نجات ایران
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[22 Dec 2017]
[ فرهاد یزدی]
– بیست و یکم دسامبر 2017
هر کشور و دولت بر مبنای دست آوردهای داخلی و نقشی که در ثبات جهانی بازی می کنند، مورد ارزیابی قرار گرفته و متحد و یا درجهت عکس، دشمن و رقیب برای خود می آفرینند. ثبات پیش شرط توسعه می باشد و بدون توسعه جهان مجبور به نابودیست. از این رو کشوری که در راه ثبات و نه برهم زنی نظام جهانی می کوشد، الز ارزش بالا برخوردار می گردد. قدرت نرم و سخت هر کشور، در رابطه مستقیم با دو عامل دست آورد داخلی و اثر آن بر ثبات جهانی، تولید و بازتاب می یابد. قدرت سخت که نیروی نظامی و اقتصاد را در بر می گیرد همراه با قدرت نرم که مجموعه ای از فرهنگ، تاریخ، سیاست و ارایه نظرات مورد پزیرش و استقبال جهان باشد، میزان اثر گذاری هر کشور بر جهان را تعین می کند. قدرت مطلق هر کشور در هر زمان با میزان تاثیری که بر جهان می گذارد تعین می گردد. شوروی، در دوره ای به ویژه پس از شکست آلمان نازی، از قدرت نرم بالائی در سایه ایدئولوژی که هوادار بسیار در جهان داشت، برخوردار بود و در پناه آن توانست احزاب قدرتمند کمونیستی را در جهان و از آن میان کشورهای اروپای غربی، پایه ریزد. با ریزش قدرت نرم شوروی در درازای زمان، قدرت نرم جهان آزاد که در کانون آن آزادی های فردی و حکومت قانون قرار داشت، در فروپاشی کمونیسم در سطح جهان، عامل بسیار توانمندی بود که نباید فراموش گردد. تنها قدرت سخت نیست که می تواند متحد ایجاد کند. قدرت نرم و به ویژه در مورد کشورهای فاقد توان بالای نظامی، که بتوانند خود را به عنوان عامل ثبات در جهان و منطقه نشان دهند، تعین کننده می باشد. قدرت یا توان تاثیر گذاری در درازای زمان بسته به قابلیت ملت ها در بهره برداری از گنجینه فرهنگی خود و شرایط جهانی، تغیر می کند. ایران که هزاران سال پیش فرهنگ رواداری و عدم تجاوز به حقوق فردی و ملی را اعلان و اجرا کرد، از سرمایه بسیار گدانقدری در این مورد برخوردار است. هیچ گاه نمی توان با تکیه ی مطلق به قدرت سخت، به تمام هدف ها رسید. شاید آلمان نازی روشن ترین نمونه را در اختیار می گذارد. با تکیه بر قدرت سخت، المان نازی شرایط مورد نیاز برای اتحاد کمونیسم با کاپیتالیسم را در ابعادی که تصور نمی رفت، فراهم کرد. در سطحی کوچک تر، اتحاد اسرائیل با محافظه کارترین حکومت عرب، وسیله ی نظام اسلامی با دست آویختن به ایدئولوژی منفور و متجاوز خود، فراهم شد. ایدئولوژی که در کانون خود، در جهت عکس فرهنگ ایران، عامل ایجاد بی ثباتی است. این رژیم تنها می تواند دشمن خلق کند و نه متحد. حتا اروپای غربی که در دوره ای بنظر می رسید، در برخورد سیاسی و اقتصادی با آمریکا، محتاطانه به سوی ایران گرایش پیدا می کرد، در چند هفته گذشته، عقب گرد کاملی را نشان می دهد.
***
سازوکار مساله ی جانشینی سیاسی هر کشور، شاید ساده ترین راه برای سنجش استواری هر رژیمی باشد. دولت های برپایه ی قانون، روشی ساده و جا افتاده برای جانشینی در اختیار دارند که ملت، موافقان و مخالفان دولت، بر آن احترام تام گذارده و آن را رعایت می نمایند. "مردان با قدرت" مانند پوتین راه ادامه حکومت خود را در معجونی از زور و سوء استفاده از قانون موجود پیدا می کنند. نظام اسلامی، سازوکاری را پیشنهاد می کند که نه ملت و نه مخالفین و نه حتا موافقان رژیم نمی توانند، آن را اجرا یا با آن همراهی کنند. این امر به ویژه در دوران زوال، بسیار دردناک می گردد. سال هاست که نظام اسلامی در راه یافتن و جا انداختن جانشینی برای "رهبر" کنونی، بدون موفقیت، تلاش کرده اند. حتا اگر این روش را متعلق به دوران پیش از تاریخ ندانیم، در داخل کانون رژیم، غیر ممکن خواهد بود که بتوانند بر روی شخص و یا اشخاص مورد نظر توافق کنند که در بوته زمان پایدار ماند. در حالی که "رهبر" کنونی رژیم تمام سرمایه ی مشروعیت خود را از دست داده و شاید از نظر جسمی نیز قادر به تصمیم گیری نیست و به زودی به طور کامل به نوعی از صحنه حذف خواهد شد، نظام اسلامی با تمام فوریتی که برای این امر قایل است، توانائی رسیدن به جانشینی تازه نفس برای او را ندارند. حالتی بسیار مشابه واپسین روزهای رژیم پیشین، اما در ابعادی بسیار بزرگ تر.
شباهت اوضاع کنونی با واپسین روزهای رژیم پیشین، به اوضاع داخلی محدود می گردد و دایره سیاست خارجی را در بر نمی گیرد. در آن دوران، آمریکا یکی از ابر قدرت های جهان، با تمام قوا از یکپارچگی سرزمینی ایران، حمایت می کرد، گرچه شواهد بسیار در دست است که در سال پایانی، برای برکناری رژیم، بسیار فعال بود. اهمیت رژیم حاکم در آن دوره در منافع و امنیت جهان آزاد، مورد پرسش قرار گرفت. اما هیچگاه اهمیت ایران مورد پرسش نبود. کوشش براین بود که دوام ایران با بقای رژیم باهم پیوند نخورند. امروز چنین تفاوتی دیگر مد نظر نیست. شاید بالاترین دست آورد برای رقبای ایران، از میان برداشتن توامان رژیم و ایران باشد. امروز اهمیت بقای رژیم و به تبع آن ایران، تنها در نقش مخربی که در ثبات منطقه بازی می کند، برآورد می گردد. فروپاشی هیچ یک، از نظر قدرت های جهانی، نه تنها موجب تاسف نخواهد بود، بلکه بنظر می رسد در راستای اهداف آنان نیز باشد.
سخنان نیکی هیلی نماینده آمریکا در سازمان ملل، در تلاش برای اثبات منبع ایرانی موشک شلیک شده از یمن به عربستان سعودی و افزودن برگی دیگر بر پرونده نظام اسلامی برای استفاده در آینده، بمنظور اعمال محدودیت های بیش تر بر ایران و یا حتا حمله نظامی، با سخنان فرمانده سپاه و تائید وی از دخالت ایران در جنگ داخلی آن سرزمین، شباهت نزدیک دارد. گوئی دو متحد و نه دو دشمن وضعیت موجود یک نظام را تشریح می کنند. در حالی که انتظار می رفت، دستکم در ظاهر و سخن هم شده، نظام اسلامی دخالت خود در یمن را رد کند، فرمانده سپاه به طور رسمی این واقعیت را تائید کرد. می توان دید که دانسته یا ندانسته، او هم در راه مقاصد تجزیه طلبان که تنها از راه تجاوز خارجی میسر می گردد، گام های مورد نیاز را بر می دارد. شلیک موشک دیگری وسیله ی حوثی ها و اصرار عربستان براینکه این موشک نیز ساخت ایران می باشد، بر تنش موجود افزوده است. در راستای همین دسیسه، چشم و چراغ امامان جمعه، یعنی آقای علم الهدی با استفاده از واژه های نامانوس در دیپلماسی، مانند "دلقک، زنباره، دیوانه، درغگو، الدنگ" در باره وزیر خارجه انگلیس، جامعه غرب و از آن میان فرانسه و آلمان را برای پزیرش حمله به ایران در صورت لزوم، آماده تر می کنند. البته باید توجه داشت که در نظام اسلامی چنین طرز سخنگوئی از رهبر نظام گرفته تا رئیس قوه قضا و رئیس جمهور سابق، به هنجار قابل قبول بدل شده است.
مسایل آفریده شده برای ایران وسیله نظام اسلامی، بیش از آن روشن است که نیازی به بازگوئی داشته باشد. در چنین شرایط دشوار و پیچیده، آنچه غایب است، تلاش برای مقابله با آنان وسیله رژیم می باشد. آیا نظام اسلامی چنان ازهم پاشیده است که توان تصمیم گیری و خلاقیت را از دست داده و یا با آگاهی از ژرفای مسایل، آنان را قابل درمان نمی دانند، یا هر دو؟ رژیم اسلامی دارای این ویژگی ست که برخلاف دیگر رژیم های خودکامه، مراکز تصمیم گیری فراوان در آن وجود دارد و حکومتگران بدون ترس از بازخواست در امور گوناگون حتا کارهائی که به آنان رابطه مستقیم نیز ندارد، دارای "آزادی" دخالت نسبی هستند. هرج و مرجی که ناشی از سقوط مرکز قدرت است و نزدیک شدن هر روزی دیوان سالاری به مرز تعریف "حکومت وامانده". بدون دادگستری مستقل و غیر سیاسی، هیچ رژیمی چه آزاد و چه غیر آزاد بخاطر از دست دادن سازوکار پیش گیری از فساد و رشد بی قانونی، نه اقتصاد و نه اداره دیوان سالاری، پا برجا نمی ماند. رژیم اسلامی مدت هاست که با این وضع روبرو شده و تنها در سایه تزریق درآمد نفت، تا حال توانسته با نیم نفسی به حیات خود ادامه دهد. راست و یا دروغ، مهیب ترین اتهامات از جاسوسی گرفته تا جنایت، فساد مالی، پرونده سازی ووو در مورد آن قوه و ریاست آن بکار گرفته می شود. یعنی قوه ای که باید "قانون" را در تمامی دستگاه های کشور استوار کند، خود از هر سوی مورد اتهام است. اتهام هائی که مورد تائید ملت نیز می باشد. دادستان کل کشور از دست داشتن بزرگان کشور در قاچاق میلیارد دلاری کالا، آگاهی عمومی می دهد. اما فراموش می کند که بگوید که او بعنوان مسئول اجرای قانون، چرا به وظیفه خود عمل نمی نماید. اکنون که نوک حمله بر قوه قضائیه متمرکز است، البته دلیلی بر پاکی دیگر دستگاه های نظام اسلامی نیست. فساد در همه جا پنجه دوانیده.
بحث بر سر آن نیست که نظام فرو خواهد پاشید یا خیر. بحث بر سر این است که آیا این امر با تصفیه داخلی و قدرت گیری گروهی در داخل رژیم با همراهی نیروهای مسلح و یا دستکم بخشی از آن، که درک کرده اند که ادامه وضع کنونی دیگر امکان پذیر نیست، با آرامش نسبی انجام پذیر خواهد بود و یا با خشونت، آنهم براثر رستاخیز عمومی ملت که آمادگی روانی آن مشهود است؟ شاید پرسش از آن مهم تر، این است که آیا دگردیسی سیاسی، می تواند پیش از آنکه خیلی دیر شود، یعنی ماندگاری ایران در مرزهای کنونی با خطر فوری و مستقیم روبرو شود، انجام گیرد؟ ایران در مسابقه زمان میان دو احتمال بسیار بالای دگردیسی سیاسی که ظاهر و باطن رژیم حاکم را به شکلی نوین در آرد و یا از میان رفتن به عنوان یک کشور شناخته شده، درگیر است.
سخنان وزیر دفاع آمریکا در آخرین مصاحبه مطبوعاتی خود، نیک بختانه نگرانی در باره امکان حمله نظامی به ایران را تا مقدار زیادی، آرام کرد. اما باید انتظار داشت که محدودیت های مالی، اقتصادی و سیاسی، حتا با مشارکت اروپای غربی، همچنان افزایش یابد. انتظار اعلان برآورد بخشی از دارائی های سردمداران رژیم و از آن میان "بیت رهبری" که با همکاری تمامی کشورهای غربی و به احتمال، برخی از کشورهای جهان دوم و سوم انجام گرفته، آخرین مشروعیت های نظام را نیز بر باد خواهد داد. بنظر می رسد که دستکم آمریکا، روش مقابله نرم با نظام اسلامی را بر حمله ی نظامی در این برهه ترجیح می دهد، هرچند که تهدید به حمله نظامی همچنان پابرجا خواهد ماند. باید از این فرصت تا پیش از آنکه عامل دیگری چه از داخل ایران و چه از جانب رقبا (با تاکید بر عربستان و اسرائیل)، تنش خارجی را تا مرحله انفجار بالابرند، به تصفیه داخلی پرداخت و یک بار برای همیشه تکلیف این نظام رو به مرگ را پیش از آنکه خیلی دیر شود، روشن کرد.
--------------------------------------
۱ - او که تصور می کند داور نهائیست، در دورانی که همه به هم حمله می کنند و ریشه نظام را بازهم هرچه بیش تر سست می کنند، در سکوت بسر می برد که نشان دهنده خارج شدن عملی وی از دایره قدرت است.
۲ - در همان سخن رانی، دادستان کل کشور با افتخار و برای تطهیر رژیم اعلان می کند که عربستان سعودی، از نظام اسلامی فاسدتر است.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: