وبلاگهاي قرن بيست و يكم، رسانهي رسانهها شدند!
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[01 Nov 2006]
[ سيد ايمان ضيابري]
همه چيز از جايي شروع شد كه مسوولان Blogspot.com اعلام كردند مي خواهند براي برقراري ارتباط و ايجاد تعاملي دوسويه با مخاطبان خودشان، اقدام به تاسيس وبلاگ كنند و نظرات خود را از اين طريق بدون هيچ واسطه يي به اطلاع مخاطبان و كاربران بلاگر برسانند.
اين جرقه، تابويي طولاني مدت را شكست و به راحتي باعث شد تا غولهاي رسانه يي و كارتلهاي تبليغاتي بزرگ دنيا، ديگر از برقراري ارتباط مستقيم و بي واسطه با مخاطبان خود، احساس شرم نكنند!
رسانه هاي دنيا در ارتباط با مخاطبان عام خود به لحاظ پاسخ به سوالات مستقيم آنها دچار مشكل هستند. مثلاً رسانه يي مثل BBC چون امكان پاسخگويي و برقراري ارتباط عمومي با تمام مخاطبان خود را نداشت به تاسيس وبلاگ اقدام كرد.
از اين طريق رسانه ها ضعف ارتباطي خود را رفع مي كنند و خلا جبران ناپذير برقراري ارتباط تعاملي با مخاطب عادي را به نحوي مي پوشاند، به طوري كه مخاطب مطمئن مي شود كه مطالب، نظرات و فكرش توسط رسانه دريافت خواهد شد و به نحوي به عنوان يك مخاطب، توسط رسانه ديده مي شود.
از طرفي رسانه، عموميتر، جذاب تر و داراي محبوبيت بيشتري براي مخاطبان عام خود مي شود. رويكرد مصرف كنندگان ومخاطبان نيز به رسانه افزايش مي يابد و كساني كه تا قبل آن رسانه را نمي شناختند در تعامل بيشتر با آن سايت خبري و رسانه قرار مي گيرند. در واقع تاسيس وبلاگ توسط يك رسانه نشان دهنده ي فعاليت و پوپايي آن است. به اين صورت است كه مخاطب احساس مي كند توسط آن رسانه بزرگ ديده مي شود و برايش اهميتي متصور هستند.
بيبيسي و گاردين به مخاطبان عام نزديكتر ميشوند
بيبيسي در جايگاه بزرگترين دستگاه اطلاع رساني بريتانيا كه با اختصار British Broadcasting Corporation شناخته ميشود، در گذشته متعلق به قشر خاصي از جامعهي انگليسي بود كه مخاطبان عمده و اصلي آن، خود متخصصان ارتباطات و رسانه بودند و توليد محتواي بيبيسي را نيز بر عهده داشتند در نتيجه نميشد تلقي كرد كه بنگاه سخنپراني دولت بريتانيا، يك رسانهي عمومي، عامهپسند و عامهفهم است هرچند كه مردم عادي انگليس و برخي كشورهاي همجهت و همفكر با دولت بريتانيا براي كسب برخي خبرها و آگاه شدن از آخرين رويدادها و اتفاقات، BBC را به عنوان يك مرجع خبري پذيرفته بودند.
گذشت زمان، رويكرد بيبيسي را به تدريج تغيير داد. خبرهاي مورد علاقهي عموم مردم، بخشهاي خبري ويژهي مخاطبان عام و همينطور قسمتهاي تفريح و Entertainment در بيبيسي، راديوها و سايتهايش به زبانهاي مختلف دنيا گسترش يافت و بخش Readers Opinion يا نگاه خوانندگان و مخاطبان نيز راه اندازي شد تا بيبيسي به سرنوشت ساير رسانههايي كه در دام مافياي ارتباطي اسير شدند، دچار نگردد.
اين رويكرد مخاطب محور كه قبلاً توليدمحور بود و بيشتر به يك قشر محدود و خاص معطوف ميشد كه جلب نظر و رضايت تهيهكننده، نويسنده و سازندهي برنامهها و اديتور خبرها را در سرلوحهي كار اهالي بيبيسي به عنوان فراگيرترين رسانهي ديداري، شنيداري و متني دنيا با استفاده از سه قالب (متن، تصوير و صوت) قرار ميداد، به تدريج رو به پيشرفت گذاشت تا جايي كه سرانجام اهالي بيبيسي به ضعف شديد ارتباطي خود پي بردند و دريافتند اگر همواره بخواهند توليد محتوا بدون توجه به نظر و سليقهي مخاطب را ادامه دهند، در اندك زماني شكست خواهند خورد.
چند خط تلفني ارتباطي، يك آدرس ايميل و يك صندوق پستي كه صدها ميليون نفر مخاطب بيبيسي در سراسر جهان بايد مطالب، آثار، نظرات و حتي خبرهاي فوري خود را به آن ميفرستادند، تا چه حد ميتوانست پاسخگوي حجم عظيم request مخاطبان باشد؟
هرچند تا اين لحظه، روش كاري بيبيسي كاملا Experts Journalism بود اما اين روش مطمئناً شكست ميخورد. مگر تمام خبرها و اطلاعات موجود در اختيار تيم هفت نفرهيي است كه بيبيسي در هر سرويس براي خود تشكيل ميدهد؟ آيا قشر عادي جامعه، هيچ منبع ذيقيمتي براي انعكاس در رسانه ندارد؟
نتيجه اين شد كه بيبيسي راه خود را كمكم به سوي Citizen Journalism كج كرد و بعد از راه اندازي بخش ديدگاه مخاطب كه تصاوير، فايلهاي صوتي و نظرات كاربر را با ذكر نام خودش در سايت رسمي بيبيسي قرار ميداد، به وبلاگ روي آورد!
خيليها هستند كه وبلاگ را يك رسانه قلمداد نميكنند و معتقدند وبلاگ نميتواند رسانهي عصر حاضر باشد. براي مثال عدهيي معتقدند از آنجايي كه هر پست وبلاگ دستپخت و حاصل تصورات و افكار يك نفر است كه تقريباً علايق، سلايق و طرز فكر خود را از طريق آن نوشته انتقال ميدهد، در نتيجه وبلاگ يك صفحهي شخصي معمولي است نه يك رسانه.
اما عدهيي ديگر معتقدند وبلاگ رسانهها و كمپانيهاي بزرگ، ميتواند خود يك رسانهي مستقل باشد! چرا كه هر پستي در چنين وبلاگهايي حاصل همفكري، هم انديشي و اجماع نظر عدهيي از طرحريزان است كه نتيجهي آن از طريق يك نفر، به اطلاع همگان ميرسد. پروسهيي كه در مورد پخش خبرها از طريق تلويزيون و يا راديو نيز دنبال ميشود.
اينگونه شد كه بيبيسي پس از راهاندازي وبلاگ اصلي خود به زبان انگليسي، شروع به ساخت و راهاندازي وبلاگ به زبانهاي ديگر كرد و از آن موقع شد كه در بين بسياري از مخاطبان عام خود نيز محبوب گشت.
بيبيسي با راهاندازي زنجيرهي وبلاگي خود در زبانهاي مختلف، يك گام بزرگ به سمت مخاطبانش برداشت و همانند شهروندي كه تابعيت دوگانه دارد، هم اكنون "مخاطب – توليدكنندهمحور" است در نتيجه نميتواند به تعبير استادان ارتباطات چون گذشته، رسانهي استعمار پير باشد. در نتيجه احترام به نظر و ارادهي مخاطب كه نقش اصلي در رويكردش را بازي خواهد كرد، اولويت اصلي كار بيبيسي است مگر بازگشت به عقب كه قيمتش، از دست دادن ميليونها مخاطب بالفعل و بالقوه خواهد بود.
اما وضعيت گاردين بسيار متفاوت است.
بسياري از عكاسان، نويسندگان و مترجماني كه امروزه در سراسر دنيا با رسانههايي مثل بيبيسي، رويترز يا آسوشيتد پرس به راحتي كار ميكنند و آثار خود را بدون هيچ فيلتري به دست اهالي اين رسانهها ميرسانند معتقدند گاردين يكي از بستهترين سيستمهاي ارتباطي با توليدكنندههاي حرفهيي غيربومي را دارد و حتي توليدكننده محور هم نيست بلكه تيممحور است و تيمهاي طرح ريزي گاردين را نيز افرادي تشكيل نميدهند غير از كساني كه در هستهي اصلياش حضور داشتند. به همين دليل عليرغم تمام خصوصيات حرفهيي نشريهي گاردين و البته وبسايت آن در Guardian.co.uk، حتي نميتوان آن را با نشريهيي مثل Newsweek در جايگاه يك هفتهنامه مقايسه كرد.
راه اندازي وبلاگ گاردين كه البته مدت زمان زيادي نيز بخش commenting و دريافت نظرات مردمي آن بسته بود، شايد اولين قدم نه براي نزديك شدن به مخاطب عام كه تازه به سوي توليدكنندگان حرفهيي محتواي خارج از تيم اصلي گاردين محسوب ميشود!
چرا گوگل؟
گوگل از لحاظ ارتباطي با ساير موتورهاي جستوجو قابل مقايسه نيست. نخست اينكه گوگل در صفحاتي مجزا، به معرفي و درج بيوگرافي تقريباً كامل مديران رده بالاي خود ميپردازد و در برخي صفحات ديگر حداقل نام برخي از contact managerهاي خود را درج كرده است در نتيجه پرسنل گوگل، براي مخاطبان عام هم ناشناخته نيستند و حداقل بخش عمدهيي از كاربران اينترنت، امروز ديگر نام "سرگي برين" و "لاري پيج" را شنيدهاند به ويژه بعد از اتفاقي خوشيمني كه براي گوگل افتاد و نام تجاري اين شركت به عنوان يك فعل در فرهنگ لغات Oxford Westminster dictionary به معناي "جست وجو كردن" ثبت شد.
اما چنين تصوري در مورد ياهو وجود ندارد. كمتر كسي، نام پرسنل ياهو و حتي مديران رده بالاي آن را ميدانند. ضمن اينكه تلاشهاي اهالي ياهو در جهت مخاطب پذيركردن اين كمپاني با ثبت نام ياهو در يك فرهنگ لغات معتبر نيز با توجه به اينكه ياهو نام خود را اختصار كلمات Yet Another Hierarchical Officious Oracle معرفي كرده است،بي نتيجه ماند و ميتوان گفت بار ديگر ياهو در رقابت علمي با گوگل شكست خورد.
همينطور فرمهاي تماس و ارتباط گوگل را بسيار كاربرپسندانه و در دسترس طراحي كرده اند. ضمناً امكان برقراري ارتباط و دريافت پاسخ از پرسنل گوگل در بخشهاي مختلف بسيار بيشتر فراهم است.
وبلاگ گوگل كه مي توان آن را فعالترين وبلاگ كمپاني هاي بزرگ دنيا معرفي كرد، تير خلاصي بر پيكرهي تمام رقباي گوگل بود كه تصور ميكردند در برقراري ارتباط با مخاطب، نظرسنجي از آنها و همينطور دريافت نوع سلايق و اميال آنها دچار مشكل بودند و نميتوانستند به راحتي در جهت برطرف كردن تازه ترين نيازهاي كاربر بكوشند!
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: