ايوانا ميلوچويک
ترجمه سيما مهذب
آينده پژوهي- مطالعه نظام مند چشم انداز آينده متحمل، مطلوب و ممکن – حوزه مطالعاتی نسبتا جديدی است که در تاريخ معاصر خود، از تمرکز بر طرح هاي آرماني، به سمت پيش بيني هاي تجربي حرکت کرده است. در حال حاضر، مطالعات آينده درباره دولت و کسب و کار، عمدتا در زمینه برنامه ريزي استراتژيک، ارزيابي تاثير فناوري و تجزيه و تحليل ريسک است. در دانشگاه ها، به پيروي از علوم اجتماعي، به طور کلي، مطالعات آينده ديدگاه انتقادي تري گرفته است، و يا حتي کمتر بر روي طيف وسيعي از آينده هاي جايگزين - که در چشم اندازهاي خاص نادیده گرفته شده - متمرکز است. تلاش براي مطالعه متعادل تر آينده توسط آينده نگرهايي که تعهد کمتري به منافع صنفي و علمي دارند در حال حرکت به سمت طرفداري بيشتر از منافع چند فرهنگي هايي است که به احتمال زياد در صورت وقوع آينده اي خاص کنار گذاشته مي شوند. بنابراين يک تغيير آهسته اما تدريجي در مطالعات آينده -به عنوان ابزاري مديريتي براي کنترلآينده- به سمت مطالعه آينده -به عنوان چارچوبي براي آزادي اجتماعي- وجود دارد.
با اين حال مطالعات آينده در رابطه با فعالان، و مفروضات معرفت شناختي کهتاکيد بر نظريه، روش و محتوا دارد تا حد زيادي در سلطه مردان است و در اين زمينه زنان از هر دو يعني هم تاريخ و هم آينده "آينده"محروم باقي مي مانند. همزمان، شواهد اهميت گذشته زنان در درک و خلق آينده را به راحتي ميتوان در قلمرو خاطرات قديمي و دور يافت، همانگونه که مثلا در اساطير اسلاو، يونان، روم، نورديک، ساکسون و هند بيان شده است. در بسياري از سنت هاي قديمي، يکي از وظايف مهم الهه ها، تصميم گيري در باره سرنوشت مردان بود. در سنت اسلاو سوجنيس (sudjenice) سه زن مسئول تصميم گيري در باره سرنوشت شخصي هر کس هستند. يکي از خدايان نادر و احتمالا تنها خدا که به طور خاص مسئول آينده است در واقع يک خداي مرد نيست و يک خداي زن است: سکولد يکي از نورن ها در سنت نورديک.
حتي در طول زمان، وقتي مردسالاري در اوج خود بود، همواره زنان منحصر به فردي نيز بودند که روابط جنسيت و نقش هاي جنسيتي تعيين شده را به چالش مي کشيدند. اما در بسياري از جوامع، مردان مسئول کنترل آينده اجتماعي بودند و زنان کمتر در آن نقش داشته اند. مواجهه زنان با آينده، محدود به مراقبت بهتر از نسل هاي آينده و خانواده فعلي مي شد.
اليس بولدينگ، نظريه پرداز صلح و آينده نگر، در باره اين ابهام- که زنان همزمان "مسئول" آينده هستند و نيستند- توضيح مي دهد. به زعم بولدينگ، نقش تاريخي زنان به عنوان نگهدارنده منابع و پرورش دهنده، تا حد ممکن جلوگيري از "اثرات تغيير، به منظور حفظ فضاي آرامش کساني است که مسئول مراقبت آنها هستند". در همان زمان، "هر زني با داشتن مسئوليت يک خانواده، تمرين آينده نگري " مي کند و زنان همواره "دامان پرورش آينده در هر جامعه بوده اند" (بولدينگ، 1983).
ظهور جنبش فمينيستي براي باز تعريف مسائلي که "مهم" و "جهاني" اند، حياتي بود. تلقي فمنيست ها از اين که "هر امر شخصي، سياسي است"، به زنان اين مشروعيت را داده تا آنچه را بسيار مهم در نظر گرفته اند وارد بحث "خلق آينده" کنند. فعاليت هاي زنان سنتي و قديمي نسبت به تاثير در آينده (به طور مثال، از طريق نقش جادوگري يا پيشگويي)، که در درجه اول محلي، شخصي، خانواده محور و جامعه گرا نيز بود، اين مشروعيت را يافت تا به سطح جامعه آورده شود. حتي مهم تر از آن، مشروعيت "مسائل زنان" اين امکان را براي بسياري از زنان آينده نگر ايجاد کرد تا هم در باره جهت گيري های محلي و هم (باز تعريف) جهت گيري هاي جهاني براي آينده مطالعه کنند.
بسياري از زنان آينده نگر، آينده کاملا مختلفي براي جوامع پيش بيني و جايگزين هاي فمينيستي را به جاي مردسالاري پيشنهاد مي کنند. به عنوان جنبشي براي تغييرات اجتماعي، فمينيسم به ارائه چشم اندازهاي ديگر براي آينده مي پردازد. زنان آينده نگر با مطالعه آينده هم به باز تعريف حال و هم ارائه چشم انداز ديگر توجه دارند.
چشم اندازهاي زنان
چشم اندازهاي زنان از آينده معمولا قدري با چشم اندازهاي مردان تفاوت دارد. در حالي که هر دو جنس بر "بهبود آينده"بشريت تاکيد دارند، اغلب مردها تمايل دارند تا بر مسائل و تحليل ها تاريخي "مهم" تمرکز کنند، بويژه بر بحث ظهور قدرت هاي سياسي و همچنين فناوري هاي جديد. غلبه پيش بيني هاي قدرت محور، خود شاهدي است براي توجه به مطالعات ملت محور "سال 2000 تا 2020" (با جهت گيري استراتژيک ) و غلبه پيش بيني هاي فناورانه در تصاويري که از آينده منتشر مي شود- به طور مثال توليد نوزادان در کارخانه ها و انواع مداخلات انساني از طريق ژنتيک و ساير فناوري هاي جديد. روش هاي استفاده شده هنوز به شدت به افکار "اهل فن" و شرح و بسط فرمول هاي "قدرتمند" رياضي براي پيش بيني و توسعه تجزيه و تحليل روند متکي است. اکثر زنان آينده پژوه نه فناوري هاي جديد را رد، و نه تاثير آشکار اين فناوري بر زندگي نسل هاي کنوني و آينده را انکار مي کنند، اما توجه شان بيشتر به روابط انساني و دربرگیرنده تصویری از بی قدرتی است.
از لحاظ روش، تجزيه و تحليل روند، روش پسندیده ای براي مطالعات آينده نيست، زيرا بسياري از آنها براي آينده زنان کاملا دلسرد کننده اند يا سرعت تغيير بسياري آرامي دارند. در حالي که اگر روند فعلي تغيير نکند، اين شيوه براي نشان دادن آينده احتمالي مفيد است و جايگزين هايي نیز ارائه نمي کند. از سوي ديگر، شيوه هايي نظير چشم انداز پردازي، که در آن آينده مطلوب بيان مي شود، و پس نگري، که در آن آينده دلخواه گسترش يافته و سپس اين مسير "به ياد مانده"، براي زنان و اعضا محروم جامعه مناسب تر است.
چشم اندازهاي آينده جوامع، همه جا گسترش يافته است، اما آن هايي که در غرب توسعه يافته، شناخته شده تر و بانفوذترند. مثالها عبارتند از: "دنياي برنده –برنده" که در آن فرار از زندان جنسيت و نیز اقتصادگرايي از طريق همکاري، اجتماع و توجه میسر است (هيزل هندرسن 1996)؛ "جامعه نرم (دوجنسیتی)"(بولدينگ 1977) و "مشارکت اجتماعي" (ايسلر، 1996). در جنوب آسيا، نانديني جوشي Nandini Joshi ، آينده جهان را " نه در شهرهاي بزرگ، شلوغ، مايه زحمت، مملو از جرم، بيکاري و تورم سراسري" که در محیطی زرق و برق دار، شکوفا، روستاهاي آزاد سرشار از کالاهاي مفيد، حرفه ها، هوش و هنر، پيش بيني مي کند (جوشي، 1992، 935). بسياري از زنان ديگر نیز آينده هاي مرجح را تصور مي کنند، بطور مثال از طريق خيال پردازي هاي فمينيستي و از طريق جنبش هاي مردمي جهاني. اين آينده مرجح، معمولا در مسیر جوامع غيرمتمرکز و غير سلسله مراتبي، پایدار از لحاظ زيست محيطي و اقتصادي اند، که در آن زندگي اجتماعي، زندگي خانوادگي، والدين و آموزش و پروش بسيار ارزشمند هستند و موسسات، ساحت انساني و تنوع را ارج می نهند.
آينده نگرها همچنين سناريوهايي را براي آينده مي سازند. سناريوها از آن جهت مفيد هستند که مي توانند افراد و جوامع را توانمند کنند، طيف وسيعي از آينده هاي مرجح نیز مي تواند انتخاب شود و اقدامات توسعه اي براي دستيابي به آنها انجام گيرد. آنها همچنين مهم هستند زيرا آينده هايي را بيان مي کنند که مي تواند به زنان در توسعه استراتژي ها براي جلوگيري از آينده هايي خاص يا حداقل کاهش تاثير اين آينده ها کمک کند. سناريوها همچنين ما را از حال، يا خلق آينده هايي جايگزين که نقش هاي جنسيتي سنتي مشاجره آميز دارد، دور مي کند.
سناريوها براي آينده زنان معمولا عبارتند از: 1) ادامه دوگانگي زن-مرد (به شکل عکس العمل مردانه، ادامه رشد مرد سالاري يا وضع موجود) 2) (همجنس گرايي زنانه) جدايي زن و مرد و 3) زندگي مشترک بدون ازدواج يا عصر طلايي برابري (تصور وجود دو جنسیتی ها يا به صورت تنوع جنس چندگانه). در سناريوی "دوگانگي مستمر زن مرد"، جنسيت ثابت است و از نقش هاي جنسيتي اجتماع ساخته کمتر می توان رها شد. جوامع يا با تغيير در شکل مردسالاري، نه تغيير در محتوا؛ در آن حالت باقي مي مانند يا رشد مردسالاري، حتي با رشدي آهسته يا واکنش چشمگير مردانه برعليه دستاوردهاي زنان در جامعه روبرو خواهند بود. جداگرايي زنان پاسخي به چنين آينده هايي است، به اين عنوان که زنان فقط با زنان گروه تشکیل مي دهند. سناريوی "زندگي مشترک بدون ازدواج" جوامعي را تصویر مي کند که در آن همکاري برابر بين زنها و مردها وجود دارد، جايي که زنان خصوصياتي را مي پذيرند که به طور سنتي مردانه يا بالعکس ديده مي شود، يا جايي که جنسيت حتي بيشتر سيال است و دسته بندي مجزای اصلي به عنوان "مرد" يا "زن" ، یکپارچه وجود دارد.
مهم نيست سناريوي غالب کدام است، مهم اين است که زنان همچنان در فضاهاي کلي، شخصي و معرفت شناختي به مواجهه آینده بروند.
منبع
Ivana Milojević, 2000, Routledge International Encyclopedia of Women: Global Women’s Issues and Knowledge, pp.894-895]
توضيح: اين مقاله صرفا جهت آگاهي ترجمه شده و به معناي هم عقيده بودن مترجم با آن نيست.