آگاهيپژوهي: پيشنياز آيندهپژوهي
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[28 Oct 2009]
[ سید علیرضا حجازی]
گفتار نخست – جايگاه آگاهي در انديشهي جوليان جينز
نوشتهي: سيد عليرضا حجازي
ايجاد شناختي واقعبينانه و بنيادين از آيندهانديشي در اذهاني كه آمادگي و استعداد انديشه پيرامون آيندهي انسان و تمدن او را يافتهاند پيش از هر چيز نيازمند برانگيختن توجه آنها نسبت به چيستي "آگاهي" است چرا كه عنصري كه ميتواند از هر فرد انديشمند در مفهوم متعارف آن انديشمندي آگاه بسازد و او را نسبت به ديگر انديشمندان متمايز سازد، هوشياري او نسبت به مفهوم آگاهي است. متاسفانه بسياري از انديشمندان از فرآيند انديشه و كنشهاي ذهني خود آگاه نيستند و اگر بتوانند لحظهاي به "خودآگاهي" دست يابند، نسبت به بسياري از انديشههاي پيشين خود ترديد نموده و حتا در آنها بازنگري خواهند كرد.
اگر آيندهانديشي به عنوان يكي از شيوههاي انديشهورزي نتواند اين بيداري را در ذهنهاي آماده پديد آورد، به جرأت ميتوان گفت كه مانند ديگر مكاتب فكري به همان خواب سنگيني فرو رفته كه بيدار شدن از آن بسيار دشوار بوده و شايد در شرايط عادي غير ممكن به نظر برسد.
بيترديد تلاش ديرينهي بشر براي دستيابي به ادراكي آگاهانه از مقولهي "آگاهي" كوششي پايانناپذير خواهد بود و فرجامي براي آن قابل تصور نيست. در اين ميان پديداري انديشههاي شگرف و تاثيرگذار نقشي شايان توجه در تكامل بخشيدن به اين جنبش دهني خواهند داشت و تداوم آن به بهرهگيري از دستاوردهاي تلاشهايي از اين دست بستگي خواهد داشت.
يكي از انديشمنداني كه خردگرايي معاصر را با انديشهي خود دگرگون ساخت، روانشناسي به نام جوليان جينز (Julian Jaynes) است. سي سال كار پيوستهي او در زمينهي پي بردن به مقولهي "آگاهي" در قالب تبيين پارهاي از مسايل روانشناختي انسان امروزي و توضيح بسياري از رفتارهاي انسان كهن از لا به لاي ادبيات باستاني، چنان شگفتانگيز و تكاندهنده است كه بيترديد نميتوان از آن به آساني گذشت. انديشههاي جينز براي هر پژوهشگر آگاهي يا "آگاهي پژوه" آن قدر ارزشمند و تاثيرگذار است كه در صورت برخورداري از روحيهي آزادانديشي او را ناگزير به بازنگري در تمامي پيشفرضها و دانستههاي پيشين خود از موضوع "آگاهي" ميكند.
بازخواني انديشههاي جينز پيش از آن كه ديدگاه ما را نسبت به مسالهي آگاهي تغيير دهد، اين ضرورت را به همگان گوشزد ميكند كه تا چه اندازه در اين عصر نيازمند آن هستيم كه از قالبهاي ذهني فرسوده رها شويم و خود و جهان پيرامون خود را با چشماني باز از نو ببينيم. جينز به پويندگان مسير آگاهي در آغاز ميآموزد كه نگاه ما به حال و آينده ميتواند و بايد متفاوت از نگاه پيشينيان باشد. جينز همراهان انديشههاي خود را با جهاني از تصاوير ديده نشده و سكوتهاي شنيدهشدهاي آشنا ميسازد كه قرنها ذهن آدمي را در چنگال خود اسير ساختهاند و از پرواز او به سوي واقعيت جهان جلوگيري كردهاند.
جينز به دنبال تفسير فردي يا حتا جمعي جهاني كه در آن زندگي ميكند، نيست. او حتا نميخواهد اين جهان را تغيير دهد. تمامي تلاش جينز در بيدار ساختن ذهن انساني است كه هزاران سال است به خوابي افسونگر فرو رفته و ميخواهد ذهني را از اين خواب بيدار كند كه خود در پديداري چنين خواب سنگيني مشاركت داشته. حقيقتاً چنين تلاشي چه كوشش دشواري ميتواند باشد، اما خوشبختانه جينز با هنرمندي تمام به انجام اين كار عظيم توفيق يافته است.
جينز به ما ميآموزد كه چگونه پادشاه قلمروي انديشهي خود باشيم و هر چه را كه بخواهيم مورد پرسش قرار دهيم و بر هر چه كه ميفهميم فرمان برانيم. او گنج پنهاني را رونمايي ميكند كه "هوموساپينس" تاكنون از وجود آن بيخبر بوده و به او ميآموزد كه بدون پيشداوري نيز ميتواند به خود و جهان پيرامون خود نگاه كند و بيانديشد. مقصود از "هوموساپينس"، موجودي است كه در مسير تكامل در اثر يك جهش ژنتيك پديد آمد و براي دهها هزار سال زندگي او روي اين كرهي خاكي با ميمون تفاوت چنداني نداشت، اما به آگاهي دست يافت و دانش و هنر و اخلاق را آفريد. پي بردن به راز موجود در پس اين دگرگوني عظيم به نوبهي خود بزرگترين دستاورد تمدن بشري خواهد بود. اين كه بدانيم و بفهميم آن موجود وحشي جنگلي چگونه به انسان متمدن امروزي مبدل شد.
اين كه بدانيم "آگاهي" چيست و چه چيزي نيست، از كجا آمده و چرا آمده و اينك در چه مرحلهاي است؟ به جرأت ميتوان گفت كمتر پرسشي در گذر زمان تا اين اندازه دوام آورده و پيشينهاي تا اين حد شگفتانگيز دارد. داستان آگاهي و جايگاه آن در طبيعت موضوع سحرانگيزي است كه ذهن آدم متفكر امروزي را به خود مشغول ميكند و او را حيرتزده ميگرداند. هيچ يك از نمادهاي انديشهي پويا و آنچه كه در قالب نظرياتي از سوي كساني مانند هابز، كانت، ماخ، پيرس، رايل و ديگران مطرح شد، نتوانست پاسخ روشني را به مسالهي آگاهي ارايه كند و اين مساله هنوز با ما باقي است.
امروز نيز انسان به ظاهر متمدن اما در واقع سرگشته غرق در افكار خويشتن و غافل از فرآيند شكلگيري آگاهي به گفتو گوهاي خيالي با خويشتن و ديگران ادامه ميدهد، از سخنهاي رازآلود و سر به مهر پيشينيان با رگهاي متورم گردن جانبداري ميكند، كاستيهاي آنها را توجيه ميكند، اميدها و سرخوردگيهاي خود را بيان ميكند و آيندهها و گذشتههايي را كه خود نديده اعلام ميكند.
چه چيزي ميتواند به اين كابوس دهشتناك پايان دهد و انسان مدعي بيداري را از خواب سنگيني كه چندين هزاره به درازا كشيده بيدار كند؟ انسان متفكر چگونه ميتواند انبوه تخيلات خود را كه به آنها رنگ واقعيت زده، كنار بگذارد و بار ديگر طبيعت را دست كم آنگونه لمس كند كه پيشينيان او يعني همان هوموساپينسها به شكلي آزاد و طبيعي لمس ميكردند؟ چه چيزي ميتواند تنهايي انسان با طبيعت را بار ديگر به او اعطا نمايد تا در پرتوي آن هستهي آگاهي را بيابد و با كاشتن آن در خاك انديشه جوانهي دانايي را به تماشا بنشيند؟
رمز موفقيت جينز مانند آيندهپژوهاني كه تلاش ميكنند بگويند آيندهپژوهي چه چيزي نيست، دقيقاً در اين است كه ميكوشد به ما بگويد آگاهي چه چيزي نيست. او در اين مسير ميگويد كه آگاهي رونوشتي از تجربه نيست. جينز همچنين ميگويد كه آگاهي بر خلاف ديدگاه عمومي براي تشكيل و تبيين مفاهيم ضروري نيست. او به صراحت ميگويد كه بر خلاف باور اهالي دانش و فرهيختگان، آگاهي لازمهي يادگيري نيست. او همچنين آگاهي را شرط لازم براي تفكر نميداند. جينز در گامي فراتر آشكارا ميگويد كه آگاهي براي خردورزي ضروري نيست. او آگاهي را از قلمروي متافيزيك يا ماوراي طبيعت نيز بيرون ميكشد و خيال غيبباوران را در اين زمينه آسوده ميكند.
پس از ديدگاه او آگاهي چيست؟ او آگاهي را از ديدگاه سامانهي عصبي انسان، ميزان تكامليافتگي آن، واكنش آن نسبت به محركهاي محيطي و ادراكات حسي، وضعيت نيمكرههاي مغز؛ به ويژه نيمكرهي چپ و هورمونهاي عصبي در نظر ميگيرد. از آنجا كه جينز يك روانشناس است، از ميان بافتهاي بدن آنهايي كه در ميزان هوشياري انسان دخيل هستند، از نظر او شايستهي توجه هستند. برخي به نادرستي و از روي سطحي نگري جينز را تنها يك ماتريالييست ميدانند، در حالي كه او در حقيقت معناگرايي غيور است كه رسيدن به معنا و آگاهي را با گذر از ماده و شناخت عميق آن (دست كم در مورد بدن اسنان به ويژه سامانهي عصبي) ميسر ميداند.
جينز گذري به تاريخ تكامل زباني در جوامع بشري ميزند و با واكاوي ارتباط ادبيات به ويژه ادبيات اساطيري با ذهن انسان عصر باستان به رديابي خاستگاه آگاهي در طول تاريخ ميپردازد. او شكلي از ذهن بشري را ترسيم ميكند و آن را "ذهن دوجايگاهي" مينامد كه از يك سو درگير پردازش دريافتهاي حسي خود است و از سوي ديگر اسير ادراكاتي است كه به او از سوي نزديكان، جامعه، تاريخ، تمدن و ... تزريق شده و همچنان ميشود. همپوشاني و تفاوتهاي اين دو قلمرو آميزهاي را براي جينز پديد ميآورد كه سي سال از عمر خود را تنها صرف كالبدشكافي اين آميزه، شناسايي و تفكيك عناصر موجود در آن و بازگشايي تار و پودهاي آن كرد و در پايان شاهكاري را به شكل يك كتاب با نام اعجابانگيز "خاستگاه آگاهي در فروپاشي ذهن دو جايگاهي" آفريد.
اميدوارم بتوانم باز هم از محتواي اين شاهكار به شما بگويم.
منبع: جينز، جوليان. "خاستگاه آگاهي در فروپاشي ذهن دوجايگاهي" جلد 1، ترجمه خسروپارسا و ديگران. تهران: آگاه، 1380
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
شنبه ۱ دی ۱۴۰۳ - ۲۱ دسامبر ۲۰۲۴
سید علیرضا حجازی
|
|