سرعت تغییرات فنی، اقتصادی و اجتماعی، داشتن چشماندازهای بلندمدت را الزامی کرده است. میدانیم که هر چه سریعتر رانندگی کنیم، چراغهای اتومبیل باید فاصلههای دورتر را نشان دهند تا رانندگی با اطمینان بیشتری صورت گیرد. حرکت به سوی آینده نیز، بستگی به سرعت تغییر و بهبود اوضاع دارد. دورنگری به بصیرتی بیشتر از برنامهریزیهای کوتاه مدت نیازمند است.
در برنامهریزی کوتاهمدت و میانمدت، معمولاً به علت ناتمام ماندن طرحهای گذشته و یا لزوم ادامه تعهدات گذشته، تکلیف قسمت عمده برنامهها پیشاپیش معلوم شده است و لذا آینده چندان در دستور کار نیست. هرگاه آینده کشور، شهر یا بنگاه اهمیت داشته باشد، ضروری است برای جبران غفلتهای برنامههای کوتاهمدت و میانمدت نسبت به آینده، چشمانداز و آیندهنگریهای 20 ساله و بیشتر که در برگیرندهٔ دورههای زمانی 4 تا 5 برنامه توسعه هستند تهیه و تنظیم شود.
آیندهنگری علاوه بر شناخت آیندههای ممکن، تلاشی است برای تعیین تکلیف اقدامهای امروز ما. اگر تصویری برای آینده ترسیم شود، مهمترین خاصیت این تصویر این است که بدانیم در زمان حال چکار باید بکنیم، نه اینکه بعداً و در آینده قرار است به کجا برسیم. هدف آیندهنگری، پیشبینی آیندهٔ محتوم یا آینده برنامهریزی شده نیست بلکه هدف کاربردی آن، روشن کردن مسیر حرکتها و اقدامهای کنونی در پرتو آيندهٔ ممکن است. در آیندهنگری فرض بر این است که آیندهها متعددند و ما در انتخاب میان آنها، کم و بیش آزادیم.
فکر کردن درباره آینده و حوادث آن، تاریخی طولانی دارد. بشر در همه دورانها علاقمند بوده که بداند در آینده چه چیزی رخ میدهد. دلیل این علاقمندی اولاً برخورداری انسان از توان مغزی پیشرفته در مقایسه با بقیه موجودات است، آنها فاقد توانائی تفکر نسبت به آینده هستند. ثانیاً درک واقعیت محتوم مرگ در آینده، احتمالاً بشر را علاقمند کرده که بداند چه مدت دیگری زندگی خواهد کرد و در این زندگی آینده، چه چیزهائی رخ خواهد داد که با گذشته تجربه شده او متفاوت خواهد بود. دو دانشمند نورو بایالوژیست مشهور (دکتر ویلیام کالوِن و دکتر دیوید اینگوار) این خصلت انسانی را مورد تأیید قرار دادهاند که انسان از توانائی ذاتی برای پیشبینی آینده برخوردار است. بر پایه نظریه این دو دانشمند، میل و انگیزه انسان برای روایت داستانهائی از آینده به خویشتن خود، احتمالاً در مغز او تعبیه شده است، در حالی که در سایر جانداران، فرآیندی هورمونی رفتارهای آنها را در مورد آینده تعیین میکند و تنها فعالیت آیندهسازی آنها یعنی ذخیرهسازی، با کوتاه شدن ساعتهای روشنائی روز، تحریک میشود. اما ما قادر هستیم برای دهههای آینده اندیشه کنیم و شرایط احتمالی و تصادفی خارقالعاده آینده را، که بسیار نامنظمتر از طول روزها یا فصول سالهاست، بهحساب آوریم.
در مورد اینکه آینده چیست و یا کجاست، بحثهای زیادی صورت گرفته است: بعضیها آینده را با سرنوشت یکی میدانند و میگویند همانطور که یک زمان حال وجود دارد، تنها یک آینده هم قابل تحقق است. این پندار برای ذهنیتهای جبرگرا، رضایتبخش است ولی ضوابط مربوط به روش شناختی علمی را برنمیتابد. موضوع مطالعات آینده در زمان حال، تحقق عینی و واقعیتی مستقل از ذهن انسان ندارد، در حالیکه موضوع مطالعات گذشته یا زمان حال، تحقق عینی داشته و به سخن دیگر متعین است. از اینرو، آیندهپژوهی بهطور بنیادی با پدیده عدم قطعیت و نایقینی رو به رو است.
پیشرفتهای علمی، بشر را قادر کرده است که تفسیر دیگری از سرنوشت ارائه کند- به این صورت که درست است که نمیتوانیم آیندهای را که بر ما نامعلوم و ناشناخته است جستجو کنیم ولی همواره چیزهائی وجود خواهند داشت که میتوانیم بهطور نسبتاً دقیق، انتظار وقوعشان را در آینده داشته باشیم. چیزهای دیگری نیز وجود خواهند داشت که اعجابانگیز خواهند بود: پارهای از آنها ناخواستنی و ناخوشایندند ولی میتوان با پیشبینی و برنامهریزی، از بروز آنها جلوگیری کرد و یا به نحوی از آثار ناخوشایند آنها اجتناب کرد. این نوع اقدامات، البته موضوع آیندهپژوهی نیستند و در قلمرو برنامهریزیهای کوتاهمدت و میانمدت قرار دارند.
آیندهپژوهی در حقیقت اکتشافی سیستماتیک از آنچه ممکن است رخ دهد میباشد. به این دلیل روشهای آیندهپژوهی برگرفته از علوم اقتصاد، آمارشناسی، روانشناسی، تحلیل سیستمها و تحقیق در عملیات است. حوزه آیندهپژوهی دربرگیرنده هر دو رویکرد عینی و ذهنی و یا اکتشافی و هنجاری است.
برنامهریزی اعم از برنامهریزی شخصی، بنگاهی، یا ملی، جستجوی سیاستهائی است که بتواند پیشبینیهای اکتشافی را هر چه بیشتر با پیشبینیهای هنجاری (آیندهنگری) هماهنگ نماید. برنامهریزی در رابطه با آیندهنگری، به اصطلاح مهندسی، یک علامت خطا (error signal) به شمار میآید که عدم تحققهای آیندهنگر و چشمانداز را نشان میدهد. برنامهریزی فرایند تعیین سیاستهائی است که اگر به درستی طراحی شده و از آنها تبعیت شود، رویکرد پیشبینیهای امور را به وضعیت مطلوب خواهد رساند.
روشهای آیندهپژوهی از نظر پیچیدگی، نیازهای اطلاعاتی، سطح آموزش تحلیلگران و وضعیت تکاملی روشها بسیار متفاوتند. این روشها تا زمانی که شانس و احتمال در تعیین آینده نقش دارد و انسانها تصمیم گیرند، هرگز به کمال نمیرسند. با وجود این، از آنجا که در بکارگیری روشهای آیندهپژوهی، در جستجوی کشف نحوه عملکرد امور اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و همچنین مادی و مکانیکی هستیم، درک و فهم نحوه کارکرد این امور، فرصتی را بهوجود میآورد که ما از بدترین حالتهائی که آینده ممکن است بهوجود آورد، اجتناب کنیم و امور را به سوی بهترین حالتها راهبری نمائیم.
در آیندهپژوهی تلاش میشود تا به کمک تحلیل روندهای گذشته و بهرهبرداری از یافتههای علمی، وقوع و تکرار چرخههای احتمالی بعضی از رخدادها و تحولات (مانند خشکسالی، زلزله و سونامی)، در چشمانداز آینده مطرح گردند تا در برنامهریزیها برای کسب آمادگی در مقابل آنها، تدابیر و راهکارهائی در نظر گرفته شود. بخشی از تحولات آینده، قابل پیشبینی و قابل کنترلاند لیکن در اغلب موارد به دلیل فشار امور جاری و روزمره، توجه به آینده و چارهجوئی برای مهار و مدیریت پدیدههای آینده فراموش میشود. (دیدمان کوری، معمای مست و چراغ برق، قانون گرشام برنامهریزی). این دسته از وقایع آینده نیز موضوع آیندهپژوهی نیستند و در قلمرو برنامهریزیها و پیشبینیهای کوتاهمدت قرار میگیرند
برنامهریزی و آیندهنگری رابطهای دیالکتیکی با هم دارند: آیندهنگری پارادایم (دیدمان) فنی- اقتصادی یک دوره زمانی نسبتاً طولانی را تعریف میکند که برنامههای کوتاهمدت و میانمدت باید از آن رهنمود بگیرند. برنامههای میانمدت و کوتاهمدتی که جهتگیریهائی متفاوت یا متباین با دیدمان چشمانداز بلندمدت اتخاذ میکنند، مسیر حرکت امور به سوی آینده منتخب را به انحراف کشانده و دستکم زمان و هزینه تحقق هدفها را افزون میکنند. برنامهها و طرحهای کوتاهمدت و میانمدتِ مغایر با دیدمان و جهت آیندهنگر، توجیه خود را در بلندمدت از دست خواهند داد. آیندهنگری و تهیه و تنظیم چشمانداز آینده، بستر مناسبی برای برنامهریزیهای توسعه، تعیین استراتژیها و سیاستهای برنامه فراهم میکند که ضمن تسهیل و تسریع فرآیند برنامهریزی، وفاق عمومی شکل گرفته حول محور چشمانداز آینده و دیدمان آن، تحقق هدفهای برنامه را آسانتر و کمهزینهتر میکند.
میان پیشبینی و آیندهپژوهی از نظر موضوعی (آینده) تفاوتی وجود ندارد. اینها دو نحوه نگاه به آینده هستند: یکی بر این فرض استوار است که آینده ادامه گذشته است و دیگری میکوشد تا آینده را همچون سرزمینی ناشناخته کشف کند. یکی آینده را دنباله گذشته میداند و دیگری بر آن است که با ادامه گذشته نمیتوان آینده را شناخت. اگر این دو توضیح را بپذیریم، ناچاریم ادامه روند و آیندهپژوهی را مانند دو روش متقابل در برابر هم قرار دهیم. فعالیت ذهن و اندیشه ما به هنگام بکارگیری این دو روش دو گونه است: در ادامه روند، ذهن تسلیم ظواهر و پدیدارهائی میشود که به مشاهده دریافته است و در آیندهپژوهی، اندیشه ناچار است پدیدارها را تا ژرفای آنها تجزیه و تحلیل کند و البته در این کار نیروی تصور و خیالپردازی، نقش مهمی دارد.
بسیاری از امور جهان را میتوانیم به کمک حواس خویش درک کنیم و بسیاری از آنها بهطور مستقیم قابل درک نیستند. ولی در هر دو مورد، شناخت انسان به درجه یقینی کامل نمیرسد و دانستهها ممکن است همچنان ناقص بماند. هر آنچه که درباره آینده بیان میکنیم، با هر روشی که به آن رسیده باشیم، حقایق یا امور واقعی (facts) نیستند که بتوانیم به آنها استناد علمی بکنیم، بلکه تنها دادههای قابل انعطاف و باورهای ما هستند. شناخت علمی مستلزم «ابطالپذیری» است در حالیکه آیندهنگری به این آزمون علمی بودن تن در نمیدهد.
شیوه نگاه به آینده از نظر تاریخی و به گفته هیل برونر از سه حال خارج نبوده است: از عصر حجر تا سالهای 1700، اعتقاد بر این بود که آینده هم مانند گذشته خواهد بود؛ از سالهای 1700 تا حدود 1950، باور مسلط این بود که آینده بهتر از امروز خواهد بود؛ در دوران ما نگاه به آینده نگاهی مردّد است. امروزه آیندهپژوهان بهخوبی میدانند که تفکر دقیق درباره آینده، مستلزم داشتن تصاویری عقلانی و دقیق از گذشته و حال است که بدون آن برونیابی (extrapolation) به درون آینده، از پایه و آغازی نادرست شروع میشود. از این مهمتر، اگر آیندهپژوه فاقد تئوری در باب تغییر و تحول در پدیدههای مورد بررسی باشد، امکان بروز هرگونه انحراف در روندها را نادیده میگیرد و آیندهای را به تصویر میکشد که ادامه گذشته است، در حالیکه نیروهائی که گذشته را شکل دادهاند، ممکن است همان نیروهائی که آینده را شکل میدهند، نباشند.
در مطالعات آیندهنگری، روند گذشته تنها بهعنوان یکی از زمینههای آینده در نظر گرفته میشود و ادامه روند تنها یک فرض تلقی میشود. حال آنکه در برنامهریزی، بهطور اساسی از ضرائب و همبستگیهای متغیرهای گذشته که در روند مستقرند استفاده میشود و تنها در صورت اقتضای هدفها و تصمیم برنامهریزان و وجود امکانات، تغییراتی در ضرائب و مقادیر مستتر در روند گذشته داده میشود.
وضعیت عمومی جهان ما بهگونهای دستخوش تغییر است که روندهای گذشته که اساس و پایه تخمینها و پیشبینیهای مرسوم برنامهریزی است، برای آینده هر چند کوتاهمدت و پنجساله قابل اتکاء نخواهد بود. امروزه جهان ما وارد مرحله «آشوب» یا «بحران» شده و برخلاف گذشته که سیستمهای اقتصادی اجتماعی، در وضعیت تعادلهای نسبی بودند و تنها استثناها «بحران» نامیده میشدند، آنچه که قاعده و اصل است بحران و تغییر است و کمتر سیستمی در حال تعادل پایدار و بلندمدت قرار دارد. انسان و جوامع امروز، زندگی همراه با بحران را تجربه میکنند. در چنین شرایطی، سه نوع نگاه به آینده قابل تصور است:
اول- نگاه انفعالی (passive) که آیندهپژوهی را تنها از وجه توصیفی انجام میدهد و تفاوتی با برنامهریزیهای ابتدائی مبتنی بر تکرار گذشته ندارد.
دوم- نگاه فعال (active) که طی آن آیندهای برنامهریزی شده بر پایه روندهای رشد یافته گذشته طراحی میشود که بجز متغیرهای گذشته که با آهنگی مطلوب و احیاناً متفاوت با آهنگ گذشته تغییر میکنند، متغیر یا روند در آن مشهود نیست.
سوم- نگاه آیندهساز یا فرصتساز (proactive)، آیندهای را تصویر میکند که دربرگیرنده جریانها و حوزههای جدید بر ساخته از جوانههائی است که در گذشته سر برآوردهاند و احتمالاً به روندهایی در آینده تبدیل میشوند.
آیندهپژوهی گرچه بر این اصل همچنان تکیه دارد که بهطور مستقیم خود را درگیر در تهیه و تنظیم سیاستها نکند و بهجای آن تلاشهای خود را مصروف طراحی و ساختن آیندههای بدیل برای مبارزه با آفتهائی همچون حاشیهنشینی، فقر، گرسنگی، بیسوادی و از خود بیگانگی روزافزون بنماید، متأسفانه تلاشهای مربوط به تجهیز منابع و نیروها برای جنگها شامل منابع مادی و انسانی در صنعت و در کل اقتصاد، ارتباط تنگاتنگی را با آیندهپژوهی به هم زده بهطوری که آیندهنگری اهمیت ویژهای در مراکز و حوزههای نظامی بعضی از کشورها مانند آمریکا پیدا کرده است.
آیندهپژوهان صلح بر این باورند که آیندهنگری در سطح جهانی باید مصروف مبارزه برای تحقق آیندهای بهتر و انسانیتر بشود و افرادی که نگران خویش و نگران آینده بشریت هستند، نباید آینده را به آن دسته از آیندهپژوهان استثنائی واگذارند که در واقع مدیران مُدرن جنگ هستند و سناریوهای ممکن آنها متضمن صدها جنگ اتمی در آینده است. بهنظر آیندهپژوهان صلح، این آیندهپژوهان متخصص تمام وقت مدیران جنگ، افرادی هستند که قادرند بشریت را از هرگونه آینده محروم سازند.
پیشفرضهای آیندهپژوهی عبارتند از:
1) هر چیزی که در آینده وجود دارد الزاماً در حال یا گذشته موجود نبوده امّا در برنامهریزی هر آنچه که در حال یا در گذشته موجود است، در آینده تعیین تکلیف میشود.
2) در آیندهپژوهی، تعدادی از آیندهها بهتر از بقیهاند اما در برنامهریزی تنها یک آینده طراحی میشود بدون مقایسه با آیندههای ممکن و محتمل دیگر.
3) در آیندهنگری، زمان طولانی و افق دوردست است (ده تا پنجاه سال) و بهصورت یک طرفه و بیبازگشت به پیش میرود. در برنامهریزی، زمان کوتاه است (دو تا پنج سال) و پیشبینیها منعطف و قابل اصلاح و تغییر هستند.
4) در آیندهنگری، ضمانت اجرائی برای تحقق پیشبینیها موضوعیت ندارد، اما در برنامهریزی بر حسب اینکه درجه ارشادی، اخباری یا اجباری بودن پیشبینیهای برنامه چه اندازه است، ضمانت اجرائی علیالقاعده برای جنبههای اجباری پیشبینیها باید در خود برنامه در نظر گرفته شود. گفتنی است که کلیه برنامههای عمرانی و توسعه ایران با وجود آنکه به تصویب قانونگذاران میرسد، حتی در بخش دولتی هم فاقد ضمانت اجرائی بوده است. تنها در برنامههای سوم، چهارم و پنجم توسعه در چند مورد از «ممنوعیت» نام برده شده است مانند ممنوعیت برداشت دولت از حساب ذخیره ارزی، ممنوعیت برداشت دولت از صندوق توسعه ملی، ممنوعیت کسری بودجه، ممنوعیت تأمین کسری بودجه از طریق استقراض از بانک مرکزی، ممنوعیت صندوق توسعه ملی از تبدیل ارز به ریال و ... که هیچ یک از این ممنوعیتها هم رعایت نشده و هیچ ضمانت اجرائی برای تخلف از این ممنوعیتها هم در قوانین برنامهها پیشبینی نشده است.
نگاه به آینده دوردست در ایران بهطور رسمی در چهار دهه اخیر و بیشتر بهصورت برنامهریزیهای بلندمدت در سطح کلان (دورنمای بیست ساله اقتصاد ایران 1351- 1371؛ اهداف کمی توسعه اقتصادی- اجتماعی جمهوری اسلامی ایران 1361-1381؛ برنامه اقتصاد بدون اتکاء به درآمدهای حاصل از صادرات نفت 1376-1400)، و یا طرحهای جامع بلندمدت در مورد پارهای از صنایع و خدمات زیربنائی (طرح جامع آب، طرح جامع حمل و نقل، طرح جامع فولاد، طرح جامع انرژی، ...) بوده است. این برنامهریزیها با استفاده از سیستم حسابهای ملی به پیشبینی تغییرات اقلام کلیدی اقتصادی و یا عرضه و تقاضای محصولات و خدمات بر پایه ضرائب روندها پرداختهاند. طی این مدت تنها کاری که عنوان آیندهنگری داشت توسط رادیو تلویزیون ملی ایران (طرح آیندهنگری رسانههای همگانی) زیرنظر مجید تهرانیان در سال 1354 به اجرا درآمد که در واقع کاری است از نوع مرحله اول در روش دلفی. خارج از اینها، سابقهای مستند و مکتوب، جز پیشگوئیهای فولکلوریک ستارهشناسی از نوع منجمباشی و پیشگوئیهای شاعرانه همچون واقعهٔ قِران و اجماع سیارات سبعه در برج میزان به سال 582 هـ . ق. اوحدالدین انوری ابیوردی حکیم و شاعر زمان سلطان سنجر مبنی بر زیر و زبر شدن دنیا، یا پیشگوئیهای ایل بیگی جاف شاعر کرد در 500 سال پیش، در دست نیست. به پیروی از پیشگوئی انوری، همه جمعیت از جمله خود سلطان سنجر به زیرزمین رفتند بدون آنکه برگی از درختی بیافتد، و همانطور که یک شاعر دیگر گفته: (میگفت انوری که در این سال بادها/ چندان وزد که کوه بجنبد تو بنگری/ بگذشت سال و برگ نجنبید از درخت/یا مرسل الریاح تودانی و انوری). انوری از این شرمساری بگریخت و به بلخ رفت و از شاعری و مداحی هم دست کشید.
در سال 1382 برای اولین بار سند چشمانداز جمهوری اسلامی ایران در افق 1404 هـ .ش.به کلیه دستگاههای اجرائی ابلاغ شد که هدف آن توسعهیافتگی، استقرار جایگاه نخست اقتصادی و استقرار ایران در بهترین جایگاه علمی و فناوری در منطقه است. برنامه چهارم توسعه (1384-1388)، اولین دوره پنجساله از چشمانداز را پوشش داد بدون آنکه در مرحله اجرای برنامه نقش و سهم خود را در تحقق هدفهای سند چشمانداز ایفا نماید. این برنامه با الهام از چشمانداز تهیه و تنظیم شد ولی در عمل به هدفهای دورهای خود نرسید.
دستاوردهای برنامهریزیهای عمرانی و توسعه ایران را نمیتوان نادیده گرفت، اما اجرای ناقص این برنامهها، بهویژه برنامه چهارم توسعه در تحقق هدفهای بلندمدت را میتوان ناشی از چند عامل زیر دانست:
1. تأکید نسبت به روندها، درگیری در زمان حال و بیاعتنائی نسبت به آینده
2. فقدان تعهدِبخش مهمی از نظام تدبیر (مجریه و مقننه) نسبت به هدفها و سیاستهای برنامه
3. اتکاء به یک سناریو در برنامهریزی و عدم توجه به سناریوهای محتمل آینده
4. تلقی برنامه گریزی بهعنوان موفقیت و نشانه مدیریت شایسته در اجرای برنامه
5. فقدان نظام قانونمند نظارت برنامهای و ضمانت اجرای برنامه در بخش دولتی
6. تکنوکراتیک بودن فرآیند برنامهریزی و عدم مشارکت مردمی در تهیه و تنظیم برنامه
7. کلاننگری برنامه و عدم توجه به ویژگیهای مناطق مختلف کشور در هدفگذاری و سیاستگذاری
برنامهریزی توسعه در سطح ملی، نوآوری مهمی است در نظام تدبیر برای تنظیم عالمانه و آگاهانه اقتصاد و دوری از هرج و مرجهای ناشی از سلیقهگرائیهای سیاستی و اداره دلبخواه و بدون نقشه امور اقتصادی و تضمین تحقق هدفهائی که جمعیت کشور را به سطح مطلوبی از رفاه مادی و معنوی برساند. موضوع برنامهریزی توسعه کلیّت اجتماعی- اقتصادی است که دارای آینده است و برخلاف سایر کلیّتها که ممکن است درباره آینده آنها هیچگونه قضاوتی و یا مطالعهای ضرورت نداشته باشد، آینده جامعه از نظر اقتصادی و اجتماعی واجد اهمیت بسیار زیادی است. به همین لحاظ است که علوم آینده (Future Scienses) شکل گرفته که «برنامهریزی» دقیقترین شاخه این علوم بهحساب میآید.
در پایان قابل ذکر است که «دورنگری» (long-termism ) از یک سال تا پنجاه سال، امروزه یکی از مزیتهای رقابتی کشورها و بنگاهها بهحساب میآید. توان و تمایل مدیریتها به اتخاذ یک چشمانداز بلندمدت از نیازها و امکانات اقتصادی، مزیتی رقابتی است. «تفاوت افقهای زمانی» و چشمانداز به هنگام اخذ تصمیمات استراتژیک به شدت مؤثر است. در حالیکه در بعضی از کشورها رشد بلندمدت و اقتصاد رو به رشد، یک هدف کلی است، در بعضی دیگر از کشورها، منافع کوتاهمدت اهمیت حیاتی دارد. اداره امور مختلف جامعه ایران بدون یک دیدمان مشترک نسبت به آینده دور و سپردن این امور در کوتاهمدت و میانمدت به دست شانس و احتمال یا سلیقه و بازار، غرق شدن در بحرانهاست.