رویکرد به آینده نیاز آموزش و پرورش
مدتی بود که راجع به تغییرات جامعه و نقش آموزش و پرورش در جامعه ی امروز و آینده فکر می کردم تا اینکه در یکی از کلاس های ضمن خدمت فرهنگیان، استادی که در مراکز مشاوره استان نیز مشغول به کار بود عنوان نمود مراجعه ی دانش آموزانی که دچار ترس از آینده شده اند به این مراکز بیشتر شده است.همین موضوع توجه مرا جلب کرد تا پیرامون آینده و آموزش و پرورش بیشتر بدانم .متاسفانه دراغلب کتاب هایی که در زمینه آموزش و پرورش در دسترسم بود مطلب مفید و چندان مبسوطی پیدا نکردمتا اینکه کتاب شوک آینده ، نوشته آلوین تافلر به دستم رسید.کتابی که در حدود سی سال قبل و در آستانه انقلاب اطلاعات در اروپا و آمریکا نوشته شده بودو جامعه ی آن روز را به طورجذاب و دقیقی شرح می داد.گرچه شاید برخی مطالب آن در مورد جامعه ی امروز ما درست نباشد اما بدون شک در بسیاری جهات جامعه ی امروز ما در مسیر حرکت تاریخی جامعه ی تصویر شده ی تافلردر آن دوران قرار دارد.
فصل هجدهم کتاب که به آموزش و پرورش در زمان آینده پرداخته است از فصل های جذاب و خواندنی آن است که مطالعه ی آن را به فرهنگیان وتامل در آنرا به برنامه ریزان آموزش و پرورش پیشنهاد می کنم.در همین راستا شمه ای از مطالب این فصل را به همراه تغییرات اندکی که برای خوانندگان ماملموس تر و عینی تر باشد در ذیل آورده ام .
اگر نگاهی به اطراف خویش بیاندازیم و آن را با چند سال قبل مقایسه کنیم ، در این سیر تاریخی کوچک و زنده به نکاتی بر می خوریم که بی توجهی نسبت به آنهاو تاثیراتشان می تواند برای ما آثار وعواقب ناگواری به همراه داشته باشد.
بی شک جامعه ی مادر بسیاری از زمینه ها دچار تغییر شده است که این تغییرات برخی مفاهیم و برداشت های ماوبویژه درآموزش و پرورش را دگرگون خواهد کرد.افزایش جمعیت ،رشد تکنولوژی ، بیکاری تحصیل کردگان ، رواج انواع مواد مخدرو قرص های روانگردان ، رشد شهر نشینی و رشد نسبت جوانان به پیران با عث رشد سریع تر تغییرات در زندگی ما شده اند .اولین و شاید مهم ترین برداشت و مفهومی که در این بین دستخوش تغییر گردیده است « آینده» و «آینده نگری »است.مفهوم آینده درجامعه ماقبل صنعتی این طوربودکه گذشته حرکت کرده به حال می رسید و در آینده تکرار می شدو این معنی را می داد که یاد گرفتن علوم ومهارتها و روشهای رایج گذشته و به عبارت بهتر هدف قرار دادن گذشته عاملی برای موفقیت در آینده است.اما امروز چه ؟آیامی توان گفت آینده ای که پیش رو داریم تکرار دقیق همان چیزی است که در گذشته ی ما در جریان داشت و یا امتداد بی چون و چرا و بی تغییر، زمان حال ماست ؟ به طور مسلّم نه !
شاید درک این نکته و تاثیر تغییرات حاصله در جامعه -که به آن «آهنگ زندگی » می گوییم و از متغییرهای روانی مهم است - برای عده ای مشکل و باور نکردنی باشد و بخواهند افق دید خود را برای حصول اطمنیان خاطری موقتی، تنگ و محدود نگاه دارند ؛ اما آیا می توان خود را از رسیدن و تاثیرواقعی آن مصون داشت؟بویژه در بحث انتقال ارزشها که گذشتگان مابه دلیل ثابت بودن ارزشها ی جامعه و تکرار گذشته در آینده مشکلی نداشتند اما امروز برای تحقق این امر چه پیشنهادی داریم ؟آیا شیوه های درستی که در گذشته به آنها متوسل شده ایم و جواب گرفته ایم امروز نیز کارساز خواهد بود ؟و یاباید آنها را تکامل بخشید و یا به فکر راههای نو باشیم؟
اینها گوشه ای از مسائل و سوالات بسیاری است که جامعه ی ما و یویژه آموزش و پرورش با آن روبرو است و نباید از نظر دور داشت که ناتوانی آموزش و پروش در آماده ساختن دانش آموزان برای ایفای نقش در آینده بسیار خطرناک است.
جامعه ی درحال تغییر، آموزش و پرورش در حال تغییری را می طلبد که با آهنگ رشد تغییرات آن رشد کند و هرگونه بر هم خوردن این تعادل آموزش و پرورش را ناکارآمد تر و جامعه را با بحرانها و مسائل بیشتری روبرو می کند.آموزش و پرورش باید در نظر داشته باشد که آینده در رفتار کنونی ما نقش بسیاربزرگی را بازی می کند که متاسفانه قدر آن شناخته نشده است .انبوه محصلانی که سخت می کوشند تا وارد دانشگاه شوند و یا دانش آموزانی که با بی قیدی تمام بهایی برای تحصیل و ماندن در مدرسه قائل نمی شوند و سایر رفتارهای محصلین تابعی از آبنده نگری آنان است و نیزگفته ی آن استاد عزیزی که در صدر مقاله ذکر نمودم این معنی را می رساندکه وقتی افراد رویاروی آینده قرار می گیرند و در مورد سرنوشت خود به طور عمیق می اندیشند مسائل عمیقی برایشان مطرح می شود و در زندگی اکنونشان تاثیر می گذارد. با توجه به اینکه آینده قابل پیش بینی دقیق و جزئی نیست ، برای برنامه ریزان و مجریان این موضوع را پراهمیت تر می سازد که داشتن تصویری هر چند مبهم و مجمل از رویدادهای آینده بهتر از نداشتن آن است و نباید کورکورانه به سمت آینده برویم.
اگر می خواهیم کودکانمان با موفقیت بیشتری وارد آینده شده و کمتر دچار ترس از آینده شوند وخود را با آن وفق دهند و حتی آن را آنطور که می خواهند بسازند؛ باید یکی از وظایف اساسی آموزش و پرورش در عصر ما این باشد که حس کنجکاوی دانش آموزان را برای آینده برانگیزانیم و آنان را نسبت به آینده و امکانات و احتمالات آینده حساس کنیم و در این میان نه فقط معطوف مسائل تکنولوژیکی آن شویم بلکه ذهن کودک را نیز نسبت به آثار و عواقب و ره آوردهای اجتماعی و شخصی آینده معطوف کنیم.
برای تحقق این امر دروهله ی اول باید نگاهمان را در برنامه ریزیها به جامعه ومردم و به تبع آن محصلین از «آنچه که هستند » به « آنچه که دارند می شوند » تغییر بدهیم تا بدانیم مسیری که باید در آن گام برداریم و محصولی که می خواهیم تحویل دهیم چه باشد.مهم ترین حسن این نگرش این است که آنچه که می سازیم با آنچه که پیش خواهد آمد منطبق تر می گردد و افراد برای مواجهه با آینده قدرت بیشتری پیدا می کنند.
در بحث ارزشها نیز باید توجه کرد که انواع ارزشها نه فقط از طریق کتاب های درسی بلکه از طریق برنامه های غیر رسمی مانند ترتیب نشستن در کلاس ، زنگ مدرسه ، جدا کردن محصلین بر حسب سن ، تمایز طبقاتی ، اقتدار معلم و این واقعیت که دانش آموزان در مدرسه هستند نه در جامعه به محصلین منتقل می شود که همگی پیام های خاموشی را برای وی ارسال می کنند و ناهماهنگی مدرسه با جامعه در تعیین ارزش های نهایی دانش آموزان تاثیر زیادی بر جای خواهد گذاشت.
درمورد برنامه درسی باید توجه کرد که بر مهارتهای رفتاری مربوط به آینده تاکید بیشتری شود و برنامه های درسی مبتنی بر ایستایی و بی تحرکی نباشدبرای مثال ما به کودکان دوره های تاریخ درس می دهیم چرا برای آنها دوره هایی درباره آینده ترتیب ندهیم؟ امروز تاکیدآموزش بر آن است که چه اتفاق افتاده است، اما«فردا» چه ؟دست کم باید حجمی از دروس به آثار و نتایج علمی، هنری، فلسفی جاری بحرانهاو پاسخ های احتمالی آینده به اینگونه تب و تاب ها تخصیص پیدا کند.و باز آیا دانش آموزان حق ندارند چیزی را بیاموزند که دلشان می خواهد؟بسیار می شنویم که دانش آموزان می پرسند چرا باید فلان درس را یاد بگیرم؟و شاید در این میان از آنچه می خواهند یاد بگیرند خبری نباشد.پس باید آموزش و پروش بکوشد به جای یک برنامه استاندارد شده مشخص و ثابت ، اطلاعات متنوع تری را عرضه نماید و مدارس موضوعات اختیاری که مبتنی بر پیش بینی نیازهای مشخص آینده باشد به محصلین عرضه کنند و توجه کرد که نباید یک برنامه درسی همیشگی واحد یا حتی چند منظوره باشد بلکه یک مجموعه برنامه درسی موقت و همراه با روش هایی برای ارزیابی مجدد و نوکردن آن در طول زمان تهیه کرد.البته ساختار دیوانسالار اداری آموزش و پرورش و بوروکراسی حاصل ازآن خود عاملی برای کندکردن تغییرات لازم وضروری و سریع در آموزش و پرورش به حساب می آید.
درکنار تمام تلاش ها برای ورودآینده به آموزش و پرورش باید در نظر داشت فقط متمرکز کردن آموزش برآینده کافی نیست بلکه باید در این بین گرایش زمانی فرد را نیز تغییر داد. چرا که بدون شک انسانها بر اساس مقدار فکری که صرف آینده می کنند با یکدیگر تفاوت های بسیاری خواهند داشت.
در این مقوله سخن بسیار است وارتباط عوامل دخیل در این موضوع بسیارند و برای برنامه ریزی برای آینده باید به کاوشی مجدد و همه جانبه و سریع دست زد.امابا توجه به رشد تغییرات و آثار و نتایج محتمل آن بر زمان حال و آینده می توان نتیجه گیری کرد ؛ انسانهایی که می خواهند در آینده زندگی کنند در سه زمینه اساسی به مهارتها و دانش های جدید نیاز دارند که عبارتند از : یادگیری ، پیوند یابی و گزینش .
1- یادگیری : آنان باید یاد بگیرند که چگونه یاد بگیرند . چنانچه به شاگردان تعلیم داده شود که چگونه بیاموزند و چگونه نیاموزند و چگونه باز آموزی کنند ، بُعد جدید و نیرومند ی را به آموزش و پرورش اضافه کرده ایم.«در آینده بیسواد کسی نیست که نمی تواند بخواند ، بلکه بیسواد کسی است که یاد نگرفته است چگونه یاد بگیرد.»[هر برت گرجوی ، روانشناس ]
2- پیوند یابی : چنانچه آهنگ زندگی و تغییرات جامعه همچنان به شتاب خود ادامه دهد ، برقراری و حفظ روابط دوستانه و انسانی و سودمند با دشواری روزافزون مواجه می گردد.وقتی دریابیم ناپایداری برخی امور و تغییرات سریع سبب از هم بیگانگی است آنگاه برخی از رفتارهای حیرت آور جوانان برایمان روشن و قابل فهم می شود .آموزش و پرورش چه از طریق گروه بندی کردن ، و یا تشکیل انواع تیم های جدید و ... باید طرز ارتباط برقرار کردن را به ما بیاموزد.
3- گزینش : آموزش و پرورش باید مستقیما به مساله بیش گزینی بپردازد .با توجه به اینکه در زمان حال نسبت به گذشته و آینده نسبت به حال گزینه های بیشتری برای انتخاب در امور مختلف پیش روی افراد قرار می گیردو با تعمیق یافتن گزینش های بیش از اندازه ، شخصی که درک روشنی از ارزش های خود نداشته باشد ( صرف نظر از نوع ارزش ها )روز بروز درمانده تر می شود.ولی مساله ارزش ها هر قدر حادتر می شود ، تمایل مدارس برای پرداختن و درگیر شدن باآن کمتر می شود . پس تعجبی نیست که بسیاری جوانان برای رسیدن به آینده به بیراهه می روند ، چون کشتی بی لنگرگاه زمانی به این سو و گاهی به ان سو تمایل می شوند.[1]
1- شوک آینده ، آلوین تافلر ، چاپ دوم ، 1379.(فصل 18)