تومو کوسا
در رشته مطالعات آینده سوالات زیادی رخ می نماید: گذشته، حال و آینده چیست؟ رابطه میان فوق فعال، واکنشی و انفعال چیست؟ تفکر خطی و غیر خطی یعنی چه؟ درک ذهنی از جهان و جهانِ اجتماعی ساخته-شده چیست؟ پاسخ به این سوالات نیازمند مطالعه توسعه رده بندی های موجود یا سایر انواع دسته بندی های جایگزین برای تقسیم یا دسته بندی مجموعه مبنایی اعمال، اهداف، علائق دانشی، جهت گیری های آینده، رویکردها، دیدگاه ها و یا حتی معرفت شناسی یا هستی شناسی مطالعات آینده دارد.
بورگ: تمرکز بر روی فضاهای بزرگ تحقیق آینده و اهداف متفاوت تحقیق. به بیان او اگر رویکرد باستانی و مدرن به آینده پژوهی را رویکرد واحدی بدانیم، آنگاه این رویکرد می تواند به عنوان فضای بزرگ اولیه اهداف تحقیق در تحقیق آینده توضیح داده شود:
1. خلق تصاویر، چشم اندازها و سناریوهای مطلوب از آینده.
2. فضای دوم بزرگ اهداف تحقیق عبارت است از: توانایی پشتیبانی از طرح ریزی و تصمیم گیری.
3. هدف سوم: حل سوالات بزرگ جهانی نوع انسان.
4. هدف چهارم: توسعه روش شناسی میان رشته ای کاربردی.
لینلستون: مطالعات آینده سه دسته است: تکنیکی، سازمانی، شخصی.
عنایت الله: پیش بینی، تفسیری، انتقادی و یادگیری عملی.
آمارا: ممکن، محتمل، مرجح.
سردار: استعماری، غیر استعماری.
بل: ذهنیت گرا، واقع گرا و انتقادی.
منرما:
1. پارادایم توصیفی: تلاش برای ارائه پیش بینی های بسیار محتمل بر پایه توسعه مشاهده شده در گذشته.
2. پارادایم سناریو: تلاش برای توصیف نسخه های دستی متفاوت برای آینده. ارزش سناریو در توانایی آن برای کمک به تصمیم گیری از طریق بصیرت بخشی ممکن ها است.
3. پارادایم تکاملی: تلاش برای توصیف و فهم آینده در جهان متلاطم بر اساس قوانین تکامل. بیشتر بر پایه کشف پیچیدگی و تصدیق تکامل به طور عمومی قرار دارد.
منرما دو رویکرد کلان را در تحقیق آینده در خلال این پارادایم ها ذکر می کند:
1. جهت گیری تکنوکراسی که ریشه در ارتش، تکنولوژی دارد.
2. جهت گیری انسان گرا که ریشه در آینده شناسی دارد.
اما آیا این رشته پارادایم دارد؟ به نظر می رسد دو پارادایم وجود دارد و نشانه های ظهور پارادایم دیگری نیز دیده می شود.
پارادایم اول
پارادایم اول، سنت پیش بینی عصر طلایی است که تفکر درباره آینده را با تبیین های رازآلود ترکیب می کند. جادو و مواردی مانند آن از اولین نمونه های این پارادایم به شمار می آیند. می توان دو روش پیش بینی را برای این پاردایم مشخص کرد:
پیش بینی قیاسی: با جداسازی و تفسیر نشانه های آینده؛
پیش¬گویی شهودی بخت و اقبال: با پذیرش درونی آینده.
امروزه نیز این نگاه به آینده وجود دارد و بر اساس برخی منابع، در حال افزایش است. تکیه به نیروهای مافوق طبیعت برای کاستن از نگرانی نسبت به آینده و جهان پیچیده عامل اصلی این گرایش¬ها است. جهت-گیری پیش بینی معین، در تفاسیر نوسترداموس، گراف شناسی، تخته کویجا، خواندن نقشه روح، خواندن دست یا گوی کریستال و... دیده می شود. این نگاه را همچنین به شدت در فیلم های هالیوود می توان دنبال کرد.
ویژگی های پاردایم اولیه مطالعات آینده
1. این نگاه مبتنی بر پایه جزمیتی است که بیان می کند که آینده امری تعیین شده یا تقریباً موجود است و لذا می توان با ارتقای روش ها، آن را دید.
2. تحقیقات آن بر اساس روش¬های بسیار رمزآلود است که تنها افراد حرفه ای می توانند آن را انجام دهند.
3. این نگاه، افراد را بر اساس توانایی شان در انجام تحقیق درباره آینده رتبه بندی می نماید. افراد عادی، افراد حرفه ای و افراد بسیار حرفه ای مانند پیامبران، نویسندگان کتب ستاره شناسی و... که راه های پیش گویی درست یا غلط را معلوم می کنند.
4. این سیستم فکری در دوره بخصوصی غالب بوده است.
پارادایم دوم
پارادایم دوم اساساً مربوط به ارتش آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم است. پایه آن بر اساس آینده های نامتعین و محتمل است و به دنبال کنترل و طرح ریزی، مدل سازی و تفکر سیستمی است. ویژگی های آن عبارتند از:
1. مطالعات آینده، ایده پیش بینی آینده به مثابه خود آینده را رد می کنند. از نظر این گروه آینده معین نیست و عوامل بسیاری در شکل گیری آن موثر است. لذا در اینجا سخن از دانش آینده های ممکن و تصاویر آینده های ممکن و یا ساختن آینده با مداخلات فوق فعال -به جای مشاهده آینده- است. به بیان جیم دیتور: «اولین قانون آینده این است: آینده نمی تواند پیش بینی شود بلکه آینده های بدیل هم، از دور دیده می شوند و آینده های مرجح، تصویرپردازی شده و به طور مستمر اختراع می شوند».
2. این نگاه فهم خود را بر روی دانش تجربی قرار داده که سایر رشته های علمی را نیز تولید می کند و لذا تلاش می کند تا از قواعد علمی پایه ای تحقیق، مانند بحث آزاد، عینیت، دانش خودفرهنگی، ابطال پذیری و انباشت دانش پیروی کند.
3. تحقیق آینده، ارزش مدار است و آینده مطلوب را در نظر می گیرد.
4. حیطه وسیع تری از تحقیق را در قیاس با علوم نرمال دربرمی گیرد، همان طور که اهداف تحقیق آن نیز در حیطه تجربی قرار ندارد. تحقیقات مدرن آینده، سه فضای واحد را به عنوان معرفت شناسی دانش در نظر می گیرند:
• اول؛ سینتکس (نحو) دربردارنده روش ها، مانند سناریو، دلفی و چرخ آینده.
• دوم؛ معنایی، دربردارنده فضاهای اصلی ارزشی-عقلی ای حوزه. مانند موضوعات جهانی، بحران¬های صنعتی اخیر، جامعه اطلاعاتی، روندهای تکنولوژی و تغییر آب و هوا.
• سوم؛ عملگرایانه، دربردارنده فعالیت¬های تحقیق آینده: کدام یک از استراتژی¬ها، خط¬مشی¬ها، طرح¬ریزی ها، طرح¬ها، توانمندسازی ها برای ایجاد تأثیرات مطلوب، مناسب¬تر است؟
5. این مطالعات افراد را به دو دسته تقسیم می کند: غیر حرفه¬ای و حرفه ای.
6. ما به طور تقریبی می توانیم بگوییم که این نظام ذهنی چه زمانی حاکم می شود.
فازهای مطالعات مدرن آینده
به طور کلی می توان سه فاز را برای تکامل مطالعات آینده مشخص نمود:
1. دهه 1940-1950: زمان طلایی طرح ریزی، روش های کمی، پوزیتیویسم، تجارت جهانی. نیاز به طرح ریزی طولانی مدت سازمان یافته، کشف روندها و آینده بینی های تکنیکی. روش های مطالعات آینده «مسأله محور» به ویژه در اتاق های فکر ارتش آمریکا مانند رند.
2. دهه 1960-1970: عصر جنبش تحقیقات آینده بین المللی. فراتر از ارتش آمریکا در حوزه¬های جمعیت، رشد اقتصادی، جنبش های اجتماعی، تهدید جنگ هسته ای و بحران انرژی. به بیان فلچتیم، کارکرد آن عبارت بود از: جلوگیری از جنگ؛ جلوگیری از فقر؛ جلوگیری از ظلم؛ بالا بردن دموکراسی؛ پایان دادن به غارت طبیعت؛ مبارزه با از خودبیگانگی؛ ایجاد انسان دوستی جدید.
3. دهه 1980 تاکنون: این فاز چهار ویژگی اصلی دارد:
• توقف نسبتاً کامل توسعه روش¬های جدید آینده¬نگاری.
• تثبیت این حوزه.
• بحث درباره هویت این حوزه: وظیفه آینده پژوهان، مفاهیم حوزه، اساساً حوزه است یا رشته یا ...؟
• چندپاره شدن کلی حوزه.
دلایل اصلی چندپاره شدن مطالعات آینده
1. تقریباً هیچ آموزش رسمی و هیچ صلاحیت تعریف شده وجود ندارد.
2. اطلاعات زیادی وجود دارد و لذا آینده پژوهان نیاز دارند که متخصص شوند و تیم های تحقیقاتی ایجاد نمایند.
3. بسیاری از مشتریان خصوصی، علائق دانشی ابزاری دارند و می خواهند خودشان پیش بینی کنند. لذا حیطه های پیش بینی نیز بسیار باریک و تخصصی است.
4. جهت گیری آینده اختصاصی به آینده پژوهان ندارد. تمامی رشته ها، حوزه های اجتماعی و اشکال تحقیقات کاربردی به آینده مربوط هستند و راه های اختصاصی را برای تولید دانش آینده دارند.
جدا شدن از جهت گیری کنترلی و حرکت به سوی تنوع و دیالکتیک
پارادایم نوظهور احتمالاً بر پایه تفکری بنا خواهد شد که از کنترل غربی مبتنی بر تفکر تکنیکی جدا است و نوسانات پویای درونی، پارادوکس ها و تفکر دیالکتیک را می پذیرد. مطالعات آینده به سمت فهم هرمنوتیکی انتقادی، دیالکتیک رهایی بخش و تنوع حرکت خواهد کرد. قانون دوم آینده ها این است: «هر ایده مفیدی درباره آینده، باید مضحک به نظر برسد و حذف خواهد شد»! آینده نگاری ها، تصویرپردازی ها و سناریوها، دانشی درباره آینده به ما نمی دهند. به بیان دیگری: «شاید ما (آینده پژوهان) همان جادوگران و دغلبازان هستیم با تحلیل روند و سنارویوها!». خطاهای کلیدی در آینده نگاری و تفکر کنترل محور غربی آن است که همواره به دنبال کنترل همه چیز است. برای زمانی طولانی، ما از شکست اجتناب می کردیم، غافل از اینکه کسی که شکست نداشته باشد، زندگی ندارد. مهم ترین چیز این است که شکست را بپذیریم. اگر نمی توانیم چیزی درباره آینده بدانیم و برای آن آماده شویم، بهتر است که حال و تکامل آن را درک کنیم. بنابراین بهتر است که به امکان های متکامل نگاه کنیم تا به طیفی از پیامدها. ما باید بیش از آنکه از دوتایی استفاده کنیم، از دیالکتیک ها بهره ببریم. بیشتر از پاردکس ها استفاده کنیم تا از معماها؛ چرا که روش پارادکسی ما را برای تفکر به طرق گوناگون کمک می کند. ما فکر می کنیم که می توانیم اریب و تورش را از افراد و رایانه ها بگیریم و به عینیت دست پیدا کنیم اما این تفکر غلطی است.
البته این به معنای از بین رفتن پارادایم¬های دیگر نیست بلکه همه این اشکال در کنار هم زنده خواهند بود و هم تکاملی خواهند داشت اما در یک زمان، معمولاً یکی از اشکال مسلط است. رسیدن به پارادایم سوم دیالکتیکی نیازمند کار و اشتیاق برای نظم ذهنی جدید است.
نویسنده : مهدی شاه آبادی، دانشجوی دکتری خط مشی گذاری، دانشکده مدیریت، دانشگاه تهران