ترجمه عباس مخبر ناشر: طرح نو،
اصل موضوع يا پيش فرض نظريه پردازي: تغيير و تفكر پويا و نو شونده هدف از نظريه پردازي: ارايه راهكارهاي موثر براي هماهنگي با تغييرات
در جهان امروزي از يك طرف شاهد تغيير و تحول شگرف، ناپيوسته و بسيار سريعي هستيم كه در تمامي جنبههاي حيات بشري(ارتباطات، بهداشت و درمان، مهندسي ژنتيك، هوش و غيره) حضور دارد، از طرف ديگر اين تغيير و تحول در برابر ارزش داوريهاي ما قرار گرفته و به عنوان ارزشي مثبت ارزيابي شده است.
لازمه هماهنگي با اين تغيير و تحول آن است كه واجد تفكري سنت گريز باشيم. به عبارت ديگر اين تغيير و تحول سريع و ناپيوسته ايجاب ميكند كه به طور واژگون بيانديشيم (Thinking Upside down) و انديشهاي پويا داشته باشيم. انديشه پويا يا واژگون در بردارنده چهار عنصر اصلي پرسش، نظريه پردازي، آزمون و تامل است. اين چهار عنصر چرخهاي بسته را بوجود ميآورند كه آدمي را همگام با هر تغييري به پيش ميبرد.
براي آنكه با تغيير هماهنگ شويم و حتي خود موجد تغيير باشيم، لازم است به سه عامل روان كننده تغيير توجه كنيم: نخست، خودخواهي پسنديده(Proper selfishness)؛ خودخواهي پسنديده در واقع نامي براي مجموعه چهارتايي خصلتهاي مسئوليت پذيري، آينده نگري خردمندانه، اميد و اعتماد به نفس ميباشد. دوم، راهي به سوي قالب ريزي دوباره(A Way of Reforming) اين عامل روان كننده به بررسي و تماشاي امور از زواياي مختلف اشاره ميكند؛ توانايي براي تغيير قالبهاي ذهني و زاويه نگاه، ضرورت يك فكر پويا است. سوم قابليت منفي (Negative Capability)؛ اين عامل به قابليت انسان در مواجهه قدرتمندانه و خستگي ناپذير و اميدوارانه با ناكاميها اشاره ميكند.
مهمترين موانع يك ذهن و انديشه پويا را ميتوان فهرست وارد بدين شرح بيان كرد: 1- حواله كردن علل مشكلات و ناكاميها به ديگران؛2- نبود گذشت در مواجهه با اشتباه ديگران، 3- نبود گذشت در مواجهه با اشتباه خويشتن، 4- سرخوردگي از دزديده شدن اهداف خود توسط ديگري، 5- دزديدن اهداف ديگران
در يك دنيا سرا پا تغيير لازم است آموزش و پرورش به طور مستمر تغيير كند و آموزش و پرورشي نو اختراع شود. بنابر اين اصل لازم است تواناييهاي بشر بخوبي شناسايي و درك شود. مهمترين استعداد بشر در امر انديشه هوش است كه انواع گوناگوني دارد . بايد براي پرورش آنها وارد عمل شويم. پاره اي از انواع هوش بدين قرار هستند. 1- هوش تحليلي (Analytical Intelligence)؛ 2- هوش انگارهاي يا الگويي(Pattern Intelligence)؛ كه با توانايي انسان در ديدن انگارهها در مسايل و خلق انگارهها مربوط ميشود (رياضيدانان، هنرمندان و برنامهريزان رايانه از درجه بالايي از اين هوش برخوردارند)؛ 3- هوش موسيقيايي (Musical Intelligence)؛4- هوش بدني(Physical Intelligence)(ستارههاي ورزشي نمونههاي بارز واجدين اين هوش هستند)؛ 5- هوش عملي (Practical Intelligence)(مهندسين خلاق)؛ 6- هوش درون شخصي (Interpersonal Intelligence) ، هوش افرادي كه ميتوانند با احساسات خود و احساسات ديگران ارتباط برقرار كنند؛ 7- هوش ميان شخصي (Intrapersonal Intelligence) ا ين هوش به توانايي آدميان در ايجاد ارتباط با ديگران و انجام امور از طريق مشاركت مربوط ميشود، مديران موفق از اين هوش برخوردارند.
در دنياي جديد سنت و راه و روش گذشتگان، راهنماي مطمئني براي زيستن در دنياي سراپا تغيير كنوني نيست. اين دوران، دوراني است كه غالب پيش فرضها و مباني حيات گذشته به طور مستمر از طريق فلسفه و علم به چالش كشيده شدهاند. نقد و نقد پذيري، شجاعت علمي و فلسفي، پويايي، انديشه واژگون و آفرينشگر، آموزش پذيري و سنت گريزي تنها ويژگيهاي جهان جديد به حساب نميآيند، بلكه اينها به منزله ابزاري ضروري، براي زندگي هماهنگ با اين جهان متحول، شناخته شدهاند.
نقد: اين نظر در بردارنده نكات و بيش فرضهايي است كه بايد مورد نقادي قرار گيرند تا زواياي پنهان آن هويدا شوند. در اين نظريه تغيير ناپيوسته و سريع به منزله پيش فرضي مثبت ارزيابي شده و به عنوان حقيقتي اجتناب ناپذير مورد تاكيد قرار گرفته است. در اينجا اين پرسش بدون پاسخ مانده است كه آيا هر تغييري به خودي خود ارزشمند است؟ يا چرا بايد اصولاً به تغيير تن داد؟
نكته بعد آن است كه براي هيچ انسان و جامعه اي امكان ندارد، مستقل از گذشته و فرهنگ محيط بر او در برابر چالشهاي دنياي جديد قرار بگيرد. هر يك از ما و هر جامعه هويتي دارد كه ريشه در سنتها دارد. حتي اگر بخواهيم سنتها را به يك سو نهيم ناگزيريم از خود
سنتها بهره بجوييم و گرنه حيراني و ناهنجاريهاي رواني و اجتماعي امكان حركت را از ما ميگيرد. بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه ممكن است تغييرات سريع باشند اما ناپيوسته نيستند.
در اينجا اشاره شده است كه بايد آموزش و پرورشي جديد اختراع كرد تا در مواجهه با تغييرات و چالشها بتوانيم نيروي انساني كارآمدي باشيم. بايد توجه داشته باشيم كه نظام آموزش و پرورش دو جنبه دارد. يكي آنكه عهدهدار آموزش و پرورشي است كه معطوف به مشكلات و مسايل افراد و جامعه است. يعني آنكه اين مسايل و مشكلات جامعه است كه شيوهها و محتواي نظام آموزشي را هدايت ميكند. دوم آنكه آموزش و پرورش بايد واجد نوعي نگرش آينده نگرانه باشد كه رو به آينده دارد و تغيير زمينه اساسي محتوا و شيوههاي آن بايد باشد. تلفيق اين دو جنبه مستلزم شناخت گذشته، حال و آينده و ايجاد ارتباطي منطقي و شناخته شده ميان آنهاست.
بي توجهي به هر يك از اين سه دوره، يعني گذشته، حال و آينده، به ايجاد ناهنجاريهاي ريشه دار يا پيش بيني نشده خواهد شد، كه جبران آنها آسان نخواهد بود. به عبارت ديگر نظام آموزش و پرورش معطوف به تغييري پيوسته است اما سريع.
اگر چه تغيير سريع جهان امروز انكار ناپذير است و اگر چه كارآمدي آفرينشگري و
قالب ريزي دوباره و نگرش متكثر به جهان و مشكلات آن، امري شناخته شده و تاييد شده است، اما دليلي وجود ندارد كه روشهاي گذشته را فاقد توانايي لازم براي حل مشكلات دنياي امروز بدانيم. بي توجهي به گذشته و شيوههاي قديمي چه بسا به از دست رفتن فرصتهاي بيشمار بيانجامد. در بسياري از موارد مشاهده شده است كه اصلاح مستمر و پيوسته گذشته بسيار موثرتر از شيوههاي ناپيوسته و انقلابي بوده است.
حداقل اشكالي كه شيوههاي ناپيوسته و انقلابي ايجاد ميكنند ممكن است بي ثباتي و القاء حس حيراني و سرگرداني در ميان افراد و جامعه باشد.
سنت و نوگرايي
1- تعريف سنت و نوگرايي و جلوههاي آن
2- بررسي رابطه ميان سنت و نوگرايي در عرصه انديشه و عمل
3- ميزان انطباق انگارهها و آموزههاي نوگرايانه با فرهنگ سنتي در عرصههاي:
الف –آداب، رسوم و سنتها
ب –ارزشها و اخلاقيات اجتماعي
پ –كنشها و ارتباطات اجتماعي
ت –نهادهاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و علمي
ث- باورهاي مذهبي و باورهاي غير مذهبي
ج- باورها و علايق نسل جوان
4- بررسي تاريخي چالش سنت- تجدد در يكصد سال اخير
5- بررسي تاريخي مواجهه عالمان رسمي دين با نوگرايي ديني و غير ديني
6- بررسي عناصر موجود در فرهنگ ايراني كه نوآوري و تغيير را تشويق ميكند يا مورد ترديد قرار ميدهد؛
7- تاثير رسانههاي تصويري ويديو، ماهواره و غيره بر گرايش مردم به تغييرات پوستهاي
8- تاثير تربيت خانوادگي بر گرايش جامعه به سوي نوگرايي غير بنيادي
نگرشهاي اجتماعي گوناگون نسبت به تغيير و نوآوري
1- بررسي علل بي اعتمادي نسل جوان به سنتها و روشهاي سنتي
2-بررسي تاثير آموزههاي فلسفي غرب بر نگرش جوانان به سنتها
3- بررسي علل بي اعتمادي روحانيت به تغيير و نوآوري
4- تاثير تغييرات سريع بر روابط و درك متقابل دو يا سه نسل متوالي
5- تاثير بي بند و باري غربي بر نگرش ايرانيان به محصولات مادي، معنوي و فكري غرب
6- بررسي نگرش زنان ايراني تحصيل كرده در دانشگاهها به تغييرات فرهنگي و اجتماعي تمدن غربي در 50 سال اخير
7- تاثير تبعيضهاي ساختاري ميان زنان و مردان بر گرايش جوانان به سوي سنت گريزي
8- تاثير محدوديتهاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي محيط بر جوانان در گرايش آنان به سوي تغييرات ساختاري يا غير ساختاري در امور اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي و غيره
9- بررسي ميزان آگاهي جوانان ايراني (اعم از دانشگاهيان و غير دانشگاهيان ) از آموزههاي فلسفي و نظريههاي علمي حامي تغيير در غرب
10- بررسي ميزان تمايل ايرانيان به تغييرات اصلاحي به جاي تغييرات ناپيوسته و انقلابي
سامانه آموزش و پرورش و سنت گريزي
1- بررسي رابطه ميان سنت گريزي جوانان با سامانه آموزش و پرورش در امور زير:
الف –تاثير محتواي كتابهاي درسي در سطوح مختلف در گرايش جوانان به سنت يا نوگرايي
ب- تاثير آيين نامهها يا قوانين حاكم بر مدارس در سنت گريزي
پ- تاثير شخصيتي معلمان در گرايش دانشآموزان به سنت گريزي
ت- تاثير امور فوق برنامه مدارس كه در جذب يا دفع دانشآموزان به تغيير يا سنت گريزي
2- آيا مدارس از 57 به بعد قادر بوده اند كه جوانان را براي مواجهه اصولي با تغييرات آموزش دهند؟
3- بررسي ميزان انطباق آموزش و پرورش با واقعيتهاي حياتي و اجتماعي و تاثير آن بر
دانشآموزان در امر اعتماد به عناصر فرهنگي
4- در مدارس ايران تا چه زمينه براي شكوفايي هوشهاي گوناگون دانشآموزان فراهم بوده است؟
كمبود آموزش در اين زمينه، تا چه حد درك متقابل نسلهاي متوالي را دچار مشكل كرده است؟