Iranian Futurist 
Iranian Futurist
Ayandeh-Negar
Welcome To Future

Tomorow is built today
در باره ما
تماس با ما
خبرهای علمی
احزاب مدرن
هنر و ادبیات
ستون آزاد
محیط زیست
حقوق بشر
اخبار روز
صفحه‌ی نخست
آرشیو
اندیشمندان آینده‌نگر
تاریخ از دیدگاه نو
انسان گلوبال
دموکراسی دیجیتال
دانش نو
اقتصاد فراصنعتی
آینده‌نگری و سیاست
تکنولوژی
از سایت‌های دیگر


باورهاى دروغين

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:
Facebook Twitter Google Yahoo Delicious بالاترین دنباله

[27 Sep 2011]   [ جمشيد قراجه داغى]

تا زمانيكه  در زير بار ارعاب فرهنگى شهامت به چالش گرفتن باورهاى دروغينى که  جزئى از  هويت فرهنگى ما شده اند را نيافته ايم،  روزگارمان بهمين روال خواهد گذشت.


نگاه كوتاهى به آنچه كه اين روز ها، در جمهورى برآمده از انقلاب شكوهمند، مابين ولايتمداران و ظهورطلبان -  كسانيكه با اجنّه و موجودات ماورائى ارتباط يافته اند -  ميگذرد عمق فاجعه فرهنگى را كه با آن مواجه هستيم آشكارتر ميسازد.


 


بقول فيروز نجومى: (نه ولايت نه امامت - سايت اخبار روز ٢٥ مى ٢٠١١)


 " .... آنچه تنش و خصومت  بین ولایتمداران و امامت خواهان را آبکی و رقیق میسازد آن است که هر دو بخوبی آگاهند که  دروغ میگویند و هر دو از دروغگویان بزرگ تاریخ هستند. دروغهایی که برای ما هم اکنون ضرورت حیاتی یافته اند و بدون باور به آنها، خود را تهی و دنیا را بدون معنا و مفهوم میيابیم ."


 


حال به آنچه كه اكبرگنجى درمصاحبه اخيرش گفته است نيز توجه كنيم:


" ما به دروغ می گفتیم حکومت شاه صد و پنجاه هزار زندانی سیاسی دارد و این دروغ بود. ما به دروغ می گفتیم حکومت شاه صمد بهرنگی را کشت. ما به دروغ گفتیم حکومت شاه صادق هدایت را کشت. ما به دروغ می گفتیم حکومت شاه دکتر شریعتی را کشت. همه این دروغها را گفته ایم. آگاهانه هم گفته ایم. اینها باید نقد بشود. کسیکه به روش دروغ بخواهد پیروز بشود، بعد هم که به قدرت برسد دروغ میگوید، برای نگهداشتن قدرت دروغهای وسیعتر و بزرگتر میگوید. ما آگاهانه دروغ گفتيم بدين بهانه كه فعلا" با این رژیم در حال مبارزه هستیم و میخواهیم خرابش کنیم. متأسفانه با این دمکراسی نمیشود درست کرد، آزادی و حقوق بشر نمیشود درست کرد. این مبنای دیکتاتوری و پایه نهادن دیکتاتوری است."


 


متأسفانه اين "ما‫" كه گنجى از آن سخن میگوید دامنه اى گسترده دارد‫. اين "ما" نمايانگر يک ساختار و بستر فرهنگيست كه تقيّه را جايز ميشمارد و خود حاصل قرنها ارعاب مذهبى است كه با خشونت مسلط ميشود و با ارعاب و تهديد اين تسلط را حفظ ميكند. ارعابى كه قرنها باعث ركود فكرى و بى نقشى و بى اعتمادى مردم ما شده است و از ما ملتى ساخته است كه هيچ مسئوليتى در باره شوربختى خود نمى پذيريم.


 


در دروغى ديگر خانم متعهدى تلاش دارد با تكرار يک بهانه كهنه احساس جريحه دارشده خود را، از مقاله  "نگاهى به سوره نساء" در پشت  پرده اى از شک و انكار و غامض بودن ادبيات عرب درتفسير سوره هاى قرآنى پنهان كند. تو گوئى كه خداوند دانا و توانا طرّاح چيستان و معمّاست كه بايد با رمل و اسطرلاب از ميان سخنانش نيّت نهائى او را كشف كرد. البته وقتى عقيده يا گفتارى منشأ الهى يافت لزوما" بايد هر نوع كم و كاستى در آن صورى و ظاهرى تلقى گردد تا با تفسيرهاى دروغين قابل توجيه باشد.


    


 چندى پيش يكسرى گفتار جالب و آموزنده را در باره تجربه  تركيه و ايران با مدرنيته (از مجموعه نشست هاى انجمن فلسفى اگورا در دانشکده تورنتو) از طريق اينترنت دنبال ميكردم در بين اين گفتارهاى با وقار كه با نكته سنجى هاى بسيار و آموزنده  توأم است به يک سخنرانى برخوردم  كه  بنظر من متأثر از چند باور دروغين است و چون اين باورها را در ايجاد شرايط امروز ما پر نقش ميدانم نتوانستم از آنها بدون چالش بگذرم.


 


يكى از اين باورهاى دروغين استفاده از پديده استعمار براى توجيه عقب ماندگى ممالک اسلامى از قافله تمدن است. هرچند در اينجا قصد آن نيست كه عواقب شوم استعمار انكار شود ولى ديگر نميتوان اين واقعيت تلخ را نيز ناديده گرفت كه متوليان اين آئين مقدس خود يكى از عوامل اصلى عقب ماندگى و پريشانحالى ما هستند. بطوريكه با ستيزه جوئى و عقيم كردن بُعد زيبائى كه هر نوع خلاقيّت و حتى لذّت از زندگى را ناپسند ميشناسند عامل "خواستن" را از معادله توسعه و شكوفائى و تجدّد طلبى حذف ميكنند. مثل  اينكه  دوستان اسلامگراى ما هنوز هم نميدانند كه "خواستن" همراه  با "توانستن" يكى از دو بُعد لازم توسعه و شكوفائيست.


 (Development‪= Ability ‪* Desire)


شايد در تكميل تئورى استعمار اين دوستان، مجبور شويم پديده امام محمد غزالى و خيل اشعريون كه قرنها عامل ستيز با بُعد توانائى (دانستن)  بوده اند را هم كار استعمار انگليس بدانيم. 


هر چند اين بهانه ها از جانب اسلامگرايان قابل فهم است ولى ديگر اين تجاهل از دوستان دانشمند ما، كه به يقين خوب ميدانند  كه در نظامهاى پويا رابطه علت و معلول خطى و يكطرفه نيست بلكه ظالم و مظلوم، استعمار كننده و استعمارشونده، لازم ملزوم و مكمل يكديگرند، قابل قبول نيست. وانگهى "آفتاب آمد دليل آفتاب." چه دليلى بهتر از مستعمره شدن ميتواند واقعيت تلخ ناتوانى، درماندگى را بنماياند؟ شايد كه اين گفتمان روشنفكرانه براى خوشايند دوستان غرب ستيز و اصلاح طلبى باشد كه هنوز در خُمار حكمت شرقى و شكوفائى انقلاب اسلامى بسرقت رفته خود باقيمانده اند. من بارها از عمق اين غرب ستيزى در شگفت مانده ام كه دوستان فرهيخته ما را به دل بستن به قدرت ارتجاع مذهبى و حمايت پنهانى از بي مايه ترين و نادانترين افراد در يك نظام غير انسانى بنام ولايت مطلقه فقيه، كه در جنگ دونكيشوتى خود با امپرياليسم با آن هم رزم شده اند، ميكشاند. چه ميشد اگر اين دوستان با اينهمه توانائيهاى كريزمتيک، پشتكار، و نفوذ كلام مردم خود را در يک مبارزه مدنى ساختار شكن بر عليه نظم ولائى كه بر جهل و نادانى و تبعيض و بردگى استوار است يارى ميدادند.


نكته دوم  نفى و كم بها دادن به دستاورد هاى ١٥ ساله سكولاريسم آمرانه يا مدرنيته آمرانه آتاتورک بدون كوچكترين اشاره به سابقه ٦٠٠ ساله ارعاب مذهبى خلافت عثمانیست. عجبا كه تركيه سكولار امروز با همه صدماتى كه بزعم دوستان ما از سكولاريسم آمرانه آتاتورک خورده است اين روزها مدل مورد توجه همه آزادى خواهان كشورهاى اسلاميست.


و در همين زمينه كم بها دادن به دستاورد هاى ١٥ سال سكولاريسم آمرانه رضا شاهى نيز بدون توجه به چگونگى تحميل آمرانه مذهب رسمى شيعه  و ٥٠٠ سال ارعاب مذهبى كه ايجاد كننده آن بستر فرهنگيست كه مردمانش قتل امير كبير را يكهفته جشن ميگيرند و مدرس هايش از چنان قدرت و نفوذى برخوردارند كه ميتوانند مانع  ايجاد جمهورى سكولارى شوند كه  سردار سپه در پيروى از آتاتورک در صدد ايجاد آن بود.


نفى سكولاريسم آمرانه رضا شاهى بدون اشاره به يک آلترناتيو غيرآمرانه در شرايط ايران چند پاره و مكتب زده اى كه در جدل بى پايان اسلام سياسى، توده اى، ايل سالارى  و تجزيه طلبى همه توان اقتصادى، سياسى، اجتماعى، فرهنگى خود را از دست داده بود فقط گوياى شناخت سطحى و يک بُعدى مسئله است. شايد بتوان ايجاد اولين دانشگاه ايران و فرستادن صدها دانشجوى برجسته ايرانى به اروپا براى تأمين استاد براى آن را حتى با توجه به بيسوادى رضا شاه به هيچ گرفت و شايد هم با كمى بى انصافى بتوانيم نقش مثبت قلدرى رضاشاهى را در حفظ موجوديت ايران امروز، علیرغم چالش شيخ خزعل ها، سميتقوها، قاضى محمد ها، كلنل پسيان ها، و ميزا كوچكخان ها انكار كنيم و عامل سكولاريسم آمرانه او را در نقش تحسين انگيزى كه بانوان دلير ايران در جنبش اخير از خود بنمايش گذاشتند بهيچ بشماريم. ولى ديگر اين ادعا كه اگر رضا شاه با قلدرى حجاب را از سر زنان ايران بر نميداشت و اجازه ميداد كه جامعه اسلامى ما مسير طبيعى! توسعه خود را طى كند ايران امروز ما يكى از كشورهاى مترقى ميبود، متأسفانه حتى فاقد يک شاهد تاريخى در ممالک اسلامى است. متأسفانه من نيز با اين برداشت داريوش همايون موافقم كه "دراكثر جوامع اسلامى يک رگه نيرومند رقابت با تمدن غرب، از همان نخستين برخوردها، جنبش تجدد خواهى را مانع شد و به بيراهه كشاند. يک جنبش احياگرى اسلامى، از دو سده پيش، با زور و ارعاب فرهنگى، در پى پاک كردن جهان اسلامى از نفوذ فرهنگ غربى و باز آوردن عصر طلائى اسلام  بوده است. در اين زمينه مشکل جامعه اسلامى احساس  تفاخر و برتريست  كه دگرگونى را نه تنها لازم بلكه ناپسند ميداند."  ستيز با سكولاريسم، صرفنظر از آمرانه  يا غير آمرانه بودن آن، نيز از همين منبع سرچشمه ميگيرد.


و بلاخره  اين برداشت كه اسلامگرائى خود يک پديده مدرن است زيرا از ابزار مدرن چون نوار، كامپیوتر، اينترنت، تلفن همراه، هواپيما و تلويزيون و غيره استفاده ميكند خود يک باور نادرست است زيرا مدرنيته بيش از آنكه استفاده از ابزار مدرن باشد يک شيوه خاص زندگى است. ميدانيم كه هر تمدنى شامل دو بُعد فرهنگى (ارزشها) و تكنولوژى (ابزارها) است. در اين ميان، تكنولوژى يک پديده جهانى بيوطن است كه بسرعت و بدون هيچ مقاومتى پخش ميشود (عكس يخ فروش افغانى با تلفن همراهش سوار برخر) ولى فرهنگ پديده  بومى و وطنى است كه در مقابل تغيير مقاومت ميكند. درنظامهاى باز و مدرن ارزشهای فرهنگى با نفوذ تكنولوژى بطور هماهنگ تغيير مييابند ولى در نظامهاى بسته و سنتى، اثرات ناخواسته تكنولوژى بر ارزشهاى سنتى تهاجم فرهنگى محسوب ميشوند. اشكال در اينستكه بنيادگرايان نه ميتوانند مانع استفاده از دستاوردهاى تكنولوژى مدرن شوند و نه ميتوانند اثرات آنرا برارزشهاى سنتى خود بپذيرند و در مقابله با اين سردرگمى است كه عكس العمل نشان ميدهند. متأسفانه اين واقعيت كه بعضى از اين تمدنها صادر كننده تكنولوژى و بعضى ديگر وارد كننده آن هستند، آل احمدهاى تكرارى را با داستانهاى خسته "غرب زدگى" به دشمن تراشى و غرب ستيزى ميكشاند. در اين ميان براى مقلّدين شريعتى رفتار و پوشش بانوان بعنوان مهمترين سمبل مدرنيسم در خط اول اين غرب ستيزى قرار ميگيرد.


و اما باور سوم كه درد اصلى ماست، برداشت دائى جان ناپلئونى، اعتقاد به قدرت هاى مرموز و نامحدود توطئه گران خارجى  است. فرهنگ خاورميانه اى ما بهيچوجه نميتواند كوچكترين سهم و مسئوليتى براى شوربختى خود بپذيرد و از اين بابت طلبكار ديگران است. هر رويدادى در جهان بويژه اگر ناپسند باشد بدست و اشاره غرب، امپرياليسم و شركتهاى چند مليتى است. باور كنيم تا زمانیكه به توانائى و به صداقت خود مشكوكيم  و بى محابا هر اشتباهى را بحساب خيانت، خود فروشى و سرسپردگی به اربابان خارجى ميپنداريم، روزگارمان در انتظار ناجى ای كه هرگز از قعر چاه بيرون نخواهد آمد خواهد گذشت.  براى نمونه روضه تمام نشدنى عاشوراى ٢٨ مرداد گوياى اين واقعيت تلخ است كه ما هيچ اشتباهى را براى خود در اين واقعه نمى پذيريم  و براحتى فراموش ميكنيم كه چگونه بعد از واقعه ٣٠ تير كه در واقع نمايشى از قدرت اسلام سياسى آيت اله كاشانى و حزب توده بود، دخالت هاى كاشانى در كار حكومت از حد تحمل مصدق خارج ميشود و اختلاف آندو بجائى ميرسد كه كاشانى (رئيس مجلس) با كسب توافق اكثريت نمايندگان مجلس (همان مجلسى كه قانون اختيارات مصدق را تصويب كرده بود) برآن ميشود كه دولت مصدق را استيضاح  كند. اين تهديد مصدق را مجبور ميكند كه علیرغم هشدارالهيار صالح و دكتر صديقى مجلس را با رفراندوم تاريخى خود منحل كند و ادامه كار دولت را، مطابق قانون اساسى آنروز، در غياب مجلس در گرو فرمان پادشاهى بگذارد كه  تا سرحد توان خود تحقير شده بود. متأسفانه پيش بينى دكتر صديقى درست از آب درميآيد و فرمان انفصال دولت مصدق توام با خروج شاه از ايران فضای جامعه را به ناآرامى ميكشاند. نگاهى به خاطرات بابك امير خسروى كه خود به اشتباه بزرگ و تاريخى حزب توده در فاصله ٢٥ تا ٢٨ مرداد در برپائى شورش و  تظاهرات عظيم براى برقرارى جمهورى دمكراتيک خلق اعتراف دارد روشنگر بحرانى است كه دولت مصدق با آن مواجه بوده است. قدرت نمائى حزب توده، در نامناسترين زمان، زنگ خطرى بود كه بسيارى و بخصوص شخص مصدق را كه در چند جبهه داخلى و خارجى ميجنگيد به وحشت اندازد و او كه خود از مخالفان سرسخت جمهورى دمكراتيک خلق بود چاره را در اين بيابد كه رئيس شهربانى وقت را كه ازمنسوبين مورد اعتمادش بود به حكومت نظامى منصوب كند و از او بخواهد كه ارتش را به خيابان بكشاند. اين تصميم و انتخاب مصدق كه صرفا" يک اقدام براى پيشگيرى از تسلط چپ بود در بحبوحه كينه ها و انتقامجوئى هائی كه بدنبال داشت مسيرى ديگر يافت و به اشتباهى انجاميد كه زخمى عميق در اجتماع ايران باقى گذاشت كه تاوان آنرا بعد ها بقيمت بسيار سنگينى پرداختيم. متأسفانه درغياب يک روشنگرى صادقانه، غرب ستيزان  چپ و راست اين امكان را يافتند كه براى زير سؤال بردن مشروعيت حكومت و ايجاد يک آتمسفر ضد غرب، روضه ٢٨ مرداد را با استفاده از گزاف گوئى هاى آقاى روزولت، مأمورسيا، كه براى فروش كتاب خود بهم بافته بود،  بدون چالش  تكرار كنند.


مدارک موجود تأیيد كننده اين احتمال است كه  پروژه سيا در همان روز ٢٥ مرداد با خروج  شاه از ايران شكست خورده باشد و شايد كه ٢٨ مرداد بيش از هرچيز خود حاصل درگيريهاى  شكننده مؤتلفين اصلى نهضت ملى ، سردرگمى، و جنگ قدرت بين ملى گرايان، اسلام سياسى و حزب توده و عكس العمل مردم نگران ايران بوده باشد. طنز قضيه در اين جاست كه ما هرگز به تضاد نهفته در اين داستان  توجه نكرده ايم كه  قبول و تكرار ادعاى آقاى روزولت كه توانسته است فقط با هزينه كردن كمتر از يك مليون دلار حكومت ملى و محبوب مصدق را ساقط كند توهين به  اصالت و عمق مبارزات مردم ماست.


در اينكه  نيروى هاى خارجى هر يک بدنبال منافع خود و با استفاده از ندانمكارى ما در اين ماجرا دستى داشتند شكى نيست (ولى بياد آوريم كه روسيه شوروى طلاهاى ايران را بجاى مصدق به دولت زاهدى ميدهد. پرزيدنت ترومن تا آخرين روز حكومت خود ٢٠ ژانويه ١٩٥٢ حامى مصدق و تنها كمک كننده مالى به ايران باقى ميماند). ولى بهر حال و بهر دليل ديگر تكرار اين روضه غم انگيز بدون توجه به اشتباهات و نقش ويرانگرى که خودمان در اين ماجرا داشتيم  بجز گرياندن مظلوم پرستان و سينه زنان دردى از كسى  دوا نميكند. ولى متأسفانه  اين داستانهاى كهنه براى كسانيكه به بى نقشى خود خُو گرفته اند و در همه حال راه نجات خود را در خارج از خود جستجو ميكنند هميشه بهانه تازه اى خواهد بود براى توجيه بى نقشى و بی تفاوتى.


البته، انتظار گوش شنوائى نيست چون خوب ميدانيم كه فيلتر مدلهاى ذهنى ما از اين داستانها و باورهائى كه هويت تاريخى و فرهنگى ما را ميسازند انباشته است و بدين سادگى و با اين حرفها پاک شدنى نيست. ولى ايكاش اين شهامت و بزرگوارى را داشته باشيم كه اگر نمى توانيم  باور هاى خود را، كه هرگز زحمت  شناخت واقعيت آنها را بخود نداده ايم، به چالش بگيريم، لااقل از ريختن زهر اين باورها به كام نسل جوان ايران پرهيز كنيم و اجازه دهيم  نسلى كه اين شرايط خفقان آور را از ما به ارث برده است و علیرغم آن سعى دارد با شهامت، و آگاهى و پختگى، خود را از شرّ مكتب هاى رنگ باخته ما برهاند، فرصت دوباره اى براى خوشبخت شدن، براى خواستن و توانستن، و در نتيجه تلاش و مبارزه براى ساختن ايرانى نوين بيابد. بيائيد اين حق را از اين نسل جوان دربند دريغ نكنيم.


متأسفانه كوشش براى ايجاد يك ائتلاف از گروههائى كه در هدف نهائى (شكل نهائى وبدون ابهام رژيم جايگزين)  توافقى ندارند و فقط ميخواهند در وسيله (يعنى از بين بردن نطام موجود ) ائتلاف  شكننده اى ايجاد كنند در شرايط ايران امروز عملى نيست. زيرا كه مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد ميترسد و تجربه دردناک ائتلاف انقلاب اسلامى هنوز در خاطره او باقيست. تنها گروههائى حاضرند در چنين ائتلافى شركت كنند كه به تصور خويش قادر خواهند بود كه مؤتلفين فعلى خود را كه در مراحل بعدى به رقيبى خطرناک  تبديل ميشوند از سر راه بردارند و در شرايط موجود هيچيک از گروههاى سياسى اينچنين اطمينانى بخود ندارند. بهمين دليل تمام كوششهاى سى دو سال گذشته براى ايجاد يك ائتلاف نيمبند هم در اين راه  بجائى نرسيده است. حواله دادن چگونگى نظام آينده به انتخابات بعد از سقوط نظام همان داستانيست كه ملت ايران نميخواهد آزموده خود را دوباره بيازمايد. بهمين دليل تنها راه اتحاد مردم ما توافق نهائى در چارچوب يك قانون اساسى است كه با توجه به نكات بنيانى چگونگى ايجاد يك نظام آزاده سكولار متكى بر اعلاميه جهانى حقوق بشر و با توجه مخصوص به مشكلاتى كه يک نظام پتروكراسى در اين راه ايجاد ميكند تنطيم شده باشد. و اين چالشى است دشوار كه به تمام نيروى خلاق ما نيازمند است. 


جمشيد قراجه داغى (  ٢٠١١ )


 


مطلب‌های دیگر از همین نویسنده در سایت آینده‌نگری:


منبع:


بنیاد آینده‌نگری ایران



پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳ - ۳۱ اکتبر ۲۰۲۴

جمشيد قراجه داغى

+ پيرو تفكرى دربارۀ وقايع اخير ايران  جمشيد قراجه داغى

+ تفكرى در باره وقايع اخير ايران  جمشيد قراجه داغى

+ اصـل چنـد بُعـدی بـودن سیـستـم هـای اجتمـاعــی- فرهنگـی (نظـام های اجتمـاعــی).  جمشيد قراجه داغى

+ ابعــادِ سیـستـم هـایِ اجتماعـی- فـرهنـگـی  جمشيد قراجه داغى

+ باورهاى دروغين  جمشيد قراجه داغى

+ تفکرﺳﻴـﺴﺘـﻢﻫﺎ- ﺯﺑﺎﻧﻰ ﻛﻞ ﻧﮕﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﺭﻙ ﺁﺷﻔﺘﮕﻰ ﻭ ﭘﻴﭽﻴﺪگی  جمشيد قراجه داغى

+ نقش پديده خود سامانى وخود مرجعى   جمشيد قراجه داغى

+ چكيده اى ازيك نوشته طاغوتى در بحبوحه انقلاب شكوهمند   جمشيد قراجه داغى

+ فرهنگ در نقش “نظام عامل” و تنظيم كننده رفتار اجتماعى  جمشيد قراجه داغى

+ ايران ما نيازمند يك تحول فرهنگى است، چالشى دشوار كه گذشته از شهامت آگاهى نيز مى طلبد   جمشيد قراجه داغى

+ گفتگوئى در باره فرهنگ ايران ميانه  جمشيد قراجه داغى



info.ayandeh@gmail.com
©ayandeh.com 1995