Iranian Futurist 
Iranian Futurist
Ayandeh-Negar
Welcome To Future

Tomorow is built today
در باره ما
تماس با ما
خبرهای علمی
احزاب مدرن
هنر و ادبیات
ستون آزاد
محیط زیست
حقوق بشر
اخبار روز
صفحه‌ی نخست
آرشیو
اندیشمندان آینده‌نگر
تاریخ از دیدگاه نو
انسان گلوبال
دموکراسی دیجیتال
دانش نو
اقتصاد فراصنعتی
آینده‌نگری و سیاست
تکنولوژی
از سایت‌های دیگر


پراودا یعنی دروغ

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:
Twitter Google Yahoo Delicious بالاترین دنباله

[20 Jan 2016]   [ منصور پدرام]

در اخرین ماههای سال 1361جمهوری اسلامی اقدام به یورش همه جانبه به سازمانهای حزب توده ایران نمود .در اولین اقدام بخش وسیعی از رهبران وکادرهای حزب توده بازداشت وروانه سیاه چاله های رزیم جمهوری اسلامی شدند.ولی بدنه تشکیلات حزبی علیرغم ضربات سنگینی که بر رهبری حزب وکادرهای برجسته آن وارد شده بود خود را حفظ وتلاش میکرد که با اتخاذ روشهای کاملا مخفی به فعالیتهای خود ادامه داده وخود را با شرایط پیش آمده تطبیق دهد.کلیه حوزه ها تعطیل وارتباطات به صورت زنجیره ای در آمد .مدام خبرهائی در بدنه تشکیلات منتقل میشد مبنی بر اینکه رفقا وبه ویژه رفیق کیانوری مقاومت جانانه ای در زیر شکنجه های رزیم به عمل آورده وبا این سخنان سعی برتقویت وتزریق روحیه مقاومت وایثاردر بدنه تشکیلات میشد.این ماجرا تا دهم اردیبهشت 1362ادامه داشت تا این که در شبی که فردای آن یازدهم ارذیبهشت یعنی اول ماه مه روز جهانی کارگربود کیانوری در صفحه تلویزیون ظاهر وآن سخنان را یر زبان اورد .سخنانی که در واقع کلام شکنجه وزجر بی حدی بود که بر وی وسایرین وارد شده بود.رژیم با زیرکی شب اول ماه مه روز جهانی کارگر را انتخاب کرده بود تا سخت ترین ضربه روانی را بر پیکر کارگران واعضاء وهواداران ودوستداران حزب وارد کند.ودر واقع اینچنین نیز شد.تشکیلات حزبی که تا این زمان وعلیرغم ضربات سنگین وارد شده به رهبری حزب خود را سر پا نگاه داشته بود به شدت لق شد .وارتباطات به سختی ضربه خورد.متعاقب آن دادستانی انقلاب اطلاعیه ای خطاب به اعضاء وهوادران حزب صادر وطی آن تاکید نمود که کلیه اعضاء وهواداران حزب منحله توده باید حداکثر تا تاریخ پایان اردیبهشت ماه 1362خود را به کمیته ها معرفی واطلاعات خود را در اختیار قرارداده تا از تعقیب قضائی مصون مانند.اینجانب نیز که یکی از هواداران حزب بودم تا پایان روز سی ام اردیبهشت سرگردان وسپس در شب سی ویکم اردیبهشت ماه با تمهبذاتی که کرده بودم از مرز گذشته ووارد خاک اتحاد شوروی شدم.

به یاددرارم که آن شب ماه به درخشانی در آسمان میتابید وستاره ها روشنتر از هر زمانی در حال خود نمائی بودند.زیر نزدیکترین سیم خاردار به زمین را با دستانم خاک برداری کردم تابتوانم بدنم را از آنجا به آن طرف سیم رد کنم.پس از انکه مطمئن شدم که هیکلم بدون درگیر شدن با سیم خاردار رد میشود ودر حالیکه بر روی زمین وبه سمت خاک شوروی به پشت دراز کش بودم نگاه را خیره به اسمان ایران وستارگانش افکندم. تو گوئی که این نوار مرزی تا فلک ادامه داشت وآسمان میهنم را نیز با آنسو تر تقسیم میکرد .با ولع تمام به ستارگان واسمان شب ایران خیره شده بودم. با همه وجودم انها را میبلعیدم .دلشوره عجیبی وجودم را فرا گرفته بود.بیاد آوردم که پس از یورش به حزب با خود عهد کرده بودم که هرگز از صف مبارزه جدا نشوم وهرگز از میهنم ایران خارج نشوم.ولی اینک یک گام بیشتر برای شکستن عهد وپیمان وخروج از کشورم ندارم.کیانوری ودیگران بیادم آمد واین شعر را زمزمه کردم که:آنجا که عقاب پر بریزد از پشه بینوا چه خیزد.خیره در آسمان شب ایران زیر لب نجوا کردم که :ایران به اسمانت سوگند.به ستارگانت سوگند که باز خواهم گشت ودر راه ازادی وسر افرازیت مبارزه خواهم کرد.عهد وپیمانی که شور بختانه تا کنون موفق به انجام آن نشدم وهمچنان در دیار غربت مشغول گدران روزگار می باشم.به سرعت به خود آمدم واز فظائی که در زیر سیم خاردارکنده بودم به حالت کمر خیز گذر کردم .در مقابلم سیم های خاردار ریز به صورت کلاف نوار مرزی درون خاک شوروی راسرتاسر پوشانده بود.همینگونه نمیشد از این سیم ها رد شد احتمال گرفتار آمدن در آن وجود داشت .کاپشن را از تنم در آورده وبر روی کلاف سیم ها پهن نمودم وآنگاه با گذاردن پای خود بر آن به آنسوی سیم ها جهش کردم.قدمی چند از سیم ها دور شدم وبا صدای پارس سگان که از دور به گوشم رسید ترجیح دادم که بر زمین بنشینم.بیاد دارم که بعد ویا قبل از کلاف سیم های خاردار نواری به عرض چند متروبه موازات همین سیم هابا خاک به شدت نرمی پوشانده شده بود . حدس زدم که مرزهای شوروی رانمیتوان به همین سادگی شکست بدون اینکه ماموران مرزبانی از این واقعه با خبر باشند .حتما پاسگاههای مرزی در این نزدیکی که نور نور افکنانشان هر چند لحظه سراسر منطقه را روشن میکردند متوجه عبورم از مرز شده اند.بدون تردیدعبور از این سیم های کلافی وتکانه ای که به آنها وارد شده است باید پیامی الکتریکی به نزدیکترین پاسگاه مرزبانی ارسال شده باشدومحل عبور را نیز مشخص کرده باشد.ترسی مبهم برجانم نشسته بود به ویژه که گاهی حس میکردم که صدای زوزه گرگ نیز به گوشم میرسد.نکند در این اطراف گرگ نیز وجود داشته باشد.درحالیکه برروی زمین نشسته بودم ودر این افکارغوطه ور شده بودم ناگهان از دور صدای مبهمی به گوشم رسید کمی که دقت کردم متوجه شدم که صدای پای اسبی که به تاخت در حرکت است می اید..صدا هر لحظه نزیک تر میشد.ناگهان در فاصله چند متری خود دو فرد که یونیفورم نظامی به تن داشتندرا مشاهده کردم .همزمان صدای پای اسب نیز خاموش شد.دقت کردم ومشاهده نمودم که انها چکمه های بلندی که تا زیر زانوانشان امتداد داشت در پای دارند وتازه متوجه شدم که اسبی در کار نبوده است وآن صدای حرکت هماهنگ سربازان بوده است که به سرعت در حال دویدن بوده اند.من که اینک خود را در خاک ((یار))ودر میان سربازان اتحاد شوروی می یافتم .هم به شدت خوشحال بودم وهم غمی سنگین ومبهم جانم را فرا گرفته بود.سربازان مرا در میان خود گرفتند وبا خود همراه نمودند چند دقیقه ای پیاده حرکت کردیم وسپس انها درنقطه ای مرا با فشار دستانشان دعوت به نشستن برروی زمین کردند.من برروی زمین نشستم وآنها بالای سر من ایستاده وبه اصطلاح مراقب من بودند .من چنان از اینکه در میان سربازان ارتش سرخ ودر خاک اتحاد شوروی قرارداشتم احساساتی شده بودم که بی اختیار مشتی از خاک را در مشتم گرفتم وهمانگونه که نشسته بودم سر به بالا کردم ورو به دوسرباز ایستاده ودر حالیکه مشت خاک را به انها نشان میدادم به زبان فارسی وبدون اینکه برای آنها مفهومی داشته باشد با صدای بلند میگفتم سرباز سرباز این خاک میهن سوسیالیستی است از آن خوب مراقبت کن واین جمله را چندین بار تکرار کردم .احساسات من به اتحاد شوروی این به اصطلاح (دژ پولادین صلح وسوسیالیسم ) چنان عمیق بود که فراموش کرده بودم که این خاکی که برروی آن قرار دارم ومشتی از آن را در چنگ می فشارم زمانی متعلق به میهنم بوده است ومتجاوزین روس بودند که آنرا از مام میهن جدا ساخته اند.ومن اینک خود باخته از سربازان اشغالگر می طلبیدم که از آن در مقابل تجاوز حراست کنند!!.زهی شرم بر آن سیاستهاا و تبلیغاتی باد که روح وروان وخرد جوان ایرانی را از روحیه ملی تهی میکرد وبه جای آن( انترناسیونالیسمی) منحط از نوع روس پرستی نوع استالینی را جایگزین می نمود.و در نهایت نیز همین روسیه وپولیت بوروی حزب کمونیست اتحاد شوروی بود که در چهار چوب همان سیاست (انترناسیونالیسم !!؟) که حزب توده مبلغ ومشوق آن بود حزب را در پای خوکان حاکم بر جمهوری اسلامی قربانی نمود.خوکانی که خود اتحاد شوروی با توطئه ودسیسه ای بزرگ وبه مدد سیستم ماوراء بغرنج کنترل مغز انسانها ودر چهار چوب منافع استراتژیک (میهن سوسیالیستی ) در ایران به قدرت رسانده بود.وهنوز که هنوز است وپس از گذشت سی وهفت سال غارت وکشتار وچپاول ونابودی عمیق ترین منافع ملی ایران روسها با وقاحت وبیشرمی از آنان دفاع می نمایند وبه پیروی از سیاستهای روسیه تزاری در حمایت از شیخ فظل الله ها قرآن برای شیخک های نادان وجاهل هدیه می آورند.پیامی در دل این ((هدیه)) نهفته است مبنی بر این که:((بسیار خوب است شما با اتکا به قرآنتان بر مدارهمین سیاستهای تا کنونیتان ادامه راه دهید .روسیه از قبل این سیاستهای شما سودهای کلان استراتژیک برده و می برد ولی ما به ازای آن برای شما حمایت روسیه از تاج وتخت شمااست.این به آن در.)). سربازان با تعجب به من نگاه میکردند ویکی از آنها به زبان روسی چیزی میگفت که من نیز در آن لحظه متوجه نمیشدم ولی بعد ها متوجه شدم که می گفت: ((نی پانیمایو/نی پانیمایو))یعنی نمی فهمم نمی فهمم.در تاریکی شب پس از دقایقی مرا سوار بر جیپی نظامی حرکت دادند .پس از گذشت مدت زمانی که در خاطر ندارم خود را درون محوطه ای که ظاهرا قرارگاه مرزی بود یافتم افسر نسبتا جوانی مرا تحویل گرفت وسپس مرا به سمت اطاقی هدایت کرد ودر را پشت سرم بست..تنها چیزی که در این اطاق وجود داشت میز کوچک فلزی بود که در گوشه ای از آن قرار داشت وپتوئی سربازی نیز بر روی آن افتاده بود.یک عدد لامپ کم سونیز در سقف به صورت حقیرانه ای خود نمائی میکرد.غم وحشناکی همه وجودم را فرا گرفته بودو هم اینک نیز که مشغول نوشتن این سطر ها می باشم با به یاد آوردن آن لحظات حلقه های اشک بر چشمانم می نشیند.

من واقعا تمامیت اتحاد شوروی را باخود یکی واز ان خود میدانستم احساس عجیبی که از بیان آن عاجزم وبه هیچ روی قادر نیستم که آن احساس را برزبان ویا کاغذ بیاورم.در تفکر من هیچ تضادی میان منافع اتحاد شوروی وسایر ملتها وجود نداشت.به همین دلیل بود که زمان به قدرت رسیدن خمینی وروحانیت وعلیرغم احساس بسیار بدی که نسبت به دین ومذهب وبه ویژه آخوند جماعت داشتم صرفا به دلبل اینکه سقوط شاه درعرصه جهانی به نفع اتحاد شوروی شده است از آن خشنود بودم وبر خمینی درود میفرستادم. به شدت خسته وکوفته بودم.ساعتی گذشت که با صدای باز شدن دربه خود آمدم افسری که مرا با خود به این اطاق آورده بود وارد شد وکاپشن سبکی را که بر روی سیم های خاردارپهن کرده بودم با خود آورد وآنرا به طرف من پرتاب کردوبا چهره ای خندان چیز هائی گفت که من نمیفهمیدم وآنگاه خارج شد ودر پشت سرش بسته شد.

با خود فکر میکردم که چه کار خطائی کردم که از مرز عبور کردم .ایکاش چنین کاری نمیکردم.بیاد آوردم که هنگامی که از شهر خودم به منطقه رسیدم ناچار شدم شب را در آن منطقه سپری کنم از اینکه نتوانسته بودم همان شب از مرز عبور کنم نازاحت بودم ووحشت گرفتار شدن در چنگ مامورین رژیم نیز مرا آزار میداد تصمیم گرفتم که فردا به سمت تهران حرکت کنم وازمنطقه خارج شوم .به شدت خسته بودم وبه همین دلیل به خوابی عمیق فرو رفتم .صبح که از خواب برخواستم بیاد اوردم که دیشب خوابی عجیب دیده بودم وبیاد آوردن همین خواب دلیلی شد که از تصمیم خود مبنی بر بازگشت به تهران منصرف شوم وبا قاطعیت فوق العاده ای برای عبور از مرز وورود به خاک اتحاد شوروی اقدام کنم .وهمین خواب بود که سرنوشت وزندگی مرا برای همیشه تغییر داد.جالب است انسانی که خدا ناباوراست وبه روح ومسائلی از این دست هرگز باورنداشته است وخواب ورویا های پدیدآمده در هنگام خواب را ناشی از مناسبات وروابط اجتماعی وفردی وفشار ها واسترس ها ویا شادی ونشاط رخ داده در هنگام بیداری ومرور شکسته بسته و کج ومعوج این رخدادها در هنگام خوابیدن میدانست این بار نیروی عجیبی از بیاد اوردن رویای دوشین در خود حس میکرد .تصمیم قطعی برای بازگشت به تهران در یک چرخش صدو هشتاد درجه ای به تصمیم قطعی برای عبور از مرز تبدیل گشت.ماجرای خواب بسیار ساده ولی در عین حال بسیار اثر گذار از کار در آمد.ماجرا از این قرار بود که در خواب رویائی دیدم مبنی بر اینکه پایم پیچ خورده وزمین گیر شده ام به طوری که توان حرکت در خود ندارم در این هنگام مردی از اهالی روسیه بر بالای سر من حاظر میشود ومرا از زمین بلند میکند ومن با تکیه بر او قادر به حرکت میشوم.به همین سادگی هیچ اتفاق دیگری رخ نمیدهد واین رویا در همین جا خاتمه پیدا میکند .جالب است که من خود تجربه بسیاری دارم که هنگام خواب ودر طول شب رویاهای بسیاری از ذهنم عبور میکند که هیچگاه آنها را بیاد نمی آورم واصولا ساختار مغزی انسان چنین است .انسان خوابهای بسیاری می بیند که هرگز در خاطره اش قادر به بیاد آوردن آنها نیست وبسیاری رویا ها نیز در خاطره اش میماند گاهی بسیار فکر میکنم تا شاید بیادم بیاید که رویاهائی را که دیده ام چگونه بوده است وموفق نمی شوم ولی این رویا صبح که چشمانم را باز کردم به وضوح در مقابل دیدگانم رژه میرفت.

به شدت مظطرب وخسته بودم تلاش کردم بخوابم به سمت میز رفتم وپتو را از روی آن برداشتم .زیر نور کم سوی چراغ نگاهی به آن انداختم پتوی کثیفی به نظرم آمد آن را بر روی زمین وکنار دیوار اطاق پهن نمودم وبرروی آن دراز کشیدم .کاپشن را نیز بر روی نمیتنه خود کشیدم.احساس سرما داشتم .تلاش کردم بخوابم ولی فکری که در همان لحظه نخست از ذهنم گذر کرده بود اجازه نمیداد.دلشوره ودلشوره بود که به جانم افتاده بود.پس از چند لحظه نیم خیز شدم وسپس با تکیه بر دیوار برروی پتو نشستم با وجود خستگی وحشتناکی که احساس میکردم قادر به خوابیدن نبودم.چند ساعتی بر همین منوال گذشت .در افکار خود غوطه ور بودم که باصدای باز شدن در به خود آمدم پیش از اینکه از جای برخیزم سربازی وارد اطاق شد .به محض باز شدن در موج نور به درون اطاق ریخت .سرباز مرا با اشاره دعوت به خروج از اطاق میکرد به همراه او چند ده متری حرکت کردم .جیپ ارتشی منتظر بود .مرا سوار جیپ کردند وچشمان مرا بستند.راننده وفردی دیگر در جلو ومن در عقب نشسته بودیم .پس از مدت زمانی که به خاطرنمی آورم خودرو متوقف شد .مرا پیاده کردند وچشمانم را باز نمودند.خود را در محوطه ای نظامی یافتم .اینجا پادگان نظامی مرزی بود.تعدادی ساختمان وتعدادی ساختمان سوله مانند در مقابل دید قرار داشت.سربازانی در حال رفت وآمد بودند چند زن را نیز با انیفرم نظامی مشاهده کردم که در حال تردد بودند.مرا به سمتی هدایت کردند ودر گوشه ای که تشکیل شده بود از ساختمانی یه عرض حدود سه متر وطول حدود ده متر متوقف نمودند.چهار ویا پنج دهنه اطاقک در آنجا قار داشت که پس از عبور از دو ویا سه پله به سکوئی سیمانی که در طول این ااطاقکها کشیده شده بود به درب این اطاقک ها میرسیدیم.در ها همه باز بود وکسی در آنجا قرار نداشت.در هائی فلزی که قطعات فلزی در طول درها به صورت عمودی وبا فاصله ده ویا پانزده سانت انرا تشکیل میداد مرا به درون اولین اطاقک هدایت کردند وبا اشاره متوجه شدم که باید در همین مکان بمانم .ظاهرا به نظر میرسید که اینجا سلولهائی برای سربازان خاطی است که بازداشت می شوند.تنها چیزی که در این اطاق قرار داشت تختی فلزی برای استراحت بود.برروی تخت تشک ودو پتو وهمچنین بالشتی در فراخور سربازخانه قرار داشت .من که همواره خود را سرباز حزب می دانستم ودر خلوت خود خود را اینچنین ارزیابی میکردم با مشاهده این وضع به یاد دوران خدمت افتادم که بارها به علت درگیری با سرگروهبان ویا ((بی انظباطی ))های معمول دوران سربازی به حبس افتاده بودم ویا یک شب به خواب نگهبانی میدادم با خود نجوا کنان گفتم که سرباز باز چه خطائی از تو سرزده است که به حبس افتادی ودر آن شرایط روحی وحشتناک لبخند تلخی بر لبا نم نقش بست.

بدون اینکه در را ببندند ویا قفل کنند مرا تنها گذاشتند .فکر میکنم حوالی ظهر بود که سربازی با یک سینی که تکه ای نان سیاه ویک بشقاب که درون آن چیزی به رنگ سیاه قرار داشت برایم آورد من نیز که به شدت گرسنه بودم شروع به خوردن کردم تکه ای نان کندم وبه دهان گذاشتم وبا قاشق قدری محتویات درون بشقاب را زیرو رو کردم ومتوجه نشدم که چه نوع غذائی است .قاشق را پر کردم وبه دهان گذاشتم مزه بسیار بدی داشت با هر جان کندنی بود قدری از آن را خوردم .بعد ها متوجه شدم که ظاهرا این غذا را از تخم کتان ((اگر به درستی به یادم مانده باشد زیرا در این سالهای اخیر وبه ویژه قبل از شروع به نوشتن این خاطرات بسیار در اطراف آن چیز هائی که بر سر من در اتحاد شوروی رفته تمرکز کردم تا همه آنها را بیاد بیاورم ولی متاسفانه میدانم که بسیارانی از این خاطرات را فرا موش کرده ام انگار پاک کنی در مغزم بکار افتاده وآنها را به کلی از ذهنم پاک نموده است.)) درست کرده اند .غذای بسیار بد مزه وبد طعمی بود. سرباز پس از ساعتی برای بردن ظرف غذا آمد وغذای تقریبا دست نخورده را با خود برد تکه ای نان باقی مانده را نزد خود نگه داشتم.طی چند روز اقامتم در این محل دو نوع غذا بیشتر برایم نمی اوردند یا همین غذای ذکر شده بود ویا سوپ بورش که به مراتب بهتر از این یکی بود.در این مکان مرا چند بار برای بازجوئی بردند .فردی که با فارسی شکسته بسته ای سخن میگفت مشخصات مرا به صورت کتبی دریافت کرد واز جمله پرسشهائی در اطراف محل زندگی وکروکی ان وهمچنین رفقای حزبی که میشناختم سئوال نمود که انها را کتبا می نوشتم .روزدوم ویا سوم اقامتم در این مکان بود که بعد از ظهر سربازی به سراغم آمد ومرا با اشاره دعوت کرد که به دنبال او بروم من نیز در پی او روانه شدم پس از طی مسافت کوتاهی به محلی که چند سوله در اطراف ان وجود داشت متوقف شدیم.میز درازی را در آنجا مشاهده کردم معلوم بود که باید میز غذا خوری سربازان در محوطه باشد .افسری در انتهای آنطرف میز نشسته بود وسرباز مرا با اشاره دعوت به نشستن در مقابل وی کرد.من نشستم .وافسر شروع به سخنرانی کرد وحرفهائی میزد که برای من نا مفهوم بود دراین هنگام فردی سیه چرده وقد بلند به میز نزدیک شد وافسر به او با دست اشاره ای کردوچیزی بر زبان راند آن فرد با زبان فارسی به من خوش آمد گفت وبا واژه رفیق مرا خطاب قرار داد.فارسی را خیلی خوب وبا صدای نسبتا بمی سخن می گفت .در این حال افسر ی که در مقابل من نشسته بود شروع به سخن کرد ودرهمان حال شیشه مشروبی که در مقابلش بود را برداشت وانرا درون لیوان بزرگی خالی نمود.با اشاره او سربازی که در آنجا ایستاده بود لیوان را از مقابل وی برداشت وان را در مقابل من قرارداد. فردی که به فارسی سحن می گفت رو به من کرد وگفت که جناب سروان میگوید ما به منظوراحترام به میزبان خود عادت داریم که مشروب را در یک جرعه بنوشیم ومن نیز میخواهم که تو نیز در یک نفس این مشروب را سر بکشی .من که دنیای غم را به دلیل ضربات وارده بر حزب بر جان وجهان خود اوار می دیدم وبه شددت افسرده وغمگین بودم با تعجب به لیوان پر نگاه کردم ونظری نیز به افسر مربوطه انداختم.نزد خود گفتم که میخواهند مرا امتحان کنند من که مشروب خور بودم ولی نه به این صورت از این پیشنهاد جناب سروان کذائی به هیچ روی خوشم نیامد به ویژه که در آن حالت وحشتناک وشکم واقعا خالی اصلا میلی به خوردن مشروب در خود نیافتم ولی با این وجود لیوان را برداشتم وبا بلند کردن جامم ونشان دادن آن به جناب سروان انرا لاجرعه سرکشیدم .ناگهان انگار که آتش در دل وروده هایم ریخته اند در یک لحظه حالت تهوع به من دست داد ولی این حالت به سرعت عقب کشید.مزه ویا خوراکی نیز بر روی میز در مقابلم نبود با پشت دست لبهایم وصورتم را که قدری مشروب برروی ان ریخته بودپاک کردم وخیره به جناب سروان نگاه میکردم .دیگر چیزی بیاد ندارم فقط بیاد می اورم که به شدت در حالت گریه کردن وسخن گفتن بودم ویکریز اشک می ریختم انگار همه ابر های جهان را در وجود من جمع کرده بودند ومن در آن لحظه مشغول باز پس دادن ان بودم .افسردگی ناشی از ضربات به حزب چنان جان وجهان مرا فرا گرفته بود که هرگز قادر نخواهم بود آن را تو صیف نمایم.دقبقا بیاد ندارم که چند روز در این مکان بودم ولی نکته ای که در نگاه اول و در بدو ورود به اتحاد شوروی حالم را منقلب کرد نوع سرویس بهداشتی بود که در این پادگان مرزی مشاهده کردم .توالت که به هیچ وجه وجود نداشت ویا اگر وجود داشت در ساختمان های اداری وجود داشت ومن اجازه استفاده از آن را نداشتیم برای دفع ضایعات زمین را کنده وچاله مانندی درست کرده بودند وسه طرف این چاله را با حلبی وبعضا با مشمع پوشانده بودند و این شده بود توالت . شاید تصور کنید که خوب پادگان بوده و توالت صحرائی بهتر از این نمی شود ولی ازاین دست توالت در محلی که بعد ها مکان استقرار تعدادزیادی از پناهندگان توده ای وفدائی بود نیز مشاهده میشد .حتی بعد ها که از محل این کمپ ها که به اصطلاح استراحتگاه کارگران محسوب میشد پناهندگان را به شهر منتقل واسکان دادند نیز از این دست توالتهای سوسیالیستی مشاهده کردم .البته نه این که در این استراحت گاه ها توالت های عادی وجود نداشت ولی در خارج از ساختمان محل رندگی.توالتها تقریبا به همان کیفیت کذائی که وصفش رفت ساخته بودند..باور کردنی نیست که درمحوطه بیرونی یکی از در مانگاه های مهم شهر توالتهایش از همین دست بود با این تفاوت که در این محل برای رعایت به اصطلاح بهداشت هر چند روز یکبار با ریختن آهک در چاله کذائی بهداشت سوسیالیستی را رعایت میکردند.

ولی موضوعی که در این پادگان مرا به شدت منقلب کرد از نوعی دیگر بود.من احساس ویژه ای نسبت به اتحاد شوروی این به اصطلاح میهن سوسیالیستی داشتم در این ارتباط نه من را یارای ان است که حقیقت مطلب در این ارتباط عاطفی را توضیح دهم ونه کسی را یارای درک آن است که متوجه شود که من در این رابطه چه میگویم .حسی عجیب وباور نکردنی .بیاد می آورم که کلاس هفتم دبیرستان را به پایان رسانده بودم ودر تعطیلات تابستان به همراه تنی چند از دوستان که فرزندان رفقای پدرم بودند تصمیم گرفتیم که به محل روابط فرهنگی ایران واتحاد شوروی که به نام فوکس مشهور بود برویم.با ذوق وشوق زیادی به این محل که درخیابان وصال شیرازی واقع بود مراجعه کردیم این محل ظاهرا توسط دکتر مصدق به دولت شوروی اهدا شده بود وپس از به اصطلاح انقلاب تعطیل وسپس به مرکز انتقال خون تحویل شد.فظای دلچسبی که علاوه بر کتابخانه سالن سینما وشطرنج نیز در آنجا وجود داشت .محیطی دلباز ودارای درختان بلند وسرسبز.به عضویت کتابخانه انجا در آمدیم وبا دست ودلبازی مسئول انجا هر کتابی را که انتخاب میکردیم در اختیارمان قرار میگرفت وپس از مطالعه آن را مسترد میکردیم.بیاد دارم که کتابهای مادر ماکسیم گورکی ودور از میهن و پاشنه آهنین ووورا برای اولین بار از این کتابخانه تحویل ومطالعه نمودم.از جمله جیز های دیگری که به وفور در این کتابخانه وجود داشت وبه راحتی در اختیارمان بود البوم های بسیار شیک وبا چاپی بسیار مرغوب از مناظر طبیعی اتحاد شوروی بود که به راستی چشم ها را مسهور خود میساخت .هر کدام از این تصاویر تابلوئی بی نظیر بود که به راستی انسان را به شدت تحت تاثیر زیبائیهای شگفت طبیعت روسیه قرار می داد.بیاد دارم که تصاویری از لنین ومارکس را از همین کتابخانه تهیه نمودم وبا چوبها یی از جنس حصیر قابهای شیکی ساختم وآنها را بر دیوار خانه پدری نصب کردم.

در همین محل بود که من با روزنامه های چاپ اتحاد شوروی نیز آشنا شدم واز جمله چشمم با جمال روز نامه( پراودا )اشنا شد نوع کاغذ ولوگوی آن در ذهنم حک شد.و آموختم که ((پراودا))یعنی حقیقت .وچون میدانستم روزنامه پراودا ارگان حزب کمونیست اتحاد شوروی است با دیدن این روزنامه با خود میگفتم این حقیقت اتحاد شوروی است.این ارگان حزب کمونیست اتحاد شوروی است.

به هر حال نکته ای که همانند پتک در این پادگان بر سرم فرود آمد واعتراف کنم که این خود چیزی نبود جز نتیجه تعصب کور من به اتحاد شوروی وهمه ان چیزی که به حزب کمونیست اتحاد شوروی وصل میشد از این قرار بود که برای اولین باری که به منظور رفتن به توالت اقدام کردم بسته ای از روز نامه ها را دیدم که درتوالت کنار نشیمنگاه قرار گرفته است ومشاهده نمودم که تکه های کثیف از این روزنامه در چاله (توالت سوسیالیستی )ودر اطراف نشیمنگاه افتاده است یکه خوردم وباور نمیکردم که در اتحاد شوروی از روزنامه پراودا در توالت برای مصارفی اینچنینی استفاده میشود.مگر ممکن است .در این جا که آفتابه کوچک فلزی وجود دارد آب نیز در منبعی سر راه قرار داشت پس اینها چه میکنند ؟ چگونه ممکن است که روزنامه پراودا را برای چنین کاری آنهم در خاک اتحاد شوروی مورد استفاده قرار می دهند.با این وجود باورم نمی شد پس از بازگشت دقت کردم ومشاهده نمودم که در مسیر نیز تکه های روزنامه این طرف وآن طرف افتاده است چیزی که هنگام رفتن توجه زیادی به آن نداشتم در محوطه وبا زبان فارسی از سربازی سئوال کردم این پراودااست وبر روی واژه ((پراودا )) چند بار تاکید نمودم وبا دست اشاره به روزنامه ای نمودم که برروی زمین افتاده بود ووی نیز پس از کمی مکث ودقت ودر عین
حال با تعجب پاسخی داد از حرکت سرش متوجه شدم که تایید میکند که این تکه روزنامه پراودااست.از او دور شدم و با ناراحتی زیادی به این موضوع فکر میکردم.بعد ها در شهر نیز با این موضوع به فراوانی روبرو شدم.سالها بعد وبا شناخت عمیق تری که نسبت به اتحاد شوروی ورهبران آن به دست آوردم متوجه شدم که نزد رهبران واصحاب قدرت در اتحاد شوروی دیروز وروسیه امروز((پراودا))ویا حقیقت چیزی نیست جز تکه ای روزنامه که تنها به درد مصارف ((ویژه))ای میخورد.

به هرجهت این خاطره را مطرح ساختم تا مد خلی باشد برای طرح مطالب دیگری که در پی خواهد آمد .پیوند مسائل دیروز وامروز بسیار درس آموز است البته برای کسانی که بخوهند از گذشت روز گار بیاموزند وآن را به کار گیرند .ما در تاریخ نه چندان دور شاهد بوده ایم که هیتلر برای تثبیت موقعیت خود دستور به آتش کشیدن رایشتاک را داد ومتعاقب چنین اقدامی یورشی سراسری را به نیروهای دموکراتیک آلمان سازمان دهی نمود او برای جلب همراهی افکار عمومی با برنامه های خود نیاز به سازماندهی واجرای چنین برنامه ای داشت و آز جمله با همین شگرد قدرت خود را به شدت افزایش وسپس تثبیت کرد.دروغ گوئی وفریب افکار عمومی همواره شگرد نیرومندی بوده است در دستان اصحاب قدرت تا با توسل به آن بتوانند برنامه های خود را به پیش ببرند.گوبلز را نیز فراموش نکنیم که با شعار ((هرچه دروغ بزرگتر باور آن ساده تر ))به پیش برد برنامه های فاشیستی حزب ناسیونال سوسیالیست مدد میرساند.می گویند که فاشیسم را میتوان به عنوان بزرگترین بی اخلاقی در عرصه سیاست وسیاست بازی در نیمه راه قرن گذشته به شمار آورد.ویکی از بزرگترین دروغ گویان ودروغ بازان تاریخ را نیز که در عرصه سیاست به صورت شاخصه ویژه ای ذر آمده است را نیز از بانیان این نظام میشناسیم .شاخصه ای که دیگر به صورت ضرب المٍلی در ادبیات سیاسی ونه تنها در عزصه سیاست بلکه در زبان عامیانه نیز دروغ گویان را به وی تشبیه می کنند کاری که نگازنده نیز در سطور بالا به آن اشارتی کرد.یکی از بزرگترین دروغ های سالیان اخیر که برای مجاب کردن افکار عمومی جهان وفریب سازمان ملل متحد برای حمله به کشور عراق صورت گرفت ادعای پوچ آمریکائیان بود مبنی بر این که دولت صدام حسین زرادخانه ای از سلاح های کشتار جمعی را در اختیار دارد.تصور نمی کنم که کسی فراموش کرده باشد که وزیر امور خارجه آمریکا چگونه با استناد به مدارک جعلی وساختگی به نوعی جهان را قانع نمود که واقعا دولت صدام حسین دارای سلاح های ویرانگر کشتار جمعی است وبه این بهانه یورش به کشور عراق را سازماندهی نمود ومتعاقب آن جنگی در گرفت که هزاران هزار انسان بی گناه زا به خاک وخون کشید جنگی که نتایج شومی برای منطقه وجهان به وجود آورد .دروغ دیگری که با سرنوشت کشور ما نیز پیوندی تنگاتنگ دارد فریب بزرگی بود که خمینی به آن متوسل شد.وی زمانی که در پاریس اقامت داشت سخنانی بر زبان راند که تحت تاثیر آن نیروهای دموکراتیک وملت ایران را فریبی بزرگ داد.او حتی از آزادی کمونیستها برای فعالیت در ایران سخن گفت ودر پرسش یکی از خبر نگاران با وقاحت وبیشرمی تمام بیان داشت که حکومت اسلامی همانند همین حکومتی است که در فرانسه حاکم است ولی بعد ها مشاهده نمودیم که حتی به نیروهائی نظیر نهضت آزادی وسایر نیروهای مذهبی نیز رحمی نکرد وهمه مخالفین خود را با سرکوبی خونین مواجه نمود وسکوتی قبرستانی را بر میهن ما حاکم نمود .ویکی از سیاه ترین دوره های تاریخ کشور مارا رقم زد .بختکی که وی به مدد ((تقیه)) ودروغ برمیهن ما مستقر نمود به بهای نابوذی جان هزاران هزار ایرانی شریف ومیهن دوست وهمچنین غارت بی امان وبی حد ومرز ونابودی عمیقترین منافع ملی ایران هنوز که هنوز است برکشور ما حاکم است وروزی نیست که خبر تازه ای چه در زمینه سرکوب خشن نیروهای تحول طلب ویا غارت های میلیاردی ویا نابودی منابع ومحیط زیست این کشور به گوش ما نرسد .واقعا به جرات میتوان بیان نمود که حکومت مشتی دروغ گو ودروغ پرداز در همه زمینه های اجتماعی واقتصادی وسیاسی و فرهنگی پلیدی ورذالت را ارتفاع بی نظیری داده ودر تمام این عرصه ها رکورد دار سیاهی وتباهی می باشد.ولی تمامی این دروغ گوئی ها که توسط سیاستمداران ونظام های حاکم که در بالا به آن اشاره شد دارای یک ویژگی هستند و آن این است که فاصله دروغ گوئی وفریب تا روشن شدن حقیقت بسیار کوتاه بوده است.زمان زیادی نکشید که هم دست فاشیستها برای جهانیان روشد وهم دروغ های کاخ سفید که از زبان ژنرال کالین پاول وزیر امور خارجه آمزیکا بیان شد وهمچنین فریبکاری بزرگی که خمینی بنیان گذارش شد.همه این فریبکاری ها با گذر زمان نه چندان درازی از پرده فریب خارج وحقیقت امر بر همگان آشکار گشت.

خوشبختانه در دنیای به هم پیوسته کنونی وبا وجود خیل عظیم خبرنگاران وتحلیل گران متعهد وکنجکاو وارتقاء سطح دانش عمومی در جامعه بشری وهچنین حضور قدرتمند شبکه های ارتباط جمعی وبه ویژه اینترنت عمر دروغ های مطرح شده توسط سیاستمداران کوتاه تر از گذشته شده است اما همه این دستاوردهای شمرده شده در عرصه ارتقاء وگسترش شبکه های ارتباط جمعی که موجب کوتاه شدن فاصله ها وفشرده شدن زمان شده است را در واقع مدیون گسترش علم ودانش هستیم اما این خود یک روی سکه تعمیق وگسترش دانش بشری است این سکه قطعا روی دیگری را نیز دارا میباشد. وآن چیزی نیست جز به کار گیری این دستاوردهای دانش بشری در خدمت دروغ وفریبکاری اصحاب قدرتهای غیر دموکراتیک وضد بشری.برای نمونه میتوان سیستم تبلیغی وترویجی حاکمیت حاکم بر کشور مان ایران یعنی نظام جمهوری اسلامی را مد نظر قرار داد.از مطبوعات سر سپرده به حاکمیت گرفته تا صدا وسیمای این نظام مدام صبح تا شام وشام تا صبح در خدمت ترویج دروغ وتزریق خرافات وگسترش جهل می باشند غافل از آن که در شرایط وجود شبکه های جهانی نظیر ما هواره ها واینترنت جاکمان ایران حکم کبکی را دارند که سر در برف فرو برده و در واقع خود فریبی میکنند.

اما این شکل از دروغ گوئی وفریبکاری در دوران فشرده شدن زمان ومکان وعصر انفجار اطلاعات به شکل ساده وکهنه شده وسنتی فریبکاری تبدیل شده و دیگر کاربرد گذشته خود را ندارد.زیرا در جهان امروز گستردگی وتنوع منابع اطلاعاتی بیشمار است ولی یک نکته را نیز نباید فراموش نمود که به همان نسبت که اطلاعات درست درجریان است اطلاعات غلط ومخدوش نیز امکان یروز وگردش در این شبکه های جهانی را دارا می باشد.به همین جهت میتوان به جرات مطرح نمود که (دروغ ) و(حقیقت) در عرصه های مختلف حیات انسانی کره خاکی ما به ویژه عرصه سیاست در نبردی سخت وحشتناک در گیر یکدیگر می باشند.

ولی همان گونه که بیان شد اینگونه دوغ ها هرچند هم که بزرگ وستبر باشند به مدد سیستم های ارتباط جمعی حاکم بر جامعه جهانی به سرعت رنگ میبازند وحقیقت ماجرا ها نیز به سرعت خود را نمایان مینمایند.به باور نگارنده این گونه دروغ پردازی ها توسط اصحاب قدرت دیگر تبدیل به دروغ پردازی هائی شده اند که در جهان کنونی دیر پائی زیادی ندارند وبه راه دوری نمیتوانند بروند.

دروغ پردازی نوین.

اینک سالها است که نوعی به شدت مدرن از دروغ پردازی در عرصه جهان در حال عمل می باشد که به کلی ماهیت دروغ را نیز دگرگون نموده است و فاصله بسیاری با دروغ گوئی وفریب به شیوه سنتی گذشته دارد .این نوع فریبکاری به شدت مدرن چنان نیرومند عمل می کند که تشخیص (دروغ ) از (حقیقت ) را تا حد غیر ممکن بالا برده است.در واقع پارادوکس بزرگی روزگار مدرن ما را در برگرفته است زیرا علم ودانش که ابزار کشف حقیقت میباشد با قدرت تمام توسط اصحاب قدرت در خدمت دروغ پردازی وفریب قرار گرفته است .به گونه ای که واقعیت عینی را چنان برای شما سازماندهی می کنند که در این میان حقیقت را نیز فریب می دهند.این دراز دستی و چرب دستی و تر دستی در عرصه فریبکاری نتیجه عصری است که در آن زندگی می کنیم .عصر انفجار اطلاعات وعصر دانائی ویا عصر مغز افزار.در این جهان به شدت پیشرفته ومدرن که همه چیز به سرعت در حال دگر شدن می باشد بغرنج شدن وبغرنج تر شدن را نیز ذاتی خود کرده است.تنها پدیده های مثبت زندگی انسانی نیست که مدرن وامروزی می شوند بلکه در کنار آن وهم پای آن پدیده های منفی زندگی انسانها نیز با سخت جانی نه آن که خود را حفظ می کنند بللکه هم پای زمان نیز خود را دگرگون می سازند.همانند ویروسهای خطرناکی که امروز در برابر آنتی بیوتیکها مقاوم شده واگر دانش انسان موفق نشود بر این پدیده نو ظهور فائق آید باید انتظار آن را داشت که در اینده جان میلیونها انسان را به نابودی دهند.بارها وبه تکرار گفته ونوشته شده است که جها ن امروز را با صفاتی همچون (عصر مغز افزار) و(عصر دانش محور) تعریف می نمایند در مواجه با این تعاریف باید توجه نمود که این صفات که نتیجه تعمیق وگسترش علم ودانش و کاربرد آن در فن آوری می باشد در عرصه سیاست دولتهای قدرتمند چه نقشی را بازی می کنند.نقش علم ودانش در دروغ پردازی های سیاسی قذزت های بزرگ جهانی چیست.چگونه میتوان به مدد علم ودانش (واقعیت ) را ساخت وسازماندهی نمود و حقیقت را در میان انبوهی ازرذالتها وپلیدی های عمیقا جنایتکارانه وعمیقا توطئه گرایانه مدفون ساخت و(حقیقت ) ی دروغین را به جهانیان تحویل وبر مبنای آن سیاست ورزی کرد.چه میزان از شرایط ناهنجار کنونی در عرصه سیاست جهانی وبحران های وحشتناکی که به نوعی داعش وار نه فقط منطقه بلکه سراسر جهان از آفریقا گرفته تا اروپا وآمریکا را در بر گرفته نتیجه تاثیرات علم وفن آوری در سیاست ورزی های قدرت های بزرگ جهانی است.آیا میتوان نام (عصر وحشت ) را در کنار نام های دیگری که به دوران کنونی اطلاق می شود اضافه نمود ویا این نام گذاری نتیجه افراط در بد بینی نسبت به دوران کنونی است.در بالا اشاره شد که ((واقعیت)) را برای ما میسازند وسپس بر مدار آن سیاست های خود را به پیش میبرند.یکی از این فن آوری ویا به تعبیر ی دیگر ((فنا))وری که درواقع مقطع وبرشی است از عمده ترین دستاوردهای بشری در عرصه دانش نظیر فیزیک شیمی ریاضیات مکانیک بیونیک وسایبرنتیک وزیست شناسی و روانشناسی وجامغه شناسی وووساخته وپرداخته شده است و دز مدار زمین وبر فراز وجدان انسانها شناور گشته سیستم ماهواره ای کنترل مغز انسان هااست که توسط یکی از قدرت های بزرگ جهانی که قدرتش متاسفانه با فاصله بسیار وحشتناکی از سایر قدرتهای مسلط دیگر پیشی گرفته است یعنی اتحاد شوروی سابق ومیراٍ ث دار کنونیش فدراسیون روسیه می باشد.قبلا طی مطالب چندی به این موضوع پرداخته شده بود وبرای یاد اوری آن لازم است که در این جا نیز اشاراتی در مورد این توانائی وحشتناکی که اتحاد شوروی دیروز وروسیه امروز از آن برخوردار می باشد کرد زیرا هر چه در این مورد نوشته وگفته شود باز هم کم است به دلیل آن که چنین قدرتی با حیات وممات وسزنوشت دیروز وحال وآینده ما ونوع یشر سرو کار دارد.

در مطالب گذشته ذکر شده بود که اتحاد شوروی سابق وروسیه امروز دارای سیستم ماهواره ای است که قادر است :

1-با ثبت امواج فکری ناشی از فعالیت مغز انسان ها کاملا افکار وامیال وآرزوهای هر انسانی را که به کلی درونی است وعرصه خصوصی ترین وجوه زندگی هر انسانی است را در اختیار داشته باشد.

2-با ارسال امواج فکری بر روی مغز انسان ها قادربه کنترل مغز انسان ها است.

3-قادر به ایجاد اختلال در سیستم های الکتزیکی والکترونیکی است.

4-توان کنترل اب وهوا وایجاد مصنوعی بادو باران ورعد وبرق وطوفان وسیل می باشد.

این سیستم ماهواره ای با توانائیهای شمرده شده خود به تنهائی سلاح خطرناک ومرگباری است که برفراز ملتها ودولتهای جهان قرارداده شده است.اگر در مورد ثبت افکار انسان ها اتحاد شوروی دیروز وروسیه امروز تنها قادر به کسب اطلاعات وبه زبان ساده تر دزدی اطلاعات از مغز سیاستمداران ونظامیان ودانشمندان ومراکز جاسوسی واطلاعاتی کشور های جهان وهمچنین کسب اطمینان از چگونگی افکار وباورهای ماموران سیاسی ونظامی واطلاعاتی خود می بود.((اگر فردا ویا فرداهای دیگر جریان ساختگی جاسوسی بزرگ وکوچکی را علیه خود همانند قظیه کوزنیچکین وآن دیگری که به لندن گریخت ووی را با رذالت تمام با مواد هسته ای به هلاکت رساند تا سرو صدای زیادی در جهان بر پا کند زیرا اصولا برای از پای در آوردن وی روسیه به هیچ وجه نیازی نداشت که جاسوس فراری داده خود را اینگونه به قتل برساند به دلیل آن که با همین سیستم ماهواره ای به راحتی قادر بود که با ایجاد سکته قلبی ویا مغزی به وسیله امواج الکترومنیتیکی وی را از پای در آورد بدون آن که آب از آب تکان بخورد.))

در مورد توانائیهای شماره 2 دیگر کار به این سادگی ها یعنی صرفا کسب اطلاعات ویا به تعبیر دقیقتر دزدی اطلاعات از مغز انسانها ونخبگان نیست.در این مورد از یک انسان ارام وسلیم النفس میتوان به سادگی یک انسان روانی ویا آدمکش ویا یک تروریست ساخت.((روسها ادعا می کنند که هزاران نفر از شهروندان روسیه عمدتا از مناطق قفقاز روسیه برای کمک به داعش از این کشور خارج شده اند واین را خطر بزرگی برای امنیت خود می دانند. در صورت صحت آمار داده شده توسط آنها که میتواند دروغ باشد باید با جرات مطرح ساخت که در این پیوستگی شهروندان روسیه دست های نامرئی سیستم امنیتی روسیه را باید به وضوح دید.روسها بازی سیاست در عرصه جهانی به صورت چند لایه وبه شدت بغرنج وپیچیده را بسیار استادانه کارگردانی می کنند.)).از کنترل سیستمیک جوامع میتوان جوامع را دچار بحران های حاد اجتماعی وبه نسبت میزان تلنبار شدن خواسته ها وبی پاسخ ماندن نیاز های اجتماعی واقتصادی وسیاسی وفرهنگی تا مرز بوجود آوردن انقلاب اجتماعی سوء استفاده نمود .در واقع این سیستم جهنمی کاتالیزور نیرومندی است برای ابجاد بحران های اجتماعی .همان گونه که انقلاب ایران در واقع در زیر پوشش چنین سیتمی ودر چهار چوب منافع اتحاد شوروی دیروز وروسیه امروزبه وقوع پیوست واز فرد متحجر وسترونی همچون خمینی رهبری (فرهیحته) وکاریزماتیک ساخت.سیستم کنترل مغز قادر است که با ارسال امواج الکترومنیتیک مغز انسان ها را به تسخیر خود در آورد ورفتار های ذلخواه را به مغر انسان ها تحمیل کند بدون آن که شخص ویا اشخاص اگاه باشند که مغز آنها ودر نتیجه خرد ووجدان آنها به تسخیر در آمده است .امروز جهان با شگفتی تمام ناظر است که خیل جوانان تحصیل کرده در کشور های محتلف جهان وار جمله وبه ویژه در اروپا به صفوف نیروی آدمی خواری همچون داعش پیوسته اند.جوانانی که در قلب اروپا زاده شده اند در مدارس آنجا درس خوانده وبا فرهنگ اروپائی بزرگ شده اند.احتمالا در دانشگاه ها ویا دانشکده های آنجا تحصیل کرده ویا نکرده اند ولی به هرجهت در دامان آن فرهنگ رشد کرده وبالیده اند.این جوانان چگونه ناگهان تبدیل به انسان هائی دد منش ودرنده خو میشوند.جامعه شناسان وروان شناسان واقثصاددانان مدام با تحلیل های خود به فقر بیکاری وتبعیض وستمی که بر جوانان مسلمان اروپائی رفته ومی رود اشاره کرده واین عوامل را زمینه وبستر مناسبی برای سرباز گیری داعش از میان آنان میدانند.ولی هیچ کس به علت نبود اطلاعات در مورد سیستم ماهواره ای کنترل مغز انسان ها فکر نمی کند که میان موجودیت انسان هائی که اسیر فقر وبیکاری و تبعیض وظلم وستم طبقاتی قرار گرفته اند تا انسانی که به دیوی ددمنش وتبه کار وقاتل وجانی تبدیل میشود دره ای ژرف وعمیق وجود دارد که تنها انسان هائی بیمار وروان پریش میتوانند این دره عمیق وژرف را طی نمایند ونه خیل عظیم جوانانی که هم اینک در صفوف داعش مشغول انجام جنون آمیز ترین وتبه کارانه ترین اعمال ضد بشری خود می باشند.در این جا میتوان ادعا کرد که این دیگر ((توهم آگاهی)) است که تصور می کند آگاهانه به ارزیابی ریشه های ماجرای بنیاد گرائی اسلامی پرداخته است .جهان با شگفتی ناظر بود که چندی پیش حدود دوهزار سرباز آ موزش دیده ارتش عراق از مقابل قریب دویست نیروی داعش با به جای گذاردن تجهیزات خود پای به فرار نهادند مفسرین سیاسی ونظامی بلافاصله به بی انگیزگی سربازان عراقی درنبرد با داعش اشاره نمودند ولی به علت بی اطلاغی هیچ کس متوجه این مسئله نشدند که ممکن است این کریز اسفناک وافتضاح آمیز تحت تاثیر سیستم ماهواره ای کنترل مغز انسانها صورت گرفته باشد.این سیستم قادر است چنان دلشوره وهمچنین وحشت وپانیکی در مغز انسان ایجاد کند که قلم وزبان از بیان آن عاجز است.متاسفانه به علت نبود اطلاعات دراین زمینه در عصری که یکی از نام های با مسمای ان (عصر اطلاغات) است به ناچار تحلیل ها نیز در زمینه های مختلف و از جمله تحلیل پیش گفته میتواند بسیار سنتی و مبتنی بر داده هائی (واقعی ) ولی نه همه جانبه از آب در اید.فقدان عامل اساسی وتعیین کننده در تحلیل های پیش گفته توسط تحلیل گران که هما نا سیستم ماهواره ای کنترل مغز انسان هااست میتواند ما را از تحلیل علمی و ریشه ای بسیاری از رخدادهای سیاسی واز جمله مسائل حادی که از قبل بنیاد گرائی اسلامی بشریت را گرفتار کرده است به دور دارد.البته باید بیان نمود که در این رابطه هیچ ایرادی نمیتوان به تحلیل گران محترم وارد ساخت زیرا هیچ داده (موثقی) از منابع (موثق) جهانی در این زمینه موجود نیست اولا وثانیا رسوب تبلیغات نیرومند رسانه های غرب ظرف سالیان دراز در زمینه عقب ماندگی روسها در همه زمینه ها وبه ویژه در زمینه تکنولوژی وفن اوری دره ای عمیق میان عینیت واقعی وذهنیت بشریت به وجود آورده و دلائل دیگری که گفتگو در اطراف آن جز اطاله کلام چیز دیگری را به دنبال نخواهد داشت. همان گونه که در گذشته نیز به آن اشاراتی شده است بنیاد گرائی اسلامی که با به قدرت رساندن آخوند ها در ایران توسط سیستم ماهواره ای اتحاد شوروی سابق ودر چهار چوب منافع این کشور انجام گرفته است در واقع پایه واساس بر آمد بنیاد گرائی اسلامی در منطقه وجهان است.بوجود امدن طالبان والقاعده توسط ایالات متحده آمریکا خواست ودلخواه اتحاد شوروی بوده است .چرخش یکصدوهشتاد درجه ای طالبان والقاده علیه ایالات متحده آمریکا وغرب توسط سیستم ماهواره ای اتحاد شوروی انجام گرفته است .خواب شدن وخام شدن همه سیستم های امنیتی ایالات متحده آمزیکا وجهان غرب در ماجرای یاردهم سپتامبر توسط سیستم ماهواره ای کنترل مغز انسانها ودر چهار چوب سیاستهای رهبران کرملین به وقوع پیوسته است.در تمامی این ماجرا ها واقعیاتی رخ داده است که همگی عینی است وثبت سینه تاریخ .ولی (حقیقتی )که مفسرین وسیاستمداران از کنکاش وبررسی این واقعیات عینی به آن رسیده اند کاملا ذهنی وبه دور از ((حقیقت )) است.رهبران کرملین به مدد سیستم ماهواره ای کنترل مغز انسان ها که در مرکز ان مغزی مصنوعی که هراران بار تیز هوش تر از تیز هوش ترین مغز انسانی قرار گرفته واین سیستم جهنمی را کنترل ومدیریت می کند قادر شده است که دروغ را به جای حقیقت بخورد جهانیان بدهد.این دروغ در ماهیت ودر پس پشت وقایع نهفته است ونه در خود رخدادها ووقا یع وبه ویژه به دلیل نبود اطلاعات متاسفانه ذهنی گرائی در تحلیل رخدادهاجهان مارا با چالشهای وحشتناکی روبرو ساخته است.متاسفانه تحرکات تروریستی چنان ابعاد وحشتناکی به خود گرفته است که سایه سیاه وشوم آن برسر مردم اروپا وآمریکا نیز گسترده شده است .این تحرکات جنایتکارانه مشخصا از زمان وقایع اکراین وضمیمه شدن کریمه به خاک روسیه ابعاد روز افزون ووحشتناک تری به خود گرفته است.بنیاد گرائی اسلامی که با به قدرت رساندن جمهوری اسلامی در ایران توسط اتحاد شوروی وبه وسیله سیستم ماهواره ای کنترل مغز انسان ها پا ی به عرصه حیات سیاسی جهان گدارد در واقع سنتز نبرد بزرگی بوده است که میان اتحاد شوروی وآمریکا واروپا در جریان بوده است .اتحاد شوروی که مسابقه اقتصادی ونه نظامی را به آمریکا و به طور کلی به جهان غرب باخته بود ونیک آگاه بود که روند های اقتصادی جهان می رود که این کشور وهم پیمانانش را در خود مدفون سازد با در انداختن طرحی نو مسابقه ((متین)) و((صلح )) آمیز طبقاتی در عرصه جهانی را به یک سو وانهاد وبه منظور همگرائی وادغام در اقصاد جهانی دیوار های آهنین را برچید با کودتائی احمقانه علیه گورباچف که خود وی در طراحی ودر انداختن آن نقشی اساسی بازی کرده بود بساط حزب کمونیست از اریکه قدرت را برچید وبرای اغوای بیشتر جهانیان برنامه به توپ بستن دومای دولتی را نیز بر صحنه تاتر سیاست جهانی بازی کرد.با به اصطلاح درس آموزی از رخدادهای اتحاد شوروی بود که چین نیز در جهت برقراری اقتصاد بارار ولی با حفظ ونگهداری حزب کمونیست بر سریر قدرت به پیش رفت.برچیدن بساط حزب کمونیست در اتحاد شوروی ناشی از موقعیت وی در عرصه جهانی ونیز اعتماد به نفس بالائی بود که دفتر سیاسی حزب کمونیست به دلیل در اختیار داشتن چنین سیستم جهنمی از آن برخوردار بود می باشد.تمامی این رخداد ها واز جمله برچیدن پیمان ورشو وسایر تحولات رخداده شده در اتحاد شوروی واروپای شرقی تصمیماتی بوده است که در دفتر سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی اتخاذ شده است .اتحاد شوروی که با دستاورد عظیم علمی ونظامی خود یعنی ساخت وشناور نمودن سیستم ماهواره ای کنترل مغز انسان ها از اعتماد به نفس بالائی برخوردار بود نیک آگاه بود که قادر است تمامی این تحولات در عرصه جهانی را در کنترل و تحت مدیریت خود داشته باشد.برچیدن بساط حزب کمونیست در اتحاد شوروی وفروپاشاندن اروپای شرقی وبر چیدن به اصطلاح (سوسیالیسم واقعا موجود) نه تنها به گفته برخی نخبگان جهانی ((پایان تاریخ))نبود بلکه گشودن فصل جدیدی در نبرد تاریخی در عرصه جهانی بود.اتحاد شوروی که ذیرکانه وبا فریب همه جهان با تاکید می گویم ومی نویسم که با فریب همه جهان خود را از رویاروئی مستقیم با جهان غرب به کنار کشیده بود بنیاد گرائی اسلامی که از قبل با به قدرت رساندن جمهوری اسلامی وتحریک مسلمانان در ماجرای افغانستان زمینه آن را در چیده بود را در مقابل غرب وبه ویژه دشمن اصلی خود ایالات متحده آمریکا قرار داد.واین خطی است که تا به امروز ادامه دارد .پیشبرد این سیاست ضد بشری قطعا برای خود روسیه نیز هزینه هائی را در برداشته است.این هزینه هارا رهبران مافیا صفت روسیه متاسفانه از کیسه مردم وجان وزندگی شهروندان روسیه پرداخت کرده است.رهبران روسیه به منظور آن که خود وکشورشان را نیز قربانی این موج عظیم بنیاد گرائی اسلامی در جهان نشان دهند از هیچ اقدام تبه کارانه ای علیه شهروندان روسیه نیز دریغ نکرده اند.انفجار های متعدد در حاک روسیه وبه ویژه کشتار کودکان بسلان ووو در واقع سناریوهای برساخته توسط سیستم های امنیتی روسیه می باشند.سیستم های امنیتی اتحاد شوروی دیروز وروسیه امروز مشخصا از دو بخش کاملا مجزای از یکدیگر در حال عمل کردن می باشند یکی از این دو قسمت بخش مدرن وسایبری است که تشکیل شده است از همین سیستم ماهواره ای کنترل مغز ودیگری بخش سنتی سیستم های امنیتی این کشور می باشد که به کار وفعالیت خود مشغول است بدون آن که فعالین آن از بخش سایبری اطلاعی داشته باشند.تنها در عالیترین مراحع سیاسی ونظامی وامنیتی روسیه است که فعالیت این هر دوبخش در یکدیگر ادغام می شوند. به همین دلیل بخش سایبری سیستم امنیتی همواره از بخش سنتی در جهت پیشبرد سیاستهای ریز ودرشت رهبران کرملین نهایت استفاده را میبرد بدون آن که این بخش از این گونه استفاده ویا سوء استفاده ها اطلاعی داشته باشد.نمونه واضح وروشن اینگونه برخورد ها فرار کوزنیچکین افسر بلند پایه امنیتی سفارت شوروی در تهران میباشد .جالب است که با وجود هشدار چندین باره مقامات شوروی به رهبری حزب توده ایران وشخص کیانوری مبنی بر قریب الوقوع بودن یورش جمهوری اسلامی به این حزب رخوتی روانی وتشکیلاتی در شخص کیانوری وبخشی از رهبران حزب دلیل فاجعه ای شد که بر سر حزب توده ایران ورهبران آن رفت .این رخوت روانی وعدم تحرک در حاد ترین شرایط وبا وجود هشدارهای پی در پی به وی تنها میتواند توسط سیستم ماهواره ای کنترل مغز انسان بر مغز کیانوری به عنوان دبیر اول حزب تحمیل شده باشد زیرا عالی ترین مراجع تصمیم گیری در دفتر سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی وقت تصمیم خود رادر برچیدن بساط حزب توده ایران با فراری داد ن کوزنیچکین به غرب قبلا اتخاذ کرده بودند.

هشدارهائی نیز که به رهبران حزب توده ایران داده شده بود به این دلیل بوده است که بعد ها بتوانند با (تاریخ ) سازی اظهار نمایند که (ما به وظیفه انتر تاسیونالیستی خود عمل کرده وهشدارهای لازم را داده بودیم.) اگر اتحاد شوروی واقعا می خواست به وظایف به اصطلاح انتر ناسیونالیستی خویش آنگونه که در تبلیغات روی صحنه خود از آن شناخت به دست می دادند عمل کند با جرات میتوان ادعا نمود که حتی یک تار مو از سر رهبران حزب توده ایران کاسته نمی شد .سیاستهای اصلی واساسی رهبران کرملین آنی نیست که بر صحنه سیاست رخ می نماید .این دسته از سیاستها را رهبران کرملین به صورت نامرئی وامواج الکتر ونیتک وکنترل مغز انسانها به وسیله سیستم ماوراء بغرنج ماهواره ای خود به پبش میراند. در این رابطه میتوان مثالهای فراوانی زد از جمله میتوان به شکست بخشهای سنتی امنیتی روسیه در جلو گیری از تهاجمات چچن ها در روسیه نظیر واقعه بسلان و یا ماجرای اشغال تاتر مسکو توسط چچن ها ویا ایجاد انفجارات ایذائی در شهر های روسیه اشاره نمود. این موضوع برای بررسی وشناخت سیستم مافیائی حاکم بر کرملین بسیار حائز اهمیت است.رهبران کرملین به مدد چنین سیستم بغرنجی سیاستهای جنایتکارانه خود را به پیش می برند.جهان وبه ویژه منطقه خاورمیانه در آتش بنیاذ گرائی اسلامی در حال سوختن است.روسها با سیاستهای چند پهلو وچند وجهی و بعضا متضاد خود دود غلیظی را در عرصه سیاستهای جهانی به پا کرده و خود را در پس این دود غلیظ پنهان نموده اند وهر از چند گاهی در این آشفته بازار وحشتناکی که ایجاد کرده اند ماهی های درشتی را صید می کنند.خاک در چشم هوش جهان می پاشند واز پشت بر پیکر دوست ودشمن خنجر وارد می سازند وآنگاه دیگران را به وارد نمودن خنجر از پشت متهم می سازند.کشور عزیز ما ایران را سال هااست که به صورت غیر مستقیم وتوسط مغز هائی پوک و متحجرودستهائی تبه کار به اشغال خود در آورده اند.از پشت به یاران ورفقای توده ای وفدائی وبه طور کلی چپ ایران خنجر وارد میسازند و نیروهای واپس مانده وقرون وسطائی را از اعماق گورستان تاریخ به در آورده وبر مسند صدارت می نشانند.عصاره دهه ها نبرد ترقی خواهانه این مرز وبوم را (حتی در وجه وابسته به سیاستهای خود) در مسلخ حاکمان جنایت پیشه قرار می دهد وکوچکترین صدای اعتراضی (حتی برای خفظ ظاهر) هم از کاخ کرملین بر نمی خیزد.در جریان صدور فتوای قتل عام زندانیان توسط خمینی جنایت پیشه نمی توان تاکید می کنم که به هیچ وجه نمی توان قبول کرد که سیستم امنیت سایبری اتحاد شوروی ودر نتیجه رهبران کرملین از تفکرات جنایت کارانه ومالیخولیائی خمینی برای صدور این فتوا بی خبر بوده باشند.قبل از آن که خمینی قلم در دست گیرد ومشغول تحریر فتوای خود باشد رهبران کرملین به وسیله سیستم ماهواره ای که یکی از توانائیهایش ثبت اندیشه انسان هااست در جریان این تصمیم قرار داشته است وبه راحتی می توانستند که توسط همین سیستم وی را از چنین تصمیم جنایتکارانه ای منصرف نمایند ولی آنان چنین نکردند.این تازه وجه خوشبینانه ماجرااست.وجه دیگر ماجرا چنین است که روسها برای انکه ایران را از نخبه گان سیاسی ونیروهائی که قادر بودند با سازمان دهی و فداکاری های خود خطری متوجه سیستم بر ساخته خود یعنی نظام جمهوری اسلامی کنند تهی سازد چنین فتوائی را از مغز متحجر خمینی به بیرون کشید.این نیز وجه بد بینانه ماجرااست. ولی در هر صورت رژیم توانست با این جنایت مدهش و با تائید اعلام نشده رهبران کرملین سایه وحشت بزرگ را بر سراسر ایران حاکم وهزاران هزار ایرانی را آواره کشور های مختلف جهان نماید.همان گونه که پیشتر اشاره شد روسها دست به بازی شومی درعرصه جهانی زده اند بنیاد گرائی اسلامی در نوک پیکان این تعرض همه جانبه قرار دارد.روسها با ایجاد انقلابات زنجیره ای در کشورهای عربی موسوم به (بهار عربی) از یک طرف قدرت خارق العاده خود را در ایجاد بحران های فراگیر در کشور های جهان به نمایش گذارد(البته اگر گوشی برای شنیدن وچشمی برای دیدن وجود داشته باشد) واز طرفی دیگر با تبدیل آن به زمستانی سرد بنیاد گرائی اسلامی را عمق ووسعت بیشتری بخشید.آنان که با غرب ستیزی وبه ویژه آمریکا ستیزی کور همه این رخدادها را ناشی از سیاستهای اروپا وبه ویژه آمریکا می دانند ودر واقع هسته هائی نیز از واقعیت را بیان می کنند در واقع آب یه آسیاب سیاستهای زیرکانه وچند بعدی وبغرنج روسها می ریزند.عدم حل مسئله فلسطین در منطقه وسیاستهای تبه کارانه نتانیاهو در سرکوب خشن فلسطینی ها وحمایتهای بیدریغ آمریکا از این سیاستهای جنون آمیز برگ برنده ای است در دستان روسها برای دمیدن در آتش بنیاد گرائی اسلامی .نگاهی به رخداد های اخیر پاریس این عروس شهر های اروپا ومهد انقلاب کبیری که حقوق بشر را ره آورد خود برای جهانیان کرد میتواند درس آموز باشد.همان گونه که همه از آن اگاهی دارند روسها سفارش ساخت دو فروند ناوشکن را به فرانسه داده بودند.فرانسه پس از تکمیل این ناوشکنها به دلیل سیاستهای تهاجمی روسیه در اکراین از تحویل این ناوشکنها به روسیه خودداری نمود.روسها نیز فرانسه را تهدید نمودند مبنی بر این که فرانسه (هزینه این عمل خود را پرداخت خواهد کرد) از طرف دیگر نیروهای مخالف حافظ اسد در سوریه به شدت از جانب آمریکا آموزش های نظامی دریافت وتسلیح می شدند. از سوئی دیگرکمکهای مالی ولجستیکی ونظامی نیز از جانب عربستان وترکیه وقطر در اختیار نیروهای مخالف حافظ اسد قرار می گرفت.داعش نیز همچنان به جنایات ضد انسانی خود ادامه وبخشهای وسیعی از خاک عراق وسوریه را به تصرف خود در آورده بود.مدام نیروهای اموزش دیده که هزینه های سنگینی نیز برای آموزش آنها صورت گرفته بود به همراه تجهیزات وامکاناتی که در اختیار داشتند به صفوف داعش می پیوستند بدون آن که کسی یافت شود وسئوال کند که چه اتفاقی افتاده که این نیروها گروه گروه به صفوف داعش می پیوندند.ارتش بشار اسد نیز هر روز ضعیف وضعیف تر میشد در چنین هنگامه ای است که نیروی هوائی روسیه وارد کارزار نبرد سوریه میشود .آمریکا ومتحدانش از جمله فرانسه وانگلستان از این حرکت روسیه به شدت انتقاد می کنند به ویژه که عمده حملات روسیه به مواضع نیروها ئی غیر از نیروهای داعش متمرکز بوده است .در این جا روسیه می بایست که خود را (قربانی ) تروریسم اسلامی از نوع داعش که یه شدت منفور همه جهانیان است معرفی میکرد.انفجار هواپیمای مسافربری روسیه این منظور را تامین میکند.در حالیکه سیستم های امنیتی آمریکا وانگلستان با تاکید بیان میکردند که انفجار بمب در هواپیما دلیل سقوط هواپیمای مسافربری است وداعش نیز رسما اعلام میکند که سقوط هواپیمای روسی کار آنها بوده است مقامات روسیه با ژست خاصی بیان مینمودند که هنوز زود است که چنین نتیجه ای حاصل شود .دلیل این نوع موضع گیری تنها وتنها این بوده است که روسها خود را اولا کاملا بی( اطلاع )از بروز انفجار قلمداد نمایند وثانیا خود را در مو ضعی کاملا (عادلانه) برای قضاوت این رخداد فاجعه بار قرار دهند.ومدام بیان میکردند که تا پیدا شدن جعبه سیاه هواپیما از اظهار نظر خوداری می کنند.این کاملا یک موضع گیری روان شناختی به منظور فریب افکار عمومی جهان وبه ویژه فریب سیستم های امنیتی جهان غرب وبه ویژه آمریکائی بوده است.نمایش بعدی این سناریوی تاسف بار از لحظه ای آغاز می شود که کارشناسان روسی بیان می کنند که سقوط هواپیمای مسافربری روسیه بر اثر انفجار بمب صورت گرفته است مطلبی که عالیترین رهبران روسیه کاملا از قبل در جریان کم وکیف حادثه قرار داشتند.از این لحظه به بعد ولادیمیر پوتین وارد صحنه شده و به شیوه ای کاملا آمریکائی به موضع گیری می پردازد مبنی بر این که ما یعنی روسها (عوامل بمب گذار را شناسائی خواهیم کرد ودر هر گوشه ای از جهان آنها را تعقیب وبه مجازات خواهیم رساند.) وسپس جایزه ای چند ده میلیون دلاری را نیز برای کسانی که به شناسائی عوامل بمب گذار کمک نمایند اختصاص میدهند.بنده پیشنهاد میکنم که اقایان زحمت نکشند واین جایزه را میان جناب پوتین و یارانش در سیستم امنیت سایبری روسیه تقسیم نمایند زیرا آنان به خوبی نه فقط جا ومکان عوامل بمب گذار را می دانند بلکه حتی شماره شناسنامه آنان را نیز در اختیار دارند.

متعاقب این رخدادهااست که در آبان ماه نیروهای داعش به پاریس یورش برده وده ها نفر از شهروندان پاریس را به قتل میرساند.بعد از این واقعه خونبار در پاریس است که فرانسه واروپا خود را در کنار روسیه وعلیه تروریسم اسلامی می یابند.رئیس جمهور فرانسه به مسکو مسافرت می کند واز حملات هوائی روسیه در سوریه نیز دفاع نموده ودر رابطه با سیاستهایشان در سوریه نیز مواضع روسیه را برای حفظ بشار اسد در قدرت حداقل برای دوران (گذار) قبول می کنند.این در واقع یک پیروزی بزرگ سیاسی برای مسکو بود .مسکو موفق شد که ((حقانیت))سیاستهایش را در ((مبارزه ))با تروریسم به رقبای خود بقبولاند ودر عین حال به آنها ((ثابت))کند که سیاستهای آنها در مبارزه با تروریسم در منطقه ((اشتباه)) بوده است. به قول شاعر( ابرو باد ومه وخورشید وفلک)درکار بودند تا چنین نتیجه ای به نفع سیاستهای روسیه رقم بخورد.متاسفانه رهبران کرملین برای پیشبرد سیاستهای خود ودرعین حال پنهان نگاه داشتن چهره واقعی خود از زندگی نوع انسان هزینه می کنند .کشوری که در اوج ادعاهای بزرگ در تعظیم به حقوق انسان ها در کنار رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی ورژیم متحجر عربستان وچند همپالگی دیگراز جنس خود از تائید وتمکین به اعلامیه جهانی حقوق بشر سر باز زد ومیلیونها شهروند خود را قربانی ایده ئولوژی وعظمت طلبی سیاستهایش نمود هرگز نفهمید وهنوز نیز نفهمیده است که تنها چیزی که قابل تقدیس است نوع انسان وزندگی او است ونه منافع ملی قشری ویا طبقاتی .اگر اتحاد شوروی موفق شد در قبال جنایتی که در کاتین علیه جان هزاران نفر از شهروندان ونخبگان لهستانی انجام داد برای همیشه خود را مبرا وبی گناه جلوه دهد در رابطه با پنهان نگاه داشتن سیستم ماهواره ای کنترل مغر انسان ها و جنایاتی که به مدد این سیستم علیه بشریت وبه ویژه میهن ما ایران و خیانت بزرگ به حزب توده ایران را نیز میتواند برای همیشه پنهان نگاه دارد.بی گمان روزی حقیقت عریان با درخشندگی خود نمائی خواهد کرد.(تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.)---------------------------------------------------------------------------------------------. منصور پدرام.

مطلب‌های دیگر از همین نویسنده در سایت آینده‌نگری:


منبع: 197


بنیاد آینده‌نگری ایران



چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۴ آوریل ۲۰۲۴

ستون آزاد

+ "زدن سر هشت پا" و حکایت "ببر کاغذی" رضا علوی

+ جهانِ پس از جنگ غزه  رضا علوی

+ آیا اسراییل بر نفت و گازغزه چیره خواهد شد ؟ رضا علوی

+ توتالیتریسم چیست؟ حسین مولا

+ گفتگو بارد هوش مصنوعی با حسین مولا حسین مولا

+ تفاوت مبارزه جوانان در زمان حکومت شاه ایران برای آزادی و دمکراسی با مبارزه جوانان کنونی برای آزادی و دمکراسی علیه جمهوری اسلامی چیست؟ گفتگو حسین مولا با بارد بزرگترین هوش مصنوعی گوگل

+ دو حادثه مهم  رضا علوی

+ جوانانیکه در جنبش زن زندگی آزادی شرکت کردن در چه سنینی بودند؟ Bard هوش مصنوعی

+ خود آموز دیکتاتورها رندال وود کارمینه دولوکا

+ موانع توسعه دموکراسی در خاورمیانه  دکتر امیر ساجدي

+ راز یک کشتار  رضا علوی

+ آیا غول خفته بیدار می شود ؟  رضا علوی

+ ریزش مداحان در این عاشورا رضا علوی

+ رهبر نقاب دار!  رضا علوی

+ بخش سوم : "لاریجانی ها " ؛ مردانی برای تمام فصول رضا علوی

+ حقوق زنان - کانون درگیری. فرهاد یزدی

+ آمریکا ؛ به کجا چنین شتابان ؟ رضا علوی

+ جهان و ایران در آغاز سال نو خورشیدی. فرهاد یزدی

+ نبرد برای نامزدی  رضا علوی

+ . 

+ ایران لیبرال فرهاد یزدی

+ روز جهانی زنان گرامی باد  گیتی پورفاضل

+ سالروز حمله روسیه به اوکراین فرهاد یزدی

+ کالبد شکافی" پرویز ثابتی" رضا علوی

+ سقوط محسن رنانی

+ فشار برملت ایران از دو سو. فرهاد یزدی

+ نشست واشنگتن – تلاش در راه ذلیل کردن جنبش ملی ایران فرهاد یزدی

+ الگوی روسی چپاول اموال ملی فرهاد یزدی

+ امنیت ملی – بخش دوم فرهاد یزدی

+ امنیت ملی در دهه سوم سده بیست و یکم فرهاد یزدی

+ آیا روسیه، جمهوری اسلامی را به عنوان متحد استراتژیک خود محسوب می کند؟ رضا علوی

+ منافع ملی و استقلال فرهاد یزدی

+ نقش "طنز" و شعار های "کاف دار" در جنبش انقلابی ایران رضا علوی

+ قشر میانه ایران مهرداد: یکی از همکاران سایت آینده نگر

+ دیگر چین به ایران اهمیت نمی‌دهد ! رضا علوی

+ نقش توازن قوا در جهان در خیزش ملی فرهاد یزدی

+ نیروهای مسلح در دو مقطع تاریخی فرهاد یزدی

+ تراژدی جمهوری اسلامی با مهسا امینی آغاز و با محسن شکاری پایان می‌یابد!  دکتر شیرزاد کلهری

+ دستاوردهای جنبش انقلابی ایران یکی از همکارن سایت آینده نگر از ایران

+ از خیزش اجتماعی تا انقلاب سیاسی فرهاد یزدی

+ پایان کار رژیم، تکیه بر عصای سلیمان شیرزاد کلهری

+ انقلاب سیاسی فرهاد یزدی

+ انقلاب مدرن ایران شیرزاد کلهری

+ ادامه خیزش اجتماعی – سیاسی ایران فرهاد یزدی

+ بیانیه شماره ۱ لیدرهای میدانی  لیدرهای میدانی

+ خیزش اجتماعی نسل جوان ایران فرهاد یزدی

+ اولویت پاسداری از یک پارچگی سرزمینی ایران فرهاد یزدی

+ با کمال تاسف و تاثر از در گذشت دوست نازنین مان محمد امینی .

+ اعتراضات مردم و راهکار های روی میز حکومت یکی از همکارن سایت آینده نگر از ایران

+ تعلل نیروهای مسلح فرهاد یزدی

+ آینده در کوتاه مدت فرهاد یزدی

+ سپاه پاسداران و نجات ایران فرهاد یزدی

+ رسالت انسان در برابر آزادی سعیده امین‌زاده

+ ایران – روسیه - اوکراین فرهاد یزدی

+ نیاز به زمان فرهاد یزدی

+ مبارزه مدنی و چرائی آن کیومرث صابغی

+ دو بازنده – یک برنده. فرهاد یزدی

+ نظام سیاسی در ایران آینده فرهاد یزدی

+ آیا بایدن در انتخابات ۲۰۲۴ کاندید خواهد شد ؟ رضا علوی

+ اسطوره سیاسی از دموکراسی آمریکا تا اقتدار گرائی چین پرفسورجیم دیتو

+ اسطوره جدید و آینده سیاسی عربستان سعودی -

+ فرمان فرمایی روسیه بر نظام اسلامی فرهاد یزدی

+ دگرگونی قدرت در کانون نظام فرهاد یزدی

+ برجام در تاریکی رضا علوی

+ برای مام زمین در روز زمین فرهاد یگانه‌

+ تکرار تاریخ، نابودی محتوم دیکتاتورهای بزرگ به دست خودشان است فرهاد یگانه‌

+ چرا رابطه کشورهای غربی و روسیه پس از پایان جنگ سرد، به چنین کابوسی برای اردوگاه کشورهای غربی ختم شد؟ فرهاد یگانه‌

+ تاثیر جنگ اوکراین فرهاد یزدی

+ نوروزتان مبارک .

+ چیرگی «جبهه موافقت» بر «جبهه مقاومت» رضا علوی

+ نخبه گان یا پخمه گان در حکومت اسلامی  رضا علوی

+ رویا یا کابوس ؟ رضا علوی

+ خودکامگی  تیموتی اسنایدر

+ نگاهی بر موقعیت ایران در منطقه فرهاد یزدی

+ در باره انتخابات ۱۴۰۰ مجید / ایران

+ حسن هم از میان ما رفت گروهی از یاران دیروز، امروز و فردای حسن

+ در باره ظریف ... و میدان  مجید / ایران

+ نظام اسلامی و اردوی خاور بر علیه باختر فرهاد یزدی

+ چرا سازمانهای اطلاعا تی معتقدند که آینده جهان تیره و تار است ترجمه: کیومرث صابغی

+ تضمین حداقل درآمد یکسان برای تمام شهروندان. فرهاد طالع

+ قرار داد ۲۵ ساله ؛ ماندگاری حکومت یا ترکمانچای ؟ رضا علوی

+ سخنی با آقای مهاجرانی. محمد امینی

+ مذاکره غرب با نظام اسلامی فرهاد یزدی

+ هنر فاشیست نبودن ترجمه ناصر فکوهی

+ با ناسيوناليسم راه به جايي نمي‌بريم عظيم محمودآبادي

+ در آستانه چهل و دومین سالگرد انقلاب فرهادی یزدی

+ روز سياه  رضا علوي

+ مصباح یزدی ؛ معمار خشونت مقدس و طرا ح "کادرسازی " رضا علوی

+ حمله به ایران و یا حزب الله؟ فرهاد یزدی

+ تهدید از سوی قفقاز فرهاد یزدی

+ بهار آن سال و «بهار هر سال...» محسن یلفانی

+ بحران امنیتی و حکومت نظامیان فرهاد یزدی

+ جستجوی کار در ایران امروز 

+ سیاست دولت نوین آمریکا در منطقه فرهاد یزدی

+ اوباما برجام را آورد و ترامپ آنرا پاره کرد- چرا؟ مجید / ایران

+ ارزش های اندیشه های دکتر فاطمی  رضا علوی

+ مرگ نهائی رژیم  فرهاد یزدی

+ آتش افروزی در قفقاذ فرهاد یزدی

+ اندیشه چپ ، خادم غرب مهندس صلاح الدین همایون

+ تنگ تر شدن حلقه فشار فرهاد یزدی



info.ayandeh@gmail.com
©ayandeh.com 1995