۀ کتاب، یا ویراستار و یا مدرس کتاب به تکتک واژهها، عبارتها و جملهها و حتی به نقطه و ویرگول و... توجه کنیم.
این نوشته را با احترام بسیار به یاد آقای دکتر جهانگیری تقدیم میکنم.
نگاهی کلی به ترجمۀ کتاب «اخلاق»
لازم است در آغاز بگویم که ترجمۀ آقای دکتر جهانگیری یکی از بهترین ترجمهها در میان ترجمههای آثار کلاسیک فلسفه غرب به زبان فارسی، بهویژه در میان دانشگاهیان است. دکتر جهانگیری با این کتاب نشان داد که به معیارهای آکادمیک در ترجمه توجه دارد، همچنانکه کتاب «محییالدین ابنعربی چهره برجسته عرفان اسلامی» نیز نشان داد که مؤلف فرهیختۀ آن با مقتضیات تألیف دانشگاهی در سطح بالایی از رعایت معیارهای لازم آشنا و به آن معیارها پایبند است.
ترجمۀ کتاب «اخلاق» در سطح بس قابل قبولی برای محیط فرهنگی دانشگاهی کشور جای دارد، بهگونهای که به جرئت میتوان گفت آقای دکتر جهانگیری در تحقق بخشیدن به آرزوی ترجمۀ یک اثر بنیادین فلسفی چند سروگردن از بسی استادان و همکاران و دانشجویان خود بالاتر است. بااینهمه، آنگاه که از یک سو اعلام میکنیم که استادان سختکوش و دقیق را دوست داریم ولی حقیقت را بیشتر از آنان دوست میداریم و از سوی دیگر در نگاه به متن ذرهبین نگرش نقادانه به دست میگیریم، ممکن است از استادان بزرگ نیز لغزشهایی ببینیم که ذکر آنها هرگز کسر شأن آنان نیست بلکه وفاداری به حقیقتی است که بیگمان خود آن استادان در سراسر عمر با برکت خویش ارجش نهادهاند.
ترجمۀ کتاب «اخلاق» صرفنظر از نوع و میزان همکاری دکتر جهانگیری در مقام مترجم و استاد اسماعیل سعادت در مقام ویراستار، از همان نخستین چاپ در سال ۱۳۶۴ توجه علاقهمندان را جلب کرد.
من پیش از اشاره به چند لغزش در این ترجمه، کوتاه از محاسن آن را یاد میکنم:
الف) از نظر شکلی:
۱. تعهد مترجم به بهرهگیری از سه ترجمۀ انگلیسی ضمن توجه به متن اصلی لاتینی. همچنین گفته شده که ویراستار نیز متن ترجمۀ فارسی را با ترجمۀ فرانسوی تطبیق داده است.
۲. مترجم با بهرهگیری از نوشتههای ذیربط، توضیحات درخوری دربارۀ برخی از اصطلاحات و ابهامها به صورت پانوشت به دست داده است.
۳. کتاب دارای واژهنامۀ فارسی و انگلیسی-لاتینی و همچنین انگلیسی-لاتینی و فارسی است.
۴. کتاب دارای نمایۀ اصطلاحات و همچنین نمایۀ نامهای خاص است.
۵. حروفچینی و صفحهآرایی کتاب نسبتاً مطلوبند و شمار اغلاط حروفچینی چندان زیاد نیست.
ب) از نظر محتوایی:
دکتر جهانگیری کوشیده است تا ضمن بهرهگیری از بهترین معادلهایی که توانسته بدانها دست یابد ترجمۀ هرچه دقیقتری از متنی دشوار به دست دهد که تا حد زیادی پذیرفتنی است.
اشاره به چند لغزش در کاری بزرگ
۱. نقلقول از هگل
سخن معروف هگل دربارۀ اسپینوزاگرایی به این صورت بر پیشانی مقدمۀ مترجم جا گرفته است: «یا باید اسپینوزایی باشی و یا هرگز فیلسوف نباشی.»
انتظار میرود مترجمی چنین توانا در نوشتن مقدمهای بر اثری چنین مهم اولاً به متن اصلی یا یکی از ترجمههای مقبول از نوشتۀ هگل مراجعه کند، ثانیاً آن را با دقت لازم ترجمه کند، ثالثاً مأخذ نقلقول را ذکر کند. در اینجا تنها اشاره میشود که این گفتاورد معروف در درسگفتارهای هگل دربارۀ تاریخ فلسفه (فصل یکم، مابعدالطبیعۀ فهم) آمده است. هگل پس از اشاره به نظر یاکوبی دربارۀ اسپینوزا، اسپینوزا را چونان یک آزمونگاه در فلسفۀ مدرن میداند و مینویسد «You are either a Spinozist or not a philosopher at all»[۱]. آشکار است که معنای این جمله این است: «تو یا یک اسپینوزاگرایی یا اصولاً فیلسوف نیستی.» در این جمله واژهای وجود ندارد که بتوان آن را به «باید» ترجمه کرد.
۲. نام کتاب ویل دورانت
در اواخر مقدمۀ مترجم گفتاوردی از یاکوبی را میبینیم که مأخذ آن کتابی از ویل دورانت ذکر شده است. نام این کتاب در پانوشت «the History of Philosophy» ضبط شده است (ص ۳۲). ویل دورانت چنین کتابی ندارد. نام کتاب مورد نظر مترجم the Story of Philosophy است، چنانکه در بخش منابع نام کتاب به همین صورت ثبت شده است. گذشته از این قول یاکوبی، ظاهراً نه در صفحۀ ۱۷۰ کتاب ویل دورانت بلکه در صفحۀ ۱۸۷ آمده است. همچنین متن آن متفاوت با آن چیزی است که مترجم نقل کرده است: « no one has understood Spinoza to whom a single line of the Ethics remains obscure.» (البته ویل دورانت نظر یاکوبی را اغراقآمیز میداند).
۳. نگاهی به متن ترجمه
برای نشان دادن لزوم رعایت دقت و وسواس بیشینه در ترجمه مناسب میدانم که اندکی به متن اصلی و ترجمههای انگلیسیای که مترجم از آنها بهره گرفته توجه کنیم. نخستین متن انگلیسی که ظاهراً مترجم ترجمۀ خود را بر آن استوار ساخته ترجمۀ W.H. White است. دو ترجمۀ دیگر عبارتند از ترجمههای Andrew Boyle وR.H.M. Elwes.
نخست ترجمۀ دکتر جهانگیری از ترجمۀ تعاریف یکم و دوم بخش یکم توجه کنیم.
۱) تعریف یکم از بخش یکم:
متن اصلی (لاتینی):
I. Per causam sui intelligo id, cuius essentia involvit existentiam, sive id, cuius natura non potest concipi nisi existens.
ترجمۀ W.H. White:
۱. By cause of itself, I understand that whose essence involves existence, or that whose nature cannot be conceived unless existing.
ترجمۀ R.H.M. Elwes:
I. By that which is self-caused, I mean that of which the essence involves existence, or that of which the nature is only conceivable as existent.
ترجمۀ دکتر جهانگیری:
«مقصود من از "علت خود" شیئی است که ذاتش مستلزم وجودش است و ممکن نیست طبیعتش "لاموجود" تصور شود.»
توضیح: نخستین نکتهای که باید به آن اشاره کنم این است که بهرهگیری مترجم از واژۀ «شیء» و «اشیا» بهعنوان معادل thing یا بهعنوان جانشین that گاهی نامناسب است؛ چنانکه مثلاً در تعاریف سوم و چهارم «جوهر» و «صفت» را نیز «شیء» میداند. در تعریف یکم واژۀ thing وجود ندارد. فزون بر این، پس از جملۀ نخست ویرگول آمده و سپس حرف اضافۀ or به کار رفته که نباید به جای آن «و» به کار رود. بهرهگیری از ترکیب «ممکن نیست» و همچنین اصطلاح «لاموجود» دور از احتیاط بوده و ترجمه وفاداری حداکثری به متن اصلی را از دست داده است.
۲) تعریف دوم از بخش یکم:
به منظور جلوگیری از اطالۀ کلام برای تعریف دوم تنها متن ترجمۀ وایت را ذکر میکنم که در حد فهم من نزدیکی زیادی به متن لاتینی دارد:
ترجمۀ W.H. White:
۲. That thing is called finite in its own kind (in suo genere) which can be limited by another thing of the same nature. For example, a body is called finite, because we always conceive another which is greater. So a thought is limited by another thought, but a body is not limited by a thought, nor a thought by a body.
ترجمۀ دکتر جهانگیری:
شیئی «متناهی در نوع خود» است که ممکن شود با شیئی دیگر از نوع خود محدود شود؛ مثلاً جسمی را متناهی مینامیم، زیرا میتوانیم جسم دیگری را بزرگتر از آن تصور نماییم. به همین صورت، فکری با فکری دیگر محدود میشود، اما ممکن نیست جسمی با فکری یا فکری با جسمی محدود شود.
توضیح: مترجم به «is called» (dicitur) توجه نکرده، چنانکه گویی خود شیء است که «متناهی در نوع خود» است و همچنین «of the same nature» را «از نوع خود» ترجمه کرده، درحالیکه همه جا بهدرستی برای «nature» معادل «طبیعت» را به کار برده و در همان سطر نخست این تعریف «نوع» را بهدرستی معادل «kind» دانسته است. مترجم در ادامه «always» را نادیده گرفته و درعینحال «میتوانیم» را بیدلیل به کار برده است. مترجم پس از «محدود میشود» نقطه گذاشته است و بلافاصله بهگونهای نابجا از عبارت «ممکن نیست» استفاده کرده است.
اصول متعارف یکم. مترجم به جای «in alio sunt» (لاتینی) یا in another یا in something else (به معنای «در دیگری» یا «در چیز دیگر») از ترکیب «در اشیای دیگر» را به کار برده است. آیا بهراستی این جمله را میتوان پذیرفت: «هر شیئی که موجود است، یا در خودش وجود دارد یا در اشیای دیگر؟» (در چند شیء دیگر؟!)
۳) معادل واژۀ true
مترجم علیرغم اینکه در «فهرست اصطلاحات فارسی، انگلیسی و لاتینی» (کذا) واژۀ «حق» را بهعنوان معادل «true» ذکر کرده (ص. ۳۲۷)، همه جا این واژه را که به صورت صفت برای یک چیز (مثلاً «تصور» یا جمله) به کار رفته به «درست» برگردانده و «are true»/«is true» را به «درستند»/«درست است» ترجمه کرده است، درحالیکه میبایست آن را به همان «حق» برمیگرداند یا به «راست» یا به «صادق». برای نمونه، اصل متعارف ششم از بخش یکم چنین است:
متن لاتینی:
VI. Idea vera debet cum suo ideato convenire.
ترجمۀ White:
۶. A true idea must agree with that of which it is the idea (cum suo ideato).
ترجمۀ دکتر جهانگیری: «تصور درست باید با متصوَّر یا آنچه مورد تصور است مطابق باشد.»
گویی مترجم توجه نداشته است که در همین نخستین کاربرد اصطلاح «true» بهعنوان صفت برای «idea» سخن از توافق یا تطابق در میان است. این بیتوجهی به سراسر کتاب سرایت کرده است؛ مثلاً در جملۀ پیش از قضیۀ ۲۲ در بخش یکم، یا در قضیۀ ۳۲ از بخش دوم (All the ideas which are in God always agree with those things of which they are the ideas […] and therefore […] they are all true.)
آشکار است که نمیتوان «true» را به «درست» برگرداند، واژهای که معادلهای مناسب آن عبارتند از correct و right و sound و ...
طبیعی است که با ترجمۀ «true» و «truth» به «درست» و «درستی»، شاهد باشیم که در قضیۀ ۳۵ «falsity» به «نادرستی» ترجمه شود:
Prop. ۳۵.—Falsity consists in the privation of knowledge which inadequate—that is to say, mutilated and confused— ideas involve.
ترجمۀ جهانگیری از این قضیه چنین است:
قضیۀ ۳۵. نادرستی عبارت است از فقدان شناخت که لازمۀ تصورات ناتمام، ناقص و مبهم است.
در اینجا باید به این نکته نیز توجه کرد که واژههای «ناقص» و «مبهم» (با این فرض که معادلهای مناسبیاند) برای این در جمله به کار رفتهاند تا معنای «inadequate» (ناتمام -به فرض درست بودن این معادل-) را روشن کنند نه اینکه آنگونه که در متن ترجمۀ فارسی آمده، خود در کنار «ناتمام» صفات دیگری برای تصورات باشند.
۴. ذکر بعضاً نادقیق برخی نکات غیرضروری
در پانوشت شمارۀ ۱۶۴ (ص ۵۰) که قرار است توضیحی دربارۀ «طبیعت خلاق» و «طبیعت مخلوق» داده شود، نوشته شده «یونانیان غالباً واژۀ phusis را مرادف با موجود ousia به کار بردهاند.» ذکر این مطلب نهچندان ضروری است نهچندان دقیق. بعید است بتوان در متن ارسطو جایی را نشان داد که این دو واژه مرادف یکدیگر به کار رفته باشند. افلاطون برای نخستین بار ousia را به معنای stuff به کار برده و بعداً بیشتر به معنای being به کار رفته است. این واژه بعداً به substantiaو substance (و «جوهر») ترجمه شد که این نیز درست نبود. اوئینز واژۀ entity را مناسبتر دانسته است. در زبان یونانی و فلسفۀ ارسطو primary being بهترین معادل برای protê ousia بوده است. فیلسوفان رومی مانند سنکا برای ousia واژۀessentia (essence) را به کار میبردند. معنای ousia در انواع فلسفه و کلام مسیحی خود داستان مفصلی است. به هر روی، این واژه بیشتر به معنای صرف وجود است که هر موجودی برای موجود بودن و در موجود بودنش از آن بهره دارد. تا آنجا که من با متن ethica/Ethics آشنایم، اسپینوزا خود واژۀ «ousia» را به کار نبرده است. واژههای مهم او (بهجز خدا) عبارتند از: being و substance و nature.
۵. بیدقتی در ثبت نام کتاب اسپینوزا
نام یکی از کتابهای مهم اسپینوزا Tractatus Theologico-Politicus است. مترجم معادل انگلیسی آن را در پرانتز به صورت Theologica-Political Treatise ضبط کرده است که درست آن Theologico-Political Treatise است. همچنین این عنوان را به فارسی «رسالۀ الهیات و سیاست» دانسته است (ص ۲۵)، درحالیکه باید آن را به «رسالۀ الهیاتی-سیاسی» برگرداند.
۶. دربارۀ معادلهای چند اصطلاح فلسفی
مترجم در دیباچه نوشته است که «برای گزینش واژههای فارسی به جای کلمات لاتینی» به ترجمۀ اسحاقبنحنین از کتابهای اخلاق نیکوماخوسی و نفس ارسطو و همچنین به تهذیب الاخلاق ابنمسکویه و اخلاق ناصری خواجه مراجعه کرده و «توفیق کلی» نیافته است. چاپ اول کتاب در سال ۱۳۶۴ صورت گرفته است. تا سال ۱۳۶۳ کتابهای زیادی در ایران منتشر شده بود که دربردارندۀ واژهنامههای نسبتاً خوبی بودند. اولین مجموعۀ حاوی اصطلاحات آنها واژگان فلسفه و علوم اجتماعی است که داریوش آشوری در دو کتاب مستقل انگلیسی-فارسی و فرانسوی-فارسی در ۱۳۵۵ منتشر کرده بود. نگاهی به فهرست منابع صورت کاملتر آن کتاب که با عنوان «فرهنگ فلسفه و علوم اجتماعی» (گردآوری و تدوین ماری بریجانیان) منتشر شده نشان میدهد که دکتر جهانگیری از چه منابع درخوری غفلت کرده است.
در واژهنامه اصطلاح لاتینی «ideatum» ذکر شده و برای آن معادل «ideal» انتخاب شده است. اولاً در متن اصلی لاتینی نه اصطلاح ideatum بلکه عبارت cum suo ideato مشاهده میشود. ثانیاً ideatum عبارت است از وجود بالفعل متناظر با یک ایده است که با ideal کاملاً تفاوت دارد (برای معادل فارسی آن میتوان «متصَوَّر» را پذیرفت). (اصل متعارف ششم از بخش یکم که White و Elwes معادل cum suo ideato را به ترتیب that of which it is the idea و its ideate or object گرفته اند.)
امیدوارم دوستداران و دانشجویان راستین زندهیاد دکتر محسن جهانگیری از ذکر این چند نکته نرنجند و این یادداشت کوتاه را در خدمت اشاره به دشواری کار ترجمۀ دقیق بدانند که آن استاد مبرز در آن بس کوشیده است. یاد ایشان گرامی.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - ۲۳ نوامبر ۲۰۲۴
|
|